داستان داود علیه السلام در قرآن و روایات و تورات (قرآن)

English 8072 Views |

قرآن

خداوند در قرآن به داستان داود (ع) اشاره می کند و می فرماید: «اصبر على ما یقولون و اذکر عبدنا داود ذا الاید إنه أواب* إنا سخرنا الجبال معه یسبحن بالعشى و الاشراق* و الطیر محشورة کل له أواب* و شددنا ملکه و ءاتینه الحکمة و فصل الخطاب*........ کتب أنزلنه إلیک مبرک لیدبروا ءایته و لیتذکر أولوا الالبب؛ بر آنچه مى گویند، صبر کن و به یاد آور بنده ما داود را که نیرومند بود و بسیار به خدا رجوع داشت. ما کوهها را با او مسخر کردیم که نزد او مجتمع گردند و همه دمساز باشند. و نیز مرغان را مسخر کردیم که نزد او مجتمع گردند و همه به سوى او رجوع مى کردند. و ما پایه هاى ملک او را محکم کردیم و او را حکمت و فصل خصومت دادیم. آیا از داستان آن مردان متخاصم که به بالاى دیوار محراب آمدند، خبر دارى؟ وقتى که بر داود در آمدند، از ایشان بیمناک شد، گفتند: مترس! ما دو متخاصم هستیم که بعضى بر بعضى ستم کرده. تو بین ما به حق داورى کن و حکم خود جور مکن و ما را به سوى راه راست رهنمون شو. اینک این برادر من است که نود و نه گوسفند دارد و من یک گوسفند دارم. او مى گوید این یک گوسفندت را در تحت کفالت من قرار بده، و در این کلامش مرا مغلوب هم مى کند. داود گفت: او در این سخنش که گوسفند تو را به گوسفندان خود ملحق سازد، به تو ظلم کرده، و بسیارى از شریکها هستند که بعضى به بعضى دیگر ستم مى کنند، مگر کسانى که ایمان دارند و عمل صالح مى کنند، که این دسته بسیار کمند.
داود فهمید که ما با این صحنه او را بیازمودیم، پس طلب آمرزش کرد و به رکوع درآمد و توبه کرد. ما هم این خطاى او را بخشودیم و به راستى او نزد ما تقرب و سرانجام نیکى دارد. اى داود، ما تو را جانشین خود در زمین کردیم، پس بین مردم به حق داورى کن و به دنبال هواى نفس مرو، که از راه خدا به بیراهه مى کشد و معلوم است کسانى که از راه خدا به بیراهه مى روند، عذابى سخت دارند به جرم اینکه روز حساب را از یاد بردند.و پنداشتند که ما آسمان و زمین را به باطل آفریدیم و حال آنکه چنین نبود و این پندار کسانى است که کفر ورزیدند. پس واى بر کافران از آتش! و یا پنداشتند که ما با آنهایى که ایمان آورده و عمل صالح کردند و آنهایى که در زمین فساد انگیختند، یکسان معامله مى کنیم و یا متقین را مانند فجار قرار مى دهیم. این کتابى است که ما به سوى تو نازلش کردیم تا در آیات آن تدبر کنند و در نتیجه خردمندان متذکر شوند.» (ص/ 17- 29)

سرگذشت داود (ع) در قرآن
در قرآن کریم از داستانهاى آن جناب به جز چند اشاره چیزى نیامده یک جا به سرگذشت جنگ او در لشکر طالوت اشاره کرده که در آن جنگ، جالوت را به قتل رسانده و خداوند سلطنت را بعد از طالوت به او واگذار نموده و حکمتش داده و آنچه مى خواسته بدو آموخته است. در جاى دیگر به این معنا اشاره فرموده که او را خلیفه خود کرد، تا در بین مردم حکم و داورى کند، و فصل الخطاب (که همان علم داورى بین مردم است) به او آموخته. و در جاى دیگر به این معنا اشاره فرموده که خدا او و سلطنتش را تایید نموده و کوهها و مرغان را مسخر کرد تا با او تسبیح بگویند. و جایى دیگر به این معنا اشاره کرده که آهن را براى او نرم کرد تا با آن هر چه مى خواهد و مخصوصا زره درست کند.

ذکر خیر داود (ع) در قرآن
خداى سبحان در چند مورد او را از انبیا شمرده و بر او و بر همه انبیا ثنا گفته، و نام او را به خصوص ذکر کرده و فرموده: «و آتینا داود زبورا؛ ما به داود زبور دادیم.» (اسراء/ 55) و نیز فرموده به او فضیلت و علم دادیم، و نیز فرموده به او حکمت و فصل الخطاب دادیم، و او را خلیفه در زمین کردیم و او را به اوصاف اواب و دارنده زلفا و قرب در پیشگاه الهى و دارنده حسن مآب ستوده.

داستان ورود دو متخاصم بر داود نبی در قرآن

خداوند در سوره ص می فرماید: «و هل اتئک نبؤ ا الخصم اذ تسوروا المحراب* اذ دخلوا على داود ففزع منهم قالوا لا تخف خصمان بغى بعضنا على بعض فاحکم بیننا بالحق و لا تشطط و اهدنا الى سواء الصراط* ان هذا اخى له تسع و تسعون نعجة و لى نعجة وحدة فقال اکفلنیها و عزنى فى الخطاب* قال لقد ظلمک بسؤ ال نعجتک الى نعاجه و ان کثیرا من الخلطاء لیبغى بعضهم على بعض الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و قلیل ما هم و ظن داود انما فتنه فاستغفر ربه و خر راکعا و اناب* فغفرنا له ذلک و ان له عندنا لزلفى و حسن ماب؛ آیا از داستان آن مردان متخاصم که به بالاى دیوار محراب آمدند خبر دارى؟ وقتى که بر داود درآمدند از ایشان بیمناک شد گفتند: مترس! ما دو متخاصم هستیم که بعضى بر بعضى ستم کرده تو بین ما به حق داورى کن و در حکم خود جور مکن و ما را به سوى راه راست رهنمون شو. اینک این برادر من است که نود و نه گوسفند دارد و من یک گوسفند دارم او مى گوید: این یک گوسفندت را در تحت کفالت من قرار بده و در این کلامش مرا مغلوب هم مى کند. داود گفت: او در این سخنش که گوسفند تو را به گوسفندان خود ملحق سازد به تو ظلم کرده و بسیارى از شریکها هستند که بعضى به بعضى دیگر ستم مى کنند مگر کسانى که ایمان دارند و عمل صالح مى کنند که این دسته بسیار کمند. داود فهمید که ما با این صحنه او را بیازمودیم پس طلب آمرزش کرد و به رکوع درآمد و توبه کرد. ما هم این خطاى او را بخشودیم و به راستى او نزد ما تقرب و سرانجام نیکى دارد.» (ص/ 21- 25)

نحوه ورود فرشتگان خدا بر داود (ع)
در تبیان آورده که «جبرئیل و میکائیل در صورت دو خصم نزد داود (ع) آمدند و با هر یکى جمعى از ملائکه بودند و حضرت داود روزها را قسمت کرده بود، روزى عبادت کردى و روزى حکم فرمودى و روزى وعظ گفتنى و روزى به مهمات خاصه خود اشتغال فرمودى، روز عبادت به بالاخانه برآمدى و پاسبان بر حوالى ایستاده مردم را از در آمدن بر وى منع کردندى، ملائکه آن روز به صورت انسان به خانه داود آمدند و به عبادت خانه وى بالا رفتند، چنانچه مى فرماید یادکن چون بالا رفتند بر سوى غرفه وى. چون درآمدند بر داود و ایشان را دید پس بترسید از ایشان، چه بى اجازت از بالاى غرفه درآمدند گفتند مترس اى داود ما دو گروهیم خصم یکدیگر، که ستم کردند برخى از ما بر برخى دیگر، پس حکم کن میان ما به راستى و جور مکن در حکم خود و راه نماى ما را به راه میانه که آن عدالت و راستى است.»
در آیه 22 همین سوره ص خداوند به نحوه ورود فرشتگان بر داود اشاره می کند و می فرماید: «اذ دخلوا على داود ففزع منهم قالوا لا تخف خصمان؛ در آن هنگام که (بى مقدمه) بر او وارد شدند و او از دیدن آن ها وحشت کرد، گفتند: نترس، دو نفر شاکى هستیم که یکى از ما بر دیگرى ستم کرده، اکنون در میان ما به حق داورى کن و ستم روا مدار و ما را به راه راست هدایت کن.» (ص/ 22) اگر چه داود (ع) محافظین و مراقبین فراوانى در اطراف خود داشت، اما طرفین دعوا از غیر راه معمولى از دیوار محراب و قصر او بالا رفتند، و ناگهان در برابر او ظاهر گشتند. چنانچه قرآن مى فرماید: «ناگهان آنها بر داود وارد شدند.» (بى آنکه اجازه اى گرفته باشند و یا اطلاع قبلى بدهند) از این رو داود (ع) از مشاهده آنها وحشت کرده زیرا فکر مى کرد قصد سوئى درباره او دارند. اما آنها به زودى وحشت او را از بین بردند و گفتند: «نترس، دو نفر شاکى هستیم که یکى از ما بر دیگرى ستم کرده، براى دادرسى نزد تو آمدیم. اکنون در میان ما به حق داورى کن و ستم روا مدار و ما را به راه راست هدایت فرما. و از آنچه موجب ظلم و ستم مى شود در مورد ما دورى کن.»

بیان صورت مسئله فرضى

خداوند می فرماید: «ان هذا اخى له تسع و تسعون نعجة ولى نعجة واحدة فقال اکفلنیها و عزنى فى الخطاب؛ این برادر من است، و او نود و نه میش دارد و من یکى بیش ندارم اما او اصرار مى کند که این یکى را هم به من واگذار کن، و در سخن بر من غلبه کرده است.» (ص/ 23) این آیه بیانگر طرح دعوا است که یکى از آن دو مى گوید این شخص برادر من است که صاحب 99 گوسفند است. [«نعجة» را اکثر مفسرین به معناى میش گرفته اند اگر چه قول نادرى هم آن را به معناى (زن) گرفته است] و من یک گوسفند دارم، در عین حال با برترى که در سخن بر من دارد بر من غلبه کرده و آن یک گوسفند را هم از آن خود مى خواهد. و مى گوید (اکفلنیها) یعنى آن گوسفند را هم به من واگذار نما، و در گرفتن آن گوسفند بر من غلبه کرده است.

قضاوت علیه خود
خداوند از قول داود می گوید: «قال لقد ظلمک بسوال نعجتک الى نعاجه و ان کثیرا من الخلطاء لیبغى بعضهم على بعض الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و قلیل ما هم وظن داود فتناه فاستغفر ربه و خر راکعا و اناب؛ (داود) گفت: مسلما او با درخواست یک میش تو براى افزودن آن میشهایش، بر تو ستم نموده و بسیارى از شریکان (و دوستان) به یکدیگر ستم مى کنند، مگر کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند اما عده آنان کم است. داود دانست که ما او را (با این ماجرا) آزموده ایم، از این رو از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه کرد.» (ص/ 24)
در آیه شریفه ضمن بیان قضاوت عادلانه و به حق حضرت داود (ع) نکاتى وجود دارد:
1) اگر انسان ضمن برخوردارى از متاع دنیوى (هر یک از نعمتها و متامع مادى دنیا) باز چشمش به دنبال چیزهاى باشد که به دست دیگران است و آنها را طلب نماید و در صدد برآید که آنها را به دست آورد، این عمل مطلوب نیست مخصوصا براى بعضى از اولیاء الهى و اگر چنانچه انسان بتواند آن متاع را از چنگ کسى به در آورد به او ظلم کرده است و شاید این عمل مصداق طمع باشد که طمع در مرحله عمل ظلم به حق دیگران مى شود. «ان کثیرا من الخلطاء لیبغى بعضهم على بعض.» (ص/ 24)
2) دو عامل مهم براى نجات انسان از این ظلم، «ایمان و عمل صالح» است. «الا الذین امنوا و عملوا الصالحات» (ص/ 24)
3) این مرحله که انسان طمع به چیزهاى که دیگران دارند نداشته باشد بس رفیع و خاص اولیاء الهى است. «و قلیل ماهم» (ص/ 24)
4) داود (ع) متوجه ناکام شدن در آزمایش الهى گشت و با این قضاوت خود را محکوم کرد، از این رو بدون فاصله راه چاره را در توبه و بازگشت دانست و به استغفار و انابه پرداخت «فاستغفر ربه و خر راکعا و اناب» (ص/ 24) [آنچنان که در تفاسیر آمده است: آن جناب چهل روز سر به سجده گزارده بود که جز براى نماز واجب و کارهاى ضرورى سر از سجده برنداشت]. در تفاسیر آمده است به محض اینکه داود قضاوتش پایان یافت طرفین دعوا برخواستند و از نظر او غایب شدند، داود در تامل شد و گمان برد خداوند او را آزمایش کرده و بدین شکل او را تنبیه نموده است، از این رو به سجده افتاد در تفاسیر (خر) به معناى افتادن به رو است به طورى که صداى آن بیاید.

دلجویى از داود نبى (ع)
در قرآن آمده: «فغفرناله ذلک وان له عندنا لزلفى و حسن ماب؛ پس ما این عمل بر او بخشیدیم، و او نزد ما داراى مقامى والا و سرانجامى نیکوست.» (ص/ 25) از آیه شریفه به دست مى آید که سنت الهى در خصوص توبه کنندگان آمرزش و بخشش است و در این مورد بین افراد استثنا، وجود ندارد، خداوند دوست دارد بندگانش پس از ارتکاب معصیت و پى بردن به خطا بلافاصله برگردند و همچنان راه اشتباه را ادامه ندهند، بلکه بازگشت خطاکاران مطلوب و محبوب خداوند است.

حکمت ورود شاکیان بر داود نبى (ع)

آیه شریفه با اشاره به خبر مهمى درباره داود (ع) مى فرماید که دو گروه متخاصم در وقتى که انتظار آن نمى رفت بدون اجازه و سرزده بر آن جناب وارد شدند و دو آیه بعد در خصوص این دو گروه متخاصم و دعوایشان توضیح مى دهد.
تسوروا: به معناى بالا رفتن بر دیوار بلند است.
محراب: مفسرین کلمه محراب رابه بالا خانه و شاه نشین معنا کرده اند.
و نیز گفته اند: تسوروا از ماده «سور» به معناى دیوار بلندى است که اطراف خانه یا شهر را گرفته باشد ولى باید توجه داشت که این ماده در اصل به معناى پریدن و بالا رفتن است. و «محراب» به معناى صدر مجلس و یا غرفه هاى فوقانى است. و در استعمالات روزمره خصوصا به مکانى که امام جماعت براى اقامه نماز جماعت مى ایستد اگر محراب گفته مى شود در کتاب لغت «مفردات» از بعضى نقل شده که «محراب» مسجد را از این نظر محراب گفته اند که محل حرب و جنگ با شیطان و هواى نفس است.
به هر حال دقت در آیاتى که متعرض داستان آمدن دو متخاصم نزد داود (ع) است بیش از این نمى رساند که این داستان صحنه اى بوده که خداى تعالى براى آزمایش داود در عالم تمثل به وى نشان داده تا او را به تربیت الهى تربیت کند و راه و رسم داورى عادلانه را به وى بیاموزد، تا در نتیجه هیچ وقت مرتکب جور در حکم نگشته و از راه عدل منحرف نگردد. این آن معنایى است که از آیات این داستان فهمیده مى شود. با استفاده از آیه 21 و 22 سوره ص که مورد بحث است مى توان به دست آورد که خداوند براى متنبه کردن داود نبى (ع) بر امرى که شایسته نبوت نبود و انتظار نمى رفت برگزیده خدا چنین نماید. بنابر نقلى «جبرئیل و میکائیل را به صورت دو خصم نزد داود فرستاد که با هر یک جمعى از ملائک بودند. به نقل از تفسیر تبیان» و آن ها با طرح دعوایى فرضى خواستند داود را متوجه غیر مطلوب بودن عملش نمایند یکى از آن دو فرستاده خطاب به داود (ع) گفت ما دو برادر هستیم من یک گوسفند دارم و او نود نه گوسفند اما در عین حال راضى نمى شود من یک گوسفند داشته باشم و مى خواهد آن را از من بگیرد. داود (ع) گفت البته درباره تو ظلم کرده که مى خواهد یک میش تو را بگیرد.
داود (ع) پس از شنیدن دعوا و قضاوتى که نمود متوجه ماجراى خود با یکى از امتش به نام «اوریابن حیان» شد که داود (ع) نود و نه زن داشت اوریابن حیان گویا هیچ زنى نداشت و وى جهت خواستگارى دوشیزه صاحب جمالى اقدام نمود، خانواده دختر ناز کردند و پاسخ منفى به وى دادند، هنوز امید اوریابن حیان قطع نشده بود که داود (ع) به خواستگارى آن دوشیزه رفت و خانواده دختر بلافاصله پاسخ مثبت دادند، این عمل گرچه خلاف نبود اما از پیامبر خدا انتظار نمى رفت، از این رو خداوند بدین شکل داود را متوجه رفتار غیر منتظره اش نمود و داود سخت ناراحت شد به طورى که گفته اند چهل شبانه روز جز براى کارهاى ضرورى از سجده سر بر نداشت تا توبه اش پذیرفته شد. این مطلب در بسیارى از تفاسیر شیعه آمده است.

Sources

حسین فعال عراقی- داستانهای قرآن و تاریخ انبیا در المیزان

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 17 صفحه 290

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏19 صفحه 245

عین الله ارشادی- سیمای الگویی پیامبران در قرآن کریم

سید محمدابراهیم بروجردی- تفسیر جامع- جلد 6 صفحه 20

ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد ‏21 صفحه 88

ملا فتح الله کاشانی- منهج الصادقین فی إلزام المخالفین- جلد 8 صفحه 336

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information