امتیازات عرفان اسلامی در برابر مکاتب عرفانی غیر دینی

English English 4591 Views |

جهت گیری

باید دید در چه صورت یک مکتب عرفانی انسان را به خدا می رساند و به تعبیر دیگر یک مکتب یا گرایش عرفانی باید از چه ویژگی هایی برخوردار باشد تا رساننده انسان به سوی خدا و موجب تقرب آدمی به حضرت احدیت شود. به نظر می رسد سه نکته اساسی در این رابطه تأثیر گذار است و براساس آنها می توان میزان هدایت انسان به سوی خدا در آن مکاتب را مورد سنجش قرار داد. این سه عبارتند از: جهت گیری اساسی، معارف و مبانی نظری، روش و برنامه عملی.

جهت گیری اساسی
منظور از جهت گیری آن است که آیا مکتب عرفانی مورد نظر اساسا جهت حرکت و کانون توجه خود را "خدا" قرار داده است یا نه. و آیا در صدد آن است که انسان را به سوی خدا رهبری کند و به مقام قرب الی الله برساند؛ یا آنکه به طور اساسی بدین سو جهت گیری نکرده و هدف آن رسیدن به خدا نیست. بدیهی است اگر مکتبی عرفانی، هدف نهایی خود را رسیدن به خدا قرار نداده و جهت حرکت را به آن سو نشانه نگیرد، نمی توان از آن انتظار داشت که آدمی را به خدا برساند. اگر از این زاویه بنگریم غالب عرفان های غیر دینی و حتی برخی از عرفان های دینی (مانند عرفان بودایی) جهت دهنده به سوی خدا و رساننده انسان به این مقصد عالی نیستند. به عبارت دیگر در اندیشه غالب بودایی، اساسا مسئله خدا و باور داشت او مطرح نیست. لیت وارد، در کتاب انگاره های خدا می نویسد: «با استدلال می توان گفت که آیین بودا خداگریز است... در این آیین به خدای شخصی گرایش چندانی نیست؛ چه رسد که ارتباط با او غایت زندگی دینی به حساب آید. متعالی ترین هدف در عرفان بودایی رسیدن به نیروانا است. نیروانه را خاموشی، خلأ، مرگ پیش از مرگ یا روح کلی خوانده و برخی نیز آن را تعریف ناپذیر شمرده اند. نیروانه آزادی از چرخه وجود (سنساره) است که هدف نهایی اعمال بوداییان است. در این مرحله انرژی هایی که منجر به تولد دوباره چرخه وجود می شوند، از بین می روند و فرد از دوره تولد، مرگ و تولد مجدد رهایی می یابد.»
بنابراین نقطه عالی تکامل در این آیین رهیدن از "سنساره" یا گردونه وجود و تناسخ و به عبارت دیگر نیامدن به این جهان گذران و رنج آلود است؛ نه به معنای تقرب به خدای جهان و جان آفرین.

