شخصیت و اندیشه های الهیاتی کارل بارت (انتقادات)

English 6244 Views |

مسائل الاهیات متأخر بارت

کارل بارت، پس از آن که مدت ها با مسائلی از این قبیل دست و پنجه نرم کرده بود، مسیحیان را به جلد سوم آموزه آشتی، یعنی آنجا که از عیسی، یعنی نور جهان، بحث می کند، ارجاع داد. در واقع، بعدا کمتر به این واقعیت توجه شد که تأکیدات الاهیاتی جدیدی در آخرین جلد کامل شده اصول اعتقادات قطعی کلیسا (1959) وجود دارد. البته درست است که کارل بارت پیر در اینجا به نظر شدیدا انحصارگرایانه و تکراری خود، که نخستین نظر او نیز می باشد، باز می گردد عیسی مسیح، «تنها نور واحد زندگی» است. اما بعدها (البته با احتیاط جزمی بسیار، و بدون هیچگونه بحث مجددی، آن گونه که در آگوستین شاهد هستیم) می پذیرد که نهایتا در کنار این نور واحد عیسی مسیح، «انوار دیگری» نیز وجود دارد; کلمه های راستین دیگری نیز در کنار و به موازات کلمه واحد وجود دارد. البته بر خلاف همه شواهد و قراین تجربی، بارت جزم اندیشانه بر این باور است که انوار دیگر تنها بازتاب های نور واحد عیسی مسیح هستند (آیا بودا صرفا بازتابی است که در پرتو نور عیسی مسیح می درخشد؟)
با این حال، آشکار است که در الاهیات متأخر بارت، نوعی ارزیابی مجدد از شناخت خداوند، با توجه به جهان آفرینش و الاهیات طبیعی و نیز ارزیابی دوباره فلسفه و تجارب انسانی به طور کلی، صورت می گیرد، یعنی در واقع به نحو غیر مستقیم و ناآشکار، ارزیابی دوباره ای از قانون طبیعی، دین طبیعی و در واقع، ادیان جهانی، که وی همه آنها (از جمله ادیان مبتنی بر فیض و ایمانی جون بهکتی هندی و آمیدا بودیسم ژاپنی) را قبلا به عنوان اشکالی از کفر، یعنی اشکالی از بت پرستی و درستکاری مبتنی بر عمل، ناروا می دانست، در حال شکل گیری است. در این ارزیابی همچنین بر پرسش هایی که کارل بارت پیر در خصوص شلایرماخر مطرح می کرد، و هنوز در جای خود معتبرند، تأکید می شود.

شکل گیری نوعی راست کیشی جدید

این همه بدین معناست که اصول اعتقادات قطعی کلیسا، که پس از تغییر یافتن پارادایم از مدرنیته به پست مدرن، در دوره دوم به پیشامدرن رسید (معطوف داشتن نقادی پست مدرن به راست کیشی پروتستانی، حکمت مدرسی و تعالیم آبای کلیسا) و خود به خود منجر به نوعی راست کیشی جدید شد، و نیز این عمارت جزمی که با چنان مقیاس وسیعی و با استحکام و دقت فراوان ساخته و بنا گردید، نهایتا دست کم از حیث نظری، ویران شده بود (گرچه بیشتر طرفداران بارت به این امر توجه نکردند)! «پوزیتیویسم وحی» بارت که دیتریش بونهاوفر در نامه هایی که از زندان نازی ها می فرستاد، از آن انتقاد می کرد، اساسا مبنای خود را از دست داده بود. از جهتی می توان گفت که روشن است که کارل بارت، که قبلا در آغاز دهه 1920، پس از تجدید نظر کامل در رساله به رومیان، و باز در آغاز دهه 1930، پس از کنار نهادن و سپس تجدید نظر کامل در جلد نخست اصول اعتقادات قطعی، گفته بود که در صدد بیان همان مطالبی بوده که قبلا گفته، اما اینک چون یک بار آن مطالب را بیان کرده است، دیگر گفتنش لازم نیست. وی خود بعدا گفت: «چه چاره ای دارم جز اینکه از آغاز شروع کنم و همان مطالب را، اما به شیوه ای بسیار متفاوت، بگویم؟» بنابراین عمل او شاید همان چیزی باشد که پل تیلیش نیز در آخرین سخنرانی قبل از مرگش به عنوان امری بسیار مطلوب بیان کرد: او می کوشد تا الاهیات مسیحی را در بستر و چارچوب ادیان جهانی و قلمرو جهانی، ساخته و پرداخته کند.

