چگونگی دلالت معجزه بر صدق آورنده آن

English English 4086 Views |

در منطق سه نوع دلالت داریم: 1- قراردادی 2- طبیعی 3- عقلی
باید دید که نحوه دلالت معجزه جزو کدام یک از اینهاست. آیا دلالت معجزه بر صدق آورنده آن از نوع "دلالت قراردادی" است؟ یعنی خدا با مردم قبلا قراردادی بسته است که هر وقت این اعمال را از کسی دیدند بدانند او از طرف من آمده است و هر چه می گوید راست است؟! مسلم اینطور نیست، زیرا خداوند هر چه بخواهد به مردم برساند از طریق انبیاء می رساند و ما اینک در مقام اثبات خود انبیاء هستیم. دلالت معجزه از نوع "دلالت طبیعی" نیز مسلما نیست مثل دلالت سرفه بر درد سینه، چرا که معجزه جزء مسائل تجربی بشر نیست. دلالت معجزه از نوع "دلالت عقلی" است مثل دلالت معلول بر علت و برای توضیح آن باید گفت: نحوه دلالت معجزه هر گونه ممکن است بیان شود. متکلمین معمولا گفته اند که معجزه یک نوع دلالت عقلی؛ به نحو علمی است.
مثل مواردی که عقل انسان از عمل شخصی پی به رضایت او می برد و یا از سکوت او کشف رضا می کند. تقریر معصوم که در فقه حجت شمرده شده نیز از این قبیل است که می گویند همانطور که اگر معصوم صریحا ترتیب وضو گرفتن را به کسی می گفت و یا خودش وضو می گرفت برای ما حجت بود؛ همینطور اگر در پیش روی او کسی به نحوی وضو بگیرد و معصوم ایرادی بر او نگیرد، به دلالت عقلی معلوم می شود که نحوه وضو گرفتن همان است. به این استدلال که اگر صحیح نبود حتما معصوم اعتراض می کرد و چون اعتراض نکرد حتما در نظر او صحیح بوده است و اگر کسی سؤال کند که چرا اگر صحیح نبود معصوم ایراد می گرفت، خواهیم گفت این کار اغراء به جهل است یعنی مردم را وادار به جهالت کردن است و این عمل زشت و ناپسند است و معصوم چنین عملی را مرتکب نمی گردد. این عده می گویند دلالت معجزه بر صدق نبوت از این قبیل است. با این بیان که وقتی شخصی می آید و می گوید: مردم! من از طرف خدا هستم -با توجه به اینکه خداوند بر همه افعال بشر آگاه است- بنابراین، ادعای این شخص در حضور خداوند انجام شده است. هنگامی که برای اثبات مدعای خود کار خارق العاده ای انجام داد، حال یا به خودش نسبت داد و یا به خداوند، حتما دلیل صدق او خواهد بود زیرا اگر دروغ می گفت خداوند نباید بگذارد این کار انجام گیرد. زیرا اگر او دروغگو باشد عملا او را تأیید کرده و مردم را اعزاء به جهل نموده است.
این بود بیان نظریه ای که معمولا متکلمین درباره معجزه ابراز داشته اند. ولی عده ای از دانشمندان معتقدند که متکلمین حقیقت معجزه را درک نکرده اند زیرا آنان گمان کرده اند که معنای معجزه این است که خدا مستقیما کاری را به دست یک پیغمبر جاری می کند بدون آنکه پیغمبر در آن دخالتی داشته باشد بلکه آن پیغمبر یک چهره ظاهری بوده و در حقیقت یک خیمه شب بازی است. خدا کار را می کند به دست پیغمبر، عیسی (ع) می آید سر بالین مرده می نشیند ولی خدا مرده را زنده می کند. عیسی هیچ نقشی نداشته و بلکه یک وسیله است. یعنی مستقیما عمل خداست و همانطور که من و شما در انجام امر معجزه دخالت نداریم پیامبران نیز دخالت ندارند.
ولی، خیر، مطلب از اینها بالاتر است. بین معجزه و شخص معجزه آور، یک نوع رابطه واقعی برقرار است به طوری که صدور این عمل از غیر او ممکن نخواهد بود. معجزه نمایانگر کمال روحی و معنوی «ولی» خداست. هنگامی که ولی الله اعجاز می کند نیروی بشریش متصل به نیروی الهی است، یعنی خدا به او اراده، قدرت و نیرویی مافوق بشری عنایت کرده است.
ولی خدا در اثر اطاعت کامل از خداوند و ریاضت های عملی به جایی می رسد که چنان اراده نیرومندی دارا می گردد که می تواند بر طبیعت غلبه نماید و به عبارت دیگر بشر می تواند در سایه عبادت و اطاعت چنان به خداوند نزدیک گردد که نمونه کامل خداوند بر روی زمین باشد. با این بیان وقتی که اولیاء خدا امور خارق العاده انجام می دهند آنان خودشان کار می کنند ولی با یک توانایی و قدرت مافوق بشری. این جریان معروف است که هنگامی که امام علی (ع) در قلعه خیبر که چهل یا پنجاه نفر به زحمت می توانستند از جا بکنند با یک دست از جا کند و به یک طرف پرتاب کرد گفت: «والله ما قلعت باب خیبر بقوة جسدانیه بل بقوة الهیه؛ به خدا سوگند من در خیبر را با یک قوه جسمانی نکندم، بلکه یک قوه الهی مرا تأیید کرد.» یعنی این بازوی انسانی و بشری علی توانایی چنان کاری را نداشت یک نیروی الهی او را تأیید کرد به طوری که اگر ده در مقابل آن بود باز هم قادر بودم.
پس علی (ع) می گوید: من کندم، نه آنکه من نکندم بلکه من دستم را روی در گذاشتم و خدا در را کند و پرتاب کرد، من کندم، ولی با یک قوه خدادادی. پس معجزه معنایش این است که اگر عیسی مرده زنده می کند، نه بشر با قوه بشری مرده زنده کرده و نه خدا مستقیما بدون دخالت بشر، بلکه بشر با قوه خدایی مرده را زنده کرده است. بنابراین روشن است که دلالت معجزه بر صدق نبوت یک دلالت عقلی است اما نه دلالت عقلی به آن شکلی که متکلمین می گویند بلکه یک نوع دلالت عقلی صد در صد منطقی.

Sources

مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن جلد 1و2- صفحه 218-221

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information