دو تفاوت جوهری معجزه با سحر
English English 4945 Views |تاثیر واقعی و تاثیر تخیلی
معجزه حقیقتی است که تأثیر حقیقی دارد و با آن میتوان چوبی را واقعا مار یا اژدها نمود و یا سنگی را منشق کرد و چشمه هایی جوشان از درون آن جاری ساخت، مریضی بی درمان را شفا داد و مرده ای بی جان را به اذن خداوند زنده کرد. اما سحر، تصرف در قوه خیال می کند و اثرش، خیالی و تخیلی است. یعنی گرچه سحر اثر واقعی بر انسانها می گذارد ولی این اثر واقعی به صورت مستقیم نیست و دلیلی بر وقوع آن نداریم بلکه کانال این اثر، قوه ی تخیل انسانهاست؛ در حالی که معجزه به طور مستقیم در عالم واقع و در انسان و غیر انسان اثر واقعی می گذارد بدون آنکه نیازی به تأثیر در قوه خیال داشته باشد. ساحران با کارهایی در خیال بیننده اثر می گذارند و ناظر سحر اگر انسان ضعیفی باشد. بازار ساحران بسیار گرم است و اگر انسانی قوی باشد، خیال او به آسانی در اختیار سحر ساحران قرار نمی گیرد، از این رو سر و کار ساحران همیشه با خردسالان یا افراد ساده لوح است. ساحر، در خیال بیننده اثر می گذارد و آنگاه خیال بیننده در خود او اثر می گذارد و احساس و رفتار خاصی در او ایجاد می کند و هر چه این خیال تلقین شده قویتر باشد، اثرش بر روی فرد بیننده قویتر است.
انسان از آنجا که "فاعل بالاراده" است و کارهایش را با اراده انجام می دهد، اراده اش بر علم او متکی است و به مقتضای علمش اراده می کند و در این حال فرقی نمی کند که علم او مطابق با واقع و حقیقی باشد یا اینکه تخیلی و خلاف واقع باشد؛ در هر صورت بر اساس آن علم، عمل می کند. اگر مار و عقربی از کنار شخصی که تا کنون آنها را ندیده و نشناخته است بگذرد، چنین شخصی هیچگاه نمی هراسد و فرار نمی کند. انسان وقتی می ترسد که چیزی را خطرناک بداند و بر این اساس، اگر ریسمانی را ببیند و خیال کند که مار است از آن می ترسد و فرار می کند در حالیکه در واقع ماری وجود ندارد گاهی انسان در شب تاریک، نخست توهم می کند که آن شبحی که از دور دیده می شود، درخت است و بعد خیال می کند که حیوان است و بعد از مدتی خیال می کند که غول و دیو است. این خیال او تقویت می شود و سپس به صورت علم جزمی برایش درمی آید و چون او در محدوده ذهن و خیال خود یک دیوی ساخته است به طور طبیعی از آن وحشت می کند. چنین شخصی در واقع از خود فرار می کند، نه از موجودی واقعی و بیرون از خود.
عصای موسی و سحر و ساحران
موسای کلیم (ع) می دید که ساحران مقداری چوب و طناب آورده اند که در حقیقت مار نیستند اما کاری می کنند که بینندگان آنها را به صورت مار ببینند و ترس حضرت کلیم (ع) هم آن بود که مبادا مردم که آن چوب و طنابها را مار می بینند، تفاوتی بین آنها و اژدهای واقعی او نبینند، و ندانند کدام معجزه است و کدام سحر؛ زیرا ساحران چشم مردم را به وسیله تلقین سحر می کردند: «و سحروا أعین الناس؛ ديدگان مردم را افسون كردند.» و در اثراین تلقین، خوف واقعی نیز ایجاد شد که فرمود: «و استرهبوهم؛ آنان را به ترس انداختند.» (اعراف/ 116) خدای سبحان به موسی فرمود در چنین وضعیتی که دین در خطر است، من معجزه را علنی تر می کنم؛ تو عصا را بیانداز؛ وقتی که عصا را انداخت، تماشاگران دیدند که تنها یک مار است و تعدادی چوب و طناب که در میدان مبارزه افتاده اند.
معجزه موسای کلیم (ع)، چوبها و طنابها را نبلعید، بلکه سحر ساحران را بلعید و چوبها و طنابها به صورت واقعی خود دیده می شدند، لذا فرمود: «تلقف ما صنعوا إنما صنعوا کید ساحر؛ هر چه را ساخته اند ببلعد در حقيقت آنچه سرهم بندى كرده اند افسون افسونگر است.» (طه/ 69) یعنی آنچه را که ساحران ساختند، که همان کید بود، می بلعد و ساخته ساحران همان سحرشان بود که باطل شد، نه عصاها و طنابها گرچه ممکن است مستفاد از برخی نقلها این باشد که معجزه موسای کلیم (عصا) خود چوب و ریسمان ساحران را بلعید. درباره گوساله سامری هم قرآن کریم می فرماید: «فأخرج لهم عجلا جسدا له خوار؛ براى آنان پيكر گوساله اى كه صدايى داشت بيرون آورد.» (طه/ 88) سامری، مجسمه گوساله ای را ساخت و با حیله و ترفندی آن را به صدا درآورد ولی مردم نادان خیال می کردند که ساخته سامری، گوساله واقعی است. آمدن واژه "جسدا" در آیه، برای بیان این نکته است که گوساله سامری، واقعی نبود، بلکه جسد و مجسمه گوساله بود.
قرآن کریم درباره معجزه ی عیسای مسیح و ساختن پرنده و مرغ، چنین تعبیری ندارد بلکه می فرماید: «و إذ تخلق من الطین کهیئة الطیر بإذنی فتنفخ فیها فتکون طیرا بإذنی؛ آنگاه كه به اذن من از گل [چيزى] به شكل پرنده مى ساختى پس در آن مى دميدى و به اذن من پرنده اى مى شد.» (مائده/ 110) آن حضرت نخست، از گل شبیه مرغ را ساخت، ولی پس از آنکه در آن دمید مرغ واقعی شد، نه جسد مرغ. کلمه "نفخ" به این معنا نیست که انسان چیزی را بدمد و این باد روح آن چیز شود. "نفخ روح" همان افاضه هستی است و همان طور که ذات اقدس اله درباره انسان "نفخ روح" کرد و به او هستی داد «إنی خالق بشرا من صلصال من حماء مسنون* فإذا سویته ونفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین؛ من برآنم بشری از گل خشکیده، از لجن مانده ی بدبو بیافرینم. پس وقتی آن را پرداختم و از روح خود در آن دمیدم برای او به سجده در افتید.» (حجر/ 28- 29) عیسای مسیح (ع) نیز درباره آن مرغ و پرنده، به اذن خداوند افاضه هستی کرد. این پرنده، پرنده ای واقعی بود، هم درونش و هم ظاهرش. دستگاه مغز و قلب و گوارش او همگی واقعی بود و این لوازم درونی پرنده را آن حضرت یا در هنگام ساختن هیئت ساخت، و یا اینکه با دمیدن بر آن، باطنش را نیز درست کرد. عیسای مسیح (ع) در این هنگام مظهر خالقیت خداوند بود و به اذن خداوند، خلق فرمود.
شهودی بودن معجزه حصولی بودن سحر
برای شناخت موجودات طبیعی و مادی، راه فکری و حصولی وجود دارد؛ یعنی هر کسی می تواند بررسی علمی خود را بر روی اشیا و موجودات این جهان متمرکز نماید و با فکر و دانش، هر یک از آنان را بشناسد و حتی می تواند پس از چندی، مشابه آن را بسازد. اصولا بشر، صنعت را در مکتب خدای سبحان آموزش دیده و هنوز هم می آموزد. هر چه را که بشر در طبیعت شناخته، به دنبال اختراع مشابه آن، در صنعت رفته است و همه اختراعاتش مشابه سازی از طبیعت است و اگر چیزی در طبیعت خداوند سابقه نداشته باشد، صنعت نیز در پی او نرفته و نمی تواند برود.
معجزه به دلیل ارتباط و اتکای روح قدسی به غیب و ماورای طبیعت، راه فکری و، حصولی ندارد و بشر نمی تواند با درس و بحث و فکر و اندیشه بدون قداست روح، صاحب اعجاز شود. اعجاز مانند "سحر" و "علوم غریبه" نیست که کسی درس بخواند و تلاش کند و فنون آن را یاد بگیرد و بر آن توانا گردد. سحر و جادو و طلسم و شعبده و... که جزء علوم غریبه هستند، همگی قابل یادگیری و تعلیم و تعلم فکری اند و کسی که استعداد این رشته ها را داشته باشد، می تواند آنها را از استاد فن، یاد گیرد و به همین جهت درباره این فنون و کیفیت حصول آنها کتابهایی نوشته شده است، و حکم فقهی عمل به آن نیز حرمت است، و اگر تعلم چنان دانشی مقدور کسی نبود، حرمت فراگیری آن هم موردی نداشت، زیرا محال، تحت تکلیف قرار نمی گیرد.
البته تعلیم و تعلم سحر از حیث علمی حرام نیست بلکه عمل به سحر حرام است از این رو گاهی یاد گرفتن آن واجب کفایی می شود؛ مثلا وقتی شخصی مدعی سمتی در اسلام شد و خواست با سحر آن را مدلل کند بر مسلمانان واجب است سحر را فرا گیرند و سحر وی را دفع و ابطال کنند.
تنها راه رسیدن به معجزه همان تهذیب نفس و قدرت و قداست و عظمت روح، و ارتباط آن با ماورای طبیعت و قدرت خداوندی است که در این صورت به اذن خداوند، مظهر اسمای حسنای او می شود و هر چه را که خداوند بخواهد، به دست او در جهان طبیعت انجام می دهد؛ از نفخ روح و ایجاد حیات گرفته تا تسبیح سنگریزه که علل خفیه اعجاز، عللی طبیعی نیستند تا کسی بتواند با فکرو اندیشه و با پیشرفت و گسترش اختراعات و اکتشافات از آنها با خبر شود. مسئله نبوت و اعجاز با نبوغ و فنون و هنر و اختراع تفاوت جوهری و اساسی دارد؛ زیرا یکی از آن دو مربوط به غیب است و دیگری مربوط به طبیعت، و یکی در حوزه علم شهودی است و دیگری در دایره علم حصولی و فکری.
کسانی که با نگرش مادی با اعجاز قرآن و دیگر معجزات انبیا برخورد می کنند، در اشتباهند؛ زیرا چنین افرادی که حیرت زده و شیفته پیشرفت صنایع و علوم شده اند، سعی می کنند اگر علمی در بعد ویژه ای پیشرفت کرد، آیات الهی و غیبی را بر یافته های آن علم تطبیق دهند و یا معجزات را با مبانی آن علم تبیین کنند، در صورتی که بسیاری از مبادی علوم تجربی بر "فرضیه" متکی است و پایگاه ثابتی ندارد و لازمه حمل و تطبیق آیات و معجزات بر چنین علومی این است که آنها نیز معاذالله دستخوش حوادث و تغییرات گردند. البته امری را که بر قضایای قطعی و بدیهی تکیه دارد، به عنوان نظر و احتمال می توان به قرآن نسبت داد و یا معجزه ای را با آن تفسیرنمود.
Sources
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 1 صفحه 111
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites