نظریات مختلف درباره وحدت و کثرت هستی
English 3206 Views |وحدت شخصى در هر موجود عینى منافاتى با کثرت حقیقى همه موجودات ندارد، همچنین وحدت اتصالى جهان ماده منافاتى با کثرت موجودات مادى ندارد کثرتى که در سایه تعدد صورتهاى مختلف حاصل مى شود و نیز وحدت نظام جهان به معناى وحدت حقیقى آن نیست و اما وحدت شخصى جهان به عنوان یک موجود زنده و داراى روح واحد را نمى توان اثبات کرد و به فرض اینکه ثابت شود وحدتى بالعرض خواهد بود و به هر حال موضوع وحدت در این سه فرض یاد شده جهان طبیعت و حداکثر جهان ممکنات است اکنون سخن در این است که آیا مى توان براى کل هستى که شامل ذات مقدس الهى هم مى شود وحدتى را اثبات کرد یا نه.
• اقوال مهم در این باب:
1- قول صوفیه:
صوفیه که وجود حقیقى را منحصر به ذات مقدس الهى مى دانند و بقیه موجودات را داراى وجودهاى مجازى مى شمارند و به عنوان وحدت وجود و موجود معروف است. ظاهر این قول خلاف بداهت و وجدان است ولى شاید بتوان براى آن تاویلى در نظر گرفت و آن را به قول دیگرى که ذکر خواهد شد قول چهارم باز گردانید.
2- محقق دوانى:
قول محقق دوانى که آن را مقتضاى ذوق تاله دانسته و به عنوان وحدت وجود و کثرت موجود هم معروف شده است و حاصلش این است که وجود حقیقى مخصوص به خداى متعال است ولى موجود حقیقى شامل مخلوقات هم مى شود اما به معناى منسوب به وجود حقیقى نه به معناى داراى وجود حقیقى چنانکه بعضى از مشتقات دیگر هم چنین معنایى را افاده مى کنند مثلا واژه تامر از ماده تمر خرما به معناى خرمافروش و منسوب به خرما است و واژه مشمس از ماده شمس خورشید به معناى جسمى است که آفتاب بر آن تابیده و نسبتى با خورشید پیدا کرده است. این قول هم قابل قبول نیست زیرا صرف نظر از اینکه براى تامر و مشمس هم مى توان ماده اى به معناى خرما فروختن و آفتاب تابیدن در نظر گرفت لازمه این قول آن است که واژه موجود داراى دو معناى مختلف و از قبیل مشترکات لفظى باشد ولى همچنانکه اشتراک لفظى در مورد وجود صحیح نیست درباره موجود هم پذیرفتنى نخواهد بود افزون بر این قول مزبور مبتنى بر اصالت ماهیت منتسب به جاعل است که نادرستى آن روشن شد.
3 – مشائین:
قول سوم به اتباع مشائین نسبت داده شده و به عنوان کثرت وجود و موجود معروف شده است و حاصلش این است که کثرت موجودات قابل انکار نیست و ناچار هر کدام از آنها وجودى خاص به خود خواهد داشت و چون وجود حقیقت بسیطى است پس هر وجودى با وجود دیگر متباین به تمام الذات خواهد بود. براى این قول مى توان چنین استدلال کرد وجودهاى عینى از چند حال خارج نیستند یا همگى آنها افراد حقیقت واحدى هستند همانند افراد نوع واحد یا داراى انواع مختلفى هستند که در جنس واحدى مشترکند مانند اشتراک انواع حیوانات در جنس حیوان و یا هیچ جهت اشتراک ذاتى ندارند و متباین به تمام الذات مى باشند شق سوم همان شق مورد نظر است و با ابطال دو شق دیگر اثبات مى شود.
اما بطلان شق دوم روشن است، زیرا لازمه اش این است که حقیقت وجود مرکب از جهت اشتراک و جهت امتیاز یعنى مرکب از جنس و فصل باشد و چنین چیزى با بساطت حقیقت وجود نمى سازد و بازگشت آن به این است که وجود در واقع همان جهت اشتراک باشد و با اضافه شدن چیزهایى دیگرى به آن به صورت انواع مختلف در آید ولى در دار هستى چیزى جز وجود یافت نمى شود که به عنوان جهت امتیاز عینى به آن اضافه گردد. و اما شق اول لازمه اش این است که وجود همچون کلى طبیعى باشد که با اضافه شدن عوارض مشخصه به صورت افراد مختلف در آید ولى سؤال درباره عوارض تکرار مى شود که آنها هم موجودند و على الفرض همه موجودات داراى حقیقت واحدى هستند پس چگونه بین عوارض و معروضات از یک سوى و بین خود عوارض از سوى دیگر اختلاف پدید مى آید و با اختلاف آنها افراد مختلف وجود تحقق مى یابند.
به دیگر سخن اگر اشتراکى بین وجودهاى عینى فرض شود یا اشتراک در تمام ذات است و معنایش این است که وجود ماهیت نوعى و داراى افراد متعدد باشد و یا اشتراک در جزء ذات است و لازمه اش این است که وجود ماهیت جنسى و داراى انواع مختلف باشد و هر دو فرض باطل است پس راهى جز این نمى ماند که بگوییم وجودهاى عینى متباین به تمام الذات هستند. ولى این استدلال تمام نیست زیرا شقوق سه گانه اى که براى حقیقت عینى وجود فرض شده در واقع از احکام ماهیت اقتباس شده است و تلاش شده که با نفى ترکیب وجود از جنس و فصل و همچنین نفى ترکیب آن از طبیعت نوعیه و عوارض مشخصه تباینى ذاتى براى وجودات نظیر تباین ماهیات بسیطه اثبات شود در صورتى که نه اشتراک وجودات در حقیقت وجود از قبیل اشتراک در معناى نوعى و جنسى است و نه تباین آنها از قبیل تباین انواع بسیط. حاصل آنکه چنین استدلالى نمى تواند اشتراک وجودهاى عینى را به صورت دیگرى غیر از اشتراک در معناى نوعى و جنسى نفى نماید و بزودى روشن خواهد شد که گونه دیگرى از وحدت و اشتراک را مى توان براى حقایق عینى اثبات کرد.
4- نظر صدرالمتالهین:
قول چهارم قولى است که صدرالمتالهین به حکماء ایران باستان نسبت داده و خود وى نیز آن را پذیرفته و در صدد تبیین و اثبات آن برآمده و به عنوان وحدت در عین کثرت معروف شده است و حاصلش این است که حقایق عینى وجود هم وحدت و اشتراکى با یکدیگر دارند و هم اختلاف و تمایزى ولى ما به الاشتراک و ما به الامتیاز آنها به گونه اى نیست که موجب ترکیب در ذات وجود عینى شود و یا آن را قابل تحلیل به معناى جنسى و فصلى نماید بلکه بازگشت مابه الامتیاز آنها به ضعف و شدت است چنانکه اختلاف نور شدید با نور ضعیف به ضعف و شدت آنها است ولى نه بدین معنى که شدت در نور شدید چیزى جز نور و یا ضعف در نور ضعیف چیزى غیر از نور باشد بلکه نور شدید چیزى غیر از نور نیست و نور ضعیف هم چیزى غیر از نور نیست و در عین حال از نظر مرتبه شدت و ضعف با یکدیگر اختلاف دارند اما اختلافى که به بساطت حقیقت نور که مشترک بین آنها است آسیبى نمى رساند و به دیگر سخن وجودات عینى داراى اختلاف تشکیکى هستند و مابه الامتیاز آنها به مابه الاشتراکشان باز مى گردد.
البته تشبیه مراتب وجود به مراتب نور فقط براى تقریب به ذهن است وگرنه نور مادى حقیقت بسیطى نیست آنچنانکه غالب فلاسفه پیشین آنرا عرض بسیطى مى پنداشته اند و از سوى دیگر وجود داراى تشکیک خاصى است به خلاف تشکیک در مراتب نور که تشکیک عامى است. اما این قول را به دو گونه مى توان تفسیر کرد: یکى آنکه؛ اختلاف هر وجودى با وجود دیگر در مرتبه وجود فرض شود به طورى که افراد یک ماهیت یا چند ماهیت هم عرض نیز داراى چنین اختلافى دانسته شوند. دیگرى آنکه؛ اختلاف مراتب فقط میان علل و معلولات حقیقى در نظر گرفته شود و چون همه موجودات معلول بى واسطه یا با واسطه خداى متعال هستند نتیجه گرفته شود که عالم هستى از یک وجود مستقل مطلق و وجودهاى رابط و نامستقل بى شمارى تشکیل یافته است که هر علتى نسبت به معلول خودش استقلال نسبى خواهد داشت و از این جهت کاملتر و داراى مرتبه عالیترى از وجود خواهد بود هر چند معلولهاى هم عرض که رابطه علیت و معلولیتى با یکدیگر ندارند چنین اختلاف تشکیکى را نداشته باشند و از یک نظر متباین به تمام الذات به حساب آیند ولى تفسیر اول خیلى بعید بلکه غیر قابل قبول است هر چند ظاهر بعضى از سخنان صدرالمتالهین و اتباعش بر آن دلالت دارد. ناگفته نماند که وى سخنان عرفاء و اهل تحقیق از صوفیه را به همین معنى تاویل کرده و منظور ایشان را از موجود و وجود حقیقى موجود و وجود مستقل مطلق و از موجود و وجود مجازى موجود و وجود غیر مستقل و تعلقى و ربطى دانسته است.
Sources
محمدتقی مصباح يزدی- آموزش فلسفه- انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی 1366
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites