چند حادثه ضمن خیبر

English 3561 Views |

1- خواب ماندن پیامبر (ص) از نماز صبح:
گفته شده است: آنگاه که رسول خدا (ص) از خیبر بیرون رفت، نگهبانی شب را به بلال سپرد و بعد خوابید، بلال مدتی بیدار ماند و نماز می خواند، نزدیکی های صبح بود که او نیز به خواب رفت. آفتاب طلوع کرد و از قضا نه بلال بیدار شد و نه رسول خدا (ص) و نه کسی از اصحاب. مدتی بعد حضرت وحشت زده بیدار شد و فرمود: بلال چرا بیدارمان نکردی؟ گفت: پدرم به فدایت یا رسول الله (ص) خواب مرا نیز مانند شما ربود. فرمود: حرکت کنید، مقداری حرکت کرده بودند که حضرت ایستاده، وضو، گرفت، به بلال فرمود: اذان گوید، آنگاه نماز صبح را قضا کرد و بعد فرمود: هر که نمازی را فراموش کند هر وقت به یادش آمد بخواند. ناگفته نماند این جریان در منابع متعدد شیعه و اهل تسنن آمده است. واقدی این ماجرا را از زبان بلال چنین نقل می کند:
بلال گوید: زانوهایم را در بغل گرفتم و عبایم را بر خود پیچیدم و رو به مشرق و نقطه سر زدن سپیده دم نشستم، و هیچ نفهمیدم که چه وقت پهلوى خود را بر زمین نهادم و خوابم برد و بیدار نشدم مگر از حرارت آفتاب و شنیدن صداى «انا لله و انا الیه راجعون» مردم. مردم شروع به سرزنش کردن من کردند و از همه بیشتر ابوبکر مرا سرزنش مى کرد. پیامبر (ص) از همه کمتر مرا سرزنش فرمود، و سپس دستور داد تا مردم اگر قضاى حاجتى دارند انجام دهند. و مردم به گوشه و کنار رفتند. آنگاه فرمود: اى بلال اذان اول را بگو! بلال گوید: در سفرهاى رسول خدا (ص) معمولا همین طور رفتار مى کردم که دو اذان مى گفتم. من اذان گفتم و مردم جمع شدند و رسول خدا (ص) فرمود: دو رکعت نماز صبح را نخست بگزارید! و چون دو رکعت صبح را گزاردند فرمود: اى بلال اقامه بگو! من اقامه گفتم. سپس پیامبر (ص) پیش ایستاد و با مردم نماز گزارد. بلال گوید: چندان نماز خواند که مردم از گرمى آفتاب ناچار مى شدند عرق چهره خود را با دست پاک کنند. آنگاه سلام داد و خطاب به مردم فرمود: جانهاى ما به دست خداست، اگر مى خواست مى گرفت که از آن اوست، اکنون که جانهاى ما را دوباره بر ما برگردانده است نماز گزاردیم. آنگاه روى به من فرمودند، و گفتند: اى بلال چه شد؟! گفتم: پدر و مادرم فداى تو گردند، همان کسى جان مرا گرفت که جان تو را گرفت. پیامبر (ص) شروع به لبخند زدن کردند.
از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: رسول خدا (ص) خوابید نماز صبحش به قضا ماند، خدا او را خواب داشت. تا آفتاب طلوع کرد، این رحمتی بود برای مردم، آیا نمی بینی اگر کسی تا طلوع خورشید در خواب ماند مردم او را سرزنش کرده گویند: آیا به نمازت اهمیت نمی دهی؟ خواب آن حضرت سنت و طریقه ای گردید، اگر کسی گوید: خواب ماندی؟ جواب می دهد: کاری است که برای رسول خدا (ص) نیز پیش آمد، پس خواب ماندن آن حضرت اسوه و رحمتی شد، خدای سبحان با آن به این امت رحم کرد.»
البته خواننده گرامی باید توجه کند که این مطلب غیر از مسئله سهوالنبی است که معرکه آرا و مورد نقص واقع شده. و به نظر می آید غیر از این مورد، نماز پیامبر (ص) در تمام عمر به قضا نمانده است البته در روایات اهل سنت آمده که در یکی از روزهای خندق نماز خواندن بر آن حضرت و اصحابش میسر نشد و نماز یک شبانه روز را یک جا در یک شب خواندند ولی در روایات شیعه گفته شده: آن حضرت نماز را به اشاره خواند.

2- معجزات پیامبر (ص) در خیبر:
جابر می گوید: در راه بازگشت از خیبر با سرزمین پهناوری مواجه شدیم که مملو از آب بود. وقتی عمق آن را با نیزه اندازه کردند، آنقدر عمیق بود که نیزه به قعر آن نرسید. پیامبر (ص) از مرکب خود فرود آمده و عرضه داشت: بار الها به ما در این روز آیتی از آیات انبیاء و رسلت عطا فرما.» سپس با چوب دستی یا شمشیر اش به آب زد و سوار مرکبش شد. سپس فرمود: پشت سر من بیایید با نام خدا. پس مرکبش روی آب حرکت کرد و مردم بدنبال او سوار بر مرکبهایشان عبور کردند...
دیگر معجزه آن حضرت چنین است که سلمة ابن اکوع گفت: در جنگ خیبر ضربه ای به من خورد و زخمی شدم پس نزد رسول الله (ص) رفتم و او در آن زخم سه مرتبه دمید در اثر آن نفس ها خوب شدم و دیگر هیچ مشکلی نداشتم. پیش گویی پیامبر (ص): در جنگ خیبر پیامبر (ص) به مردی اشاره کرده و فرمود: این از اهل جهنم است. وقتی نبرد آغاز شد آن فرد جنگ نمایانی کرد به طوری که برخی اصحاب در مورد پیامبر به تردید افتادند. آن مرد در ضمن جنگ جراحات شدیدی برداشت. وقتی درد زخمها شروع شد برای آنکه عذاب نکشد، تیری از تیردان بیرون کشیده و در حلق خود فرو کرد. اینجا بود که صحنه ای دیگر از معجزات نبوی تصویر شد. البته قابل ذکر است که برخی محققین این نقل را قبول نکرده و گفته اند اخلاق پیامبر (ص) چنین نبود که مسائلی از این قبیل را در میان مردم بگوید بلکه مبنای ایشان بر پرده پوشی و ستر بوده است پس این نقل صحیح نیست.

3- تزویج ام حبیبه، جعفربن ابی طالب:
به وقت برگشتن از حبشه، ام حبیبه زن رسول خدا (ص) را نیز با خود آورد، او که توسط نجاشی به ازدواج رسول خدا (ص) درآمده بود یک راست به خانه آن حضرت رفت و چون او دختر ابوسفیان و خواهر معاویه است معاویه خود را میان مسلمانان خال المؤمنین لقب داده بود زیرا وقتی خواهرش زن پیامبر (ص) و ام المؤمنین باشد لابد او نیز دایی مؤمنین می شود!!!، البته لازم است که بگوییم حساب ام حبیبه از معاویه و ابوسفیان جداست. ابوسفیان زنی داشت پاک و عفیف به نام صفیه دختر ابی العاص، ام حبیبه از او به دنیا آمده چنان که سید مؤمن شبلنجی در نورالابصار تصریح کرده و زن دیگری داشت از کثیفترین زنان جهان و آن هند مادر معاویه و از زناکاران مشهور بود که جگر حمزه شهید را به دندان گرفت و او را مثله کرد، سبط ابن جوزی در تذکره، ص 184، در تفسیر کلام حضرت مجتبی (ع) گوید: گفته می شود که معاویه از چهار نفر است، عمارة بن ولید، مسافربن ابی عمرو، عباس بن عبدالمطلب، و ابوسفیان که آن سه نفر رفیق ابوسفیان بودند و می گفتند که همه با هند رابطه نامشروع داشتند. به هر حال ام حبیبه با عبیدالله بن جحش عمه زاده رسول خدا (ص) ازدواج کرد و هر دو اسلام آوردند، و از ترس کفار از جمله پدرش ‍ ابوسفیان و برادرش معاویه به حبشه هجرت کردند، شوهرش در حبشه نصرانی شد و نصرانی از دنیا رفت ولی ام حبیبه در اسلام باقی ماند و با دختر کوچک خود در حبشه به سر می برد، رسول خدا (ص) به نجاشی نامه نوشت که ام حبیبه را به ازدواج وی در آورد، نجاشی عقد او را خوانده و مهریه را نیز از خودش داد، او در حبشه بود با جعفر به مدینه آمد و به خانه رسول خدا (ص) رفت. این زن در خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله حالت عجیبی نشان داد، آنگاه که پدرش ابوسفیان برای اخذ امان به مدینه آمد و به خانه ام حبیبه رفت، خواست در روی چیزی بنشیند، ام حبیبه فورا آن را برداشت و گفت روی این بساط رسول خدا می نشیند تو حق نداری در روی آن بنشینی، تو یک انسان نجس و مشرکی. ام حبیبه در زمان معاویه از دنیا رفت و در بقیع مدفون گردید ولی حیف و صد حیف که او مانند برادرش معاویه امیرالمؤمنین (ع) را دشمن می داشت و همین نقیصه او را بس است.

