برخلاف آنکه درباره برخی از فرقه ها دسترسی به اندیشه ها و آموزه هایشان با دشواری روبرو است و به سبب در اختیار نبودن منابعی که این اندیشه ها و آموزه ها را از زبان و به قلم صاحبانش مطرح کند، گریزی از استناد به گزارشهای مخالفان نیست و این گونه گزارشها نیز معمولا اهدافی کلامی را دنبال می کنند و از موضعی ایدئولوژیک به تاریخ و تحلیل آن می پردازند، و گاه اندیشه های مخالفان را به گونه ای مطرح می کنند که به سادگی بتوان سرچشمه اش را به غیر مسلمانان بازگرداند یا بر آن انگ تکفیر و الحاد زد. درباره اندیشه های اسماعیلیان چنین مشکلی کمتر رخ می نماید و با در اختیار بودن بخش عمده ای از آثار اندیشمندان اسماعیلی و منابعی چون اعلام النبوه و الاصلاح ابوحاتم رازی، ترجمه کشف المحجوب و الینابیع ابویعقوب سجستانی، راحة العقل و الریاض حمیدالدین کرمانی، بخشهای نقل شده از المحصول نسفی (در لابه لای الریاض)، اساس التأویل، دعائم الاسلام، تأویل الدعائم و اختلاف اصول المذاهب قاضی نعمان، المجالس المویدیه موید فی الدین شیرازی، خوان الاخوان و وجه دین ناصر خسرو قبادیانی، تاج العقائد علی بن محمد بن ولید و کنز الولد حامدی و همچنین جستارهای معاصری که درباره عقاید اسماعیلیان انجام گرفته، می توان داوری درست تری در این باره به دست داد. آنچه اینک فراروی دارید تصویری کلی از اندیشه های اسماعیلیان بر پایه منابع یاد شده است که در چند بند بررسی می شود:
1- خداوند و اسماء و صفات: آن گونه که بدوی می نویسد: اسماعیلیان و دیگر فرقه های باطنی در برابر این انتقاد پیروان دیگر مذاهب که چرا به خداوند شرک ورزیده و به وجود قدیمهایی دیگر چون نفس کلی یا عقل کلی گراییده و یا قائل به حلول روح خدا در امامان شده اند، بر پیروی از اندیشه توحید اصراری فراوان دارند و خود را اهل توحید می نامند. اصرار اسماعیلیان بر توحید تا آن اندازه است که هرگونه حد و تعریف، صفت، صورت، ماهیت و حتی وجود را بدان مفهوم که یک صفت باشد از خداوند نفی می کنند. بنابراین، بر اصل توحید از دیدگاه اسماعیلی آثاری از این دست بار می شود:
- نفی «ایس» از خداوند: در برخی از منابعی اسماعیلی به جای اصطلاح «وجود» اصطلاح «ایس» به کار رفته و بدین توضیح درباره خداوند گفته شده است که او «ایس» نیست، چرا که لازمه «ایس» بودن نیازمندی به چیزی است که «ایس» بر آن تکیه کند، و لازمه دیگر هم جوهر بودن یا عرض بودن است و این درباره خداوند روا نیست، و سومین لازمه نیز فرض نوعی خلف یا استحاله درباره خداوند است. این نفی ایس احتمالا تعبیر دیگری از نفی هر گونه هویت از خداوند است، چرا که هویت اقتضای علت دارد، در حالی که مبدع حق دارای علت نیست.
- نفی صفات از خداوند: از دیدگاه منابع اسماعیلی لازمه توحید نفی هرگونه صفتی از خداوند است، تا جایی که حتی صفاتی چون علم و اراده را هم بدان معنا که به مخلوق نسبت داده شود باید از خداوند نفی کرد. این نفی صفات از خداوند نفی هرگونه تسمیه، تعریف، مکان، زمان، ماده، صورت و جز آن را از خداوند دربرمی گیرد.
- نفی مثل و ضد از خداوند: وجود مثل یا ضد برای خداوند مستلزم لوازم باطلی چون تمانع میان اضداد در صورت وجود داشتن هر دو، یا قیام یکی به نبود دیگری در صورت وجود یکی از آنها، یا وجود معروضی پیشین که هر دو ضد یا هر دو مثل به تعاقب بر آن عارض شوند است، و از این رو مثل و هم ضد از خداوند نفی می شود تا توحید تحقق یابد. خدایی که بدین سان در اندیشه اسماعیلیان از او یاد می شود خدایی «منزه از تمام صفات، در نیافتنی و ناشناختی است، عقل نمی تواند این خدا را که از بود و نبود بالاتر است درک کند یا وصف کند. این مفهوم از خدا بسیار شبیه به خدای به وصف درنیامدنی فلسفه نو افلاطونی است که فلوطین اغلب از او با عنوان واحد یا احد یا خیر یاد می کند و کلا بیرون از دسترس اندیشه، عقل، یا زبان است.»
2- نظام آفرینش: یکی از بخشهای مهم اندیشه اسماعیلی که از سویی در دیدگاههای مبتنی بر تأویلگرایی این فرقه و از دیگر سوی در اندیشه توحید و نفی صفات و نفی مثل از خداوند ریشه دارد و در عین حال نشانی بر اندیشه نو افلاطونی اسماعیلیان است تصویری است که در این اندیشه از نظام آفرینش و مسأله هستی و هستی بخشی به دست داده می شود و رکن آن اصل «ابداع» است، آن گونه که بدوی تحلیل می کند از نظر اسماعیلیان برخلاف آنچه فلاسفه می گویند وجود موجودات از طریق فیض نیست، بلکه از طریق ابداع است و همین خود یکی از اختلاف نظرهای بنیادین میان اسماعیلیان اخوان الصفا به شمار می رود. در نظام جهانشناختی اسماعیلیان در این باب که بیش از هر منبع دیگر در راحة العقل کرمانی رخ می نماید، خدایی که از هر صفت برتر است از طریق امر یا کلمه، به ابداع عقل پرداخت و همه صفات کمال را از این نخستین موجود نهاد. از این رو خداوند را می توان مبدع- بر وزن فاعل- خواند، چونانکه آن ابداع نخستین یا عقل نخستین نیز مبدع اول و معقول او است و کار اساسی او هم شناخت فضل مبدع و ادراک عظمت و احسان الهی. از این عقل اول موجوداتی دیگر به طریق انبعاث صادر می شود:
نخستین منبعث از عقل اول، عقل ثانی، یا همان نفس کل است که در زبان سنت قلم خوانده شده است. عقل ثانی را تالی نیز گویند. آنچه در این میان نوعی همانندی بین اندیشه اسماعیلیان و نظام جهانشناختی فلوطین ترسیم می کند چگونگی ابداع عقل اول و ثانی است. عقل اول و عقل ثانی با عقل و نفس در دیدگاه فلوطین برابری می کند و این دو، دو اصل اولیه عالم ابداع هستند و بعید نیست که عقیده به این دو اصل اولیه عالم ابداع سرچشمه اتهام اسماعیلیان به ثویت شده باشد.
دومین منبعث در دیدگاه کرمانی هیولی است و وی آن را برابر نهاده لوح در ادبیات متون دینی می داند. از دیدگاه او نفس کل یا عقل ثانی و نیز هیولی هر دو از عقل اول منبعث شده اند هرچند عقل ثانی اشرف از هیولی است و آن را عقل دوم قائم بالفعل گویند، در حالی که در برابر، هیولی عقل قائم بالقوه است.
سومین و چهارمین منبعث به ترتیب مکان و زمان هستند و این چهار منبعث به اضافه عقل اول، پنج حد از حدود روحانی را تشکیل می دهند. با ادامه تسلسل عقول و انبعاث در آنها تا عقل دهم رشته ای از «حدود علوی» در اندیشه اسماعیلی شکل می گیرد و در موازات هریک از این ده موجود در عالم اعلی ده فلک وجود دارد و مجموعه آنها همان ماهیات عالی ای هستند که در ادبیات اسماعیلی «حدود علوی» خوانده می شوند. در برابر این حدود، ماهیتهایی فروتر یا سفلی نیز وجود دارد که آنها را «حدود سفلی» گویند و این حدود بر همان ترتیبی هستند که در عالم ابداع وجود دارد. بدین سان در اندیشه اسماعیلی مراتب حدود سفلی در واقع صورتی از حقیقت عالم ابداع است و از طریق رهنمود جستن از این حدود سفلی است که می توان به مرتبه نفس کل بازگشت. حدود سفلی، خود با مراتب دعوت اسماعیلی نیز تناظر دارند. حدود سفلی که حدود عالم دین هستند از ناطق آغاز می شود و در اصطلاح اسماعیلی، ناطق عنوانی دیگر برای پیامبر اولوالعزم در اصطلاح عامه است و پس از او نیز رتبه اساس یا وصی قرار دارد که خود در جایگاه و سمت تأویل است. سومین حد از حدود سفلی امام یا متمم اول است و کار او همان امر یا هدایت مردمان است. در متون کهن اسماعیلی این حدود تا ردیف دهم که مأذون محدود است ادامه یافته و بخشی از ساختار سلسله مراتبی دعوت اسماعیلی را نیز در خود نشان داده است. جدول زیر حدود علوی و حدود سفلی را، که در بردارنده بخشی از سلسه مراتب دعوت اسماعیلی است، نشان می دهد.
جدول حدود علوی و سفلی
________________________________________________________
حدود علوی/ حدودسفلی / رتبه هر کدام
موجوداول= مبدع اول=عقل اول- فلک اعلی/ موجود اول(ناطق)/ تنزیل
موجود دوم= منبعث اول- فلک دوم/ موجود دوم(اساس)/ تأویل(نفس کلی)
موجود سوم=منبعث دوم- فلک سوم(زحل)/ موجود سوم(امام)/ امر(هیولی)
موجود چهارم= فلک چهارم (مشتری)/ موجود چهارم (باب)/فصل الخطاب (ملک)
موجود پنجم= فلک پنجم (مریخ)/ موجود پنجم(حجت)/ داوری در آنچه حق و باطل است
موجود ششم= فلک ششم(خورشید)/ موجود ششم (داعلی بلاغی)/ استدلال آوردن و با معاد آشنا کردن
موجود هفتم= فلک هفتم (زهره)/ موجود هفتم (داعی مطلق)/ آشناکردن با حدود علوی و عبادات
موجود هشتم= فلک هشتم (عطاره)/ موجود هشتم (داعی محدود)/ آشناکردن با حدول سفلی و عبادات
موجود نهم= فلک نهم (ماه/ موجود نهم (مأذون مطلق)/ اخذ پیمان و میثاق
موجود دهم= فلک دهم (طبایع فروتر از فلک)/ موجود دهم (مأذون محدود-مکاسر)/ جذب دلهای گروندگان
_____________________________________________________________________________________________
اما در اختیار تشکیلاتی دعوت در دوره های متأخرتر سلسله مراتب داعیان پس از داعی مأذون نیز ادامه یافته و شش ردیف دیگر بر آن افزوده شده و همچنین ردیفهای حجت و باب با همدیگر یکی شده اند. بدین ترتیب در منابع پسین ساختار تشکیلاتی دعوت دوازده مرتبه را در بر می گیرد که از امام (حد سفلی متناظر با موجود سوم در جدول پیشین ) آغاز می شود و به مستجیب یعنی کسی که به دعوت اسماعیلی گرویده است می انجامد. به هر رو ، مراتب این تشکیلات در ساختارهای متأخرتر عبارت است از: 1)امام 2)حجت (باب) 3) داعی الدعا 4) داعی بلاغ 5) داعی مطلق ( نقیب) 6) داعی مأذون 7)داعی محصور ( محدود) 8) جناح ایمن ( ید ایمن) 9) جناح ایسر( ید یسری) 10) مکاسر11) مکالب 12) مستجیب.
به این ترتیب مشاهده می شود اندیشه اسماعیلی با پیوند ایجاد کردن میان حدود سفلی و علوی و سیر تدریجی کمال یابی از فزون ترین مراتب به فراترین آنها و نیز ترسیمی که از سلسله صعودی کمال انسان در پلکان رسیدن به مرتبه نفس کلی و همچنین سیر نزولی عقول تا عقل دهم که عقل فعال و حاکم بر جهان مادی است به دست می دهد صورتی دیگرگون شده از فلسفه افلوطین به دست می دهد، و این گمان را تقویت می کند که هرچند جهانشناختی انبعاثی فلوطین بویژه از رهگذر اندیشمندان اسماعیلی شرق که با آثار ترجمه شده یونان آشنایی داشتند به فلسفه اسماعیلی راه یافت، اما «اسماعیلیان تغییرات عمده ای در مرحله بعدی جهانشناختی انبعاثی یا صدوری که از نوافلاطونیان اخذ کرده بودند، دادند و آن را با عقاید اسلامی و نظریه قرآن در باب خلقت هماهنگ ساختند.»
3- نبوت، امامت و ادوار تاریخ: از دیدگاه اسماعیلیان مسأله نبوت، وحی و خاتمیت پذیرفته است و پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه وآله برترین همه پیامبران دانسته می شود. در این باره این نکته شایان گفتن می نماید که از دیدگاه این مکتب، نبوت به انجام وظیفه ظاهری آوردن احکام و شرایع محدود است و با پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله به پایان رسیده است، در حالی که پس از نبوت آنچه بدان نیازی همیشگی وجود دارد امامت است که وظیفه باطن ولایت و تأویل را برعهده می گیرد. در نظریه اسماعیلیان قدیم جهان مشتمل بر هفت دوره است و هر دوره با یک پیامبر ناطق که در مرتبت تنزیل است و وحی الهی بر او نازل می شود و شریعتی ویژه دارد آغاز می گردد. پیامبران آغازگر شش دوره از ادوار هفتگانه تاریخ که در ادبیات اسماعیلی از آنها با نام «ناطق» یاد می شود- و این اصطلاح با اصطلاح اولوالعزم نزد دیگران برابری می کند- عبارتنداز: آدم علیه السلام، نوح علیه السلام، موسی علیه السلام، عیسی علیه السلام، محمد صلی الله علیه وآله. هر یک از این شش ناطق نیز وصی ای روحانی دارند که در مرتبه تأویل است و همو معنای رمزی و پیام باطنی شریعت را برای مردم بیان می دارد. شش وصی ناطقان پیشین به ترتیب شیث، سام، اسماعیل، هارون یا یوشع، صفا و علی علیه السلام هستند. اسماعیلیان این اوصیا را «اساس» یا «صامت» نیز می نامند و پس از هرکدام هفت امام می آید که «متمم» خوانده می شود. در هر دور هفتمین امام به مرتبه «ناطق» ارتقا می یابد و بدین سان، دور جدیدی از ادوار آغاز می گردد.
هفتمین امام دور ششم- در اندیشه اسماعیلیان نخستین – محمد بن اسماعیل است که استنار اختیار کرد و چون ظهور کند ناطق هفتم یا مهدی یا قائم خواهد بود و تنها در دوره اوست که دو مرتبه ناطق و اساس با هم یکی می شوند. محمد بن اسماعیل در واپسین دور جهان حقایق عالم هستی را آشکار می سازد و داد را می گستراند و پس از دور او عالم جسمانی به پایان می رسد.
دفتری می نویسد: «اسماعیلیان دوره های بعد برای آنکه میان جهان به ظاهر ابدی و تعداد محدود دوره ها و زمانمند بودن آنان آشتی دهند به سلسله بزرگتر و نامحدود تری از ادوار قائل شدند و... دور عظیمی (الکور الاعظم) را به تصور در آوردند که متضمن دوره های بی شماری بود که هریک به هفت دور تقسیم می شد و کل آنها به قیامت کبری ختم می گشت.»
این نیز ناگفته نماند که اسماعیلیان فاطمی – بنابر روایت طیبیها – سه دور مختلف امامت را نامهایی متفاوت دادند و امامان نخستین دور هفتگانه تا محمد بن اسماعیل را «ائمه»، دومین را که با معز آغاز می شود «خلفا» و سومین دور را که از نسل طیب شروع می شود «اشهاد» می خوانند. اسماعیلیه، به هر روی، به امامت اهمیتی فراوان می دهند و به دو نوع امامت مستقر و امامت مستودع اعتقاد دارند و امامی را که بدون وقفه جانشین سلف خود شده باشد «امام مستقر» و امام موقتی را که پیش از رسیدن امام منصوص به سن رشد عهده دار امور رهبری است «امام مستودع » می خوانند. از دیدگاه اسماعیلیان وفا و تسلیم نسبت به امام، آگاه ساختن او از احوال خود، صبر بر بلایی که آنان دهند، جهاد در کنار آنان و دوستی با دوستان و دشمنی با دشمنان آنان واجب و لازم است و امامت در شمار اصول دین جای دارد. از دیدگاه آنان، امام منصوص و معصوم است و پرداخت خمس به او لازم است.
4- امور اخروی: از دیدگاه اسماعیلیه اموری چون تناسخ مردود و حقایقی چون رستاخیز و حساب و بهشت و دوزخ پذیرفته است، هرچند آنان از کیفر دوزخ و نعیم بهشت تفسیری مجازی به دست می دهند که خود در اندیشه باطنی گرای آنان ریشه دارد. اسماعیلیان همچنین معتقد به جدایی دو مقوله اسلام و ایمان و زیادت و کاستی یافتن ایمان هستند.
5- شریعت: نظام آیینی اسماعیلی مبتنی بر شریعت ظاهری و معنای باطنی یا تأویل آن است. اسماعیلیان در نظام فقهی که وام دار قاضی نعمان است به ارکان طهارت، نماز، زکات، روزه، حج، جهاد و ولایت عقیده دارند و البته رکن اخیر را از همه با اهمیت تر می دانند و در کنار عمل به شرایع، مطابق نظام فقهی خاص خود که بر کتاب و سنت تکیه می زند به تأویل و معنای باطنی برای احکام و مقررات شرع عقیده دارند.