آشتی با امیل برونر
کارل بارت در اواخر حیات خود (با تأکید بیشتر بر بشریت خدا و نه الوهیت او) با دوست و هم مباحثه قدیمی خود، امیل برونر، آشتی کرد. امیل برونر کسی بود که بارت فقط به این سبب که برونر فکر می کرد که باید از «نقطه اتصال» در انسان برای فیض الاهی سخن گفت، با او قطع رابطه کرده بود (بارت عنوان نه! را برای کتاب خود علیه کتاب برونر، طبیعت و فیض، منتشر شده در 1934، برگزیده بود)

چالش همیشگی رودلف بولتمان

پرسش زیر یقینا پرسشی بیهوده و ناچیز نیست. آیا نمی توان گفت که امروزه همان کارل بارت، یعنی کارل بارت جوان شده، به خاطر آنکه تلاش های برنامه ریزی شده قبلی او برای تفاهم (مثلا کتاب او، رودلف بولتمان، کوششی برای فهمیدن او) کاملا ناکام مانده است، حتی با مخالف سرسخت خود، رودلف بولتمان، از سر سازش درآمده باشد؟ آیا ممکن است او با بولتمانی سازش کرده باشد که از یک طرف، نظرات و توجهات الاهیاتی او را (نظیر خدا به مثابه خدا، کلمه خدا، پیام، و ایمان انسانی) تصدیق کرد; اما از سوی دیگر، حقیقتا نمی خواست دغدغه ها و موضوعات مورد علاقه الاهیات لیبرال را کنار نهد; بولتمانی که بر این اساس، می خواست بدون چون و چرا، به روش تاریخی- انتقادی در تفسیر و لزوم اسطوره زدایی و نیز تفسیری از کتاب مقدس که بر مدار فاهمه انسانی بگردد، پایبند باشد؟ خیر، امروز دیگر مسئله گذر از بارت و روی آوردن به بولتمان، یا بر عکس، جایگزینی بارت با بولتمان، مطرح نیست. چنین چیزی کاملا اشتباه است: باید هر دوی این الاهیدانان بزرگ پروتستان را به جای خود بسیار جدی گرفت; هر کدام قوت ها و ضعف های خود را دارند.

انتقادات بارت به بولتمان
کارل بارت از آن روز، شاید اوایل سال 1929 در گوتینگن، یعنی زمانی که بولتمان سخنرانی های مارتین هایدگر را که در ماربورک شنیده و یادداشت کرده بود برای او قرائت می کرد، به ضعف بولتمان پی برد. هایدگر در سخنان خود گفته بود که الاهیات باید جهتگیری و رویکردی اگزیستانسیالیستی در پیش بگیرد و در این راستا از انجیل مستند به عهد جدید سخن بگوید. بارت از دیدگاهی که می گوید کتاب مقدس را باید به شیوه ای «وجودی»، یعنی به حسب وجود انسانی، تعبیر کرد، انتقاد نمی کند; او به روش معمول خود، بدین طریق عمل می کرد. وی از این امر انتقاد کرد که بولتمان، پیرو بی چون و چرای هایدگر متقدم، نوعی تقلیل اگزیستانسیالیستی را توصیه می کند و (انتقادی که شاگرد برجسته بولتمان، ارنست کاسمان نیز مطرح ساخت):
1ــ اینکه او عالم کیهانی، طبیعت و محیط زیست را به نفع وجود انسانی در پرانتز قرار می دهد.
2ــ اینکه او تاریخ عالم واقع را به تاریخمندی انسانی، و آینده واقعی و اصیل را به آینده مندی انسانی، تقلیل می دهد.
3ــ اینکه او در الاهیات خود با عنوان بودن در جهان، از جامعه عینی و ملموس و بعد سیاسی غفلت می کند.

ضعف های بارت از نظر بولتمان
اما بولتمان، بر عکس، از همان ابتدای کار به ضعف های بارت پی برد و آنها را گوشزد کرد:
1ــ اینکه بارت از مباحث هرمنوتیکی اجتناب می کرد، تا «حتی الامکان با تعصب» به کار خود ادامه دهد;
2ــ اینکه بارت بعد از تغییر موضع به راست کیشی پروتستانی و به آنسلم در سال 1930، حتی از ایراد یک سخنرانی در باب موضوع داغ و جنجالی الاهیات طبیعی، که وعده ایراد آن را برای «اهالی قدیمی ماربورگ» داده بود، اجتناب کرد، و این موجبات ناراحتی و تنفر دوستش بولتمان را فراهم می کرد و بدین سان، به بحثی که خیلی وقت ها انتظار می رفت در مورد اختلاف موجود میان آنها ارائه شود، خاتمه داد.
3ــ اینکه بارت با قاطعیت فزاینده ای می گفت که او بدون نفی تفسیر تاریخی- انتقادی، و بدون احساس نگرانی جدی در مورد آن، توانسته «تفسیری الاهیاتی» را معمول دارد.
4ــ اینکه بارت تا حد زیادی، تاریخ انتقادی اصول اعتقادی را به نفع اصل سنت، که در واقع مسیحیان را برای همیشه به مفهوم پردازی یونانی مآبانه رابطه بین پدر، پسر و روح القدس پیوند می زند، کنار نهاد (هرچند هرگاه اراده می کرد می توانست اصلاحات مفهومی را در مورد آموزه سنتی تثلیث اعمال کند، مثلا «نحوه وجود» به جای «شخص»)
4ــ بالاخره اینکه بارت، بر خلاف آمال و مقاصد خود، در اصول اعتقادات قطعی که با چنان تأکیدی اصول قطعی «کلیسا» محسوب می شد، با کمک سنت کلیسایی، موجبات بازسازی محافظه کارانه عقاید قطعی پیشامدرن را که بخش وسیعی از آن فاقد پشتوانه تفسیری بود، فراهم کرده بود; این اقدام چون به «جهان بینی گذشته» بسته بود و نامرتبط با تجربه بود، نتوانست «پیام مسیحی را به گونه ای برای مردم امروزی قابل فهم سازد که آنها از مسائل مبتلا به خود، آگاهی یابند.»

الاهیات بارت از دیدگاه نویسندگان امروزی
بنابراین امروزه نویسندگان به درستی می توانند همچون ابرهارت یونگل در الاهیات بارت از «اهتمام و توجه افراطی به مبنا»، و مثل کارل یوزف کوشل، از نوعی «هم بافتگی فوق العاده و جزمی»، که مقصود و هدف اصلی را به مخاطره می اندازد، سخن بگویند. در واقع، کارل بارت در آن زمان، در مواجهه با مباحث تحریک برانگیز تفسیر و تاریخ مدرن اصول عقاید (همچون ارتش سوئیس در جنگ جهانی دوم که در استحکامات کوه های آلپ پناه گرفت) در استحکامات خلل ناپذیر اصول قطعی راست کیشی قرون شانزدهم/ هفدهم یا چهارم/ پنجم پناه گرفت و با چنان استراتژی دفاعی آماده بود تا به خاطر آزادی و استقلال خداوند از همه تجارب بشری، در صورت لزوم بخش اعظم قلمرو و سرزمین حاصلخیز را تسلیم نماید.

بازخوانی انتقادی و همدلانه علیه دیدگاه پست مدرن

بارت یک بار با حالتی انتقادی اظهار داشت که «ما از نسبیت خاص خودمان هیچ گونه آگاهی نداریم.» وی درباره اثر خود گفت: «من اصول اعتقادات قطعی کلیسا را نه خاتمه، بلکه آغاز یک بحث جدید و مشترک می دانم.» البته امروزه این بحث تحت اوضاع و احوال الاهیاتی و اجتماعی دگرگون شده، باید شامل بازخوانی انتقادی و همدلانه از اصول اعتقادات قطعی کلیسا باشد. چنین بازخوانی در مقابل دیدگاه پست مدرن، با وجود نقادی آن، باید مضامین اصلی و جامعیت اعلای این الاهیات را به نحوی سازنده در حال و هوای امروز مطرح کند و آن را دوباره در بستر و چارچوب ادیان و مناطق جهان مورد ملاحظه قرار دهد.
در حقیقت، در این الاهیات ذخایر سرشاری وجود دارد، در آموزه هایش راجع به خدا، آفرینش و آشتی; الاهیاتی که بر آن است تا نه الاهیات نهضت اصلاح دین باشد و نه الاهیات لوتر، بلکه الاهیاتی جامع و جهانی، و هرقدر جامع تر و جهانی تر، به همان اندازه بالنده تر و مستدام تر! چه قدرت و عمق نظام مندی در دقت نظر و تیزبینی کاملا مستقل و اصیل عناوین کلامی مهم آن هست; عناوین و مباحثی نظیر دیالکتیک اوصاف الاهی، رابطه بین آفرینش و میثاق، زمان و ابدیت، اسرائیل و کلیسا، مسیح شناسی و انسان شناسی. این مباحث، در اوضاع و احوال و مناسبات عینی و ملموس و در نوعی اخلاق و ادب آزادی در پیشگاه خداوند، و در جامعه برای زیست در محدودیت ها، مورد ملاحظه بیشتری قرار می گیرند. الاهیات آزادی بخش رادیکال قبل از هرگونه الاهیات ناظر به آزادی!

تصور بارت از الاهیات خود
در عین حال، این الاهیات، با وجود پیچیدگی فوق العاده اش و با وجود آن همه مطالب فراوانی که کنترل ناپذیرند هرگز اهمیت و محوریت خود را از دست نمی دهد. آنچه کارل بارت توانست درباره «عینیت کاملا آزاد» ولفگانگ آمادئوس، موسیقی دان محبوب خود، بنویسد، اینجا نیز به طریقی منحصر به فرد می توانست در مورد خودش بگوید. تصویری که وی از موتسارت، هم در اصول اعتقادات قطعی کلیسا و هم در اثر مهمش درباره موتسارت (1956) ارائه می کند، چیزی شبیه تصوری است که خود از الاهیات خود ترسیم می کند. او دوست داشت چیزی را که در این موسیقی شنیده بود، در الاهیات خود نیز طنین انداز نماید. او می گوید موسیقی موتسارت «به طریقی کاملا نامعمول آزاد بود...»; فارغ از همه زیر و بم های تند، آزاد از همه وقفه ها و ارتعاشات نامنظم. خورشید همواره می درخشد; اما نه تاریک می شود و نه می سوزد و نه به اتمام می رسد.
آسمان بر فراز زمین گسترده است; اما اصلا باری بر دوش آن نیست، آن را له یا نابود نمی کند. بنابراین زمین هست و همواره زمین باقی می ماند، بدون اینکه بخواهد با شورشی عظیم علیه آسمان ابراز وجود کند. می توان شاهد تاریکی، آشفتگی، مرگ و جهنم بود; اما آنها لحظه ای غالب نمی آیند. موتسارت آهنگ می سازد، همه چیز را برخاسته از کانونی رازآمیز می داند، و لذا حدود راست و چپ و بالا و پایین را می شناسد و رعایت می کند... هیچ روشنایی نیست که تاریکی را نشناسد، هیچ لذتی نیست که اندوه را نیز در برنداشته باشد; اما بر عکس، هیچ وحشت، عصبانیت، و هیچ مصیبتی نیست که با فاصله کم یا زیاد، در چند قدمی خود، صلح و آرامش را در پی نداشته باشد. بنابراین هیچ خنده ای بدون گریه نیست; اما همچنین هیچ گریه ای نیز بدون خنده نیست.»

کانون رازآمیز الاهیات بارت
در واقع، الاهیات بارت از همین کانون رازآمیز ناشی می شود که به نظر او همان خداست که اهتمام رحمانی خود را برای مردان و زنان، در عیسی مسیح نشان می دهد. چون آن کانون عبارت بود از همان خدای مشهود در عیسای مصلوب و عروج کرده، این الاهیات نیز می تواند آن حدود را پاس دارد; می تواند خدا را خدا و انسان را انسان بداند. این الاهیات نیز تاریکی، شر، نفی و نیستی در عالم را می شناسد; ولی در همان حال، با این اطمینان و اعتماد عظیم نیز نوشته می شود که خدای نیک و مهربان، آخرین کلمه را برای خود نگاه خواهد داشت.
در واقع، در الاهیات بارت، بیشتر، کامیابی ها و عبور از موانع در جهان دیده می شود، نه امور شیطانی و مصیبت بار. این الاهیات نیز، همچون موسیقی موتسارت، از افراط و تفریط می پرهیزد و «چگونگی مواجهه حکیمانه و تلفیق عناصر» را می داند، به طوری که هر نه ای، یک آری بزرگ را دربردارد. کسانی که به این موسیقی گوش می سپارند و در واقع، کسانی که این الاهیات را مطالعه می کنند «ممکن است خود را موجوداتی ببینند که در معرض مرگند و با این حال هنوز زنده اند (مانند همه ما) و احساس کنند که آنان را به آزادی فرا خوانده اند.»

Sources

هانس کونگ- متفکران بزرگ مسیحی- گروه مترجمان- قم- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1386

محمد ایلخانی- تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس- تهران- سمت- 1382

سایت مرکز گفتگوی ادیان- مقاله شخصیت و اندیشه های کارل بارت

تونی لین- تاریخ تفکر مسیحى- ترجمه روبرت آسریان- نشر و پژوهش فرزان روز- چاپ اول- 1380 ش.

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information