4- چند حکمی که ضمن خیبر تشریع شد:
مرحوم صدوق در خصال باب التسعة از اباعبدالله نقل کرده: رسول خدا (ص) چون خیبر را فتح کرد، کمان خویش را خواست و بر آن تکیه کرد، آنگاه خدای را حمد و ثنا نمود و از فتح و یاری خدا نام برد و از نه خصلت مردم را نهی کرد: اجرت زنا، اجاره گرفتن برای جفتگیری دادن حیوان نر، انگشتر طلا، قیمت سگ در فروختن آن و پالان ها و زینهای ارغوانی، و پوشیدن لباس قسی که در شام بافته می شد و خوردن گوشت درندگان و از فروختن طلا به طلا و نقره به نقره با زیادت و نگاه کردن به ستارگان. ناگفته نماند: بعضی از موارد نه گانه حرام و بعضی مکروه و بعضی مخصص است که ذیلا اشاره می شود: زنا دادن و اجرت زنا هر دو حرام و خوردن اجرت آن نیز حرام است، پول گرفتن در مقابل کشیدن حیوان نر به حیوان ماده برای جفت گیری مکروه است، عبارت عربی عن کسبه الدابة یعنی عسب الفحل است. انگشتر طلا برای مردان حرام و برای زنان جایز است، قهرا نظر حضرت به مردان بوده است. سگی که ولگرد (هراش) است فروختن آن حرام ولی سگ شکار و گله که تربیت شده است مانعی ندارد. درباره پالان الاغ ها عبارت عربی میثار الارجوان است میثره بالش مانندی است که بر پالان و زین گذاشته می شود قرمز و ارغوانی بودن آن تکبر آور، است که امرا در آن وقت چنین عمل می کردند، منظور از آن کراهت است نه حرمت. ثیاب قسی لباس و جامه ای بوده که ظاهرا از شهری ساحلی به نام قس در هند، یا شهری موسوم به همین نام در شام و یا از مصر به جزیرة العرب وارد می شده؛ این نوع جامه رنگین بوده و در آن ابریشم به کار می رفته است. منظور از نگاه به ستارگان ظاهرا احکام نجومی و پیش گویی با دیدن ستارگان است، از جمله منهیات خیبر این بوده است که مسلمانان چیزی از غنیمت قبل از تقسیم بفروشند، و یا این که مرکبی از غنائم بردارند، و بعد از لاغر کردن به محل خودش برگردانند و این که لباس از غنائم بپوشند و بعد از کهنه کردن در جایش بگذارند.

 

Sources

سيد علي اكبر قرشي- از هجرت تا رحلت

سیدجعفر مرتضی عاملی- الصحیح من سیرة النبی الاعظم- جلد 18

سید هاشم رسولی محلاتی- زندگانی حضرت محمد (ص)

4- اقرباء رسول الله (ص)

محمد بن عمر واقدی- ترجمه مغازی واقدی

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information