پیامبر اکرم و جامعیت دین اسلام

English 2776 Views |

دین اسلام، به طور کامل، بر جامعه بشری عرضه گشت. روزی که پیامبر درگذشت، هیچ مسئله ای نبود که برای نظام سعادت آفرین لازم باشد مگر اینکه گفته شده بود، برخی آشکار و معین و برخی در ضمن احکام کلی. از مسائل لازم و مهمی که پیامبر اکرم، در دوره نبوت خویش، بارها آن را صریح و آشکار مطرح کرده بود، مسئله رهبری و شخص رهبر بود. یعنی اینکه پس از او، امت اسلام را چه کسی رهبری کند و پیشوا که باشد.
دین اسلام، دینی نبود که تنها یک رشته مسائل اخلاقی بگوید و چند پند و اندرز بدهد. پیامبر راهب و زاهدی گوشه گیر نبود که چند موعظه کند و کنار رود. اگر چنین بود فریاد او نیز مانند صدها حکیم و زاهد، در غوغای تاریخ، محو می شد، و این انقلابی که پدید آورد و این حیاتی که به جامعه بشری دارد، هیچگاه پا نمی گرفت، و از این دین کامل و نظام جامع، جامع امور دنیا و آخرت، امور فرد و جامعه، امور معنوی و مادی، امور اخلاقی و حقوقی، امور جزایی و قضایی، امور اجتماعی و سیاسی، امور حزبی و تشکیلاتی، امور اقتصادی و مالی، امور دفاعی و نظامی، امور علمی و تحقیقی، و امور تربیتی و فلسفی، اکنون اثری پدید نبود.
ازاین رو پیامبر اکرم (ص)، در دوران 13 سالی که در مکه گذراند، مردم را به اصول اعتقادی، و پایه های جهان بینی و فکری دین دعوت کرد، یعنی توحید و خداپرستی، و نبوت و پیامبری، و بازگشت به خدا (معاد). همچنین در موارد مناسب، از امامت و فلسفه رهبری و سیاسی نیز سخن می گفت. لیکن در این دوره، آنگونه که باید موفق نگشت تا دیگر مبانی و احکامی را که از سوی خدا مأمور ابلاغ آنها بود، بیان کند و بیاموزد، و جامعه توحیدی قرآن را شکل دهد. امر بدین منوال می گذشت تا هجرت به مدینه پیش آمد. در دوره 10 ساله اقامت در مدینه، امکانات بسیاری فراهم گردید: پیامبر خدا پیروز گشت، گروه مومنان و مجاهدان فراوان شدند، و پاره ای از نظامات و احکام سیاسی و اجتماعی دین نیز، هم بیان شد، و هم در عمل پیاده گشت.
آری، در این دوره بود که پیامبر اکرم توانست به جامعه اسلامی سازمان دهد. در مکه پیش از هجرت، برای پرداختن به این کار، و ایجاد تشکیلات اجتماعی و نظامی، زمینه فراهم نبود. در آنجا، کمتر از این را، یعنی احکام و عقاید اولیه اسلام را، از او نمی پذیرفتند، و با او به ستیز برمی خاستند و جنگ می کردند، تا چه رسد به پذیرفتن یک نظام کامل. این بود که در مکه بیشتر به بیان و معظه و تذکر و نشر فکر توحید پرداخت تا آمادگی پدید آورد. آری در مکه جز آنچه کرد نمی توانست. اما در مدینه و دوره ای که امکانات فراهم شد، اگر به همان بیانات اکتفا کرده بود، دین اسلام به صورت مشتی پند و اخلاق در می آمد، و انقلابی صورت نمی گرفت، و امتی پدید نمی آمد، و دینی که امروز به نام اسلام در سراسر جهان گسترده است ظهور نمی کرد. بعلاوه دین او جامع بود. دین جامع چگونه می تواند نظام سیاسی و تشکیلات حقوقی و امتی نداشته باشد؟ پس پیامبر، هم دارای نبوت بود و هم حکومت و ریاست و سیاست. و همه این مناسب و اوصاف، الهی بود و از سوی خدا. و در حقیقت، نبوت کامل و خاتم، که پس از آن دیگر دینی نخواهد آمد، باید هم عبادت و تربیت داشته باشد، و هم حکومت و سیاست. وگرنه او پیامبر کامل و خاتم نبود، یک راهب زاهد و یک معلم اخلاق بود. و چنین کسی کجا می توانست همه مبانی و راههای سعادت را پیشنهاد کند و یاد دهد؟
این است که پیامبر اکرم (ص)، به ایجاد تشکیلات -بر پایه احکام قرآن- دست زد. و برای بقای اسلام و نظام اسلامی، به مسئله رهبری توجه بسیار نشان داد، و بارهای بار، علی را به عنوان پیشوای امت و رهبر شعار و هدایت قرآنی معرفی کرد.
پس در حقیقت، پیامبر اکرم، نه فقط یک رئیس سیاسی بود؛ و نه یک واعظ اخلاقی، بلکه یک پیامبر و یک داعی رحمانی بود، که از سوی خدا آمد تا همه عقاید باطل و اعمال تباه و نظامهای پوسیده جوامع بشری را از میان بردارد، و یک نظام توحیدی و یک سیاست الهی به جای همه برقرار سازد، و از همه انسانهای ساکن کره زمین، امتی واحد و موحد بسازد، امتی در اعمال خود متوجه خدا، و در حرکت خویش، متحرک به سوی ابدیت و کمال، و در زندگی دنیوی و مادی، دارای دید روحانی و معنوی، و در عین حال کوشنده و جدی؛ و در نظام اجتماعی، دارای حکومت قرآنی و مدینه عملی اسلامی، و در انسانیت خود، دارای بلوغ و توجه، و حرکت و تکامل.
معلوم است که پیامبر خدا نباید برخلاف جریانها و نوامیس عالم-چه جریانها و نوامیس طبیعی و چه جریانها و نوامیس انسانی و اجتماعی- حرکت کند. پس طبیعی است که در آغاز امر، با موعظه و ملایمت بیاغازد، تا اندک اندک دلها را متوجه سازد، آنگاه نظام خویش را پیشنهاد کند، و احکام و مقررات خود را تعلیم دهد، و دست به سازمان دهی بزند. پیامبر، همین کار معقول را به ترتیب، در مکه و سپس در مدینه، عملی کرد.
امر قابل توجه این است که پیامبر، از همان آغاز یک مسئله اساسی را مطرح کرد: یعنی دعوت به توحید و نفی هر عقیده باطل دیگر. و این خود یک سرفصل کامل انقلابی است، و دلیل است که او در حقیقت آورنده یک دین بود، و درصدد آموختن و پایدار ساختن دین توحید. و این چنین دینی باید جامع و کامل باشد، تا هیچ چیز خود را از جای دیگر نگیرد، و اندک اندک عوامل غیرتوحیدی وارد آن نشود. پس شرط دین توحید، کامل و جامع بودن است، بویژه دین خاتم و نهایی، که پس از آن، نه دین دیگری خواهد بود و نه پیامبر راستینی. و از جهت همین جامعیت اسلام است که در آن، نظام اجتماعی و سیاسی و رهبری، جزء دین است. و دین اسلام از این جهت نیازمند نیست. که احکام و مسائل سیاسی و اجتماعی خویش را از جای دیگر بگیرد.

Sources

محمدرضا حکیمی- بعثت، غدیر، عاشورا، مهدی- صفحه 104-100

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites