پیشینه و قلمرو و تعریف علم کلام (ادیان ها)

English 3946 Views |

از پاره ای نظرها در مورد وجه تسمیه کلام به کلام، روشن می شود که علم کلام در تمدن اسلامی نخست برای بحث در وجود صانع عالم، اثبات و صفات آن و توحید صانع علم بوده است. مبدا «کلام» بحث در «کلام الله» بوده است که در قرآن مجید آمده است:
1- پیشینه مباحث کلامی در دین یهود
«وکلم الله موسی تکلیما»؛ «و خدا با موسى سخن گفت سخن گفتنى»، (نساء/ 164). بحث در اصول عقاید مذهبی و احیانا توسل به تاویل آیات متشابه به ویژه مذهب اسلام نیست و همه ارباب ادیان از این گونه مباحث داشته اند، در مذهب یهود که تقریبا اقدام مذاهب سامی شناخته شده، مسائل کلامی که بحث در احکام و اعتقادیات و تاویلات بوده است وجود داشته است.
موسی بن میمون صاحب دلاله الحائرین و یحیی بن باقودا، صاحب الهدایه الی فرائض القلوب دو تن از بزرگان یهودند و صاحب مکتب کلامی که به تاویل و تفسیر آیات متشابه تورات پرداخته اند. ابن کمونه نیز از فیلسوفان و متکلمان این دودمان است. (بنابر روایتی ابن کمونه بعدا مسلمان و شیعه شده است).
آنطور که قرآن مجید حکایت دارد، جدال های اعتقاد در بین قوم بنی اسرائیل از همان زمان حضرت موسی جریان داشته است. اختلاف بین اسباط یهود و فرقه گرایی آنان و اینکه هر یک از فرقه های دنباله رو نبی ایی از انبیاء بنی اسرائیل گردیدند و جنگ و سیتزهایی که تواریخ ایام تورات از آن وقایع پر است، خود پایه کلام جنجالی و پر از ستیز یهود را ایجاب کرده است. کتاب تلمود خود تفسیر و تاویلی است از آیات احکام تورات و پر است از مسائل کلامی و نیز بحث و جدال و مناظرات حضرت موسی با فرعون که هم در عهد عتیق و هم در قرآن مجید بدان اشارت شده، بحث کلامی بوده است.

2- پیشینه مباحث کلامی در دین زرتشت
جدال ها و جر و بحث هایی که در دین زرتشت و به طور کلی ادیان ایران باستان بر سر یزدان و اهرمن بوده است خود کلام است. و این مبحثی بوده که سال ها در ادیان ایران معمول بوده است و اساس بحث آنها بر این بوده که «خیرات» از اهورامزدا یا یزدان است و شرور از اهریمن و نیز در همان اعصار این بحث مطرح بوده که آیا انسانها خود قادر بر اعمال و کارهای خود هستند یا مجبور؛ چنانکه در روایات آمده است: «اقدریه مجوس هذه الامه» چرا؛ چون مجوسیان قائل به اختیار کامل انسان ها بودند و بر آن بودند که انسان ها مختارند که از اهریمن پیروی کرده اعمال بد و شرور انجام دهند و یا از اهورامزدا پیروی کرده کارهای خوب انجام دهند. کتاب زند و اوستا و گاتها اشاراتی در این موارد دارد. در اخلاق ایران باستان داستانهایی که حکایت از این امور می کند وجود دارد که همیشه انسانها ترغیب شده اند کارهای یزدانی و اهورامزدایی انجام دهند و نه اهریمنی. قرنها بین اهریمن و اهورامزدا جنگ و جدال بوده است و این رمز و کتابت از نزاع بین خیر و شر و خوبی و بدی است.

3- مباحث کلامی در قلمرو دین مسیح
به هر حال بحث در وجود کلام و جدال های کلامی در دین یهود بود. در عهد عتیق و قرآن مجید در باب نزاع ها و جنگ و ستیزهای اعتقادی یهود داستانهای بسیاری آمده است. مساله میقات حضرت موسی. پرستش گوساله سامری خود حکایت از جدال های کلامی دارد. بسیاری از جنگ ها و قتل و کشتارها که بین اقوام بنی اسرائیل در طول تاریخ به وجود آمده، محصول اعتقاداتی بوده که فرقه های گوناگون داتشه اند. جدال هایی که در هنگام ظهور حضرت مسیح پدید آمد، و سرانجام هم منجر به فوت حضرت عیسی شد، صرفا جنبه های جدال و مناظرات اعتقادی داشت. و پیدا شدن «اناجیل» متعدد و فرقه های گوناگون از بطن و متن دین مسیح جنجال های کلامی و بسیاری را ایجاب کرده است.
بحث در اقانیم سه گانه و توجه به آب و ابن و روح القدس که عمدتا در حوزه های مسیحیت و اسکندریه انجام می شد، بحث های کلامی بوده است. کار اساسی مدارس قرون وسطایی ممالک مسیحی نشین بحث ها و جدال های کلامی بوده است.

4- جدال های کلامی در دوران جاهلیت
در دوران جاهلیت عرب هم جدالهای کلامی فراوان وجود داشت؛ حتی در سطح بت پرستی ها، جنگ و جدال و نزاع اقوام جاهلی با حضرت رسول بر سر اعتقادات بوده است. مساله اعتقادات بین بت پرستان ملل گوناگون، و از جمله اعراب جاهلی، قرن ها مورد بحث و گفتگو و جدال و نزاع بوده است و با الجمله آنچه مربوط به اصل دین و آیین است از اصول علم کلام است. اما بحث و جدل در مسائل دیگر اصلی و فرعی و اعتقادی و عملی و نظری را هم از مسائل کلام دانسته اند، حتی بحث در فروع فقهی و جدال و نزاع بر سر آنها مسئله ای کلامی به حساب می آید؛ چون از فروع اعتقادات است چنانکه یکی از پایه های این مبحث تاریخی در تمدن اسلامی همین بود که آیا اطفال، اگر پیش از تکلیف بمیرند، کافرند یا مسلم، یا نه کافرند و نه مسلم، معاقب هستند یا نه.

5- مباحث کلامی
بحث در ارکان تکلیف بحث کلامی است. اگر بحث در حسن و قبح عقلی اشیاء بحثی کلامی باشد، بحث در فروعات آن هم کلامی است. پس از یک نظر می توانیم بگوییم آنچه به وسیله آیات و احادیث نقل شد، مورد بحث و اثبات است، یعنی نص آیات و احادیث کلامی نیست، و هرگاه عقل در آن دخالت داده شد کلامی است و مثلا تاویل متشابهات هرچند ذوق عرفانی در آن تاویلات و حل آنها مدخل داده شده باشد، با نوع بحث کلامی است که مستند آن تاویل، ذوق و عقل است و نه نقل. پس ما اگر «ان الله علی العرش استوی» را به هر نحو تاویل کنیم، بحثی کلامی کرده ایم. همانطور که بحث عقلی در این که آیا کفار در آتش جهنم مخلدند، یا خلود مخالف عدل است، بحث کلامی است.
پس دامنه علم کلام عملا گسترش دارد و محدود به بحث در اعتقادیات محضه مربوط به نبوت و ولایات و اوصیاء و تکلیف و مکلف و مکلف به نمی شود؛ هر نوع تاویلی جدالی در آنچه مربوط به مذهب است، بحث کلامی است.
کار مبلغان مذهبی در جهت تبلیغ مذهب به طور مطلق کار کلامی است که عمدتا مستفید از عقلند یا عقل محض و یا توام با نقل مورد قبول، و بی جهت نیست که معتزله در جهان اسلام مدعی حکومت عقلند؛ چون کار آنها می بایست مطابق با موازین عقل باشد و مستند آنها در جدال و مباحث، عقل بوده است. علم کلام روح مذاهب بوده و هست. در عصری هم که برای تسهیل کار خود، فلسفه و علوم عقلی را وارد کار خود کردند و از منطق و فلسفه یونانیان در مسیر اثبات مسائیل دینی استفاده بردند، با وجودی که به طور کامل حکمت یونان با مسائل دینی درآمیخته بود، منبع بحث و مسیر آن را به سوی اثبات مسائل مذهبی اعتقادی و غیر اعتقادی سوق دادند.

6- تفاوت کلام فلسفه از حیث قلمرو و حدود و بحث
بدین ترتیب علم کلام، در اصطلاح مرسوم دفاع از دیانت، به ویژه اعتقادات، در برابر معارضان به وسیله ادله عقلی است. در این معنی کلام و فلسفه به هم نزدیک می شوند، و در دوره رهایی از تاریخ تفکرات عقلی اسلامی چنان شده است که کلام و فلسفه و مباحث و اصطلاحات آن دو علم با هم درآمیخته اند. اما این دو علم اساسا با هم فرق دارند، و گاهی در برابر همدیگر نیز قرار گرفته ند. پس باید نخست فرق این دو را با هم روشن سازیم. درباره فرق فلسفه و کلام مطالب زیادی گفته اند، ولی به عبارت ساده تر می توانیم بگوییم که، اگر درباره خدا، و جهان، که ما نیز جزئی از آن هستیم، آزادانه بحث شود، و این قید و شرط در میان نباشد که نتجیه بحث الزاما با یکی از ادیان موافق درآید، چنین بحثی را فلسفه گویند؛ اما همین که به این قید مقید و ملزم باشیم که حتما بحث ما با یکی از ادیان موافق درآید، و یا آن را در برابر مبتدعان و مخالفان مثلا خود فلسفه حراست کند، و در نتیجه در تعقل از حریم دین پا بیرون نگذاریم، چنین بحث و پژوهشی را علم کلام گویند.
این نکته درباره نفس اندیشه و تفکر نیز صادق است. مکرر می شنوید که می گویند با این که قرآن مجید همه مردم، و به ویژه مسلمانان و مومنان را، به تفکر و اندیشه فرا می خواند و پیوسته می گوید «افلایعقلون»، «افلا یتفکرون»، «افلا یتدبرون»، «افل تتذکرون» و...، «تفکر ساعتی را از عبادت هفتاد سال برتر» می شمارد، و «طلب علم را از گهواره تا گور» فرمان می دهد، چرا متفکران و اندیشمندان در طول تاریخ اسلام مورد ضرب و شتم و رد و تفکیر مسلمانان و به ویژه برخی از عالمان دین قرار گرفته اند. حتی کسانی هم که در فقه و علوم نقلی مهارت کامل و در تقوی و پارسایی نیز شهرت کافی داشتند، اگر چند صباحی هم حکمت و علم نظر خوانده بودند، مورد بی مهری قرار می گرفتند، و با عباراتی از این قبیل که «خداش بیامرزد» «خدایش از گناهان درگذرد»، از او یاد می کردند! ابن خلکان در شرح حال کمال الدین بن یونس موصلی (فوت، 639هـ.ق) فقیه، متکلم و متفلسف سده هفم هجری می گوید: «شیخ ابن یونس که خدایش بیامرزاد در دین خود متهم بود، زیرا مباحث علوم عقلی در سخنان او غالب بود!» دلیل این مطلب، همین فرق میان فلسفه و کلام است. چه در دین، تفکر حد و مرزی دارد، اگر از آن مرز بگذرد، جایز نیست و به نظر اهل دین چنین تفکری جز گمراهی نتیجه یی نمی دهد. کلام خدمتگزار دیانت است و تا جایی که دیانت اجازه می دهد مجال پیشروی دارد. مثلا در کتب دینی و ماثورات نبوی احادیثی از این دست فراوان به چشم می خورد که «تفکروا فی خلق الله و لا تفکروا فی الله فتهلکوا»، یا «تفکروا فی الخلق و لا تتفکروا فی الخالق» و یا «تفکروا فی الاء الله و لا تفکروا فی ذات الله» یعنی درباره نعمت های خدا و مخلوقات خدا بحث و تفکر بکنید ولی در ذات خدا و ماهیت او بحث و اندیشه مکنید زیرا که اگر بکنید هلاک می شوید.

7- نقد و طعن های متکلمین و عرفا بر فلاسفه
به نظر متکلم اندیشه در فراسوی آراء و مخلوقات خدا کاری عبث است و به جایی نمی رسد زیرا به قول شاعر، حکیم به عقل می نازد ولی به فکرت و عقل این راه طی نمی شود:
به عقل نازی حکیم تا کی *** به فکرت این ره نمی شود طی
و این معنی در اشعار شاعران متفکر و بسیاری از عارفان بزرگ نیز تجلی یافته است. اینک چند مثال. نظامی گوید:
قیاس عقل تا آن جاست بر کار *** که صانع را دلیل آید پدیدار
مده اندیشه را زان بیشتر راه *** که یا کوه آیدت در پیش یا چاه
چو دانستی که معبودی ترا هست *** بدار از جستجوی چون و چه دست
شیخ محمود شبستری گوید:
کدامین فکر ما را شرط راه است *** چرا گه طاعت و گاهی گناه است؟
در «آلا» فکر کردن شرط راه است *** ولی در ذات حق محض گناه است
بود در ذات حق اندیشه باطل *** محال محض دان تحصیل حاصل
همه عالم به نور اوست پیدا *** کجا او گردد از عالم هویدا
رها کن عقل را با حق همی باش *** که تاب خور ندارد چشم خفاش
حکیم فلسفی چون هست حیران *** نمی بیند ز اشیا غیر امکان
ز امکان می کند اثبات واجب *** از این حیران شد اندر ذات واجب
کسی کوبا خدا چون و چرا گفت *** چو مشرک حضرتش را ناسزا گفت
ورا زیبد که پرسد از چه و چون *** نباشد اعتراض از بنده موزون

8- اختلاف متکلمین و فلاسفه در نحوه کاربرد عقل
چنان که ملاحظه می کنید در این جا میان متفکر دینی (یا متکلم و متفکر آزاد یا فیلسوف)، اختلافی «مبنایی» وجود دارد. متکلم می گوید: فکر خوب است، و اولین چیزی را که خدا آفریده عقل است، باید آن را به کار برد درباره آفریدگان، زمین و آسمان و شگفتی های وجود انسان با آن بررسی کرد، اما اندازه نگه باید داشت و در همه این اندیشه هایی که می کنیم مراقب باید بود که اندیشیدن ما در قالب دیانت باشد و بیرون از آن نباشد و اگر اندیشه مزاحم و ناسازگاری قصد اختلال و تجاوز در آن حریم داشت از آن جلوگیری بکند. و از همین جاست که اصل معروف «کل ما حکم به الشرع حکم به العقل و بالعکس» پیدا شده است. خوب با این ترتیب باید میان اهل دین و اهل حکمت هیچ گونه اختلافی پیدا نمی شد، ولی می بینیم که همواره با هم اختلاف داشته اند و هرگز آبشان به یک جوی نرفته است و از زمان های بسیار قدیم رو در وی هم ایستاده اند و در شکست کار یکدیگر از هیچ کوششی دریغ نورزیده اند پس دلیل آن چیست؟ دلیل همان است که فیلسوف اندیشه خود را آزاد می داند و آن را در همه پهنه هایی که می خواهد (فارغا سازگاری یا ناسازگاری آن با دیانت) به جولان در می آورد، ولی متکلم این کار را «فضولی» می داند و از همین جاست که «فلسفه» را «فل» و «سفه» و کمتر از «فلس» می پندارد و «فلسفی» را «مرد دین» نمی داند.
این داستان سعدی در گلستان (122، باب چهارم، فروغی)، نیز همین «اختلاف مبنایی» را در تفکر کلامی و فلسفی خوب روشن می سازد:
«عالمی معتبر را مناظره افتاد با یکی از ملاحده، و با او به حجت بس نیامد، سپر بینداخت برگشت. کسی گفتش ترا با چندین فضل و ادب که دارای با بی دینی حجت نماند؟ گفت علم من قرآن و حدیث است و گفتار مشایخ؛ و او بدین ها معتقد نیست و نمی شوند، مرا شنیدن کفر او به چه کار آید؟»
این دو بیت سنایی نیز حدود تفکر مسلمان و بی نیازی او را از اندیشه های دیگران به خوبی روشن می سازد و نشان می دهد که وقتی مسلمان معتقد را به تفکر تشویق می کنند آن تفکر از چه قماشی است:
چنگ در گفته یزدان و پیمبر زن و رو *** کانچه قرآن و خبر نیست فسانه است و هوس
اول و آخر قرآن زچه «با» آمد، و «سین»؟ *** یعنی اندر ره دین رهبر تو قرآن بس
خلاصه، حدود فلسفه و کلام از این جا مشخص می شود که در فلسفه، فیلسوف خود را آزاد می داند و در مباحث و مطالب خود مقید نیست که در چهارچوب دین محدود بماند؛ در صوت که متلکم باید ملزم و مقید به مباحث و داده های دینی باشد و از آن ها تخطی نورزد، و اگر از سوی فیلسوف نسبت به مبادی دینی تعرضی و یا رد و اعتراضی ببیند، باید در رد او و دفاع از اصول دین بکوشد. اما از ذکر این نکته نیز نباید تن زد که با وجود این که متکلم مدافع دین بوده است، اما صرف وارد ساختن مباحث عقلانی چون جوهر و عرض، خلا و ملا و جزء لیتجزی و نظایر آن ها، بسیاری از اوقات متکلمان را نیز در معرض انتقاد شدید و طعن و لعن شریعتمداران قرار داده است.
ادامه دارد...

Sources

سید جعفر سجادی- فرهنگ علوم فلسفی و کلامی- انتشارات امیرکبیر- تهران- ‌1375

علی‌اصغر حلبی- آشنایی با علوم قرآنی- انتشارات اساطیر- تهران- 1374

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information