معارف و مبانی نظری

عمده ترین مبانی نظری یک مکتب و مشرب عرفانی عبارت است از مبانی خدا شناختی، جهان شناختی و انسان شناختی. هر اندازه یک آیین در عرصه های یاد شده از معارف جامع تر، ژرف تر، صحیح تر و استوارتری برخوردار باشد و معارف بیشتر و بهتری از توحید و اوصاف جمال و جلال و اسمای حسنای الهی ارائه کند، یا شناخت بیشتر و کامل تری از عوالم هستی، مراتب آنها و چگونگی ربط و پیوندشان با خالق کل عرضه نموده و معرفت بهتری نسبت به انسان و اینکه از کجا آمده، اکنون کجاست، به کجا می رود، چه استعدادها و مسئولیت هایی دارد، به چه مراتب کمالی می تواند دست یازد و چگونه می تواند با خدای خویش ارتباط برقرار کند. در اختیار بشر قرار دهد، از توانایی بیشتری در رساندن انسان به خدا برخوردار است. در مقابل ضعف شناختی و نااستواری آموزه ها و انگاره های بنیادین یک آیین آن را در راهبری انسان به سوی خدا ناکام ساخته و از میزان توفیق آن به شدت می کاهد. به نظر می رسد بسیاری از مکاتب عرفانی در این عرصه سخت لغزان و لغزاننده اند. به عنوان مثال:
1- در آیین بودا سخن از خدا نیست و از اساسی ترین مایه های معرفتی که همان خداشناسی یک مکتب عرفانی است، تهی می باشد؛ بدین رو هرگز نمی توان راهبری انسان به سوی خدا را از این مکتب انتظار داشت. از طرف دیگر بنیاد جهان شناختی و جهان بینی آن را نگرش منفی و رنج آلود به جهان تشکیل می دهد و در انسان شناسی نیز هم چون هندوئیسم، سیکیسم و جینیسم گرفتار آموزه های باطلی چون تناسخ می باشد. از همین رو غایت مطلوب این مکتب چیزی جز رستن از گردونه وجود و تناسخ و نیامدن به این جهان، که در نظر آنها سراسر رنج و محنت است، چیز دیگری نیست. این کجا و به خدا رسیدن کجا؟
2- آیین مانی و برخی از دیگر آیین های رایج در ایران باستان از سویی گرفتار شرک انگاری در نظام آفرینش می باشد و از دیگر سو جهان را با نگاهی بدبینانه می نگرد.
3- آیین مسیحیت نیز بر اثر تحریفاتی که در آن رخ نمود، علی رغم بنیاد توحیدی نخستین، گرفتار نوعی شرک و تناقض در بنیادی ترین ارکان اعتقادی خود یعنی خداشناسی شد. تثلیث باوری و اعتقاد به یک خدا در عین سه تا بودن به جد این آیین را دست خوش تزلزل و خردگریزی ساخته است.
پروفسور لگنهاوزن می گوید: «وقتی از کشیش ها می پرسیدم که من نمی فهمم چه طور خدا یکی است و سه شخص است؟ در اکثر موارد جواب می گفتند که ما نمی توانیم به درک این آموزه برسیم. تنها خدا می داند که حقیقت این امر چیست. این رمزی است که فقط خدا آن را می داند و عقل در اینجا به بن بست می رسد. از جمله چیزهایی که برای بنده خیلی جالب بود، این بود که در اسلام نگفته اند اصول دین را چشم و گوش بسته بپذیر؛ بلکه دعوت کرده اند که بپرس. مخصوصا این خصلت در میان شیعیان خیلی بیشتر است.»
مارگریت مارکوس نیز در این زمینه می نویسد: «پس از آنکه عقاید همه کیش های بزرگ را مورد بررسی قرار دادم، به این نتیجه رسیدم که به طور کلی مذهب های بزرگ یکی بودند؛ ولی به مرور زمان فاسد شده اند. بت پرستی، فکر تناسخ و اصول طبقه بندی در کیش هندویی سرایت کرد. صلح جویی مطلق و انزوا از مشخصات کیش بودایی شد. پرستش آباء و اجداد جزء عقاید کنفسیوسی، عقیده اصالت گناه و تثلیث و در نتیجه آن مفهوم خدایی مسیح و شفاعت به استناد مرگ ادعایی عیسی بر روی دار در مسیحیت، انحصار طلبی ملت برگزیده یهود و... نتیجه این انحرافات است. هیچ یک از اندیشه هایی که مرا منزجر ساخته بود، در اسلام پیدا نمی شد؛ بلکه به صورت روز افزونی احساس می کردم که اسلام تنها مذهب اصیلی است که طهارت خودش را حفظ کرده است. سایر مذهب ها فقط و فقط بعضی اجزای آن، مقرون به حقیقت است؛ ولی فقط اسلام است که تمام حقیقت را حفظ کرده است.»
عرفان و آیین مسیحیت از جهات دیگری چون انسان شناسی بدبینانه، اعتقاد به گناه جبلی و ذاتی و نگرش پروسه ای به انسان و افسانه های خردستیز نیز آسیب مند است که بررسی آن از حوصله این مختصر خارج است.

