بخشودگی گناهان (توبه نصوح)
English 2606 Views |توبه نصوح
یکی از عوامل بخشش گناهان انسان توبه نصوح است. کسى که چنین توبه اى کند خداوند اضافه بر اینکه گناهان وى را می پوشاند او را از نعمتهاى بهشتى برخوردار می گرداند و بهشتهایى به وى کرامت می نماید که از زیر درختهاى آن آبها جریان دارد و این همان حسناتى است که راجع به توبه کنندگان در سوره فرقان آیه 70 فرموده: «فأولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات؛ پس آنانند که خدا بدى هاشان را به حسنات تبدیل مى کند.» که علاوه بر آمرزش گناه تفضلاتى درباره آنان می نماید. خداوند می فرماید که: «یا أیها الذین آمنوا توبوا إلى الله توبة نصوحا؛ اى کسانى که ایمان آورده اید، توبه کنید و به سوى خدا باز گردید با توبه اى پاکیزه و درست.» (تحریم/ 8) از راه پشیمانى بر آنچه فوت شده، و عزم جزم کردن بر ترک گناه، و اصلاح آثار منفى نفسى و اجتماعى و اقتصادى و... و... و کوشش براى انجام دادن کارهاى نیک و شایسته.
احمد بن هلال از امام هادى (ع) پرسید که «توبه نصوح کدام توبه است؟» و او نوشت: «آن که باطن همچون ظاهر باشد و بهتر از آن.» و امام صادق (ع) گفت: «آن روزه داشتن در روزهاى چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه است.» بدان سبب که عمل صالح جزئى از توبه است، و امام ابوالحسن (ع) گفت: «این که بنده از گناه توبه کند و به آن باز نگردد.» و رسول الله (ص) درباره توبه نصوح چنین گفته است: «این که توبه کننده توبه کند و سپس به آن بازنگردد، به همان گونه که شیر به پستان باز نمى گردد.»
این توبه آن است که خدا آن را مى پذیرد و به میانجیگرى آن از گناهان شخص در مى گذرد و او را در روز قیامت به بهشت درمى آورد. حق این است که توبه کننده از سر صدق و راستى امید آن دارد که گناهان او از صورت عقده و گره بدى که مانع پیشرفت او به سوى کمال است بیرون آید و همچون عامل و انگیزه اى نیرومند شود که او را به سوى خیر و فضیلت مى راند، چنان که خداوند متعال از نامه اعمال او زشتیها و گناهان را مى زداید و هیچ کس حتى نزدیکترین مقربان به خدا از آن آگاهى پیدا نمى کند: «عسى ربکم أن یکفر عنکم سیاتکم و یدخلکم جنات تجرى من تحتها الأنهار یوم لا یخزى الله النبى و الذین ءامنوا معه؛ امید است پروردگارتان گناهانتان را از شما محو کند و شما را به بهشت هایى که از زیر [درختان] آن نهرها جارى است درآورد، در آن روزى که خدا پیامبر و کسانى که با او ایمان آورده اند، خوار نمى کند.» (تحریم/ 8)
شرائط پذیرش توبه
در جائی دیگر از قرآن خداوند تواب را این چنین توصیف می کند: «إنما التوبة على الله للذین یعملون السوء بجهالة ثم یتوبون من قریب فأولئک یتوب الله علیهم و کان الله علیما حکیما؛ جز این نیست که توبه از آن کسانى است که به نادانى مرتکب کارى زشت مى شوند و زود توبه مى کنند. خدا توبه اینان را مى پذیرد و خدا دانا و حکیم است.» (نساء/ 17) کلمه (توبه) به معناى برگشتن است، و در قرآن کریم هم در مورد خداى تعالى آمده و هم در مورد بندگان او هم چنان که در آیه مورد بحث هر دو نوع توبه آمده است توبه خدا به معناى برگشتن خداى تعالى به رحمتش به بنده، و توفیق توبه به بندگان دادن، و توبه بنده عبارت است از ندامت از گناه، و منصرف شدن از اعراض و روگردانى از عبادت، و در این کتاب مکرر گفته ایم که توبه بنده به طورى که از قرآن کریم فهمیده مى شود محفوف است به دو توبه خدا. توضیح اینکه توبه عبد حسنه است، و حسنه نیازمند به نیرو است، و نیروى انجام حسنه از خدا است، او است که توفیق مى دهد، یعنى اسباب فراهم مى سازد تا بنده موفق و متمکن از توبه بشود، و بتواند از فرورفتگى در لجنزار گناه و دورى از خدا بیرون آید، و بسوى پروردگارش برگردد، آن گاه وقتى این موفقیت را یافت و به سوى خدا برگشت نیازمند به این است که خداى تعالى با یک رجوع دیگرش به رحمت و لطف و عفو و مغفرتش دل او را از لوث آن گناه پاک کند.
توبه بندگان بین دو توبه خداى سبحان واقع است
این دو بازگشت از خداى سبحان دو توبه است، که توبه عبد در بین آن دو قرار مى گیرد، اینک به دو آیه زیر که اولى توبه اول خدا، و آیه دوم توبه دوم خدا را خاطر نشان مى سازد، توجه بفرمائید: «ثم تاب علیهم لیتوبوا؛ سپس به سوى ایشان بازگشت تا ایشان به سویش باز گردند.» (توبه/ 118) «فأولئک أتوب علیهم؛ این توبه کارانند که من به سویشان بر مى گردم.» (بقره/ 160) و اما اینکه فرمود: "على الله للذین" لفظ (على) قبل از کلمه- الله و لفظ (لام) قبل از الذین- روى هم معناى نفع و ضرر را مى رساند، وقتى مى گوئیم: "دارت الدائرة لزید على عمرو" معنایش این است که این پیش آمد به نفع زید و بر ضرر عمرو تمام شد، و نیز وقتى گفته مى شود: "کان السباق على فلان" معنایش این است که این مسابقه به ضرر فلانى تمام شد، و وجه اینکه دو کلمه (على) و (لام) ضرر و نفع را مى رسانند این است کلمه (على) معناى تسلط، کلمه (لام) معناى ملکیت و استحقاق را مى رساند، و لازمه اش این است که معانى مربوط به این دو طرف به نفع یک طرف و به ضرر طرف دیگر باشد، مانند حرب- قتال- نزاع- و امثال اینها و قهرا این دو کلمه مى فهماند که یکى از دو طرف حرب و قتال و... غالب شده و دیگرى مغلوب شده است، و آن غالب شدن با معناى ملکیت منطبق است، چون غالب چیزى عایدش شده که قبلا نداشته، و این مغلوب شدن با معناى استعلا، منطبق است، چون شخص مغلوب در تحت تسلط غالب قرار مى گیرد، و همچنین سایر موارد استعمال این دو کلمه از قبیل تاثیر بین مؤثر و متاثر، و معناى عهد بین عهد دهنده و عهد داده شده، و معناى وعده بین وعده دهنده و وعده داده شده و سایر معانى شبیه به اینها، پس روشن شد که علت دلالت دو کلمه (على و لام) بر ضرر و نفع به معناى مورد استعمال این دو کلمه است، نه معناى خود این دو کلمه، و به عبارتى دیگر دلالت کردن این دو کلمه بر نفع و ضرر ذاتى این دو کلمه نیست، بلکه امرى است که از ناحیه معناى مورد استعمال آن دو، بر آن دو عارض مى شود. و چون مؤثر واقع شدن توبه به خاطر وعده اى است که خداى تعالى به بندگانش داده، و بر حسب آن وعده بر ضرر خود و به نفع بندگانش وفاى به آن وعده را بر خود واجب ساخته.
توجه بفرمائید که جمله بر ضرر خود صرفا به منظور معنا کردن کلمه (على) است نه اینکه به راستى خدا از آمرزش گنه کاران توبه کار متضرر مى شود، در نتیجه بر خود واجب کرده که توبه بندگانش را قبول کند، اما نه به طورى که غیر او چیزى را بر او تکلیف و واجب کرده باشد، حال چه اینکه این غیر را عبارت بدانیم از عقل، بر خدا واجب مى داند که توبه توبه کاران را بپذیرد، و یا نفس الامر بدانیم، و یا واقع، و یا حق، و یا چیز دیگر، چون ساحت خداى عز و جل منزه و مقدس تر از این است که محکوم حکم کسى، یا چیزى واقع شود، بلکه به این معنا است که خداى تعالى به بندگان خود وعده داده که توبه توبه کاران را بپذیرد، و او خلف وعده نمى کند، پس معناى عهده دارى قبول توبه توبه کاران و یا بگو وجوب این عمل بر خدا این است، و نیز همین معنا در هر واجب دیگرى که مى گوییم بر خدا واجب است منظور است.
از ظاهر آیه شریفه بر مى آید که اولا در مقام بیان مساله توبه کردن خدا است، و اینکه هر جا توبه به خدا نسبت داده شود معنایش برگشت خدا به رحمت خود به سوى بنده است، نه اینکه منظور از توبه خدا هم توبه بنده باشد، گو اینکه لازمه توبه خدا، توبه بنده نیز هست، چون وقتى شرایط توبه خداى سبحان تمام باشد، لازمه لا ینفک آن این است که شرایط توبه عبد نیز تمام شود، و این معنا (یعنى، اینکه آیه شریفه در مقام بیان توبه خداى سبحان است) نیازى به توضیح بیشتر ندارد. و ثانیا بر مى آید که آیه شریفه در مقام بیان توبه بطور عموم است، چه اینکه بنده خدا با ایمان آوردنش از کفر و شرک توبه کند، و چه بعد از ایمان آوردنش به وسیله اطاعت از معصیت توبه کند، چون قرآن کریم هر دو قسم برگشتن را توبه خوانده در برگشتن به معناى اول مى فرماید: «الذین یحملون العرش و من حوله یسبحون بحمد ربهم و یؤمنون به و یستغفرون للذین آمنوا ربنا وسعت کل شی ء رحمة و علما فاغفر للذین تابوا و اتبعوا سبیلک؛ آنان که عرش و اطرافیان آن را حمل مى کنند پروردگار خود را حمد و تسبیح گفته، به وى ایمان مى آورند، دائما به مراحل کاملترى از ایمان مى رسند و براى کفارى که ایمان آوردند طلب مغفرت نموده، عرضه مى دارند پروردگارا رحمت و علمت همه چیز را فرا گرفته پس مردمى که از کفر توبه کرده ایمان آورده و راه تو را پیروى مى کنند بیامرز.» (مؤمن/ 7) و در مورد برگشتن خداى به معناى دوم مى فرماید: «ثم تاب علیهم» (توبه/ 118) و این آیه شریفه درباره آن سه نفر مسلمان نازل شد، که از شرکت در امر جهاد تخلف کرده بودند.
برگشت از شرک
دلیل دیگر بر اینکه مراد از توبه در قرآن کریم توبه به معناى اعم است اعم از اینکه برگشت از شرک و کفر باشد، یا برگشت از معصیت، تعمیمى است که در آیه بعدى به چشم مى خورد، چون در آن آیه که مى فرماید: «و لیست التوبة...» هم متعرض حال کفار شده و هم حال مؤمنین، و بنابراین مراد از جمله: «یعملون السوء بجهالة» معنایى است عمومى، و شامل حال کافر و مؤمن پس کافر هم در کفر ناشى از جهلش مانند مؤمن فاسق مصداق کسى است که به جهالتش عمل سوء می کند، یا از این بابت که منظور از عمل اعم از عمل قلب و عمل بدنى است، و کفر هم عمل قلب است، و یا از این بابت که کفر باعث اعمال سوء بدنى مى شود، پس مراد از جمله ی «للذین یعملون السوء» هم کافر است و هم فاسق، البته در صورتى که کفر و فسقشان از جهالت باشد نه از عناد و طغیان.
اما کلمه (بجهالة)، منظور از این جهل همان معناى لغوى کلمه است، و جهل در لغت مقابل علم است، چیزى که هست از آنجایى که مردم احساس مى کنند که هر عملى که از آنان صادر مى شود از روى علم و اراده شان صادر مى شود، و چون اراده، همواره ناشى از نوعى حب و شوق است، چه اینکه فعل بحسب نظر عقلا فعلى باشد که باید در مجتمع صادر شود، و یا فعلى باشد که از نظر اجتماع نبایستى صادر شود و آنهایى که در مجتمع عقل ممیز دارند اقدام به عمل زشت نمى کنند و عملى که نزد عقلا سزاوار نیست انجام نمى دهند، از این رو این درک و اعتقاد برایشان حاصل مى شود که هر کس با انگیزه هواى نفس و دعوت شهوت با غضب مرتکب این گناهان و اعمال زشت بشود، در حقیقت واقعیت و حقیقت امر بر او پوشیده مانده، و کوران برخاسته در دلش چشم عقلش را که ممیز بین خوبى ها و بدى ها است پوشانده، و یا به عبارت کوتاهتر بگو دچار جهلش ساخته، و به همین جهت مردم در عرف و اصطلاح خود چنین کسى را جاهل مى نامند، هر چند که با نظر دقیق و علمى خود این درک نوعى علم است، لیکن از آنجایى که علم گنه کار به زشتى گناه، و علت زشتى و مذموم بودن گناه، خاصیت و اثر علم را ندارد، چون او را از وقوع در قبح و شناعت باز نداشت، لذا بودن این علم را با نبودش یکسان شمرده اند. پس گنه کار در عرف و اصطلاح مردم جاهل است، آرى مردم حتى یک انسان جوان و کم تجربه را (هر قدر هم با سواد باشد) به خاطر غلبه هوى و هوس جوانى در او، و ظهور عواطف و احساسات دور و درازش جاهل مى خوانند، باز به همین جهت است که مردم را مى بینى که مرتکب کارهاى زشت را اگر از عمل خود شرمسار و از پیروى هوا و هوس و عواطف نابجاى خود خجل نباشد جاهل نمى نامند، بلکه او را معاند و مرتکب عمدى نامیده، و یا عنوانى نظیر اینها به او مى دهند.
Sources
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 4 صفحه 383
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 16 صفحه 119
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites