دلایل تجویزکنندگان خطا بر پیامبران و پاسخ آن

English 3487 Views |

عصمت در آیات

در طول تاریخ، مخالفان عصمت پیامبران، یک رشته آیات قرآنی را دستاویز خود قرار داده و با آنها بر عدم عصمت پیامبران عموما و عدم عصمت پیامبر اسلام خصوصا، استدلال کرده و اذهان را مشوب و آلوده ساخته اند و این نوع از آیات، دستاویزی برای گروهی شده است که پیوسته می خواهند شخصیتهای الهی را از آن مقام و منزلتی که دارند، پائین بیاورند، و مناصب نبوت و رسالت و امامت را در ردیف مقامات اجتماعی قرار دهند، اکنون لازم است پیرامون این نوع از آیات، به گونه ای بحث و بررسی کنیم و در نتیجه مخالفان را خلع سلاح سازیم.
1- آیه «و إذا رأیت الذین یخوضون فی ایاتنا فأعرض عنهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره و إما ینسینک الشیطان فلا تقعد بعد الذکری مع القوم الظالمین؛ و چون گروهی را دیدی که برای خرده گیری و طعن زدن در آیات ما گفتگو میکنند، از آنان دوری گزین تا در سخنی دیگر وارد شوند و چنانچه شیطان فراموشت ساخت، پس از آن که یادآور کلام خدا شدی، دیگر با گروه ستمگران مجالست مکن.» (انعام/ 68)
"طبری" و همفکران او گمان میکنند که شیطان را در ساحت مقدس پیامبران راهی است تا آنان را به فراموشی مبتلا، و وارد جرگه گفتگوی ستمگران کند؛ حال آن که این گمان صد در صد باطل است؛ زیرا قرآن بارها پیامبر (ص) را در ظاهر مورد خطاب قرار داده، ولی مقصود او مردم و امت پیامبر می باشند و در مورد بحث، منظور این است که مبادا مردم در محافل و مجالس ستمگران و تبهکاران حاضر شوند و آیات قرآن را به باد استهزا و سخریه بگیرند.
قرآن در این آیه، مقصود اصلی را اینگونه تفهیم کرده است: «و قد نزل علیکم فی الکتاب أن إذا سمعتم ایات الله یکفر بها و یستهزء بها فلا تقعدوا معهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره إنکم إذا مثلهم إن الله جامع المنافقین و الکافرین فی جهنم جمیعا؛ به یقین خداوند بر شما در کتاب (آسمانی) چنین نازل کرد که هرگاه شنیدید آیات خدا مورد انکار و ریشخند قرار می گیرد، با آنان منشینید تا به سخنی غیر از آن درآیند؛ زیرا در این صورت، شما هم مثل آنان خواهید بود. خداوند، منافقان و کافران را همگی در دوزخ گرد خواهد آورد.» (نساء/ 140) در این آیه، روی سخن با مردم است، نه پیامبر.
بنابراین، منظور از آیه پیش، نهی مردم از شرکت در مجالس و محافل ظالمان است که در آن دین و مقدسات مذهب را به ریشخند می گیرند. از این رو، آیه مزبور دلالت بر نسیان پیامبر و نفوذ شیطان بر او ندارد؛ بلکه فقط شامل کسانی است که در دام مجالس آن چنانی گرفتار می آیند. پس، مفاد آیه گذشته مانند آیه «لئن أشرکت لیحبطن عملک و لتکونن من الخاسرین؛ اگر شرك ورزى حتما كردارت تباه و مسلما از زيانكاران خواهى شد.» (زمر/ 65) است؛ حال آن که طبق دلیل عقلی و نقلی، پیامبران الهی، یک لحظه هم به خداوند یکتا شرک نمیورزند.
2- آیه «و لاتقولن لشیء إنی فاعل ذلک غدا* إلا أن یشاء الله و اذکر ربک إذا نسیت و قل عسی أن یهدین ربی لأقرب من هذا رشدا؛ هرگز مگو که من این کار را فردا خواهم کرد، مگر آن که بگویی: اگر خدا بخواهد (ان‌شاء‌الله)، و چون فراموش کردی، پروردگارت را یاد کن و بگو: امید که پروردگارم مرا به راهی که نزدیکتر از این به صواب است، هدایت کند.» (کهف/ 23- 24) این آیه نیز به ظاهر، خطاب به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است و در واقع، طبق اصول و محکمات و شواهد دیگر، خطاب به مردم است.
3- آیه «سنقرؤک فلا تنسی* إلا ما شاء الله إنه یعلم الجهر و ما یخفی؛ ما آیات قرآن را برای تو بارها قرائت می کنیم تا هیچ فراموش نکنی، مگر آنچه خدا خواهد که او به امور آشکار و پنهان عالم آگاه است.» (اعلی/ 6- 7) این آیه می فرماید: ای پیامبر! تو آیات ما را هیچ به فراموش نمی سپاری، ولی قدرت مطلق خداوند، دست بسته نیست. پس، چنانچه بخواهد، می تواند آنچه را می خواهد از یاد تو ببرد، و خواست خداوند نیز به این تعلق گرفته که شما از آسیب نسیان مصون باشی. لذا، اقراء پی در پی خداوند به همین منظور است.
4- «و ما أرسلنا من قبلک إلا رجالا نوحى إلیهم من أهل القرى أ فلم یسیروا فى الأرض فینظروا کیف کان عاقبة الذین من قبلهم و لدار الاخرة خیر للذین اتقوا أ فلا تعقلون* حتى إذا استیس الرسل و ظنوا أنهم قد کذبوا جاءهم نصرنا فنجى من نشاء و لا یرد بأسنا عن القوم المجرمین؛ و پیش از تو (نیز) نفرستادیم جز مردانى از اهل شهرها را که به آنان وحى مى ‏کردیم. تا آن جا که فرستادگان (از ایمان کافران‏) نومید شدند و پنداشتند که به آنها دروغ گفته شده، در این هنگام یارى ما به آنها رسید. پس هر که را خواسته بودیم نجات یافت، و عذاب ما از قوم گنهکار برگشت ندارد.» (یوسف/ 109- 110)
نقطه بحث و دستاویز مخالفان عصمت، جمله دوم است و آن اینکه: «و ظنوا انهم قد کذبوا؛ گمان کردند که به آنان دروغ گفته شده است.» که لازمه آن این است که گمان کردند که خدا به آنان در مساله نصرت دروغ گفته است.

تفسیر

فرض کنید که مفاد ظاهر آیه این است که به پیامبران کذب و دروغ گفته شده و معنای اینکه به آنان دروغ گفته شده این است که خدا به آنان دروغ گفته است، زیرا وعده نصرت داده بود و نصرت انجام نگرفت، ولی باید توجه نمود که چنین نسبتی بالاتر از نسبت «اضلال» و «استهزاء» و «کید» و «مکر» به خدا که در قرآن وارد شده و برخی از شاخه های دروغ می باشد، نیست، همان طور که وجود یک چنین نسبتهایی به خدا در قرآن، ایجاد نگرانی نمی کند زیرا این نوع از آیات از قبیل «خذ الغایات و اترک المبادی» است یعنی: «در نسبت دادن این مفاهیم به مقام ربوبی، نتایج و آثار را بگیر و مقدمات را رها کن» در خدا، لوازم و آثار «مکر» و «کید» و «استهزاء» و «اضلال» هست ولی خود آنها وجود ندارد، مثلا نتیجه «مکر» در مورد خدا هست، در حالی که خود «مکر» که کار فرد عاجز و ناتوان است، وجود ندارد. روی این بیان در مورد آیه می گوئیم که در این جا دو مطلب مطرح است:
1- خدا به پیامبران دروغ گفته است.
2- نتیجه این دروغگوئی چیست؟
اولی را مبادی و مقدمات می گوییم و دومی را آثار و غایات می نامیم.
در این مورد نیز مانند «مکر» و «اضلال» و....، مطلب نخست قطعا منتفی است و محال است که خدای دانا و توانا و بی نیاز از هر کس و از هر چیز، به کسی دروغ بگوید و در حالی که مطلب دوم، یعنی نتیجه دروغ گفتن که «عدم موفقیت» و به خود واگذاری است، به صورت موقت جلوه داشت و رسولان الهی خود را در حوزه «عدم موفقیت» و «خودواگذاری» دیدند و مفاد این جمله «وظنوا انهم قد کذبوا» در قلمرو زندگی آنان تجلی کرد، البته نه به معنای اینکه به آنان دروغ گفته شده، بلکه آثار و لوازم آن را که عدم موفقیت و شکست در طریق تبلیغ است در زندگی خود مشاهده و احساس کردند ولی ناگهان نصرت الهی فرا رسید، و این افکار را عقب زد.
با توجه به این مطالب روشن می گردد که آیه یک معنا بیش ندارد و هرگز مضمون آن با عصمت پیامبر مخالف نیست و هرگز نمی توان پیامبران الهی را با گمان به خلف وعده، توصیف کرد در حالی که یک فرد عادی درباره خدا چنین گمانی نمی برد، تا چه رسد به پیامبران و آموزگاران.

وحی!

در لغت عرب میان «یاس» و «استیئاس» فرق روشنی وجود دارد و آن اینکه لفظ نخست در جائی به کار می رود که نومیدی به صورت یک حالت نفسانی در قلب پدید آید و انسان به کلی مایوس گردد، در حالی که لفظ دوم به حکم معنای باب «استفعال» به معنای ظهور آثار و علائم یاس است، به گونه ای که انسان را به یاس و نومیدی مشرف می سازد و در این معرض قرار می دهد، هر چند خود حالت یاس، در دل محقق نگردد.
به همین جهت منظور از «ظن» در آیه نیز، «در آستانه آن واقع شدن است»، نه «ظن حقیقی»، یعنی وضع آنان به پایه ای رسید که در آستانه چنین تصوراتی قرار گرفتند، و وضع و مشکلات انبوه، مجوز ان بود که هر فردی چنین فکر کند و بیندیشد.
5- «و ما أرسلنا من قبلک من رسول و لا نبى‏ إلا إذا تمنى ألقى الشیطن فى أمنیته فینسخ الله ما یلقى الشیطن ثم یحکم الله ءایته و الله علیم حکیم* لیجعل ما یلقى الشیطان فتنة للذین فى قلوبهم مرض و القاسیة قلوبهم و إن الظلمین لفى شقاق بعید* و لیعلم الذین أوتوا العلم أنه الحق من ربک فیؤمنوا به فتخبت له قلوبهم و إن الله لهاد الذین ءامنوا إلى‏ صراط مستقیم‏؛ و پیش از تو نیز هیچ رسول و پیامبرى را نفرستادیم جز این که هرگاه آرزو مى‏ کرد (و طرحى براى اهداف رسالت خود مى‏ ریخت‏) شیطان در خواسته او القاى (شبهه و یأس‏) مى‏ کرد، (اما) خدا آنچه را شیطان القا مى ‏کرد محو مى ‏گردانید، سپس خدا آیات خود را استوار مى ‏ساخت. و خدا داناى حکیم است. تا آنچه را که شیطان القا مى ‏کند آزمودنى براى بیماردلان و سنگدلان قرار دهد، و ستمگران در ستیز بزرگى (با حق‏) گرفتارند. و تا دانش یافتگان بدانند، که قرآن حق است و از جانب پروردگار توست و به آن بگروند و دل‏هایشان در برابر آن خاضع گردد. و خداوند بى ‏تردید راهنماى مؤمنان به راه راست است.» (حج/ 52- 54)
نقطه استدلال مخالفان عصمت، مضمون دو آیه نخست است که می گویند: هر موقع پیامبران چیزی را تمنی می کردند، شیطان، در خواسته های آنان مداخله می کرد، آنگاه خداوند آنچه را که شیطان القا می کرد، محو و نابود می نمود.
چنین تفسیر ناروایی ناشی از عدم آگاهی از مفاد آیه است که هم اکنون با بیان سه مطلب روشن می گردد.

الف- تمنای پیامبران

تمنای پیامبران، جز گسترش آئین الهی و نشر هدایت در میان اقوام خود، چیزی دیگری نبود، آنان با تحمل انواع مصائب و شدائد و استقامت در راه هدف، نقشه هائی برای هدایت اقوام می کشیدند، و اصرار و پایمردی آنان در طول زندگی روشن ترین گواه بر این گفتار است.
قرآن درباره پیامبر اسلام می گوید: «و ما اکثرالناس ولو حرصت بمومنین؛ بیشتر مردم هر چند بر هدایت آنان حرص ورزی، ایمان نمی آورند.» (یوسف/ 103)

ب- مداخله شیطان در تمنای پیامبران

مداخله شیطان در «تمنای پیامبران» بر دو نوع متصور است:
1- در اراده و تصمیم پیامبران، ایجاد خلل کند و آنان را با وسوسه در قلوب و با آفریدن یاس و نومیدی در فضای روح آنان، از انجام مقاصد باز دارد و بگوید: این گروه قابل هدایت نیستند و دعوت آنها بی فایده است.
این احتمال با آیات دیگر قرآن سازگار نیست، قرآن به روشنی دلالت دارد که شیطان راهی به بندگان خدا ندارد و روشن ترین مصداق «بندگان خدا» پیامبران الهی هستند، چنانکه می فرماید: «ان عبادی لیس لک علیهم سلطان؛ بر بندگان من راه و سلطه نداری.» » (حجر/ 42 و اسراء/ 65)
حتی خود شیطان به روشنی اعتراف می کند که من بربندگان مخلص خدا راهی ندارم، چنانکه نقل می کند: «فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین؛ سوگند به عزت تو، همه بندگان تو را گمراه خواهم ساخت جز مخلصان آنها را.» (ص/ 82- 83) سستی در طریق انجام وظائف، مصداق اغوای شیطان است که به حکم آیات پیشین، درباره پیامبران صورت نمی پذیرد.
2- مردم را بر ضد پیامبران بشوراند، و با مخالفت اقوام، نقشه های آنان را عقیم، و در دست یابی بر تمنیات ناکام سازد، این همان مداخله شیطان در آرزوهای پیامبران است که آیات قرآن بر آنها گواهی می دهد. «یعدهم و یمنیهم و ما یعدهم الشیطان الا غرورا؛ شیطان به آنها وعده می دهد و به آرزوها سرگرم می سازد و جز فریب، چیزی به آنها وعده نمی دهد.» (نساء/ 120)
«و قال الشیطان لما قضی الامر ان الله وعدکم وعد الحق و وعدتکم فاخلفتکم و ما کان لی علیکم من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لی فلا تلومونی و لوموا انفسکم؛ آنگاه که کار انجام گرفت، شیطان می گوید: خدا به شما وعده درست داد و من به شما وعده دادم ولی تخلف کردم، من بر شما سلطه ای نداشتم جز اینکه شما را (به کارهای زشت) دعوت کردم، شما نیز دعوت مرا پذیرفتید بنابراین مرا سرزنش نکنید، خود را سرزنش بنمائید!» (ابراهیم/ 22)
این آیات و آیات دیگر که بیانگر تلاش شیاطین در عقیم کردن فعالیت پیامبران و تحریک مردم بر مخالفت با انوار الهی می باشد، روشن ترین گواه بر این است که مداخله شیطان در تمنیات و کارهای پیامبران، همان دعوت مردم به مخالفت و شورانیدن آنان بر ضد معلمان و آموزگاران الهی است.

ج- محو اثر مداخله شیطان

محو آثار مداخله شیطان در عقیم سازی تلاش های پیامبران، همان نصرتهای الهی است که پیوسته شامل حال پیامبران و افراد با ایمان بوده است، چنانچه می فرماید: «انا لننصر رسلنا والذین امنوا فی الحیوة الدنیا؛ ما پیامبران خود و افراد با ایمان را در زندگی این جهان یاری می کنیم.» (غافر/ 51)
گاهی محو مداخله شیطان به صورت نابود کردن دشمنان حق، و زیر و رو کردن سرزمین آنان و یا غرق در دریا صورت می پذیرفت، و سرانجام رسل الهی و مومنان به آنان، نجات می یافتند و این مساله در تاریخ و قصص پیامبرانی مانند نوح، لوط، شعیب و موسی و مانند آنها کاملا مشخص و روشن است.
خلاصه، خدا در این آیات سه گانه از یک سنت دیرینه حکایت کرده و یادآور می شود که:
از یک طرف، پیوسته پیامبران برای پیشبرد مقاصد الهی خود، نقشه ها و برنامه هایی می ریختند و وارد میدان عمل می شدند. از طرف دیگر شیاطین و دشمنان سعادت انسان، از طریق وسوسه در قلوب مردم، آنان را به مخالفت و مبارزه با رسل الهی دعوت می کردند و محیط زندگی را به صورت صحنه نبرد حق و باطل در می آوردند و فریب خوردگان شیطان در تحقق مقاصد آنان، تعویق و تاخیر و آسیب و خلل ایجاد می کردند، سرانجام کمکهای غیبی فرا می رسید، و پیامبران و افراد با ایمان را کمک می کرد و سرزمین آنها را با اهلاک و نابود کردن مخالفان، پاک می ساخت.

Sources

عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 3 صفحه 241

جعفر سبحاني- منشور جاوید- جلد 5 صفحه 50 -58 -61

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information