غدیریه صاحب ابن عباد (مذهب)
English 6614 Views |اشعار صاحب در شعائر مذهب
صاحب، با دوستان و آشنایان و خصوصا چکامه سرایانى که او را ثنا گفته اند با نظم و نثر، نامه نگارى داشته که برخى از آن رسائل و منشآت در کتابهاى ادبى و فرهنگ رجال ثبت است، و اشعار او چنان که گفته شد، در دیوانى گرد آمده، و ما از میان جواهر منظومش، آنچه بسان مروارید، در رشته مذهب به نظم آمده عرضه مى کنیم.
ثعالبى در «یتیمة الدهر» ج 3 ص 247 از اشعار مذهبى صاحب این دو بیت را مى نگارد.
حب على بن ابى طالب *** هو الذى یهدى الى الجنة
ان کان تفضیلى له بدعة *** فلعنة الله على السنة
«دوستى على بن ابى طالب است که راهبر همگان به سوى بهشت است. اگر ترجیح او بر صحابه، بدعت به شمار است، پس نفرین خداى بر سنت باد.»
و در همان کتاب «یتیمة الدهر» این دو بیت دیگر هم یاد شده:
ناصب قال لی معاویة خا *** لک خیر الأعمام و الأخوال
«بدکیشى گفت: معاویه خالوى تو است: آن بهترین عموها و این هم بهترین خالوها. در واقع او خالوى همه مؤمنین است، گفتم: آرى خالو است ولى خالوى خالى از خیر.»
گنجی شافعی
فقیه حجاز، گنجى شافعى، درگذشته سال 658 در کتاب «کفایة الطالب» ص 81 و هم خوارزمى در کتاب «مناقب» ص 69 این چند بیت او را یاد کرده اند.
یا أمیرالمؤمنین المرتضى *** إن قلبی عندکم قد وقفا
کلما جددت مدحی فیکم *** قال ذو النصب نسیت السلفا
من کمولای علی زاهد *** طلق الدنیا ثلاثا و وفى
من دعی للطیر أن یأکله *** و لنا فی بعض هذا مکتفى
من وصی المصطفى عندکم *** و وصی المصطفى من یصطفى
«اى امیر مؤمنان على مرتضى! من دل در گرو تو دارم. هر گاه زبان به ستایشت گشودم، دشمن بدکیشت گفت: خلفاى اسبق را از یاد بردى. کدام یک مانند سرور من على، زاهد و وارسته بود که براستى دنیا را با سه طلاق رها کرد. چه کسى براى تناول مرغ بریان دعوت گشت؟ براى صدق دعوى ما همین بس است. به عقیده شما وصى محمد مصطفى کیست؟ وصى مصطفى هم باید مصطفى و برگزیده باشد.»
مناقب
باز فقیه گنجى در «کفایه» خود ص 192 و سبط ابن جوزى در «تذکره خواص امت» ص 88 و خوارزمى در «مناقب» ص 61 چنین یاد کرده اند:
حب النبی و أهل البیت معتمدی *** إن الخطوب أساءت رأیها فینا
أیا ابن عم رسول الله أفضل من *** ساس الأنام و ساد الهاشمیینا
یا ندرة الدین یا فرد الزمان أصخ *** لمدح مولى یرى تفضیلکم دینا
هل مثل سیفک فی الإسلام لو عرفوا *** و هذه الخصلة الغراء تکفینا
هل مثل علمک إذ زالوا و إذ وهنوا *** و قد هدیت کما أصبحت تهدینا
هل مثل جمعک للقرآن نعرفه *** لفظا و معنى و تأویلا و تبیینا
هل مثل حالک عند الطیر تحضره *** بدعوة نلتها دون المصلینا
هل مثل بذلک للعانی الأسیر و لل *** طفل الصغیر و قد أعطیت مسکینا
هل مثل صبرک إذ خانوا و إذ ختروا *** حتى جرى ما جرى فی یوم صفینا
هل مثل فتواک إذ قالوا مجاهرة *** لولا علی هلکنا فی فتاوینا
یارب سهل زیاراتی مشاهدهم *** فإن روحی تهوى ذلک الطینا
یارب صیر حیاتی فی محبتهم *** و محشری معهم آمین آمینا
ترجمه: «دوستى رسول و خاندانش تکیه گاه من است پس چرا مشکلات زندگى به سعادت و نیکبختى ما بدبین است. اى پسر عم رسول، اى برترین کسى که رهبر جهانیان و سرور هاشمیان بودى. اى نادره دین، اى یگانه دهر! منت گزار و ثناى این بنده ات را گوش کن که دین و آئینش تفضیل و برترى شما بر تمام جهانیان است. آیا شمشیرى چون شمشیر تو در اسلام به کار افتاده است؟ اگر حقشناسى کنند و این خود فضیلت تابناکى است که به تنهائى گواه مدعاست. آیا چون علم تو، علمى در اسلام وجود داشته؟ آن هنگام که دیگران لغزیدند و تو خود به اسرار دین راهبر شدى و راهبر ما گشتى؟ آیا کسى چون تو مى شناسیم که قرآن مجید را با لفظ و معنى و هم تأویل و تنزیل، گرد آورده و نگهبان باشد؟ و چون رسول خدا به درگاه حق دعا کرد و تنها تو براى تناول مرغ بریان حاضر شدى، کسى همپایه تو بود؟ یا کسى در صدق و اخلاص همطراز تو بود که «مسکین و یتیم و اسیر» را بر خود ایثار کردى و سوره هل أتى در این باره نازل گشت. آیا کسى در حد تو پایدار و شکیبا بود، آن هنگام که خیانت کردند و مرتکب رسواترین نیرنگها شدند، و بالاخره در روز صفین، گذشت آنچه گذشت؟ و یا چون تو کسى مشکل گشائى کرد، تا آنجا که از شوق فریادشان به آسمان برخاست: «اگر على نبود، در اثر ندانم کارى نابود مى شدیم.» بار پروردگارا! توفیق زیارتشان را نصیب فرما، چه مرغ دلم به سوى تربتشان پر مى کشد. بارخدایا! زندگى مرا در دوستى و محبت آنان خلاصه کن و روز حشر مرا با آنان برانگیز. آمین. آمین.»
ابن شهرآشوب
ابن شهر آشوب، از این قصیده، انتخاب دیگرى دارد، و بعد از آوردن دو بیت اول، چنین یاد مى کند:
أنت الإمام و منظور الأنام فمن *** یرد ما قلته یقمع براهینا
هل مثل فعلک فی لیل الفراش و قد *** فدیت بالروح ختام النبیینا
هل مثل فاطمة الزهراء سیدة *** زوجتها یا جمال الفاطمیینا
هل مثل برک فی حال الرکوع و ما *** بر کبرک برا للمزکینا
هل مثل فعلک عند النعل تخصفها *** لو لم یکن جاحدو التفضیل لاهینا
هل مثل نجلیک فی مجد و فی کرم *** إذ کونا من سلال المجد تکوینا
«تو پیشوائى و چشم همگان به سوى تو است. هر که این سخن را مردود شمارد براهین متقن را زیر پا نهاده. آیا کسى در شب «فراش» چون تو فداکارى نمود که جانت را، برخى خاتم انبیا کردى؟ آیا چونان فاطمه زهرا سالار زنان که همسر تو گشت، زنى همتاى او بود تا زیور دگران شود؟ اى زیور خاندان فاطمه! و یا چون تو کسى یافت شد که در حال رکوع انفاق کند، آن هم انگشترى خاتم؟ موقعى که رسول خدا فرمود: اى مردم ثقیف! سخن کوتاه کنید وگرنه شیر مردى را که همتاى من است، به سویتان گسیل دارم که جنگاورانتان را درو کند، و زنان و فرزندانتان را به اسیرى آورد! پرسیدند: و او که باشد؟ فرمود: آنکه نعلین مرا وصله مى زند؟ آن پاره دوز تو بودى، نه دیگران. البته اگر بى خردانه بر این سخن نگذرند و مقام برترت را منکر نشوند. آیا مانند دو شیر بچه ات، در عظمت و بزرگوارى یافت مى شود که از نسل بزرگواران به عمل آمده اند؟»
در «مناقب» خوارزمى ص 105 و «کفایة الطالب» گنجى شافعى ص 243 و تذکره خواص امت ص 31 و مناقب ابن شهر آشوب و سایر معاجم، قصیده از صاحب یاد شده که شمار ابیات آن اختلاف دارد، ما این قصیده را با توجه به تمام روایات، مى آوریم، و ابیاتى که رجال عامه روایت کرده اند، با حرف «ع» مشخص مى سازیم:
بلغت نفسی مناها *** بالموالی آل طه
برسول الله من حا *** ز المعالی و حواها
و ببنت المصطفى من *** أشبهت فضلا أباها
(ع) من کمولای علی *** و الوغى تحمی لظاها
(ع) من یصید الصید فیها *** بالظبا حتى انتضاها
یوم أمضاها علیهم *** ثم أمضاها علیهم فارتضاها
(ع) من له فی کل یوم *** وقعات لا تضاهى
(ع) کم و کم حرب ضروس *** سد بالمرهف فاها
(ع) أذکروا أفعال بدر *** لست أبغی ما سواها
(ع) أذکروا غزوة أحد *** إنه شمس ضحاها
(ع) أذکروا حرب حنین *** إنه بدر دجاها
(ع) أذکروا الأحزاب قدما *** إنه لیث شراها
(ع) أذکروا مهجة عمرو *** کیف أفناها شجاها
(ع) أذکروا أمر براءه *** و أخبرونی من تلاها
(ع) أذکروا من زوج الزه *** - راء قد طاب ثراها
(ع) أذکروا بکرة طیر *** فلقد طار ثناها
(ع) أذکروا لی قلل العل *** - م و من حل ذراها
(ع) حاله حالة هارو *** ن لموسى فافهماها
(ع) أعلى حب علی *** لامنی القوم سفاها
(ع) أهملوا قرباه جهلا *** و تخطوا مقتضاها
(ع) أول الناس صلاة *** جعل التقوى حلاها
(ع) ردت الشمس علیه *** بعدما غاب سناها
(ع) حجة الله على الخل *** - ق شقى من قد قلاها
و بحبی الحسن البا *** لغ فی العلیا مداها
و الحسین المرتضى یو *** م المساعی إذ حواها
لیس فیهم غیر نجم *** قد تعالى و تناهى
عترة أصبحت الدن *** - یا جمیعا فی حماها
ما تحدت عصب البغ *** - ی بأنواع عماها
أردت الأکبر بالس *** - م و ما کان کفاها
و انبرت تبغی حسینا *** و عرته و عراها
منعته شربة و الط *** - یر قد أروت صداها
فأفاتت نفسه یا *** لیت روحی قد فداها
بنته تدعو أباها *** أخته تبکی أخاها
لو رأى أحمد ما کا *** ن دهاه و دهاها
لشکا الحال إلى الله *** و قد کان شکاها
«به وسیله سرورانم آل «طه»، جانم به آرزو رسید. هر آنکه بر درجات بالا پاى نهاده، به برکت رسول خدا بوده. و برکت فاطمه دخترش که در فضیلت و شرف مانند پدرش مصطفى است.
ع- موقعى که، آتش جنگ شعله مى زد، چه کسى چون على به میدان مى تاخت؟
ع- چه کسى شیران را شکار مى کرد، موقعى که شمشیر تیز را از نیام برمى کشید؟ روزى که شمشیر راند و باز هم شمشیر راند تا آنجا که جوهر آن را ستود.
ع- چه کسى هر روز کشتار تازه اى مى کرد که تاریخ به یاد ندارد؟
ع- چقدر، و باز هم چقدر با شمشیر نازکش، بر دهان غول جنگ کوبید؟
ع- روز «بدر» را به خاطر آورید. از جنگهاى دیگر سخن نمى کنم.
ع- یا جنگ احد را که خورشید رخشان آن على است.
ع- و یا نبرد با «هوازن» در «حنین» که ماه تابان آن على است.
ع- و پیش از روز «حنین» روز «احزاب» که شیر بیشه آن على است.
ع- به خاطر آورید، خون «عمرو» را که ریخت؟
ع- سوره «برائت» را بخوانید و به من بگوئید: چه کسى آن را بر مشرکین تلاوت کرد؟
ع- یا بگوئید: با زهراء که تربتش پاک باد. چه کسى همسر گشت؟
ع- از مرغ بریان یاد کنید که فضیلت آن جهانگیر شد.
ع- یا بگوئید: بر قله هاى علم و دانش که صعود کرد؟
ع- داستان او، داستان هارون است و موسى، هر دو را خوب درک کنید.
ع- آیا در محبت على مرا با سفاهت نکوهش مى کنند؟
ع- خویشى او را با پیامبر نادیده گرفتند و مقتضاى مودت را زیر پا نهادند.
ع- اول نمازگزارى که با تقوى زینت بست.
ع- خورشید، بعد از آنکه پرتوش ناپدید شد، بر او بازگشت.
ع- او بر خلق جهان حجت خدا است، هر که او را دشمن گیرد، شقى و بدبخت خواهد بود.
آرى من با دوستى حسن به آرزوهایم رسیدم که والاترین مقام را حائز گشته. و با دوستى حسین، آن پسندیده اى که در میدان مکارم همه افتخارات را صاحب گشت. در این خاندان هر چه بنگرى، جز ستاره رخشان به چشم نمى خورد که بالا رفته و بر طاق فلک نشسته. خاندانى ویژه، که جهانى در حمایت آنان قرار گرفته. گروه متجاوز، با ارتکاب آن همه عناد و لجاجت. چه افتخارى مى جست؟ سبط اکبر را با زهر به خاک کردند و این بس نبود؟ با تعرض در جستجوى حسین بر آمده با او به پیکار برآمدند و او هم پیکار کرد. او را از نوشیدن شربتى آب مانع شدند، با آنکه پرندگان سیراب بودند. او جان خود را بر سر این پیکار گذاشت، کاش جان من برخى او گشته بود. دخترش فریاد مى زد: اى پدر! و خواهرش در سوگ برادر مى نالید.
اگر احمد مختار مى دید، به روزگار او و خاندانش چه رسید؟ شکایت به سوى خدا مى برد، و البته شکایت برده است.»
Sources
عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 7 صفحه 103، جلد 4 صفحه 83
محمد بن یوسف گنجی شافعی- کفایة الطالب- صفحه 192 باب 46، صفحه 334- 335 باب 94، صفحه 388
ابن شهرآشوب- مناقب آل أبی طالب- جلد 2 صفحه 73،147، 207 و جلد 3 صفحه 13، 19، 57، 141
خوارزمی- المناقب- صفحه 103، 115 ح 125، 174
سبط ابن جوزی- تذکرة الخواص- صفحه 52- 53، 148
سید محسن امین- أعیان الشیعة- جلد 3 صفحه 359
ثعالبی- یتیمة الدهر- جلد 3 صفحه 321
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites