نامهای قیامت (روزی کمرشکن و عبوس و دژم)
English 3137 Views |1- کمرشکن
قیامت را روز کمرشکن (یوم الفاقرة) گویند؛ زیرا در این روز حوادث کمرشکن رخ می دهد. حوادثی که ستون فقرات انسان را می شکند و قدرت قیام را از او می گیرد. قرآن در این باره می فرماید: «وجوه یومئذ ناضرة* إلی ربها ناظرة* و وجوه یومئذ باسرة* تظن أن یفعل بها فاقرة؛ آن روز رخسار طایفه ای از شادی برافروخته و نورانی است، و به چشم دل جمال حق را مشاهده می کنند و رخسار گروهی دیگر عبوس و غمگین است و می دانند حادثه ی ناگواری در پیش است که کمر آنان را می شکند.» (قیامت/ 22- 25) بسیارى از مفسران معتقدند که "ظن" در اینجا به معنى علم است، یعنى آنها یقین به چنین عذابى پیدا مى کنند، در حالى که بعضى گفته اند: "ظن" در اینجا به همان معنى اصلى یعنى گمان مى باشد، البته آنها اجمالا یقین دارند عذاب مى شوند اما نسبت به چنین عذاب کمرشکن گمان دارند.
"فاقرة" از ماده "فقرة" (بر وزن ضربة) و جمع آن "فقار" به معنى مهره هاى پشت است، بنابراین "فاقره" به حادثه سنگینى مى گویند که مهره هاى پشت را در هم مى شکند، و "فقیر" را از این رو فقیر گفته اند که گویى پشتش شکسته است. در المنجد آمده است: فاقرة، جمع آن فواقر، به معنى بلا و مصیبت سخت است و تو گویى فقرات پشت بدن را مى شکند، و فقره به معنى کار بزرگ است، و گنهکاران در روز قیامت در معرض هجوم خیالات و ترسى قرار مى گیرند که انتظار آن را دارند، و این خیالات به خودى خود عذابى بزرگ محسوب مى شود.
به هر حال، این تعبیر کنایه از انواع مجازاتهاى سنگینى است که در دوزخ در انتظار این گروه است، این گروه انتظار عذابهاى کمرشکن را مى کشند در حالى که گروه سابق در انتظار رحمت پروردگار، و آماده لقاى محبوبند اینها بدترین عذاب را دارند، و آنها برترین نعمت جسمانى و موهبت و لذت روحانى را.
از این رو عرب به کسی فقیر می گوید که ستون فقراتش درهم شکسته است اما کسی که مال ندارد را "فاقد" می خواند و چون انسان تهیدست که فاقد مال است قدرت ایستادگی در برابر رخدادهای تلخ را ندارد او را فقیر می گویند. پس فقیر کسی است که قدرت قیام و ایستادگی ندارد: «یا أیها الناس أنتم الفقراء إلی الله؛ ای مردم شما آن چنان فقیر و ناتوانید که از ناداری نمی توانید کمر راست کنید.» (فاطر/ 15) از این رو شیطان چهره ی آخرین مراحل تهیدستی و ناداری را بر انسان پیش بینی می کند. او را می فریبد و به فحشا می کشاند: «الشیطان یعدکم الفقر و یأمرکم بالفحشاء؛ شيطان شما را از تهيدستى بيم مى دهد و شما را به زشتى وامى دارد.» (بقره/ 268)
اینها حقایقى از روز قیامت است که بر هر انسان پیوسته در یاد آنها بودن واجب است، چه ایمان به آن به طرز تفکر و اندیشه آدمى توازن مى بخشد، و او را به تسلیم شدن به حق و عمل کردن به آن مى راند، ولى حجابها میان او و ایمان آوردن به چنین آینده اى حایل مى شود و آن را تکذیب مى کند، ولى آیا این تکذیب مى تواند چیزى از حقایق را تغییر دهد؟ هرگز... آیا تکذیب کننده مرگ مى تواند آن را از میان بردارد، یا گریزگاهى از آن براى خود پیدا کند؟ البته نه...
پس حرکت مرگ به سوى ما و حرکت ما به سوى آن امرى حتمى است، و چنین است درباره ایستگاههاى قیامت. و در آن هنگام که آدمى با رنج کمرشکن در دنیا روبرو مى شود، پرده ها از برابر چشمان وى به کنار مى رود و با وضوح حقایق را مى بیند و با صراحت به آنها اعتراف مى کند، و در ژرفناى جان خود از تکذیبى که کرده بود پشیمان مى شود، و هیچ رنج و محنتى بزرگتر از مرگ، و هیچ ساعتى بر آدمى در دنیا سخت تر از ساعت جان کندن نیست.
