زندگی و دیدگاههای الهیاتی یهودای هلوی

English 6629 Views |

زندگی هلوی

یهودا هلوی (Judah Halevi (1141-1075 اهل اسپانیا است. وی در شهر تودلا متولد شد و به تحصیل عربی و عبری پرداخت. در جوانی به غرناطه سفر کرد و در آنجا در یک مسابقه شعر برنده شد. در طول این دوره با موسی بن عزرا و نیز دیگر شاعران بزرگ غرناطه، اشبیلیه و ساراگوسا آشنا شد. اما پس از فتح اندلس توسط مرابطیان در سال 1090 در غرناطه سکنا گزید. در طی دو دهه بعد، او در اسپانیای مسیحی نشین شهر به شهر سفر کرد و تا زمان قتل حامی خود، سلیمان ابن فریتسل، در تولدو به طبابت پرداخت. در بازگشتش به اسپانیای مسلمان نشین به قرطبه، غرناطه و المیریا رفت. وی همچنین همراه با ابراهیم بن عزرا به آفریقای شمالی سفر کرد. او پس از آنکه تصمیم گرفت به سرزمین مقدس سفر کند، در سال 1140 به اسکندریه مسافرت کرد. چهار ماه بعد به فلسطین رفت و چند هفته بعد در آنجا درگذشت.
یهودا هلوی همانند ابن جبرول شاعری عبری بود که از این افتخار برخوردار است که قدیمی ترین و برجسته ترین متفکر یهودی دوره میانه می باشد که کلام و یا فلسفه او (خودش تعبیر دومی را انکار می کند) با یهودیت برخوردی گذرا و سرسری ندارد، بلکه کلام وی از سر آگاهی و به صورت مستمر بر استدلال هایی مبتنی است که از تاریخ یهود اخذ شده است. هلوی (قبل از 1075 تا 1141) بیش از هر چیز به سبب شعر عبری خود شهرت دارد چرا که شماری از اشعار دینی او به نمازنامه یهودی راه یافته است. گوشه حافظه ها نیز منزلگه برخی از سرودهای مذهبی مشهورتر او شده که سرشار از اشتیاق به بازگشت یهودیان به صیون است. در اساطیر یهود آمده که لوی خود چگونه سرزمین مادری اش اسپانیا را ترک می گوید و پس از سرگردانی های زیاد به سرزمین مقدس راه می برد. وی در ورود به اورشلیم به خاک می افتد تا زمینی را که موضوع آرزوهای شاعرانه اش بود ببوسد اما لگدکوب اسب یک سوار عرب می شود و می میرد. اما در حقیقت به نظر نمی رسد لوی به سرزمین موعود رسیده باشد بلکه در مصر و در بین راه صیون محبوبش جان داده است.

معاصران هلوی
هلوی به عنوان یک نویسنده نظریه پرداز، در عصر خویش تنها نبود. در خلال دوره ای شامل نیمه دوم قرن یازدهم و نیمه اول قرن دوازدهم شماری از متفکران یهودی در اسپانیا ظهور کردند:
1- باهیا بن پاکودا (نیمه دوم قرن یازدهم)
2- ابراهیم برحیا Bar Hiyya (نیمه اول قرن دوازدهم)
3- ابن عذراء Ibn – Ezra.
4- ابوالبرکات بغدادی
5- ابن کمونه

آثار و نوشته های هلوی

هلوی علاوه بر تألیف آثار شعری مختلف به زبان عبری، مشهورترین اثرش، یعنی خوزری (کوزری) را به رشته تحریر در آورد. با ظهور کتاب کوزری اثر یهودا هلوی تحول جدیدی در نیمه نخست قرن دوازدهم به وجود آمد. به نظر مؤلف، این اثر برای مقابله با دیدگاه های بدعت گذارانه جنبش یهودی قرائیم نگاشته شد. اثر الهیاتی هلوی، کوزری، در اصل به زبان عربی نوشته شد و عنوان کتاب الحجة و الدلیل فی نصر الدین الذلیل «کتاب دلیل و برهان در حمایت از دین منفور» را بر خود داشت. کتاب به شکل گفتگوهایی است میان نمایندگان چند دین مختلف و در حضور پادشاه خزرها. خزریان مردمان ترک زبانی بودند ساکن ناحیه ولگا- قفقاز، و خانواده های سرشناسی از آنان در قرن هشتم به یهودیت گرویده بودند. شاه می خواهد بفهمد که دین حقیقی کدامیک است و بیشتر کتاب لوی سرگرم دیدگاه های حکیم یهودی و پاسخ های او به پرسش های شاه می شود. مطابق یک رسم (که یکی از نامه های هلوی تا حدی این رسم را تأیید می کند) به این اثر معمولا به عنوان خوزری Kuzari که نام عبری «شاه خزر» ها یکی از دو قهرمان این گفتگو است، اشاره می شود. این اثر گرایش پادشاه خزرها به یهودیت حاخامی را مورد بحث قرار می دهد. این کتاب اگرچه یک افسانه ادبی است، مبتنی بر یک واقعیت تاریخی است; در قرن دهم حسدای بن شپروت با پادشاه خزرها که به یهودیت گرویده بود، مکاتبه کرد.
هلوی با تکیه بر این واقعیت تاریخی که خزرها یهودی شدند، چنین نقل می کند که شاه خزرها که مردی دیندار بود و به هیچ کدام از ادیان توحیدی بزرگ وابسته نبود، در رؤیا فرشته ای را مشاهده کرد که به او گفت: «نیات تو مورد رضایت خالق است، اما اعمال تو نه.» شاه در جستجوی راه صحیحی برای کسب رضایت خداوند، با یک فیلسوف، یک مسیحی و یک مسلمان مشورت کرد و سرانجام پس از تردید به نماینده مردمی که به دلیل بد اقبالی تاریخی تحقیر شده بودند؛ یعنی با یک دانشور یهودی مشورت کرد و به دست او به یهودیت گروید.

هلوی و دفاع از سنت گرایی یهودی

بر خلاف آثار پیشین الهیات یهودی، کوزری تلاشی برای ترکیب و تلفیق یهودیت با فلسفه یونانیان نیست بلکه به عکس، کتابی است که به دفاع از سنت گرایی یهودی برمی خیزد و بر فلسفه حمله می برد. در گفتگوی لوی شاه خزر کم کم می فهمد که هم مسیحیت و هم اسلام مبتنی بر یهودیتند و در نتیجه تصمیم به بررسی و تحقیق در دین مادر می گیرد. حکیم یهودی، که لوی آرای کلامی خویش در باب موجودیت یهود را در دهان او می گذارد، برای شاه توضیح می دهد که بصیرت های دینی نه تنها با حقایق ناشی از تأملات فلسفی تفاوت دارد بلکه نسبت به آنها برتر نیز هست. شناخت خدا تنها می تواند از طریق نبوت به دست آید و نبوت هدیه ای است که اختصاص به قوم اسرائیل دارد و مجاهدات انسانی صرف را راهی بدان علم نیست. تجربه دینی آدمی را به قلمروی وارد می کند که ورای دسترس فلسفه است. فلسفه معتبر است اما حوزه عمل آن محدود است. تردیدی نیست که دین اسرائیل به عنوان یک دین اصیل ناشی از وحی نبوت است; زیرا ظهور خدا در سینا توسط توده های اسرائیلی جمع شده در آن کوه گواهی شده است. ادعایی مانند این نه از جانب مسیحیان و نه از جانب اسلام نمی تواند صورت گیرد و بنابراین تعالیم و اعمال یهودیت برای آنکه پیام موثق نبوت شمرده شود از دیگر ادیان استحقاق بیشتری دارد.

تفوق سنت یهودی بر فلسفه
خصیصه جدلی کوزری پوشیده نیست، چرا که می خواهد نشان دهد که نه تنها یهودیت نسبت به دو دین هم نوع آن، مسیحیت و اسلام، برتر است بلکه نسبت به مسلک قرائیم و الهیات مبتنی بر فلسفه نیز تفوق دارد. لوی به خوبی می داند که اگر روزی به فلسفه اجازه داده شود تا بر اساس آموزه های خاص خود پیش رود سنت یهودی در خطر خواهد افتاد; زیرا در این صورت وحی عاقبت جای خود را به عقل می دهد و احکام تورات وجوب و الزام خود را از دست خواهند داد. از این رو، وی از استدلال فلسفی برای نشان دادن عدم انسجام و ناسازواری خود فلسفه بهره می گیرد و می خواهد از منزلت آن به عنوان تهدیدی برای یهودیت سنتی بکاهد. اصرار هلوی بر محدودیت های فلسفه و بی نظیری دین اسرائیل نمونه و نموداری از بسیاری از مباحث الهیاتی محافظه کارانه یهودیان از قرون وسطا تا عهد حاضر است. الیا، گائون ویلنا و بزرگ ترین تلمودی قرن هجدهم، که گرچه از مطالعات غیر دینی به دلیل کمک به فهم تلمود دفاع می کرد و در عین حال کاملا مخالف فلسفه بود، در مورد هلوی گفته است: «کوزری مقدس و پاکیزه است; اصول اساسی دین اسرائیل و تورا بر آن تکیه می زند.»

خداشناسی یهودا هلوی

دفتر اول کتاب خوزری با ارائه مکتب های مختلف فلسفی، مسیحی، اسلامی و یهودی آغاز می شود. حاخام که نماینده سنت یهودیت است در پاسخ به سؤالات پادشاه چنین اظهار می دارد: «من به خدای ابراهیم، اسحاق و اسرائیل معتقدم; همو که با نشانه ها و معجزات بنی اسرائیل را از مصر بیرون آورد و در بیابان از آنان مراقبت کرد، و پس از عبور معجزه آسا از دریا و اردن، سرزمین کنعان را به آنها ارزانی داشت. او موسی را همراه با شریعت برای بشارت به فرمانبران و انذار متمردان فرستاد.» در اینجا حاخام ایمان خود را نسبت به خالقی ابراز می دارد که بنی اسرائیل را همچون قوم خاص خود برگزید و بر سرنوشت آنان نظارت دارد. پادشاه در پاسخ می گوید حاخام به خاطر رنج قوم یهود و نیز شرایط تاریخی معتقد به یک خدای قومی است، و نمی تواند خدا را خدای تمام مخلوقات تصور کند.
حاخام بدون توجه به این انتقاد اظهار می دارد خدای یهودیت خدای فلاسفه نیست، بلکه خدای دین است. به نظر وی، راه انبیا مقدم بر اندیشه های فلسفی است; هلوی در ضمن این بیان تلویحا متاطبیعیات ارسطویی را، که به اعتقاد او گمراه و منحرف است، مورد انتقاد قرار می دهد. حاخام در ادامه توضیح می دهد که چرا بحث خود را با تأکید بر نقش خداوند در تاریخ قوم یهود آغاز می کند. به نظر او علت امر این است که وجود خداوند و حمایت الهی از ملت یهود ثابت شده است. این امر توسط بنی اسرائیل و مصریانی که مداخله خداوند در زندگی این ملت را مشاهده کرده اند تصدیق شده است. سپس پادشاه اظهار می دارد که اگر امر این گونه است، پس باید قوم یهود وحی و الهام خاص از جانب پروردگار دریافت کرده باشد. حاخام با تأیید نظر پادشاه می گوید کسانی که به یهودیت گرویده اند، با یهودیان مادرزاد یکسان نیستند، چون قابلیت دریافت مقام نبوت را ندارند.

تفاوت خدای فلاسفه و خدای ادیان
بر اساس اعتقاد دینی و فلسفی، کلمات آن فرشته را که در رؤیا شنیده شد، می توان نوعی (نازل تر از) وحی تلقی کرد. این عنصر از داستان، به هلوی این امکان را داد که بگوید این عمل خود جوش عقل نیست که انسان را وامی دارد تا جستجوی دین حقیقی را متکفل شود؛ زیرا این یکی محتاج موهبت نبوت و یا حد اقل اندکی استعداد پیامبرانه (و یا معرفت به وحی های گذشته) است. استدلال فیلسوفی که شاه آن را به مشاوره خوانده بود، این نکته را می فهماند. این مقاله از بخش های برجسته نوشتار است؛ زیرا تفاوت اصلی که فیلسوفان میانه سعی می کردند با پرگویی و سخنان دوپهلو آن را نادیده بگیرند بین خدای ارسطویی، که کلا بی اطلاع و در نتیجه بی اعتنای به افراد انسان است، و خدای ادیان را آشکار می سازد.
در چهارچوب آموزه فلسفی، سخنان فرشته کاملا بی معنا است. نه تنها خدای فیلسوفان که عقل محض است، اهتمامی به افعال انسان ندارد، بلکه این فعالیت های فرهنگی که فرشته آشکارا به آن اشاره دارد و هم جسم و هم روح را شامل می شود، از دیدگاه فلسفی نمی تواند انسان را در تحقق غرض اعلای فیلسوفان (که نیل به وحدت با عقل فعال است) یاری رساند و یا مانع شود. فرض را بر این گذاشته بودند که چنین وحدتی معرفت به تمامی معقولات را فراهم می آورد. بدین نحو گمان این بود که هدف اعلای انسان، ماهیت عقلانی صرف دارد.

رابطه خداوند و انسان در نظر هلوی
در نقطه مقابل ایمان فیلسوف، دین عالم یهودی هلوی، مبتنی بر این واقعیت است که خداوند می تواند رابطه ای نزدیک و مستقیم با انسان داشته باشد، انسانی که بهره وری اش از عقل، در درجه اول لحاظ نمی شود. این فرض که خداوند می تواند با مخلوقی رابطه داشته باشد که از مواد نفرت آوری که در ساخت بدن انسان به کار رفته، ساخته شده است، از نظر پادشاه شرم آور است و مانع آن می شود که او عقیده مربوط به نبوت را (که فرزانه مسلمان مطرح می سازد) بپذیرد (درست همان گونه که ماهیت خارق العاده جزمیات مسیح شناسانه Christological مانع می شود که او مسیحیت را بپذیرد). می توان این نکته را متذکر شد که تعارض در این نکته بین شاه و فیلسوف از یک سو و بین یهودی و مسلمان از سوی دیگر منعکس کننده یکی از نکات اصلی مناقشه بین نویسندگان مشرک و آبای کلیسا (و برخی گنوسی ها در قرن اول تاریخ مسیحی) است.
نقطه اختلاف این بود که آیا انسان از نوع برتر و یا بنابر عقیده بسیاری از مشرکان، ارواح و یا نفوسی که بر اجرام آسمانی حکم می رانند، واسطه هایی شایسته میان خدا، بشر و معلمان علم و هنر هستند؟ انعکاسی از این مناقشه، در ادبیات عرب دیده می شود و هلوی در پرورش دیدگاه خود احتمالا تا حدی منبع غیر یهودی قدیمی تری را اتخاذ کرده است و در عین حال به استفاده گسترده از سنت یهودی پرداخته است. موضع او چنین است که این نه تأمل در جهان، بلکه تأمل در تاریخ یهود است که معرفت خداوند را فراهم می سازد. هلوی از نفرت و انزجاری که عقیده به برتری یک ملت خاص به همراه دارد، آگاهی داشت با وجود این، معتقد بود فقط این آموزه است که رابطه خداوند با نوع بشر را توضیح می دهد که عقل همانند بسیاری از موارد دیگر، از درک آن ناتوان است. مناقشات فیلسوفان دلیلی است بر ناتوانی هوش انسانی در یافتن راه حل هایی برای مهم ترین مسائل. توصیف هلوی از موضع خاص یهودی برای تعدادی از فیلسوفان یهودی جدید، همانند فرانس روزن تسوایک Franz Rosenzweig، جاذبه هایی داشته است.

شکل گیری قوم یهود از نظر هلوی

حاخام پس از بحث در مورد برتری انبیا بر مردم عادی، به توضیح این مسئله می پردازد که تمام انسان ها مجموعه ای از حقایق مبتنی بر دریافت های این افراد مستعد را می پذیرند. حاخام پس از بحث در مورد مفهوم طبیعت درباره شکل گیری قوم یهود توضیح می دهد. بنی اسرائیل با اجتماع کوچکی از افراد همفکر بنیان نهاده نشد، بلکه با مداخله خداوند شکل گرفت; خداوند موسی را برگزید تا بنی اسرائیل را از اسارت و بردگی برهاند و آنان را به صورت ملت واحد در آورد. معجزاتی که او به خاطر آنها انجام می داد با ارائه شریعت در کوه سینا به اوج خود رسید. این حکایت تاریخی با اظهار نظر پادشاه دایر بر اینکه قوم یهود به سبب ساختن گوساله طلایی گنه کار بود ناتمام ماند. پادشاه می پرسد حال با اعتراف به این نافرمانی چگونه کسی می تواند بگوید قوم یهود نسبت به سایر اقوام برتر است. حاخام در مقام دفاع بر می آید و می گوید این عمل بت پرستانه تنها توسط بخشی از قوم انجام گرفت، و می افزاید آن دسته از بزرگانی که در ساخت آن سهیم بودند این کار را به این منظور انجام دادند که مؤمنان از متمردان باز شناخته شوند و در نتیجه گوساله پرستان نابود شوند. پادشاه با برهان های حکیم فرزانه متقاعد شد و آماده گرویدن به یهودیت گردید. با این حال، حاخام بررسی دو مسئله دیگر را ادامه می دهد. چرا خداوند به جای تمام انسان ها تنها یک قوم را برمی گزیند؟ و آیا پس از مرگ بدن ثواب و عقاب به روح اختصاص دارد؟ از اینجا گفتگوی پادشاه و حاخام فرصتی برای حاخام فراهم آورد تا نظریاتش را با صراحت بیان کند. همان گونه که حاخام می گوید، خداوند با برگزیدن قوم، سرزمین و زبان در واقع خودش را آشکار ساخته است. این افعال تنها برهان راستین بر وجود او هستند.

جایگاه انبیاء در اندیشه هلوی
نظام عالم بر اساس ساختاری سلسله مراتبی شامل انبیا، آدم و فرزندان او، نوح و قوم اسرائیل می شود; این نظام بر قلمروهای معدنی، گیاهی، حیوانی و عقلانی منطبق است. چنین طرحی برگرفته از طرح کلی تعلیمات ارسطویی است. به نظر هلوی، صعود و گذر از اتحاد با عقل فعال به سوی اتحاد با قوه و استعداد نبوت فرآیندی تدریجی و طبیعی نیست. در حالی که تعالی به سوی عقل فعال از طریق مطالعه فلسفه امکان پذیر است برای رسیدن به مرتبه انبیا نیز باید از طریق تورات تعالی یافت. این مسیر مختص برگزیدگان خدا است. برگزیدن سرزمین فلسطین توسط خدا به عنوان محل نزول وحی نظیر برگزیدن بنی اسرائیل است.

نقش زبان عبری در اندیشه هلوی

به همین ترتیب، زبان عبری نیز نقش اساسی در اندیشه هلوی دارد. او می نویسد زبان عبری از نظر عقلی و نقلی ذاتا (نسبت به دیگر زبان ها) اصیل تر است. از نظر نقلی، عبری زبانی است که با آن به آدم و حوا وحی شده است، و آنان به این زبان سخن می گفتند... با تأمل در افرادی که آن را به کار می بردند برتری عقلانی آن را می توان ثابت کرد; تا جایی که آنها برای مخاطب قرار دادن یکدیگر، به خصوص برای پیش گویی که در میان آنها رواج یافته بود، و نیز برای موعظه، سرودها و عبادت ها به آن نیاز داشتند.

رعایت فرمان های الهی
علاوه بر این، هلوی اظهار می دارد که رعایت کامل فرمان های الهی (که از طریق وحی بر موسی آشکار گشته است) تنها توسط اسرائیل انجام می گیرد، و این وسیله ای است که خدا برای تضمین بقای اسرائیل به کار می گیرد. از این رو پادشاه می گوید: «من در مورد این وضعیت تأمل کردم و دریافتم که خدا وسیله ای پنهانی برای بقا و دوام بخشیدن به شما دارد. در واقع او به طور قطع روزهای شبات و اعیاد را به عنوان یکی از دلایل محکم جهت بقای منزلت و شکوه شما قرار داده است. اگر نبود مراعات این اوقات (که شما از آن رو که از جانب خداست، بسیار مراقب آن هستید) ملت های دنیا شمارا میان خود تقسیم می کردند، و شما را به سبب هوش و ذکاوتتان به خدمت می گرفتند و به طور قطع سرباز خود می ساختند.»

ستایش اورشلیم در کتاب خوزری
کتاب خوزری با تصمیم حکیم یهودی مبنی بر ترک سرزمین خزرها جهت سفر به اورشلیم خاتمه می یابد. چنین احساس تعهد و از خودگذشتگی ای نسبت به سرزمین مقدس در دیگر آثار هلوی، جائی که وی به تمجید و تجلیل کوه صهیون می پردازد، انعکاس یافته است. وی در یکی از اشعارش اورشلیم را در قالب پرشورترین واژگان می ستاید; این ابراز احساسات به تبیین و توضیح تصمیم خود هلوی در اواخر حیاتش برای عزیمت به ارص ییسرائل (سرزمین قوم اسرائیل) کمک می کند.
«ای کاش می توانستم در سراسر سرزمین هایی که خدا در آنها به پیامبران و منادیان شما الهام کرده گردش کنم. چه کسی بال هایی به من می بخشد تا بتوانم از بقیه جدا شوم؟ من پاره های قلب شکسته ام را بر فراز کوه های سخت سنگی می برم. من خم می شوم و صورت بر زمین تو می نهم. من سنگ هایت را دوست می دارم; خاک تو مرا به ترحم و دلسوزی وامی دارد. هنگامی که کنار قبور اجداد خود می ایستم گریه می کنم: من در حبرون بر سر برگزیده ترین قبرها به سوگ می ایستم. من در جنگل ها و چمن زارهای تو قدم می زنم. در گیلعاد محو شگفتی های کوه عواریم می شوم... هوای سرزمین تو همان حیات روح است; دانه های خاک تو صمغ (مر) روانند; رودخانه های تو شهد روان از شانه عسلند; قدم زدن با پای برهنه در میان خرابه های متروکی که زمانی پرستشگاه های تو در آن برپا بوده و جایی است که گنجه عهد را در آن پنهان می کردند قلب مرا سرشار از شادی می کند.»
این سبک غزل سرایی و غلیان احساسات ویژگی پرشور و معنویت هلوی را آشکار می سازد. او بر خلاف دیگر اندیشمندان قرون وسطا با رویکرد فلسفی آن دسته از متفکرانی که سعی می کردند الگوهای فکری یونانی را با تورات مطابقت دهند مخالف بود. به جای چنین طرز تفکری او هم کیشان یهودی خود را تشویق می کرد تا دوباره در جستجوی خدای مشایخ باشند. هلوی می گوید یهود با چنین تعهدی نسبت به دین، می تواند تاریخ باشکوه یهودی را احیا کرده، امید به آمدن ماشیح را زنده کند.

Sources

دن کوهن شرباک- فلسفه یهودی در قرون وسطا- مترجم علیرضا نقدعلی- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1383

نینیان اسمارت، وینگ زای چان، شلوموپینز- کتاب سه سنت فلسفی، گزارشی از فلسفه های هندی، چینی و یهودی- ترجمه ابوالفضل محمودی- صفحه 231-225

آلن آنترمن- باورها و آیین های یهودی- مترجم رضا فرزین- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- صفحه 96-98

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information