بازگشت به کتاب مقدس در نهضت اصلاح دینی (سنت)

English 5956 Views |

کتاب هاى قانونى

در هر برنامه اى که معیارش کتاب مقدس باشد، تعیین حد و مرز کتاب مقدس اهمیت اساسى دارد. به عبارت دیگر، بیان این که کتاب مقدس چیست. اصطلاح canon (واژه اى یونانى به معناى قانون یا میزان) برای اشاره به کتابهای مقدسی به کار می رفت که کلیسا آنها را اصیل و معتبر می شناخت. از دیدگاه متألهان قرون وسطی، «کتاب مقدس» به معنای «مجموعه آثار و کتب موجود در وولگات» بود. با این حال، اصلاحگران از اینکه این داوری را از اعتبار بیندازند، بیم نداشتند. در موقعیتی که تمامی کتابهای عهد جدید، قانونی قلمداد می شد و تردیدهای لوتر درباره چهار کتاب از این کتابها چندان مورد توجه دیگران قرار نمی گرفت، تردیدهایی درباره قانونی بودن تعدادی از کتابهای عهد عتیق به وجود آمده بود.
مقایسه میان محتوای عهد عتیق در کتاب مقدس به زبان عبری، از یک سو و نسخه های یونانی و لاتین (نظیر وولگات) از سوی دیگر، نشان دهنده آن است که نسخه های یونانی و لاتین دربردارنده کتابهایی است که در نسخه های کتاب مقدس به زبان عبری وجود ندارد. اصلاحگران چنین استدلال می کردند که از عهد عتیق تنها کتابهایی را می توان قانونی دانست که اصل آن در کتاب مقدس به زبان عبری وجود داشته باشد. به این ترتیب، میان «عهد عتیق» و «آپوکریف» مرزى ترسیم شد. عهد عتیق کتاب هایى بود که در کتاب مقدس به زبان عبرى وجود داشت، و آپوکریف شامل کتاب هایى بود که درکتاب هاى مقدس به زبان یونانى و لاتین (مانند وولگات) وجود داشت، اما در کتاب مقدس به زبان عبرى اثرى از آن یافت نمى شد.
به رغم این که عده اى از اصلاحگران، کتاب هاى آپوکریف را کتاب هایى خواندنى و مفید مى دانستند، همگان بر این امر اتفاق نظر داشتند که این کتاب ها نمى تواند اساس آموزه هاى دینى باشد. با این حال، متالهان در قرون وسطى، و در پى آنها شوراى ترنت که در سال 1546 برگزار شد، «عهد عتیق» را چنین تعریف کردند: «آن دسته از کتاب هاى عهد عتیق که در نسخه هاى کتاب مقدس به زبان یونانى و لاتین وجود دارد.» بدین ترتیب، هر گونه مرزبندى میان «عهد عتیق» و «آپوکریف» را منکر شدند.