2- عبوس و دژم
قرآن به روز قیامت صفت اندوهگینی و عبوسی داده می فرماید: «إنا نخاف من ربنا یوما عبوسا قمطریرا؛ ما از قهر پروردگار خود به روزی که از رنج و سختی رخسار خلق درهم، دژم و اندوهگین است می ترسیم.» (انسان/ 10) اینکه روز قیامت را عبوس شمرده از باب استعاره است، و مراد از "عبوس بودن آن" ظهور کمال شدت آن براى مجرمین است. تعبیر از روز قیامت به روز "عبوس" و "سخت" با اینکه عبوس از صفات انسان است و به کسى مى گویند که قیافه اش را در هم کشیده، به خاطر تاکید بر وضع وحشتناک آن روز است، یعنى آن قدر حوادث آن روز سخت و ناراحت کننده است که نه تنها انسانها در آن روز عبوسند بلکه گویى خود آن روز نیز عبوس است.
در اینکه "قمطریر" از چه ماده اى گرفته شده؟ در میان مفسران و ارباب لغت گفتگو است، بعضى آن را از "قمطر" مى دانند، و بعضى آن را مشتق از ماده "قطر" (بر وزن مرغ) و میم را زائده مى دانند. ولى مشهور همان اول است که به معنى شدید، سخت و عبوس است.
حسن گوید: «سبحان الله چه قدر نامش شدید است و آن از اسمش سخت تر است.» قتاده گوید: «قمطریر آن است که چهره ها را ترس و پیشانیها و میان دیده ها را از شدت ناراحتى قبض می کند.» ابن عباس مروى است که «روى کافران در آن روز (به جهت شدت اهوال آن و به سبب کراهت آن) ترش گردد و درهم کشیده شود، و در میان هر دو چشم او مثل قطران عرق روان شود.» به هر جهت معنى آیه آن است که ما به جهت رضاى الهى و خوف غضب پادشاهى در این روز که مشتمل است بر شداید غیر متناهى اطعام من کنیم نه به غرضى دیگر از اغراض.
اگر به آیات گذشته دقت کنیم می بینیم که خداود در مقام بیان اوصاف ابرار می باشد. در اینجا سؤالى پیش مى آید و آن اینکه اگر "ابرار" تنها براى ذات پاک خدا کار مى کنند پس چرا مى گویند ما از عذاب روز قیامت بیمناکیم، آیا انگیزه الهى، با انگیزه ترس از عذاب قیامت، سازگار است؟! اما با توجه به یک نکته پاسخ این سؤال روشن مى شود، و آن این که آنها به هر حال به خاطر خدا گام بر مى دارند، و اگر از عذاب قیامت مى ترسند به خاطر آن است که عذاب الهى است، و اگر به نعمتهاى بهشت علاقه دارند چون این نعمتها از ناحیه او است، و این همان چیزى است که در باب "نیت عبادت" در فقه مطرح است که مى گویند: قصد قربت در عبادات منافات با انگیزه علاقه به ثواب، و ترس از عقاب، و یا حتى کسب مواهب مادى این دنیا از سوى خداوند (مانند نماز استسقا براى نزول باران) ندارد، زیرا همه اینها بازگشت به خداوند مى کند، و به اصطلاح از قبیل "داعى بر داعى" است، هر چند مرحله عالى عبادت این است که علاقه به نعمتهاى بهشت و ترس از عذاب دوزخ نیز انگیزه آن نباشد بلکه یک پارچه به عنوان "حبالله" انجام گیرد.
این آیه در مقام بیان علت سخنى است که از ایشان حکایت کرد، مى خواهد بفهماند چرا گفتند: «إنما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکورا؛ جز این نیست که شما را براى خدا اطعام مى کنیم و از شما نه پاداشى مى خواهیم نه سپاسى.» (انسان/ 9) و اینکه اگر عمل مذکور خود را تنها و تنها به خاطر خدا انجام دادند، و عبودیت خود را براى خدا خالص کردند، براى این بود که از آن روز سخت و دشوار مى ترسیدند، و براى بیان علت مذکور اکتفاء نکردند به اینکه ما از آن روز مى ترسیم، بلکه آن روز را به پروردگار خود نسبت داده، گفتند: "ما از پروردگار خود از روزى مى ترسیم که چنین و چنان است"، تا فهمانده باشند وقتى از این اطعامشان چیزى غیر از پروردگارشان را در نظر ندارند، پس ترسشان هم از غیر او نیست، هم چنان که امیدى هم به غیر او ندارند، پس ترس و امیدشان همه از خدا است، اگر از روز قیامت هم مى ترسند بدان جهت است که روز پروردگارشان است، روزى است که خدا به حساب بندگانش مى رسد، و جزاى اعمال ایشان را مى دهد.
اگر در آیه «و یخافون یوما کان شره مستطیرا؛ از روزى كه گزند آن فراگيرنده است مى ترسيدند.» (انسان/ 7) نسبت ترس آنان را به خود قیامت داد، براى این بود که گوینده این سخن خود آنان نبودند، بلکه خداى تعالى است که قبل از این آیه شداید آن روز را به خودش نسبت داده، و فرموده بود: «إنا أعتدنا للکافرین سلاسلا و أغلالا و سعیرا؛ بى گمان، ما براى کافران زنجیرها و بندها و شعله هاى سوزان آماده کرده ایم.» (انسان/ 4) تعبیر به "إنا نخاف من ربنا یوما عبوسا قمطریرا" نیز شاهد بر این است که این خوف نیز خوف از پروردگار است.
نکته قابل توجه اینکه در آیات قبل که خداوند شروع به بیان اوصاف ابرار نموده بود، دومین وصف از اوصاف پنجگانه، و پنجمین وصف هر دو مساله خوف است، با این تفاوت که در اولى تنها سخن از خوف روز قیامت است و در دومى خوف از پروردگار در روز قیامت، در یک مورد روز قیامت چنین توصیف شده که شر آن گسترده است و در مورد دیگر عبوس و شدید است که در واقع یکى گستردگى آن را مى رساند و دیگرى گستردگى کیفى را.
کوتاه سخن اینکه مساله خوفى که این طایفه در گفتار خود آوردند، خوف در مقام عمل است، چون حساب عمل بنده با خدا است، و بندگى لازمه لاینفک انسان است، انسان به هر درجه از کمال برسد، و حتى به مقام عصمت و بیگناهى هم اگر برسد، باز هم بنده است، و بنده ممکن نیست از خوف پروردگارش تهى باشد، هم چنان که فرمود: «إن إلینا إیابهم* ثم إن علینا حسابهم؛ همانا بازگشتشان به سوى ماست. و آن گاه حسابشان با ماست.» (غاشیه/ 25- 26)
چگونه ابرار از خودپسندى و خود دوستى به این درجه عالى ارتقا پیدا مى کنند؟ چگونه دوستى مالى را که براى فراهم آوردن خوراک خود به آن نیاز دارند، و با وجود فطرى نفسها بودن دوستى مال، این دوستى را از جانهاى خود بیرون مى کنند، آن هم در صورتى که مهمترین حاجت در نزد آدمى نیازمندى به خوراک است؟ و از این بالاتر، چگونه بر غریزه دوستى تسلط بر دیگران و برترى یافتن در زمین را که بزرگترین غریزه در آدمى است، و همین سبب خروج آدم (ع) از بهشت شد، چنان پیروز مى شوند که حتى چشم به یک کلمه سپاسگزارى در مقابل بخشش به دیگران که به ایشان گفته شود ندارند، یا هر پاداش و مکافات دیگرى؟
پاسخ: ایشان در ضمیر خود با هراسهاى قیامت زندگى مى کنند، و همه هم و غم ایشان رهایى یافتن از آن است. بنابراین، در عالم دیگرى به سر مى برند که خواستها و توقعات دیگرى جز خواستها و توقعات این جهان مادى محدود دارد، و این را نیک مى دانند که بهاى نجات یافتن از آن روز وحشتناک و هولناک و فظیع، جلوگیرى و پرهیز از آزمندى نفس و پرداختن به نگاهدارى از ناتوانان و نیازمندان است، بدان سبب که مسئولیت اجتماعى در برابر ناکامان و تیره بختان یک امر اختیارى نیست که انسان آن را تحمل کند یا چنین نکند، بلکه یک واجب دینى است که به سرنوشت او در جهان دیگر وابستگى دارد، و عاقبت آن در نزد خدا است، و در آن هنگام که چنین حقیقتى در جان کسى رسوخ پیدا کند، دیگر در انجام دادن واجبى که بر عهده دارد هیچ سستى نشان نخواهد داد. «إنا نخاف من ربنا یوما عبوسا قمطریرا؛ ما از پروردگار خویش براى روزى ترش و صعب و سخت بیم داریم.»
Sources
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 10 ص 296، جلد 20 ص 205
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 17 صفحه 77، 167، 188
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 15 ص 66، جلد 25 ص 306، 355
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 4 صفحه 352، 357
ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد 26 صفحه 164
حسین بن احمد الحسینی- تفسیر اثنا عشری- جلد 13 صفحه 415
ملا فتح الله كاشانی- تفسیر منهج الصادقین- جلد 10 صفحه 105
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites