شبهه منافات عصمت ابراهیم علیه السلام با استغفار برای پدرش

English 5374 Views |

اصل شبهه

برخی بر اساس مبانی نقلی شبهه ای را در مورد عصمت حضرت ابراهیم مطرح نموده اند که خداوند می فرماید: «قال أ راغب أنت عن ءالهتى یإبراهیم لئن لم تنته لأرجمنک و اهجرنى ملیا* قال سلام علیک سأستغفر لک ربى إنه کان بى حفیا؛ گفت: اى ابراهیم! آیا تو از خدایان من بیزارى؟ اگر دست بر ندارى تو را سنگسار خواهم کرد، و مدت زیادى از من دور شو. [ابراهیم] گفت: سلام بر تو، به زودى من از خدایم براى تو آمرزش مى طلبم، که او با من بسیار مهربان است.» (مریم/ 47- 48) آنها می گویند چرا ابراهیم به او وعده استغفار داد با اینکه مى دانیم آزر، هرگز ایمان نیاورد و استغفار براى مشرکان، طبق صریح آیه 113 سوره توبه ممنوع است. مگر آزر مشرک نبود؟ اگر این کار ممنوع است چرا این پیامبر بزرگ خدا انجام داد؟! ابراهیم به عمویش آزر وعده استغفار داد و طبق ظاهر آیه 113 سوره توبه و آیات دیگر قرآن مجید به این وعده وفا کرد، با اینکه او هرگز ایمان نیاورد و در صف مشرکان و بت پرستان بود، و استغفار براى چنین کسانى ممنوع است. بنابراین ابراهیم در اینجا دچار اشتباه شده است و این موضوع با عصمت ایشان ناسازگار است.

عناصر منطقی شبهه:
1- طبق اعتقاد مسلمانان حضرت ابراهیم (ع) معصوم بوده است.
2- ولی طبق آیات 47 و 48 سوره مریم مرتکب استغفار برای پدر مشرکش شده در حالی که طبق آیه 113 سوره توبه این کار ممنوع است.
3- بنابراین حضرت ابراهیم دچار اشتباه شده و این موضوع با عصمت ایشان سازگاری ندارد.

پاسخ شبهه

خداوند در سوره توبه می فرماید: «ما کان للنبى و الذین ءامنوا أن یستغفروا للمشرکین ولو کانوا أولى قربى من بعد ما تبین لهم أنهم أصحاب الجحیم* و ما کان استغفار إبراهیم لأبیه إلا عن موعدة وعدها إیاه فلما تبین له أنه عدو لله تبرأ منه إن إبراهیم لأواه حلیم؛ پیامبر و کسانى که ایمان آورده اند نمى باید براى مشرکان پس از آن که برایشان آشکار گردید که آنها اهل دوزخند طلب آمرزش کنند، هر چند خویشاوند باشند و طلب آمرزش ابراهیم براى پدرش جز به خاطر وعده اى که به او داده بود صورت نگرفت، ولى هنگامى که براى او روشن شد که وى دشمن خداست از او بیزارى جست. به راستى ابراهیم بسى نیایشگر و بردبار بود.» (توبه/ 113- 114)
آیه نخست با تعبیرى رسا و قاطع پیامبر و مؤمنان را از استغفار براى مشرکان نهى مى کند و مى گوید: "شایسته نیست که پیغمبر و افراد با ایمان براى مشرکان طلب آمرزش کنند" سپس براى تاکید و تعمیم اضافه مى کند "حتى اگر از نزدیکانشان باشند" بعدا دلیل این موضوع را ضمن جمله اى چنین توضیح مى دهد "بعد از آنکه براى مسلمانان روشن شد که مشرکان اهل دوزخند طلب آمرزش براى آنها معنى ندارد" این کارى است بیهوده و آرزویى است نابجا چرا که مشرک به هیچ وجه قابل آمرزش نیست و آنان که راه شرک را پوییدند راه نجاتى براى آنها تصور نمى شود. به علاوه استغفار و طلب آمرزش یک نوع اظهار محبت و پیوند و علاقه با مشرکان است و این همان چیزى است که بارها در قرآن از آن نهى شده است.

سبب عدم جواز استغفار براى مشرکین
علامه طباطبایی می فرماید چون در آیه دومى بعد از بیان سبب استغفار ابراهیم براى پدرش مى فرماید "وقتى که فهمید او دشمن خدا است، از او بیزارى جست" و با این بیان معلوم کرد که مشرکین دشمنان خدا و جهنمى هستند، و در نتیجه نباید براى آنان استغفار کرد، اینکه در این آیه مى فرماید حال که این معنا براى پیغمبر و پیروانش معلوم شد باید از این مطلب ضرورى و روشن غفلت نورزند، که استغفار براى مشرکین از این جهت جائز نیست که لغو است، و خضوع ایمان مانع است از اینکه بنده خدا با ساحت کبریاى او بازى نموده، کارى لغو بکند. چون از یکى از دو صورت بیرون نیست، یا خداوند به خاطر تقصیرى که از بنده اش سرزده با او دشمن و از او خشمگین است، و یا بنده با خداى تعالى دشمن است، اگر فرضا خدا با بنده اش دشمن باشد ولى بنده اش با او دشمن نباشد و بلکه اظهار تذلل و خوارى کند، در اینصورت جاى این هست که بخاطر سعه رحمت او آدمى براى آن بنده طلب مغفرت کند، و از خداوند بخواهد که به حال آن بنده اش ترحم کند.
اما اگر بنده با خدا سر دشمنى داشته باشد مانند مشرکین معاند و خود را بالاتر از آن بداند که به درگاه خدا سر فرود بیاورد، در چنین صورتى عقل صریح حکم مى کند به اینکه شفاعت و یا استغفار معنا ندارد، مگر بعد از آن که آن بنده عناد را کنار گذاشته، به سوى خدا توبه و بازگشت کند و به لباس تذلل و مسکنت درآید. وگرنه چه معنا دارد که انسان براى کسى که اصلا رحمت و مغفرت را قبول ندارد و زیر بار عبودیت او نمى رود، استغفار نموده، از خدا بخواهد که از او درگذرد. آرى، این درخواست و شفاعت استهزاء به مقام ربوبیت و بازى کردن با مقام عبودیت است، که به حکم فطرت عملى است ناپسند و غیر جائز.
خداوند این جائز نبودن را به حق نداشتن تعبیر کرده و فرموده: «ما کان للنبی و الذین آمنوا؛ پیغمبر و آنان که ایمان آورده اند حق ندارند استغفار کنند.» بنا به آیه «ما کان للمشرکین أن یعمروا مساجد الله؛ مشركان را نرسد كه مساجد خدا را آباد كنند.» (توبه/ 17) که حکم جواز در شرع بعد از جعل حق است. پس، معناى آیه چنین مى شود: رسول الله و کسانى که ایمان آورده اند بعد از آنکه با بیان خداوندى براى آنها ظاهر شد که مشرکین دشمنان خدایند و مخلد در آتشند، دیگر حق ندارند براى آنان استغفار کنند هر چند از نزدیکانشان باشند، و اگر ابراهیم براى پدر مشرکش استغفار کرد براى این بود که در آغاز خیال مى کرد پدرش هر چند مشرک است ولى با خدا دشمنى و عناد ندارد، و چون قبلا به او وعده استغفار داده بود لا جرم براى او طلب مغفرت کرد، ولى وقتى فهمید که او دشمن خداست و بر شرک و ضلالت خود اصرار مى ورزد، از او بیزارى جست. «إن إبراهیم لأواه حلیم» این جمله وعده ابراهیم و استغفار او را براى پدرش تعلیل مى کند، به اینکه او جفاى پدرش را تحمل نمود، و او را وعده نیکى داد، چون او مردى بردبار بود، و برایش طلب مغفرت کرد، چون مردى "اواه" بود، و اواه کسى را گویند که از ترس خدا و به طمع و امید به خیرات او خیلى آه بکشد.

علت استغفار حضرت ابراهیم (ع)

قرآن در سوره مریم مى گوید نه تنها دلسوزیهاى ابراهیم و بیان پربارش به قلب آزر ننشست بلکه او از شنیدن این سخنان، سخت برآشفت و گفت: «اى ابراهیم آیا تو از خدایان من روى گردانى؟!» «قال أ راغب أنت عن آلهتی یا إبراهیم» اگر از این کار خوددارى نکنى به طور قطع تو را سنگسار خواهم کرد. «لئن لم تنته لأرجمنک» و اکنون از من دور شو دیگر تو را نبینم. «و اهجرنی ملیا» جالب اینکه اولا آزر حتى مایل نبود تعبیر انکار بتها و یا مخالفت و بدگویى نسبت به آنها را بر زبان آورد، بلکه به همین اندازه گفت: "آیا تو روى گردان از بتها هستى" مبادا به بتها جسارت شود، ثانیا به هنگام تهدید ابراهیم. او را به سنگسار کردن تهدید نمود، آن هم با تاکیدى که از "لام" و "نون تاکید ثقیله" در "لارجمنک" استفاده مى شود و مى دانیم سنگسار کردن یکى از بدترین انواع کشتن است.
ثالثا به این تهدید مشروط قناعت نکرد بلکه در همان حال ابراهیم را وجودى غیر قابل تحمل شمرد و به او گفت براى همیشه از نظرم دور شو. این تعبیر بسیار توهین آمیزى است که افراد خشن نسبت به مخالفین خود به کار مى برند و در فارسى گاهى به جاى آن "گورت را گم کن" مى گوئیم، یعنى نه تنها خودت براى همیشه از من پنهان شو، بلکه جایى برو که حتى قبرت را هم نبینم! ولى با اینهمه، ابراهیم همانند همه پیامبران و رهبران آسمانى، تسلط بر اعصاب خویش را هم چنان حفظ کرد، و در برابر این تندى و خشونت شدید، با نهایت بزرگوارى گفت: سلام بر تو. «قال سلام علیک»
این سلام ممکن است تودیع و خداحافظى باشد که با گفتن آن و چند جمله بعد، ابراهیم، "آزر" را ترک گفت، ممکن است سلامى باشد که به عنوان ترک دعوى گفته مى شود همانگونه در آیه 55 سوره قصص مى خوانیم: «لنا أعمالنا و لکم أعمالکم سلام علیکم لا نبتغی الجاهلین؛ اکنون که از ما نمى پذیرید، اعمال ما براى ما و اعمال شما براى خودتان، سلام بر شما ما هواخواه جاهلان نیستیم.»
سپس اضافه کرد: «من به زودى براى تو از پروردگارم تقاضاى آمرزش مى کنم چرا که او نسبت به من، رحیم و لطیف و مهربان است.» «سأستغفر لک ربی إنه کان بی حفیا» در واقع، ابراهیم در مقابل خشونت و تهدید آزر، مقابله به ضد نمود، وعده استغفار و تقاضاى بخشش پروردگار به او داد.
در آیه بعد سوره توبه مى گوید استغفار ابراهیم براى پدرش (عمویش آزر) به خاطر وعده اى بود که به او داد، اما هنگامى که براى او آشکار شد که وى دشمن خدا است از او بیزارى جست و برایش استغفار نکرد. «و ما کان استغفار إبراهیم لأبیه إلا عن موعدة وعدها إیاه فلما تبین له أنه عدو لله تبرأ منه» در پایان آیه اضافه مى کند: ابراهیم کسى بود که در پیشگاه خدا خاضع و از خشم و غضب پروردگار خائف و ترسان، و مردى بزرگوار و حلیم و بردبار بود. «إن إبراهیم لأواه حلیم» این جمله ممکن است دلیلى براى وعده ابراهیم به آزر در زمینه استغفار بوده، باشد، زیرا حلم و بردبارى از یک سو، و اواه بودن او که طبق بعضى از تفاسیر به معنى رحیم بودن است از سوى دیگر، ایجاب مى کرد که حد اکثر تلاش و کوشش را براى هدایت آزر انجام دهد، اگر چه از طریق وعده استغفار و طلب آمرزش از گذشته او باشد. این احتمال نیز وجود دارد که جمله فوق دلیل براى این موضوع باشد که ابراهیم به خاطر خضوع و خشوعى که داشت و ترس از مخالفت پروردگار هرگز حاضر نبود براى دشمنان حق استغفار کند، بلکه این کار مخصوص به زمانى بود که امید هدایت آزر را در دل مى پروراند، لذا به محض آشکار شدن عداوت او از این کار صرف نظر کرد.

دیدگاههای مختلف در مورد استغفار ابراهیم

از جمله توجیهاتى که براى استغفار ابراهیم براى پدر مشرکش کرده اند این است که او وعده استغفارش داده بود، و به حکم عقل وفاى به وعده لازم بود، زیرا عقل از تجویز، آن ابایى ندارد، و جائز نبودن آن به دلیل نقل است، و آن روز این منع نقلى نرسیده بود بعدا وقتى شریعت برایش آمد تحریم شد، و بعد از تحریم از پدر بیزارى جسته است. ولى اشکال این توجیه این است که با آیات داستان اگر در آن دقت شود تطبیق نمى کند. یکى دیگر این است که معناى استغفار ابراهیم مشروط به توبه پدر و ایمان آوردن او بوده. این وجه نیز به طورى که خود شما خواننده ملاحظه مى کنید صحیح نیست.
یکى دیگر اینکه: معناى "سأستغفر لک ربی" این است که من به زودى دعا مى کنم که خدا تو را در دنیا عذاب نکند، و این نیز مانند وجه قبلى تقییدى است بدون مقید.
یکى دیگر اینکه وعده دعا به مسبب است، که مستلزم وعده دعاء به سبب است و معناى اینکه گفت به زودى از خدا مسئلت مى نمایم که تو را بیامرزد این است که به زودى از خدا مسئلت مى کنم که تو را موفق به توبه نموده به سوى ایمان هدایتت کند، و در نتیجه تو را بیامرزد، ممکن هم هست طلب مغفرت را کنایه از طلب توفیق توبه و هدایت به ایمان گرفت.
این معنا هر چند که از سایر معانى دیگر معتدل تر است، ولیکن خالى از بعد هم نیست، براى اینکه در کلام بویى از استعطاف و تحبیب قلب هست، و این با طلب مغفرت مناسب تر است تا طلب توفیق و هدایت، (هر چند که این مناسبتر بودن هم محل حرف است). و نظیر این دعا که براى پدر خود کرد دعایى است که براى عموم مشرکین کرده و گفت «و اجنبنی و بنی أن نعبد الأصنام* رب إنهن أضللن کثیرا من الناس فمن تبعنی فإنه منی و من عصانی فإنک غفور رحیم؛ پروردگارا مرا و فرزندانم را از اینکه اصنام و بتها را بپرستیم دور بدار، پروردگارا آنها بسیارى از مردم را گمراه کردند حال هر که مرا پیروى کرد از من است، و هر که نافرمانیم کرد همانا تو آمرزنده و مهربانى.» (ابراهیم/ 35- 36)

دیدگاه علامه طباطبایی
ابراهیم (ع) در مقابل تهدید پدر و بدیش به او سلام کرد، سلامى که در آن احسان و امنیت باشد، و نیز به او وعده استغفار داد تا از پروردگارش براى او طلب آمرزش کند و در مقابل تهدید او که گفت «دهرى طولانى از من کناره بگیر» گفت: «من از شما و این بتها که مى پرستید کناره مى گیرم.» اما اینکه سلام کرد، چون سلام دأب و عادت بزرگواران است، با تقدیم آن جهالت پدر را تلافى کرد، او وى را به خاطر حرف حقى که زده بود تهدید به رجم و طرد کرد، ولى وى او را وعده امنیت و سلامتى و احسان داد، این همان دستور العملى است که قرآن کریم در آیه «و إذا مروا باللغو مروا کراما؛ چون بر لغو بگذرند با بزرگوارى مى‏ گذرند.» (فرقان/ 72) و آیه «و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما؛ و چون نادانان ايشان را طرف خطاب قرار دهند به ملايمت پاسخ مى‏ دهند.» (فرقان/ 63) بیان کرده است.
اما اینکه بعضى گفته اند که منظورش از سلام، خداحافظى و تحیت جدایى بوده، و خواسته است امر پدر را که گفت: "و اهجرنی" اطاعت کند، حرف صحیحى نیست، زیرا ابراهیم (ع) بعد از مدتها که از این گفت و شنود گذشت از قوم خود دورى گزید. و اما اینکه گفت برایت از پروردگارم طلب مغفرت مى کنم با اینکه پدرش مشرک بوده جهتش به طورى که از ظاهر آیه «یا أبت إنی أخاف أن یمسک عذاب من الرحمن فتکون للشیطان ولیا؛ پدر جان من مى ‏ترسم از جانب [خداى] رحمان عذابى به تو رسد و تو يار شيطان باشى.» (مریم/ 45) بر مى آید این بوده که ابراهیم در آن لحظه یقین به کفر او و اینکه از اولیاى شیطان است و دلش یک باره مطبوع بر کفر و انکار و عناد حق شده، نداشته، چون اگر به این معانى یقین مى داشت به مثل "إنی أخاف" تعبیر نمى کرد پس معلوم مى شود که آن جناب احتمال مى داده که پدر جاهلى قاصر و مستضعف باشد که اگر حق برایش روشن گردد آن را پیروى مى کند، و شمول رحمت الهى به امثال اینگونه اشخاص امرى ممکن است.
هم چنان که قرآن کریم فرموده: «إلا المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان لا یستطیعون حیلة و لا یهتدون سبیلا* فأولئک عسى الله أن یعفو عنهم و کان الله عفوا غفورا؛ مگر آن دسته از مردان و زنان و کودکانى که به راستى تحت فشار قرار گرفته اند، نه چاره اى دارند و نه راهى مى یابند. آنها راى ممکن است خداوند مورد عفوشان قرار دهد و خداوند عفو کننده و آمرزنده است.» (نساء/ 98- 99) و چون این احتمال را مى داده خواسته است عواطف او را با این وعده تحریک کند، و در عین حال آمرزش خدا را هم برایش حتمى نکرد و آن را به صورت امیدوارى وعده داد، به دلیل اینکه گفت: «إنه کان بی حفیا؛ پروردگار من همواره به من لطف داشته است.» (مریم/ 47) و نیز در سوره ممتحنه آیه 4، از او نقل شده که بعد از وعده استغفار اضافه کرده است که من از خدا چیزى را براى تو مالک و صاحب اختیار نیستم، و فرموده: «الا قول إبراهیم لأبیه لأستغفرن لک و ما أملک لک من الله من شی ء؛ جز [در] سخن ابراهيم [كه] به ناپدرى خود [گفت] حتما براى تو آمرزش خواهم خواست با آنكه در برابر خدا اختيار چيزى را براى تو ندارم.» و مؤید این گفتار، قول خداوند متعال است که مى فرماید: «ما کان للنبی و الذین آمنوا أن یستغفروا للمشرکین؛ پیغمبر و یارانش حق ندارند براى مشرکین طلب مغفرت کنند هر چند خویشاوند باشند، پس از آنکه برایشان روشن شده باشد که اهل جهنمند، و استغفار ابراهیم براى پدرش به خاطر وعده اى بود که به او داده بود، بعدا که معلوم شد دشمن خدا است از او بیزارى جست، آرى ابراهیم پیامبرى بود بردبار و پر رجوع به خدا.» (توبه/ 113- 114)
پس تبرى و بیزاریش بعد از آنکه معلوم شد پدرش از دشمنان خدا است، خود دلیل بر این است که قبلا احتمال مى داده که دشمن خدا نباشد، هر چند که مى دانسته است مشرک است، و جمع میان مشرک بودن و دشمن خدا نبودن در افراد جاهل خالى از عناد تصور دارد. مؤید این نظریه آیه شریفه «یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا عدوی و عدوکم أولیاء تلقون إلیهم بالمودة؛ اى کسانى که ایمان آورده اید هرگز (نباید کافران را که) دشمن من و شمایند یاران خود بر گرفته و طرح دوستى با آنها بریزید.» (ممتحنه/ 1) «لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم أن تبروهم و تقسطوا إلیهم إن الله یحب المقسطین؛ خدا شما را از دوستى آنان که با شما در دین قتال و دشمنى نکرده و شما را از دیارتان بیرون ننمودند نهى نمى کند تا بیزارى از آنها جویید بلکه با آنها به عدالت و انصاف رفتار کنید که خدا مردم با عدل و داد را بسیار دوست مى دارد.» (ممتحنه/ 8)

صورى بودن استغفار و دعاى ابراهیم (ع) براى آزر

علامه می فرماید آیه «قال سلام علیک سأستغفر لک ربی إنه کان بی حفیا و أعتزلکم و ما تدعون من دون الله و أدعوا ربی عسى ألا أکون بدعاء ربی شقیا؛ ابراهیم گفت: سلام بر تو، به زودى از پروردگارم برایت طلب مغفرت مى کنم، او به من مهربان است و من از شما و آنچه که غیر خدا مى پرستید دورى و کناره گیرى مى کنم، و خداى خود را مى خوانم و امیدوارم که چون او را بخوانم مرا از درگاه لطفش محروم نگرداند.» (مریم/ 48)
بهترین شاهد و قرینه است بر اینکه مقصود ابراهیم از استغفار، استغفار در دنیا بوده، نه شفاعت در آخرت، هر چند کافر از دنیا برود. استغفار و دعاى ابراهیم (ع) براى آزر، دعاى صورى بوده و در دنیا واقع شده، نه در آخرت براى شفاعت. قرآن کریم وفاى به وعده اش را درباره استغفار براى پدرش حکایت نموده، چنین مى فرماید: «رب هب لی حکما و ألحقنی بالصالحین و اجعل لی لسان صدق فی الآخرین و اجعلنی من ورثه جنه النعیم و اغفر لأبی إنه کان من الضالین و لا تخزنی یوم یبعثون یوم لا ینفع مال و لا بنون إلا من أتى الله بقلب سلیم؛ پروردگارا مرا حکمى ارزانى دار و به بندگان صالح خود ملحقم ساز، و براى من زبان راستگویى در میان آیندگان قرار ده، و مرا از وارثان بهشت نعیم بنماى، و بیامرز پدر مرا، زیرا وى از گمراهان بود، و روزى که مردگان برپا مى شوند مرا خوار مکن، روزى که نه مالى و نه فرزندانى، هیچکدام سودى نمى بخشد، مگر کسى که با قلبى سلیم پیش خدا آید.» (شعرا/ 89)
از جمله: «إنه کان من الضالین؛ او از گمراهان بود.» استفاده مى شود که این دعا را بعد از مرگ پدر و یا بعد از جدایى از او کرده است، چنان که تعبیر به لفظ "کان" دلالت بر این مطلب مى کند. از ذیل کلامش نیز استفاده مى شود که دعاى مزبور جدى نبوده بلکه صورت دعایى بوده، که مى خواسته به آن وسیله به عهدى که با او کرده بود وفا کرده باشد، چون از یک طرف مى گوید پروردگارا این گمراه را بیامرز. و از طرفى دیگر مى گوید روز قیامت روزى است که مال و فرزندان به کار نمى آید و تنها در آن روز قلب سلیم نتیجه مى بخشد.
اتفاقا همین نکاتى را که ما به کمک شواهد و قرائن از آیه مى فهمیم قرآن خود صریحا بیان فرموده، و به عنوان اعتذار مى فرماید: روا نیست براى پیغمبر و کسانى که ایمان آوردند، اینکه براى مشرکان طلب مغفرت کنند، اگر چه ایشان خویشانش باشند، پس از آنکه بر آنان (پیغمبر و مؤمنان) روشن شد که آنان جهنمى مى باشند. و طلب مغفرت ابراهیم براى پدرش در اثر وعده اى بود که به او داده بود و همین که برایش روشن شد که او دشمن خدا است از وى بیزارى جست، به درستى که ابراهیم اواه (براى اظهار حاجت بسیار آه مى کشید) و بردبار بود. (توبه/ 114) سیاق این آیه دلالت دارد بر اینکه دعاى مزبور و همچنین تبرى از پدرش در دنیا از ابراهیم صادر شده، نه اینکه در قیامت دعایش مى کند و پس از اینکه حقیقت مطلب را مى فهمد، از او بیزارى مى جوید. زیرا سیاق، سیاق بیان تکلیف است، یعنى تکلیف عمومى حرمت را بیان و دعاى ابراهیم را از آن استثناء مى کند و مى فرماید دعاى ابراهیم مخالف این وظیفه عمومى نبوده، بلکه در حقیقت وفاى به وعده بوده است، چون اگر مراد از دعاى مذکور دعاى در قیامت بود، معنا نداشت که آن را از حکم کلى و تکلیفى که ظرفش دار دنیا است، استثنا نموده، آن گاه تبرى در قیامت را ذکر نماید.
کوتاه سخن اینکه خداى سبحان، نخست دعاى ابراهیم را حکایت نموده و آنگاه بیزاریش را از پدر ذکر مى کند و این دعا و تبرى هر دو در دنیا و در اوایل عهد وى و قبل از مهاجرت به سرزمین بیت المقدس بوده است، به دلیل اینکه در همین سیاق از خدا حکم و دستور خواسته و تقاضا مى کند که خداوند او را به صالحین ملحق سازد و اولاد صالح روزیش گرداند. خداى تعالى سپس تصمیم ابراهیم را براى سفر به سرزمین مقدس و درخواست اولاد صالح، چنین ذکر مى کند: «فأرادوا به کیدا فجعلناهم الأسفلین، و قال إنی ذاهب إلى ربی سیهدین، رب هب لی من الصالحین؛ پس خواستند به او مکر و حیله اى بکنند، ما آنان را پائین تر قرار دادیم، و (ابراهیم) گفت: به درستى که من به سوى خداى خود مى روم او مرا رهبرى مى کند پروردگارا از فرزندان صالح براى من بخشش کن.» (صافات/ 100)
سپس داستان سفر کردن و اولاد دار شدنش را ذکر کرده و مى فرماید: «و أرادوا به کیدا فجعلناهم الأخسرین، و نجیناه و لوطا إلى الأرض التی بارکنا فیها للعالمین و وهبنا له إسحاق و یعقوب نافله و کلا جعلنا صالحین؛ خواستند درباره او کید و مکر به کار ببرند که ما آنان را زیانکارتر قرار دادیم و نجات دادیم او را و لوط را به سوى زمینى که براى همگان، آنجا را با برکت نموده ایم و موهبت کردیم به او اسحاق را، و یعقوب را نیز اضافه کردیم و همه آنان را صالح قرار دادیم.» (انبیا/ 72) و نیز مى فرماید: «فلما اعتزلهم و ما یعبدون من دون الله وهبنا له إسحاق و یعقوب و کلا جعلنا نبیا؛ پس وقتى که از آنان و از آنچه مى پرستیدند، کناره گیرى کرد، به او اسحاق و یعقوب را دادیم و همه شان را پیغمبر نمودیم.» (مریم/ 49) سپس خداوند تعالى دعایى را که ابراهیم در آخر عمرش کرده یعنى بعد از آنکه به ارض مقدس مهاجرت نمود و صاحب اولاد شد و اسماعیل را به مکه آورد و آن شهر و خانه خدا را بنا نهاد، چنین ذکر مى کند: «و إذ قال إبراهیم رب اجعل هذا البلد آمنا و اجنبنی و بنی أن نعبد الأصنام؛ و به یاد آور وقتى را که ابراهیم گفت: پروردگارا این شهر را داراى امن قرار ده و مرا و فرزندان مرا از پرستش بت ها دور کن.» (ابراهیم/ 35) تا آنجا که عرض مى کند «ربنا إنی أسکنت من ذریتی بواد غیر ذی زرع عند بیتک المحرم ربنا لیقیموا الصلاه؛ پروردگارا! من ذریه خود را در یک بیابان بى کشت و زرع نزد خانه محترم تو مسکن دادم، پروردگارا، براى اینکه نماز را برپا کنند.» (ابراهیم/ 37) تا آنجا که عرض مى کند «الحمد لله الذی وهب لی على الکبر إسماعیل و إسحاق إن ربی لسمیع الدعاء؛ سپاس خداى را که در پیرى، اسماعیل و اسحاق را به من داد تحقیقا پروردگار من شنواى دعا است.» (ابراهیم/ 39)
تا آنجا که عرض مى کند «ربنا اغفرلی و لوالدی و للمؤمنین یوم یقوم الحساب؛ پروردگارا مرا و پدر و مادر مرا و مؤمنان را در روزى که حساب برپا مى شود بیامرز.» (ابراهیم/ 41) این آیه روال و سیاقى که دارد و قرائنى که همراه آن است، بهترین شاهد است بر اینکه پدر او که اینجا دعا در حقش مى کند، غیر آن شخصى است که در آیه سوره انعام، از آن نیز به پدر تعبیر کرده و اسمش را "آزر" خوانده است. چرا که آیات مورد بحث، صریح در این معنا است که استغفار ابراهیم جهت شخص نامبرده صرفا به منظور وفاى به عهد بوده، و وقتى متوجه شد که وى دشمن خدا است، از او تبرى و بیزارى جسته است، با این حال چطور ممکن است در آخر عمر و در آخرین دعائى که کرده بار دیگر از تبرى قبلیش چشم پوشیده و برایش طلب مغفرت کرده باشد؟ پس معلوم مى شود آزر پدر صلبیش که او را و مادرش را در این آیه دعا کرده است، نیست.

مسلمانان از کجا مى دانستند که ابراهیم براى آزر استغفار کرد.
این آیات سوره توبه در اواخر عمر پیامبر (ص) نازل شد و قبلا مسلمانان در سوره مریم آیه 47 خوانده بودند که ابراهیم با جمله «سأستغفر لک ربی» به آزر وعده استغفار داده بود و مسلمان پیامبر خدا (ص) بیهوده وعده نمى دهد، و هر گاه وعده داده به وعده اش وفا کرده است، و نیز در سوره ممتحنه آیه 4 خوانده بودند که ابراهیم به او گفت «لأستغفرن لک؛ من براى تو استغفار خواهم کرد.» همچنین در سوره شعرا که از سوره هاى مکى است استغفار ابراهیم براى پدرش صریحا آمده است آنجا که مى گوید «و اغفر لأبی إنه کان من الضالین؛بر پدرم ببخشاى كه او از گمراهان بود.» (شعرا/ 86)

چرا ابراهیم به آزر وعده استغفار داد؟

چگونه ابراهیم به عمویش آزر وعده استغفار داد و طبق ظاهر آیه سوره توبه و آیات دیگر قرآن مجید به این وعده وفا کرد، با اینکه او هرگز ایمان نیاورد و در صف مشرکان و بت پرستان بود، و استغفار براى چنین کسانى ممنوع است؟ در پاسخ این سؤال باید به این نکته توجه داشت که از آیه فوق به خوبى استفاده مى شود که ابراهیم انتظار داشته است که آزر از این طریق جذب به سوى ایمان و توحید شود، و استغفار او در حقیقت این بوده است که "خداوند او را هدایت کن، و گناهان گذشته او را ببخش". اما هنگامى که آزر در حال شرک چشم از جهان فروبست، و براى ابراهیم مسلم شد که او با حالت عداوت پروردگار از دنیا رفته، و دیگر جایى براى هدایت او باقى نمانده است، استغفار خود را قطع کرد. طبق این معنى مسلمانان نیز مى توانند براى دوستان و بستگان مشرکشان ما دام که در قید حیاتند و امید هدایت آنها مى رود، استغفار کنند یعنى از خدا براى آنها هدایت و آمرزش هر دو بطلبند، ولى پس از مرگ آنها در حال کفر، دیگر جایى براى استغفار باقى نمى ماند.
اما اینکه در بعضى از روایات وارد شده که امام صادق (ع) فرمود ابراهیم (ع) وعده داده بود که اگر آزر اسلام بیاورد براى او استغفار کند (نه اینکه پیش از اسلام آوردن) و هنگامى که براى او روشن شد که او دشمن خدا است، از وى بیزارى جست و بنابراین وعده ابراهیم مشروط بود و چون شرط آن حاصل نشد او هرگز استغفار نکرد. این روایت علاوه بر اینکه روایت مرسل و ضعیفى است مخالف ظاهر یا صریح آیات قرآن است، زیرا ظاهر آیه مورد بحث این است که ابراهیم استغفار کرد و صریح آیه 86 سوره شعراء این است که ابراهیم از خداوند تقاضاى آمرزش او را کرد آنجا که مى گوید "و اغفر لأبی إنه کان من الضالین". شاهد دیگر این سخن جمله معروفى است که از ابن عباس نقل شده که ابراهیم کرارا براى آزر مادامى که در حیات بود استغفار کرد، اما هنگامى که در حال کفر از دنیا رفت، و عداوت او نسبت به آئین حق مسلم شد، از این کار خوددارى نمود. و از آنجا که گروهى از مسلمانان مایل بودند براى نیاکان مشرک خود که در حال کفر مرده بودند استغفار کنند قرآن صریحا آنها را نهى کرد و تصریح نمود که وضع ابراهیم با آنها کاملا متفاوت بوده، او در حال حیات آزر، و به امید ایمان او، چنین کارى را مى کرد، نه پس از مرگش!

نتیجه
از آنجا که سلام، روش و عادت بزرگواران است، حضرت ابراهیم (ع) با تقدیم آن جهالت پدر را تلافی کرد، او که وی را به خاطر حرف حقی که زده بود، تهدید به رجم و طرد کرد، ولی وی او را وعده امنیت و سلامتی و احسان داد. این همان دستورالعملی است که قرآن کریم در آیه «و إذا مروا باللغو مروا کراما؛ و هنگامی که با لغو و بیهودگی برخورد کنند، بزرگوارانه از آن می گذرند.» (فرقان/ 72) و آیه 63 سوره فرقان «و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما؛ و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گویند)، به آنها سلام می گویند (و با بی اعتنایی و بزرگواری می گذرند).» بیان کرده است. بنابراین استغفار او هیچ منافاتی با عصمت ایشان ندارد.

Sources

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد8 ص 156-161، جلد 13 ص 84- 85

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏14 ص 79- 80، جلد 7 ص 231-235، جلد 9 ص 540- 541

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information