برنامه و روش عملی

بسیاری از مذاهب عرفانی و صوفیانه از جهت برنامه و سلوک عملی دچار افراط و تفریط ها و اشکالات قابل توجهی هستند. برخی از این اشکالات عبارت است از:
1- درون گرایی افراطی و مغفول نهادن حوزه های ارتباط خارجی انسان موجب شده است که برخی از مکاتب عرفانی مسئولیت های اجتماعی انسان را به باد فراموشی سپرده و تهی از نگرش مثبت به مناسبات انسانی و اجتماعی و قدرت، سیاست، آزادی، عدالت، رهبری و... شوند و نتوانند بین این امور و حیات معقول و حرکت انسان به سوی غایات متعالی رابطه برقرار سازند. اما در دین مبین اسلام عرفان منهای مسئولیت، مساوی با عرفان منهای دین و خدا است. از همین رو پیامبر اکرم (ص) فرمود: «من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم؛ کسی که سر از خواب بردارد و نسبت به امور مسلمانان اهتمام نورزد، مسلمان نیست.»
علامه جعفری در این باره می نویسد: «ادعای عرفان با بی اعتنایی به انسان ها، مساوی عرفان با بی اعتنایی به خداوند ذوالجلال است. زیرا عرفان و عشق به خدا با بی اعتنایی به نهال های باغ او و بی توجهی به تجلیگاه او (که همین انسان ها هستند) مساوی با اعراض از خداست.»
2- ریاضت های دشوار، سختگیری و سرکوب نفس نیز یکی از اشکالات عرفان های مبتنی بر فلسفه های هندی، مانوی و کلبی یونانی است.این اشکال تا حدودی به آیین مسیحیت نیز سرایت کرده، تا آنجا که برخورداری از کامیابی و التذاذ جنسی (که یکی از نیازهای اصیل آدمی است) مغایر با حیات معنوی و روحانی انگاشته شده و به تعبیر ترور شانون در مسیحیت بر تجرد به مثابه آرمانی والا تأکید می شود. این گونه سختگیری ها سرکشی و طغیان نفس را در پی خواهد آورد. مولوی (عارف و انسان شناس برجسته مسلمان) در این باره می گوید:
چون که نفس آشفته تر گردد از آن *** که کنی بندش به زنجیر گران
در برابر این روش شیوه غرب، جدید است که بیش از حد بر آزادی و کامروایی نفس تأکید می ورزد؛ اما در نظام تربیتی و سلوک اسلامی هر دو شیوه مردود انگاشته شده و روشی متعادل در برابر آن دو ارائه و توصیه شده است.
3- شریعت گریزی؛ برخی از مذاهب و مکاتب عرفانی (علی رغم دارا بودن وابستگی دینی) عملا راه خود را از مسیر اصلی دین و شریعت الهی جدا ساخته و بر آن پشت پا زده اند؛ در حالی که روح عرفان قرار دادن همه ابعاد و ارکان وجودی خویش در صراط مستقیم الهی و عبودیت مطلق و خالص پروردگار همراه با عشق و معرفت است و این مسئله تبعیت کامل و مستمر از شریعت الهی را طلب می کند. به عنوان مثال در روش سلوکی بودیسم و گروه "اک" یا "اکنکار" که کسانی چون پال توئیچل، فیل موری متیسو، هارولد کلمپ و... مبلغ آن هستند، احکام عبادی اهمیت خود را از دست داده و چندان وقعی به آنها نهاده نمی شود. در عرفان مسیحی، بر خلاف آموزه های حضرت عیسی (ع) احکام شریعت مورد طرد و نفی واقع شد. "پولس" که دومین بنیان گذار مسیحیت نام گرفته است. با طرح اصل آزادی درون و حریت روح، به نفی شریعت پرداخت و بر آن شد که برای رسیدن به رستگاری پیروی از شریعت و قوانین دینی لازم نیست. او حتی عدالت را صرفا در گرو محض ایمان دانست و هرگونه تأثیر عمل در این زمینه را منکر شد.
در عهد جدید آمده است: «اما چون یافتیم که هیچ کس از اعمال شریعت عادل شمرده نمی شود؛ بلکه به ایمان به عیسی مسیح؛ ما هم به مسیح عیسی ایمان آوردیم تا از ایمان به مسیح (و نه از اعمال شریعت) عادل شمرده شویم؛ زیرا که از اعمال شریعت هیچ بشری عادل شمرده نخواهد شد.» در مقابل، دین مبین اسلام ایمان بدون عمل را مساوی با نفی ایمان می انگارد، چنانکه پیامبر اکرم (ص) فرمود: «الایمان معرفه بالقلب، و قول باللسان و عمل بالارکان؛ ایمان عبارت است از شناخت در دل، گفتن به زبان و عمل به وسیله اعضا و ارکان.» و در جای دیگر فرمود: «الایمان و العمل اخوان شریکان فی قرن، لایقبل الله احدهما الا بصاحبه؛ ایمان و عمل دو برادر هم بسته به یک رشته اند؛ خداوند هیچ یک را بدون دیگری نمی پذیرد.» ثمره نگرش پیشین اباحی گری است و ثمره نگرش اسلامی تنظیم همه کنش ها و رفتارها در جهت صحیح و رساننده به سوی خدا و تصفیه ظاهر و باطن از هر آنچه رهزن راه خدا و بازدارنده از تعالی و تکامل انسان است.

امتیازات عرفان اسلامی

عرفان ناب و اصیل اسلامی از امتیازات متعددی برخوردار است؛ به طوری که مارتین لینگز آن را امری اصیل، جهان شمول و منحصر به فرد می داند. برخی از آنها عبارتند از:
1- جهتگیری دقیق، کامل و همه جانبه به سوی کمال مطلق و مبدأ و غایت هستی، یعنی ذات پاک احدیت.
2- مبتنی بودن بر مبانی نظری استوار، خردپذیر و منطقی.
3- دارای برنامه عملی جامع، معتدل، هماهنگ با فطرت بشر و نظام تکوین، دارای لطافت، ظرافت و دقتی بی نظیر.
4- خاستگاه الهی و اصالت دینی.
5- انگیزاننده و امیدبخش.

Sources

مقاله تأملي در عرفان منهاي شريعت- ماهنامه آموزشي، اطلاع رساني معارف- شماره 34- بهمن و اسفند 1384- صفحه 42-45

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information