غزوه بنی قریظه (اسلام آوردن)
English 5953 Views |وقتی نباش ابن قیس به حصارهای بنی قریظه بازگشت و آنچه گذشته بود را به اطلاع ایشان رساند کعب ابن اسد گفت: ای بنی قریظه به خدا سوگند شما می دانید که محمد فرستاده خداست و هیچ چیز از ایمان آوردن ما به او مانع نشد مگر حسادت ما نسبت به عرب و می دانستید که من شکستن پیمان را خوش نداشتم ولی گویا بدیمنی و شوم بودن این مردی که اینجا نشسته یعنی حیی ابن اخطب بر قوم خودش پیچیده و آنچنان که قوم خود بنی نضیر را بدبخت نمود ما را نیز به بیچارگی کشاند در هر حال محمد (ص) هر کس را که از وی پیروی نکند باقی نخواهد گذاشت. و سپس گفته های ابن خراش که پیش از اسلام، پیامبری حضرت محمد (ص) را پیش بینی نموده و گفته بود اگر هنگام ظهورش من زنده باشم حتما از او پیروی نموده و او را یاری خواهم کرد و اگر بعد از مرگ من ظهور کرد بر شما باد که از او کناره گیری نکنید بلکه حتما از او پیروی کرده و یاران و مددکاران او باشید در آن صورت به هر دو کتاب اول و آخر ایمان آورده اید به یاد بنی قریظه آورده و گفت: بیایید از او پیروی کرده و تصدیقش کنیم و به او ایمان آوریم بنی قریظه گفتند نه ما پیرو کس دیگری غیر از خود نیستیم پیامبری و کتاب از درون ما بنی اسرائیل بوده است حال چگونه تابع غیر خود باشیم؟ گفتگوی میان کعب و بنی قریظه ادامه یافت و کعب همچنان تلاش می کرد تا آنها را متقاعد کند که اسلام بیاورند اما بنی قریظه به هیچ وجه زیر بار حق نرفتند و نهایتا گفتند: هرگز آیا تو می خواهی ما از تورات دست برداشته و مسلمان شویم؟ هرگز چنین نخواهیم کرد. کعب گفت: پس بیایید همگی زنان و فرزندان خود را کشته و انگاه بدون هیچ نگرانی با شمشیرهای برهنه بر محمد (ص) و یارانش حمله کنیم تاببنیم خداوند بین ما و آنها چه داوری می کند. گفتند: عجب این چه سخنی است که می گویی؟ این بیچارگان زنان و فرزندان چه گناهی کرده اند که آنها را با دست خود بکشیم و خود به جنگ بپردازیم؟ از این گذشته بالفرض که چنین هم بکنیم آنگاه دیگر زندگی بدون زن و فرزند چه ارزشی خواهد داشت؟ نهایت کار عملی نیست کعب گفت: پس بیایید امشب که شنبه است و محمد (ص) و یارانش از جانب ما آسوده اند بخاطر اینکه می دانند ما روز شنبه را روز نحسی می دانیم و در آن نمی جنگیم خلاف آیین خود عمل کرده و به آنها حمله کنیم. گفتند: یعنی شنبه خود را تباه کنیم؟ و مانند گروهی از پیشینیان خود مسخ شویم؟ نه هرگز ما چنین کاری نمی کنیم. حیی ابن اخطب نیز کعب گفت: وقتی که قریش و غطفان اینجا بودند من تو را، کار دعوت کردم تو از شکستن حرمت شنبه خودداری کردی حال چه شده که خود پیشنهاد حرمت شکنی در شنبه را می دهی؟ در آن زمان اگر یهود سخن مرا اطاعت می کرد پیروز شده و رفعت مقام خاصی می یافت. یهودیان فریاد کشیدند: ای کعب و ای حیی بس کنید ما عهد خود در روز شنبه را نمی شکنیم. نباش ابن قیس به کعب گفت: چگونه آنها را غافلگیر کرده و بهشان شبیخون بزنیم در حالکیه می بینی روز به روز کار آنها استوارتر می شود؟ اول که ما را محاصره کردند روزها می جنگیدند و شبها به اردوگاه خود باز می گشتند در آن صورت یان پیشنهاد تو تا اندازه ای ممکن بود اما اکنون که شب ها نیز در اینجا بیدار بوده و شبانه روز می جنگند چطور می خواهی به آنها شبیخون بزنی؟ به هر حال این گرفتاری و خونریزی است که سرنوشت برای ما رقم زده است. در اثر این سخنان در میان بنی قریظیان اختلاف افتاد آنها دست و پای خود را گم کرده و از کاری که کرده بودند پشیمان شدند. دل آنها برای زنان و کودکان می سوخت و زنان و کودکان با اطلاع یافتن از ضعف بین قریظه و اطمینان به هلاک خویش شروع به گریستن نمودند. برخی مورخین زمان اسلام آوردن ثعلبه ابن سعیه و اسید ابن سعیه و عموی آنها اسد ابن عبید را در اینجا دانسته اند.
سخنان عمرو ابن سعدی:
گفته شده است وقتی بنی قریظه در قلعه های خود توسط مسلمین محاصره شدند فردی یهودی به نام عمرو ابن سعدی به قریظیان گفت: مگر شما برای محمد (ص) سوگند نخورده و پیمان نبسته بودید که هیچ یک از شما دشمنان او را علیهش یاری نکنید؟ من می گویم اکنون از مسلمان شدن و ورود به آیین او خودداری می کنید لااقل جزیه بپردازید و یهودی باقی بمانید البته نمی دانم این را نیز محمد (ص) قبول می کند یا نه. قریظیان گفتند: نه ما هرگز این چنین تسلیم عرب نخواهیم شد که جزیه و باج و خراج به عهده بگیریم تا مرگ خود را به تاخیر اندازیم از نظر ما کشته شدن بهتر از چنین زندگی است. عمرو ابن سعدی گفت: پس در این صورت من از شما بیزارم و همان شب از حصار بنی قریظه بیرون آمد و در حال گذر از کنار سپاه اسلام بود که محمد ابن مسلمه او را دیده و پرسید: کیستی؟ گفت: عمرو ابن سعدی. محمد ابن مسلمه گفت: عقب برو. و اجازه عبور نداد. عمرو گفت: خدایا مرا از بخشش افراد کریم در مورد خطایم محروم نفرما. بعد این سخن محمد ابن مسلمه راه را برایش باز کرد. عمرو بیرون رفته و خود را به مسجد النبی (ص) رساند. تا صبح در آنجا خوابید و پس از صبح معلوم نشد که به کجا رفته است و بعدها وقتی درباره او از رسول خدا (ص) سوال کردند فرمد: او مردی است که بواسطه وفای به عهد خداوند متعال نجاتش داد.
Sources
سید جعفرمرتضی عاملی- الصحیح من سیره النبی الاعظم (ص)- جلد 12 از چاپ 35 جلدی
ابی الربیع سلیمان بن موسی الكلاعی الاندلسی- الاکتفاء بماتضمنه من مغازی رسول الله (ص) جلد 2
حلبی- السیره الحلبیه- جلد 2
محمود مهدوی دامغانی- ترجمه ی مغازی واقدی
ابن کثیر- السیره النبویه- جلد 3
بیهقی- دلائل النبویه- جلد 4
7- سبل الهدی و الرشاد ج 5
8- سیره ابن هشام ج 2
9- عیون الاثر فی فنون المغازی ج 2
10- اسد الغابه ج2
11- تاریخ طبری ج 2
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites