انکار نبوت مسیح از سوی یهود

English 3872 Views |

عداوت یهود با مسیحیان، عداوت بسیار دیرینه است اگر امروز دشمنی دو گروه فروکش کرده و در برابر گسترش قدرت اسلام دست اتحاد به هم داده اند به خاطر یک رشته سیاستهای شیطانی است که برای خود، در مقابل عظمت جهان اسلام صیانت بخشند و روی این اصل، گروهی از سران یهودیان نجران که شصت نفر سواره بودند، نزد رسول خدا (ص) آمدند، در حالى که چهارده نفرشان از اشراف، و در بین آن چهارده نفر سه نفر پیشوا وجود داشت. یکى به نام "عاقب" که امیر آن قوم و طرف مشورتشان بود، وى کسى بود که بدون رأیش هیچ کارى انجام نمى دادند و نامش عبدالمسیح بود. دومى مردى ثروتمند به نام "ایهم" سید و بزرگ قوم بود، که با پول او این سفر را کرده بودند. سومى مردى به نام "حارثة بن علقمه" کشیش و عالم دینى آنان و امام و مدرس مدارس آنان بود، و در میان قوم نجران شرافت و احترام خاصى داشت، کتب دینى را او به ایشان درس مى داد، و پادشاهان روم، او را به ریاست دینى برگزیده و پاس حرمتش مى داشتند، و به احترام او کلیساها بنا نهاده بودند، چون مردى فاضل و مجتهد در دین بود.
این هیات با داشتن چنین مردانى در مدینه به رسول خدا (ص) وارد شده، و داخل مسجد آن جناب گشتند در حالى که آن حضرت نماز عصر را خوانده بود، هیات اعزامى همه، لباس رسمى کشیش ها در تن داشتند، جبه هایى قیمتى و رداهایى زیبا. بعضى از صحابه رسول خدا (ص) همین که این هیات را دیدند گفتند: «ما تا کنون مردانى به این وقار ندیده بودیم.» اتفاقا وقتى وارد مسجد شدند هنگام نمازشان بود، طبق مراسم خود ناقوسى نواخته و برخاستند و در مسجد رسول خدا (ص) به نماز ایستادند. صحابه عرض کردند: «یا رسول الله اینها دارند در مسجد تو نماز مى خوانند!!» حضرت فرمود: «رهاشان کنید و کارى به کارشان نداشته باشید، آنان نمازشان را به طرف مشرق خواندند.» پس از آن "ایهم" و "عاقب" با رسول خدا (ص) صحبت کردند. حضرت به ایشان فرمود: «باید که اسلام آورید.» عرض کردند «ما که قبل از تو اسلام آورده ایم.»
فرمود: «شما دروغ مى گویید، و تسلیم دین خدا نیستید، براى اینکه شما براى خدا فرزند قائل هستید، و صلیب را مى پرستید، و گوشت خوک مى خورید.» گفتند «پس اگر مسیح پسر خدا نیست پدرش کیست؟» و آن گاه همگى با آن حضرت بگو مگو راه انداختند. رسول خدا به "ایهم" و "عاقب" فرمود: «مگر شما نمى دانید که هیچ فرزندى نیست مگر اینکه به پدرش شبیه است، و مگر این عقیده شما نیست؟» عرض کردند: «چرا همین طور است.» فرمود: «مگر شما معتقد نیستید که پروردگار ما زنده است و مرگ ندارد، و نیز مگر معتقد نیستید که عیسى موجودى فانى است و دستخوش مرگ مى شود؟» گفتند «چرا همین طور است.» فرمود: «مگر شما معتقد نیستید که پروردگار ما قیم بر هر چیز است، و هر موجودى را او حفظ مى کند، و روزى مى دهد؟» گفتند: «بله همین طور است.» فرمود: «آیا عیسى هیچ یک از این صفات را دارد، آیا او هم قیم موجودات است، و حى لا یموت است، و حافظ و رازق عالم است؟»
گفتند: «نه.» فرمود: «پس او نمى تواند معبود باشد. و آیا شما معتقد نیستید که هیچ چیزى در آسمانها و زمین بر خدا پوشیده نیست؟» گفتند: «چرا همین طور معتقدیم.» فرمود: «حال بگویید ببینیم عیسى هم همین علم را دارد، یا آن مقدارى را از علم دارد که خدا به او داده.» گفتند: «نه، عیسى چنان علمى ندارد.» فرمود: «بله عیسى نمى تواند چنان علمى را داشته باشد، چون مخلوق است، یک روزى اصلا وجود نداشت، و روزى دیگرى خدا او را در رحم مادرش آن طور که خودش مى خواست صورتگرى کرد، او غذا مى خورد و آب مى نوشید و فضولات بدن از او دفع مى شد، و خداى سبحان اینطور نیست.» گفتند: «بله همین طور است.» فرمود: «آیا شما معتقد نیستید که عیسى روزگارى در شکم مادر بود، و مادرش او را مانند سایر مادران حمل مى کرد، و پس از مدتى وضع حمل نمود، همانطور که سایر زنان فرزند خود را مى زایند و فرزند خود را شیر و غذا داد، همانطور که هر مادرى فرزند خود را غذا مى دهد، و بعد از آنکه از شیر گرفته شد خودش غذا مى خورد، و آب مى نوشید و فضولاتش دفع مى شد؟» گفتند: «بله همین طور بود.» فرمود: «پس چگونه چنین انسانى، چنان موجودى مى شود که شما معتقد هستید؟» مسیحیان از جواب عاجز ماندند و خداى عز و جل آیات سوره آل عمران از اول تا هشتاد و چند آیه را در این باره نازل کرد.
سران یهود حضور پیامبر (ص) از پیامبرانی که او به آنان ایمان دارد پرسیدند، پیامبر در پاسخ هشتاد و چهارمین آیه از سوره ی آل عمران را تلاوت کرد که در آن صریحا ایمان به موسی و مسیح کنار هم آمده است. «قل ءامنا بالله و ما أنزل علینا و ما أنزل على إبراهیم و إسماعیل و إسحاق و یعقوب و الأسباط و ما أوتى موسى و عیسى و النبیون من ربهم لا نفرق بین أحد منهم و نحن له مسلمون؛ بگو: به خدا و آنچه بر ما و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نوادگان [او] نازل شد و آنچه به موسى و عیسى و پیامبران از سوى پروردگارشان داده شد ایمان آورده ایم میان هیچ یک از آنها فرق ننهیم و ما فرمانبردار اوییم.»
آنان از پاسخ پیامبر (ص) سخت ناراحت شدند و گفتند: «ما عیسى را نمى شناسیم و به پیامبرى نمى پذیریم، ما به مسیح و به آن کس که به او مؤمن باشد، ایمان نمی آوریم.» سپس افزودند: «ما هیچ آئینى را بدتر از آئین شما سراغ نداریم!» وحی الهی به این جریان چنین اشاره می کند: «قل یا أهل الکتاب هل تنقمون منا إلا أن آمنا بالله و ما أنزل إلینا و ما أنزل من قبل؛ بگو چه کار خلافى از ما سر زده که شما از ما عیب مى گیرید و انتقاد مى کنید جز اینکه ما به خداى یگانه ایمان آورده ایم و در برابر آنچه بر ما و بر انبیاء پیشین نازل شده تسلیم هستیم.» (مائده/ 59)
این آیه در حقیقت اشاره به گوشه اى دیگر از لجاجتها و تعصبهاى بى مورد یهود مى کند که براى غیر خود و غیر آئین تحریف شده خویش هیچگونه ارزشى قائل نبودند و به خاطر همین تعصب شدید، حق در نظر آنها باطل و باطل در نظر آنان حق جلوه مى کرد. و در پایان آیه جمله اى مى بینیم که در حقیقت بیان علت جمله قبل است این جمله مى گوید: اگر شما توحید خالص و تسلیم در برابر تمام کتب آسمانى را بر ما ایراد مى گیرید به خاطر آن است که بیشتر شما فاسق و آلوده به گناه شده اید، چون خود شما آلوده و منحرفید اگر کسانى پاک و بر جاده حق باشند در نظر شما عیب است. «و أن أکثرکم فاسقون؛ اينكه بيشتر شما فاسقيد.» (مائده/ 59)

 

Sources

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏3 صفحه 20

جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 6 صفحه 306

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏4 صفحه 441

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information