تفسیر آیاتی از قرآن، پیرامون صادق بودن خداوند

خداوند صادق است، این وصف که از مهمترین صفات فعل است پا یه اصلی اعتماد بر دعوت انبیاء را تشکیل می دهد، چرا که اگر نعوذ بالله – کذب و دروغ درباره او تصور می شد هیچ اعتمادی نه به مسأله وحی بود، و نه وعده های قیامت، و نه خبرهائی که از معارف دینی می دهد و یا ازعوامل سعادت و خوشبختی  بشر و اسباب شقاوت و بدبختی او سخن می گوید و به تعبیر دیگر پایه های مسائل دینی با نفی این صفت به کلی فرو می ریزد. و از اینجا روشن می شود تا چه حد ایمان به صدق پروردگار در فهم حقایق دین موثر است. و شاید به همین دلیل است که در آیات فراوانی از قرآن مجید توصیف خداوند به صادق بودن به چشم می خورد که با تعبیرهای کاملا متنوع و مختلف از این موضوع سخن گفته، و از زوایای گوناگون به این مسأله  مهم توجه شده است. با این اشاره به قرآن باز می گردیم و به آیات زیر گوش جان فرا می دهیم:

1- و من اصدق من الله حدیثا (نساء /87)

2- و من اصدق من الله قیلا (نساء /122)

3- و لقد صدقکم الله وعده (آل عمران/ 152)

4- قالوا هذا ما وعدنا الله و رسوله و اصدق من الله و رسوله (احزاب/22)

ترجمه:
1- و کیست که از خداوند راستگوتر باشد.

2- و کیست که در گفتار و وعده هایش از خدا صادقتر باشد؟!

3- خداوند وعده خود را به شما ( درباره پیروزی بر دشمن در احد ) راست گفت.

4- گفتند این همان است که خدا و رسولش به ما وعده فرموده و خدا و رسولش راست گفتند.

شرح مفردات:
واژه «صادق» از ماده «صدق» به گفته «راغب» نقطه مقابل «کذب و دروغ » است، و در اصل از اوصاف کلام و اخبار می باشد که گاه صدق و گاه کذب است، و گاه بالعرض در استفهام  و امر و دعا نیز به کار می رود، مثلا کسی می گوید: «آیا فلان کس در خانه است؟» و مفهوم ضمنی آن این است که من نمی دانم او در خانه است یا نه (و لذا گاه می گوئیم او دروغ می گوید: می داند فلان کس در خانه حضور دارد). حقیقت صدق، مطابقت سخن با «اعتقاد» و «واقعیت» است، لذا اگر گسی سخن بگوید که با واقعیت تطبیق می کند اما مطابق اعتقاد او نیست، می گوئیم دروغ می گوید مانند گفتار منافقان که به پیامبر اسلام(ص) می گفتند: "نشهد انک لرسول الله" «ما گواهی می دهیم که تو رسول خدائی» و قرآن می گوید: آنها دروغ می گویند، گاه صدق و کذب، در مورد افعال و اعمال نیز گفته می شود، و کسی که اعمالش را بر طبق وظیفه لازم انجام می دهد صادق، و اگر برخلاف آن انجام دهد کاذب می نامند، مثلا کسی که در میدان نبرد، حق جنگ را ادا کند گفته می شود: "صدق فی القتال" و اگر نکند می گویند: "کذب فی القتال" آیه "لقد صدق الله رسوله الرویا بالحلق" که مورد تحقق خواب پیامبر (ص) درباره فتح مکه و ورود پیروزمندانه مسلمانان در مسجد الحرام است نیز از نمونه های این مطلب است.

واژه «صدقه» که در مورد اموالی است که انسان به قصد قربت در راه خدا می دهد به کار می رود نیز به خاطر آن است که انسان با عملش، صدق اخلاص خود را ثابت می کند، مهریه را نیز از این جهت «صداق» می گویند که دلیل عملی صدق شوهر در برابر همسر خویش است. البته آنچه را راغب در مورد عناصر اصلی صدق گفته که باید هم مطابق با واقعیت باشد و هم موافق اعتماد گوینده، در میان دانشمندان، سخت محل کلام است، بعضی تنها موافقت با اعتماد را کافی می دانند، و گروهی تنها مطابقت با واقعیت را شرط شمرده اند که اینجا جای شرح آن نیست. اینها همه در حالی است که «ابن فارس» در «مقائیس» اصل معنی «صدق» را قوت و نیروی موجود در چیزی می داند، و اگر کلام مطابق واقع را صدق می گویند، به خاطر قوت آن است، لذا به نیزه محکم "رمح صدق" گفته می شود، و مهر زن را «صداق» می نامند، چون حقی است لازم و دارای قوت. ولی آنچه در مفردات درباره ریشه اصلی این  واژه  گفته شد صحیحتر به نظر می رسد. سایر ارباب لغت نیز غالبا همین مسیر را پیموده اند.