تفاوت دیدگاه کلیساى کاتولیک روم و پروتستان ها درباره کتاب مقدس
از این رو، میان کلیساى کاتولیک روم و برداشت هاى پروتستان ها از معناى واقعى کلمه «کتاب مقدس» اختلافی بنیادین پدید آمد. این تفاوت تا امروز هم ادامه یافته است. با انجام مقایسه میان نسخه های پروتستانی کتاب مقدس که مهم ترین آنها یکی نسخه (Standard version Revised New NSRV) و دیگری (New International Version (NIV) است، با نسخه های کلیسای کاتولیک روم مانند کتاب مقدس اورشلیم به تفاوت هاى میان آنها پى مى بریم. از دیدگاه اصلاحگران، اصل«فقط کتاب مقدس» نه تنها براى اشاره به یک اختلاف، بلکه براى اشاره به دو اختلاف میان آنان و مخالفان کاتولیک آنها بود; بدین معنا که آنها نه تنها جایگاه متفاوتى براى کتاب مقدس قائل بودند، در این که معناى واقعى کتاب مقدس چیست، نیز اختلاف داشتند.
اما سخن در اینجاست که این مشاجره چه فایده اى داشت. یکى از آیین هاى کاتولیکى که اصلاحگران با آن بیشتر مخالف بودند، آیین دعا براى مردگان بود. اصلاحگران معتقد بودند که این آیین بر پایه اى غیر از کتاب مقدس (آموزه برزخ) استوار است و موجب پیدایش خرافات در میان مردم و استفاده نا به جای کلیسا شده است. اما مخالفان کاتولیک آنها نیز با اشاره به این که آیین دعا براى مردگان با صراحت در کتاب مقدس (مکابیان روم 12: 40ـ46) ذکر شده است، به این اعتراض پاسخ مى دادند. اصلاحگران، از سوى دیگر، با اعلام این که این کتاب جعلى (آپوکریف) است (و بدین لحاظ، نمى تواند بخشى از کتاب مقدس باشد) دست کم بر طبق دیدگاه خود مى توانستند چنین پاسخ دهند که آیین یاد شده، آیینى نیست که بر کتاب مقدس استوار باشد.
این پاسخ، سزاوار پاسخ کوبنده و صریح کاتولیک ها بدین شرح بود: «اصلاحگران الهیات خود را بر پایه کتاب مقدس استوار ساخته اند، ولى این کار را پس از آن انجام داده اند که همه کتاب هاى مخالف این الهیات را از دایره کتاب هاى قانونى کتاب مقدس خارج کرده اند.» یکى از پیامدهاى این بحث، ارائه و رواج فهرست رسمى و معتبر کتاب هایى بود که مى بایست «مبتنى بر کتاب مقدس» شمرده شوند. در چهارمین نشست شوراى ترنت در سال 1546، فهرست مفصلى منتشر شد و در آن کتاب هاى آپوکریف بخشى از کتاب مقدس دانسته شد و اعتبار و حجیت آن تأیید گردید. در همین حال نیز جماعت هاى پروتستانى سوئد، فرانسه و دیگر نواحى، فهرستى را منتشر ساختند که در آن هیچ اشاره اى به این کتاب ها و غیر آن نشده بود; بدان هدف که نشان دهند این کتاب ها در موضوعات مربوط به تعالیم دینى هیچ اهمیتى ندارند.

مرجعیت کتاب مقدس

از دیدگاه اصلاحگران، مرجعیت کتاب مقدس به علت پیوند آن با کلام خداست. عده اى از آنها اعتقاد داشتند که این پیوند داراى هویت (و این همانى) مطلق بود، به این معنا که کتب مقدس همان کلام خدا بود. از سوی دیگر، عده ای دیگر این پیوند را به صورتی کم ارج می دیدند و کتاب مقدس را در بر گیرنده کلام خدا می دانستند، اما به هر حال، این امر را همه پذیرفته بودند که باید کتب مقدس را چنانکه سخن خود خداوند است دانست و پذیرفت. از دیدگاه کالون، مرجعیت کتاب مقدس بدان علت است که نویسندگان کتاب مقدس، کاتبان روح القدس بودند. به گفته هاینریش بولینگر، مرجعیت کتاب مقدس مطلق و مستقل است: «کتاب مقدس بدان علت که کلام خدا است، خود به خود دارای جایگاه و اعتبار کافی است.» بشارت انجیلی، خود می تواند سخن بگوید، پای در میدان مبارزه نهد و بازنمودهای ناکافى و نادرست خود درقرن شانزدهم را تصحیح کند. کتاب مقدس مى توانست هم در مورد کلیساى اواخرقرون وسطى داورى کند (و آن را ناقص بداند) و هم الگویى را براى کلیساى اصلاح شده فراهم سازد که در آغاز بیدارى خود بود.

اهمیت اصل «فقط کتاب مقدس»
اهمیت اصل «فقط کتاب مقدس» معلول چندین نکته است. نخست آن که، اصلاحگران اصرار داشتند که مرجعیت پاپ ها، شوراها و متألهان از مرجعیت کتاب مقدس ریشه گرفته است. لزومى ندارد که آنها را فاقد هر گونه مرجعیت و اعتبارى بدانیم. اصلاحگران، همان گونه که پس از این ملاحظه خواهیم کرد، براى بعضى از شوراها و متألهان دوره آباء، مرجعیتى اصیل در موضوعات اعتقادى قائل بودند; اما باید این نکته را نیز یادآورى کرد که چنین مرجعیتى ناشى از کتاب مقدس و از این رو تابع کتاب مقدس است. کتاب مقدس بدان علت که کلام خداست، باید مقدم بر آباء و شوراها قلمداد شود; چنان که کالون مى گوید: «دلیل مطلب آن است که ما معتقدیم که تنها کلام خدا فراتر از قلمرو داورى ما قرار دارد و نیز این که آباء و شوراها تا آن جا داراى حجیت و اعتبارند که با ضابطه و معیار کلام خداوند سازگار باشند، ولى با این حال ما براى شوراها و آبا چنان منزلت و شرافتى را قائل هستیم که شایسته است آنان را در مرتبه اى پایین تر از مسیح بدانیم.» لوتر بیشتر مایل بود که با تأکید بر آشفتگى و ناسازگارى درونى الهیات قرون وسطى، از اصل «فقط کتاب مقدس»دفاع کند; در حالى که کالون و ملانشتون چنین استدلال مى کردند که قوى ترین الهیات جامع (مانند الهیات آگوستین) دیدگاه هاى آنها درباره تقدم کتاب مقدس را تأیید مى کند.
نکته دوم آن که، اصلاحگران معتقد بودند که مرجعیت کلیسا برگرفته از جایگاه و منزلت فرد صاحب منصب نیست، بلکه از کلام خدایى نشأت گرفته است که فرد صاحب منصب در خدمت اوست. الهیات سنتى کاتولیک، مرجعیت صاحب منصب را ناشى از خود منصب مى داند; براى مثال، مرجعیت یک اسقف به این دلیل است که اسقف است و بر پیوستگى تاریخى میان منصب اسقفى و دوره رسولان تأکید مى ورزد; اما اصلاحگران مرجعیت اسقف ها (یا معادل آن در آیین پروتستان) را به سبب پایبندى آنها به کلام خدا مى دانند; همان گونه که کالون مى گوید: «اختلاف ما با پیروان پاپ در این است که به اعتقاد آنها کلیسا نمى تواند رکن و اساس حقیقت باشد مگر آن که بر کلام خدا اشراف و تقدم داشته باشد، اما ما در سوى مقابل آن، با صراحت مى گوییم که علت این امر آن است که کلیسا با افتخار، به کلام خداوند گردن نهاده است; همان کلامى که بقاى حقیقت بستگى به او دارد و به دست اوست که حقیقت به دیگران انتقال مى یابد.»

عدم پیوستگى تاریخى با نهادهاى کلیسایى کاتولیک

پیوستگى تاریخى اهمیت چندانى در اعلام مؤمنانه کلمه خدا ندارد. کلیساهاى انشعابى نهضت اصلاح دینى، به وضوح منکر پیوستگى تاریخى با نهادهاى کلیسایى کاتولیک بودند; بدین معنا که براى مثال، هیچ اسقف کاتولیک نمى تواند کشیشان خود را انتخاب کند. با این حال، اصلاحگران چنین استدلال مى کردند که مرجعیت و کارکردهاى هر اسقفى در نهایت برگرفته از خلوص و وفادارى او به کلام خداست. به همین ترتیب، تصمیمات اسقف ها (هم چنین شوراها و پاپ ها) تا آن جا معتبر و الزام آور است که به کتاب مقدس وفادار باشد. در چنان اوضاع و احوالى که کاتولیک ها بر اهمیت پیوستگى تاریخى تأکید مى ورزیدند، اصلاحگران نیز در مقابل بر اهمیت پیوستگى اعتقادى اصرار داشتند.
کلیساهاى پروتستان به طور کلى نمى توانستند مدعى پیوستگى تاریخى با سازمان اسقفى باشند (مگر در اصلاح گرایى انگلستان و سوئد به علت تغییر مذهب دادن اسقف هاى کاتولیک به پروتستان)، اما مى توانستند مدافع ضرورت وفادارى به کتاب مقدس باشند و بدین ترتیب و بنا به دیدگاه خود، مناصب کلیساى پروتستان را مشروعیت بخشند. امکان نداشت که میان رهبران نهضت اصلاح دینى و اسقف هاى کلیساى اولیه، پیوندى تاریخى و ناگسسته وجود داشته باشد; اما اصلاحگران چنین استدلال مى کردند که آنها معتقد به همان ایمان اسقف هاى کلیساى نخستین هستند و همان را نیز تعلیم مى دهند، (نه بشارت تحریف شده کلیساى قرون وسطى را) و به همین سبب میان آنها و اسقف هاى کلیساى اولیه پیوستگى لازم وجود دارد.

کتاب مقدس و مرجعیت کلیسا

بدین ترتیب، اصل «فقط کتاب مقدس» مستلزم این ادعا بود که مرجعیت کلیسا به سبب وفادارى آن به کتاب مقدس است. اما مخالفان نهضت اصلاح دینى نیز مى توانستند از این اصل آگوستینى بهره جویند که مى گفت: «اگر اقتدار و مرجعیت کلیساى کاتولیک مرا ترغیب نمى کرد، ممکن نبود که به انجیل ایمان بیاورم.» آیا وجود کتاب هاى قانونى خود به تنهایى به این نکته اشاره نمى کند که کلیسا بر کتاب مقدس مرجعیت دارد؟ با همه این احوال، کلیسا بود که مشخص مى کرد مراد از «کتاب مقدس» چیست و چه بسا به نظر مى رسد که منظور از این مطلب آن است که کلیسا بر کتاب مقدس مرجعیت داشته و از آن مستقل است. از این رو، یوهان اک، رقیب لوتر در منازعات معروف لایپزیک در سال 1519، چنین استدلال مى کرد که «کتاب مقدس بدون مرجعیت کلیسا هیچ اعتبارى ندارد.» این مطلب به وضوح، سؤالى را در باب پیوند میان کتاب مقدس و سنت مطرح مى کند.

اهمیت سنت
اصلاحگران با عنایت به اصل «فقط کتاب مقدس»، هیچ مجالى براى تأثیر سنت در شکل دادن به آموزه هاى مسیحیت باقى نگذاشتند. با این حال، حقیقت آن است که اصلاحگران اقتدارگرا برداشت بسیار مثبتى از سنت داشتند. دو برداشت از سنت در اواخر دوره قرون وسطى وجود داشت. این دو عبارت بود از «سنت یک» و «سنت دو». به نظر مى رسد که اصل «فقط کتاب مقدس» گویاى برداشتى از الهیات است که به هیچ صورت، سهمى براى سنت قائل نیست و این همان برداشتى است که مى توان آن را «سنت صفر» نامید. به طور خلاصه مى توان سه برداشت اصلى از پیوند میان کتاب مقدس و سنت (که در قرن شانزدهم رواج داشت) بدین شکل بیان کرد.
سنت صفر: نهضت اصلاح گرایى بنیادستیز
سنت یک: نهضت اصلاح گرایى اقتدارگرا
سنت دو: شوراى ترنت
شاید در ابتدا، این تحلیل شگفت آور به نظر آید. آیا چنین نبود که اصلاحگران سنت را به علت وجود شواهدى صرفا مبتنى بر پایه کتاب مقدس کنار گذاشتند؟ در حقیقت آنچه توجه اصلاحگران را به خود جلب کرده بود، ریشه کن کردن اضافات و تحریفات بشرى در مورد شواهد کتاب مقدس بود. اندیشه «تفسیرى سنتى از کتاب مقدس» که تجسم آن در «سنت یک» است، براى اصلاحگران اقتدارگرا کاملا پذیرفتنى بود; بدان شرط که این تفسیر سنتى، توجیه پذیر باشد.

نهضت اصلاح گرایى بنیادستیز یا «آناباپتیسم» و سنت

نهضت اصلاح گرایى بنیادستیز یا «آناباپتیسم»، تنها شاخه نهضت اصلاح دینى بود که پیوسته از اصل «فقط کتاب مقدس» دفاع کرد. از دیدگاه افراد افراطى (یا متعصب به قول لوتر) نظیر توماس مونتزر و کاسپار شونکفلد هر کس مى تواند با توجه به راهنمایى روح القدس، به تفسیر کتاب مقدس آن گونه که مى پسندد، بپردازد. از دیدگاه شخصى افراطى چون سباستین فرانک کتاب مقدس، کتابى است که هفت بار مهر و موم شده و هیچ کس نمى تواند بدون استفاده از کلید داود، که تجلى روح القدس است، آن را بگشاید. بدین ترتیب، هم زمان با داورى شخصى فرد و تقدم آن بر داورى جمعى کلیسا، راه براى فردگرایى هموار گشت. بنیادستیزان آیین تعمید اطفال را (که نهضت اصلاح گرایى اقتدارگرا بدان وفادار بود) آیینى غیر کتاب مقدسى دانسته، به انکار آن پرداختند. (در عهد جدید هیچ اشاره دقیق و صریحى به این آیین نشده است.) به همین ترتیب، آموزه هایى چون تثلیث و الوهیت مسیح، از آن جا که بى بهره از زیربناهاى کافى در کتاب مقدس است، مورد انکار قرار گرفت. «سنت صفر» داورى شخصى افراد را در تفسیر کتاب مقدس، بر داورى جمعى کلیساى مسیح ترجیح داد. این موضوع، زمینه بروز آشوب و هرج و مرج را فراهم ساخت و با تأسف، آن گونه که تاریخ نهضت اصلاح گرایى بنیادستیز نشان مى دهد، این آشوب رشد شتابانى داشت.

نهضت اصلاح گرایى اقتدارگرا و سنت

نهضت اصلاح گرایى اقتدارگرا به لحاظ الهیات، نهضتى محافظه کار بود. این نهضت بسیارى از آموزه هاى سنتى کلیسا را مانند الوهیت مسیح و آموزه تثلیث صحیح شمرد و اساس آن، این اعتقاد راسخ اصلاحگران بود که این تفاسیر سنتى از کتاب مقدس صحیح است; به همین ترتیب بسیارى از آیین هاى سنتى (مانند تعمید اطفال) بدین سبب ابقا شد که بنا به اعتقاد اصلاحگران با کتاب مقدس همخوان بود. نهضت اصلاح گرایى اقتدارگرا، سوگمندانه خطر فردگرایى را پیش بینی می کرد و کوشید تا با تأکید بر تفسیر سنتی کلیسا از کتاب مقدس که آن را صحیح و بر حق می دانست، از بروز خطر جلو گیری کند. در همه زمینه هایی که گمان می شد الهیات یا آیین های کاتولیکی از چارچوب کتاب مقدس فراتر رفته یا با آن مخالفت ورزیده اند، سیل انتقاد های عقیدتی به راه افتاد.
با توجه به این که بیشتر این تحولات در قرون وسطی رخ داد، جای شگفتی ندارد که اصلاح گران، سالهای میان 1200 تا 1500 را «دوره اضمحلال» یا «عصر فساد» بنامند; دوره اى که آنها خود را موظف به انجام ماموریت اصلاح مى دیدند. به همین ترتیب، جاى شگفتى ندارد که اصلاحگران، روى هم رفته آباء کلیسا را مفسران مورد اعتماد کتاب مقدس بدانند و به آنها متوسل شوند. این امر از اهمیت ویژه اى برخوردار است، اما به شکلى شایسته بدان توجه نشده است. یکى از دلایل ارج نهادن اصلاحگران به آثار آباء (به ویژه آگوستین) آن بود که آنها را شارحان و مفسران الهیات مبتنى بر کتاب مقدس تلقى مى کردند; به عبارت دیگر، اصلاحگران معتقد بودند آباء کلیسا سعى در بسط الهیاتى داشتند که تنها بر پایه کتاب مقدس استوار باشد. این الهیات بى تردید و آشکارا همان چیزى بود که آنها در قرن شانزدهم در پى آن بودند.
البته دسترسى اصلاحگران به شیوه هاى متنى و زبان شناختى بدان معنا بود که آنها مى توانند در پاره اى از مسائل جزئى، به تصحیح اشتباهات آباء کلیسا بپردازند. با این حال، آنها حاضر بودند که «شهادت آباء» را به مثابه شهادتى که در مجموع مورد اعتماد است، بپذیرند. از آن جا که در متن شهادت آباء، آموزه هایى چون تثلیث و الوهیت مسیح و آیین هایى چون تعمید کودکان وجود داشت، اصلاحگران نیز اصالت کتاب مقدسى این آموزه ها و آیین ها را پذیرفتند. این مطلب آشکار خواهد گشت که چنین توجه و اعتنا به تفسیرى سنتى از کتاب مقدس (منظور «سنت یک» است) موجب شد که نهضت اصلاح گرایى اقتدارگرا، به محافظه کارى در موضوعات اعتقادى گرایش بسیار پیدا کند. چنین برداشتى از اصل «فقط کتاب مقدس» موجب شد که اصلاحگران، هم مخالفان افراطى و هم مخالفان کاتولیک خود را آماج انتقادهاى خود قرار دهند. کاتولیک هاى مخالف، چنین استدلال مى کردند که اصلاحگران، داورى فردى را بر داورى جمعى و مشترک کلیسا ترجیح داده اند.
اما اصلاحگران در پاسخ، منکر چنین امرى شدند و مدعى بودند که آنها تنها با توسل جستن به داورى جمعى عصر رسولان، به مبارزه با انحرافات اعتقادى موجود در قرون وسطى پرداخته و بدین وسیله داورى جمعى را به جایگاه نخستین آن برگردانده اند. اما بنیادستیزان، هیچ جایگاهى براى «شهادت آباء» قائل نبودند. در سال 1530، سباستین فرانک چنین نوشت: «به مدد الهى دریافتم که حتى یکى از این احمقان (امبروز، آگوستین، جروم و گریگورى) خدا را نشناخته و خدا هیچ یک را براى تعلیم نفرستاده است. همگى اینها رسولان ضد مسیح بودند.» سنت صفر، پذیراى هیچ تفسیرى سنتى از کتاب مقدس نیست. بدین ترتیب، اصلاحگران اقتدارگرا این برداشت افراطى از نقش کتاب مقدس را فردگرایى محض و موجب نابسامانى الهیاتى دانستند و آن را به کنارى نهادند. از این رو، آشکار خواهد شد که این گمان کاملا بر خطاست که اصلاحگران اقتدارگرا، داورى فردى را بر داورى جمعى کلیسا ترجیح دادند، یا آن که آن را تا آستانه نوعى فردگرایى تنزل دادند.
البته بى هیچ تردیدى، این داورى در مورد نهضت اصلاح گرایى بنیادستیز (تنها شاخه نهضت اصلاح دینى که انسجام کاملى در به کارگیرى اصل «فقط کتاب مقدس» داشت) صدق مى کند. غالبا چنین است که عقاید اصولى و اولى یک نهضت مثل نهضت اصلاح دینى در مسیر رشد، جاى خود را به عقایدى محافظه کارانه تر مى دهد. راست است که اکثریت و جریان غالب در نهضت اصلاح دینى، تا حدى در مورد این مسئله دچار اختلافات و نوسانات شدند; به این معنا که تسوینگلى بیش از کالون به موضع افراطى نزدیک است، درحالى که لوتر به موضع کاتولیک ها نزدیک تر است، اما باید بر این نکته پاى فشرد که هیچ کدام حاضر نیستند از مفهوم تفسیر سنتى دورى جسته و به بدیل و جانشین افراطى آن روى آوردند. لوتر با خاطرى افسرده شاهد بود که این رویکرد، به گونه اى گریزناپذیر، موجب بروز آشوب و نابسامانى و ظهور «بابلى جدید» شده است. شاید لوتر، به نوعى به دیدگاه هاى جان درایدن در قرن بعد تمایل داشته است; آن جا که مى گوید: «بدین ترتیب، کتاب به دست هر عامى از راه رسیده افتاده که خیال مى کند آن را بهتر از هر کس مى فهمد و قانون و ضابطه کلى، قربانى این و آن شده و کاملا در اختیار عوام.»

شوراى ترنت و سنت
شوراى ترنت در سال 1546، ضمن تأیید نظریه دو منبعى، به خطرى که از1220 ناحیه نهضت اصلاح دینى متوجه آن بود، واکنش نشان داد. نهضت اصلاح گرایى کاتولیک ضمن تأیید «سنت دو» اعلام کرد که ایمان مسیحى به وسیله دو منبع، یعنى کتاب مقدس و سنت غیر مکتوب به نسل هاى مختلف انتقال مى یابد و این سنت اضافه شده بر کتاب مقدس را مى بایست در حجیت و اعتبار، همسنگ کتاب مقدس دانست. به نظر مى رسد که شوراى ترنت در این اعلامیه، از میان دو برداشت اصلى از «سنت» در قرون وسطى، گونه دوم را که کمتر بدان توجه مى شد مورد عنایت قرار داد و مفهوم رایج تر آن را به اصلاحگران سپرد. تذکر این نکته خالى از لطف نیست که در سال هاى اخیر و در محافل کلیساى کاتولیک، نوعى «تجدید نظر طلبى» پدید آمده و عده اى از متألهان معاصر چنین استدلال کرده اند که شوراى ترنت این دیدگاه را انکار کرده که «تنها بخشى از انجیل بشارت در کتاب مقدس است و بخش دیگر آن در سنت است.»

Sources

آلیستر مک گراث- مقدمه ای بر تفکر نهضت اصلاح دینی- مترجم بهروز حدادی- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1382

آلیستر مک گراث- درسنامه الهیات مسیحی- مترجم بهروز حدادی- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1384

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information