در «شرح قاموس» از قول «خلیل» نقل می کند که «صدق» به معنی کامل از هرچیزی است، سپس اضافه می کند: اگر به موجودات قوی و با استقامت (مانند نیزه محکم) «صدق» اطلاق می شود از همان معنی راستی و درستی گرفته شده، یعنی آنچه در وصفش از صلابت و خوبی گفته شود مطابق حقیقت است، اگر «صدق» به معنی صلب و محکم بود هرچیز محکمی «صدق» گفته می شد، در حالی که چنین نیست.

«صدیق» (با تشدید دال) به معنی کسی است که بسیار راست می گوید، یا کسی که هرگز دروغ نمی گوید، و یا دروغ گفتن عملا برای او امکان ندارد چون به راستگوئی عادت کرده است، یا کسی  است که در اعتقاد و سخن و عمل هرسه صادق است (اینها همه به خاطر آن است که «صدیق» صیغه مبالغه است، و مبالغه می تواند در یکی از جهات مختلف فوق باشد.)

تعبیر به «لسان صدق» در موردی گفته می شود که شخص از هر نظر صالح باشد و اگر مدح و ستایشی از او شود مطابق واقع است. به هر حال توصیف خداوند به «صادق» از جهات گوناگون است: از جهت صدق و راستی در اخبارش، از نظر صدق در وعده هائی که مورد پاداش نیکان و مجازات بدان داده است. و از جهت عینیت بخشیدن به آنچه فرموده که در آیات مختلف قرآن منعکس  است، و درتفسیر آیات مورد بحث  خواهد آمد.

تفسیر و جمع بندی
در آیه اول و دوم سخن از این است که خداوند از همه صادق تر در سخنان خود می باشد، به صورت یک استفهام  انکاری می فرماید: «چه کسی از خداوند در گفتارش صادق تر است »؟! (و من اصدق من الله حدیثا)، «چه کسی از خداوند قولش راست تر است»، (و من اصدق من الله قیلا).

بعضی از مفسرات معتقدند که تعبیر به «راستگوتر» تنها از نظر کمیت امکان پذیر است (یعنی کسی که در موارد بیشتری راست می گوید) نه از نظر کیفیت، زیرا اگر سخن مطابق واقع باشد راست است و اگر نباشد دروغ  و کم و زیادی در کیفیت آن تصور نمی شود! ولی حق این است که از نظر کیفیت نیز مراتب مختلفی برای صدق تصور می شود، و این درجائی است که واقعیت دارای ابعاد مختلف باشد، اگر گفتار گوینده در تمام این ابعاد مطابق واقع باشد مسلما از کسی که تنها در قسمت قابل توجهی مطابق واقع است راستگوتر محسوب می شود. مثلا کسی فرد با ایمانی را به «سلمان» تشبیه می کند، و دیگری او را به «ابوذر»، مسلما آن کس که جهات بیشتری  را در این تشبیه در نظر گرفته راستگوتر است. و اینکه خداوند از همه صادق تر می باشد به خاطر آن است که دروغ یا از جهل و نادانی و بی خبری از واقعیتها سرچشمه می گیرد، یا از ضعف و ناتوانی و احتیاج، و چون هیچ یک از این صفات در ذات پاکش راه ندارد او از همه صادق است.

در سومین و چهارمین آیه سخن از صدق خداوند در وعده های او است منتها در آیه اول از وعده الهی در مورد پیروزی بر دشمن در میدان احد سخن می گوید: که برطبق این وعده مسلمانان در آغاز پیروز شدند، ولی سستی و نافرمانی گروهی سبب شکست در پایان کار شد، می فرماید: «خداوند در وعده خود به شما راست گفت» (ولقد صدقکم الله وعده)، ولی سستی و اختلاف و نافرمانی شما در پایان سبب شکست شما شد و تقصیر از شما بود نه خلاف وعده از سوی خدا.

و این پاسخی است به آنها که از شکست احد گله داشتند و آن را بر خلاف وعده الهی می پنداشتند. و در آیه دوم از زبان مومنان درباره جنگ احزاب سخن می گوید، که آنها وقتی در برابر لشکر احزاب قرار گرفتند، گفتند این همان است که خدا و رسولش به ما وعده داده؛ و خدا و رسول او، راست گفته اند (قالوا هذا ماوعدنا الله و رسوله و اصدق من الله و رسوله).

در اینجا هم سخن از صدق خداوند است، و هم رسول او که گفته او نیز گفته خدا است، و وعده او وعده پروردگار. در اینکه خداوند و پیامبر(ص) چه وعده ای به مومنان داده بودند که به هنگام مشاهده لشکر احزاب تحقق یافت، احتمالات متعددی داده شده: نخست اینکه پیامبر(ص) فرموده بود احزاب مشرکان بعد از نه تا ده روز به سراغ شما می آیند، هنگامی که درست در سرموعد آنها حاضر شدند، مومنان این سخن را گفتند. دیگر اینکه خداوند در سوره بقره آیه 214 یادآور شده بود که مسلمانان به آسانی وارد بهشت نخواهند شد مگر اینکه در تنگناها قرار گیرند و آزمایش شوند، لذا هنگامی که خود را در برابر آن قشون عظیم دیدند دانستند که وعده الهی تحقق یافته، و آزمایشی بزرگ در شرف انجام است.

بعضی نیز گفته اند که پیامبر(ص) به مومنان بشارت داده بود که بعد از محاصره در چنگال احزاب بر آنها پیروز می شوند، سپس اسلام در عالم گسترش می یابد و قصرهای «حیره» و «مدائن» و «کسری» در اختیار مسلمین قرار خواهد گرفت. مومنان هنگامی که قسمت اول را دیدند شاد شدند و گفتند: بشارت باد بر شما به پیروزی نهائی.

توضیحات
دلائل صدق خداوند

به گفته علماء «عقائد» تمام مسلمانان در این مسأله اتفاق نظر دارند که خداوند صادق است، منتها اشاعره از آنجا که قائل به «حسن و قبح» نیستند نمی توانند این مطلب را ثابت کنند، چرا که نه دلیل عقلی آنها را به کار آید، و نه در مورد بحث ما دلیل نقلی کارساز است، چرا که اگر به آیات قرآن که دلالت بر صدق خداوند دارد استناد کنند نقل کلام به خود این آیات می شود که از کجا این آیات توأم با صدق باشد و به تعبیر دیگر استدلال به این آیات مستلزم دور است (دقت کنید).

اینجا است که آنها پاسخی ندارند و از اثبات مدعا عاجز می مانند. ولی از آنجا که مسأله حسن و قبح عقلی، قطع نظر از تعصبها و کج سلیقه گیها، از مسلمات است، برای اثبات صدق خداوند بهترین راه استناد به همین مسأله است.

دروغ گفتن حتی درباره یک انسان عادی از زشترین کارها محسوب می شود، بلکه سرچشمه غالب زشتیها است و نشانه بارزی از انحطاط شخصیت است. مسلما چنین کاری در مورد خداوند از هر نظر قبیح است که العیاذ بالله سخنی به دروغ گوید، یا وعده ای نادرست دهد. و اگر کسی چنین احتمال نامعقولی را درباره ذات مقدس خداوند بدهد تمام مبانی مذهبی او فرو می ریزد، چرا که قسمت عمده این مبانی از طریق وحی گرفته شده، و اگر احتمال دروغ و خلاف واقع در آن راه یابد اعتمادی بر وحی، و اخبار الهی، و وعده ها وعیدها باقی نخواهد ماند، و همه اعتقادات مذهبی دستخوش تزلزل و نیستی می گردد، این امر به قدری واضح است که نیاز به توضیح ندارد. سرچشمه های دروغ یعنی «جهل» و «نیاز» که در ذات پاک او راه ندارد و این خود دلیل دیگری است.


Sources :

  1. ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن - جلد 4- از صفحه 385 تا 392

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/400659