بررسی اصالت فرد یا جامعه در نظام فاعلی

English 1911 Views |

این که فرد اصالت دارد یا جامعه، بحثی است که علم فلسفه عهده دار آن است، زیرا «اصیل» یعنی موجود راستین و فیلسوف می تواند تشخیص دهد که چه چیز حقیقتا موجود است.
وجود حقیقی جامعه همواره مورد تردید بوده است؛ اما در مقابل، شکی در این نیست که بسیاری از افراد انسان در خارج حقیقتا موجودند و هر یک دارای هستی مخصوصند و تقاضاها و اقتضاهای ویژه خویش را به همراه دارند و با علم شهودی، هستی خویش را ادراک می نمایند و هیچگونه خطایی را احتمال نمی دهند. چه اینکه به ذهن هیج کس هم خطور نکرده است که وجود افراد دیگر اعتباری باشد، زیرا هر فردی در می یابد که افراد همنوع او در خارج موجودند و در بسیاری از آداب و سنن و لوازم زیست با او همسانند؛ و در پاره ای از امور زندگی نیاز او را رفع می کنند و در پاره ای دیگر نیازمند او هستند. پس نه اصل وجود افراد فراوان انسان انکار پذیر است و نه تأثیر و تأثر متقابل آنها.
اگر جامعه دارای وجود حقیقی باشد، دارای اثر واحد حقیقی است. اما اگر وجودش اعتباری باشد، اثر واحد حقیقی ندارد؛ بلکه هر اثری که از آن مشهود گردد، متعلق به افراد جامعه است. آیا در «نظام فاعلی»، فرد اصالت دارد یا جامعه.
در بحث «اصالت در نظام فاعلی» سخن از این است که آیا از لحاظ صلاح و عدم صلاح، فرد در جامعه اثر می گذارد و توان تاثیر در صعود و سقوط آن را دارد، یا آن که تأثیر مستقل و اصلی از آن جامعه است و جامعه این قدرت را دارد که موجب و عروج یا هبوط فرد شود. البته اگر جامعه دارای وجود مستقل باشد، بحث روشن است؛ اما اگر خودداری و جود مستقل نباشد و فقط برآیند افراد باشد، آنگاه غرض این است که اگر افرادی همسان و همفکر و همرفتار در جایی به سر برند، هر کس که به جمع آنان راه یابد، قهرا از آن جمع تأثیر می پذیرد و تابع قوانین، مقررات، و آداب و سنن آن خواهد گشت.
افراد عادی غالبا تحت تأثیر افکار و آداب دیگران قرار می گیرند، زیرا جامعه گرچه وجودی واحد و جدا از افراد ندارد، لیکن چون از افراد فراوان تشکیل می شود، قدرتمند تر از یک فردم باشد و مجموع آثار افراد بیش از اثر یک فرد است. اما در مقابل، نوابغ که از فرزانگی خاص و استعداد سرشاری برخوردارند و می توانند حق و باطل را از یکدیگر تشخیص دهند، شهامت شکستن سنت های خرافی و باطل زدایی و حق گرایی را دارند. این افراد به اندازه سهم خاص نظری و عملی خویش، تصمیم می گیرند. برخی از آنها در همین حد قدرت دارند که نکات حق را از جامعه فرا بگیرند و نکات بال را کنار نهند و کمبودهای آن را برای خود، به تنهایی، ترمیم سازند و گلیم خویش را از سیاهی و تباهی جامعه در آورند. اما بعضی دیگر قدرتی فراتر از این دارند و می توانند در محدوده های متفاوت، به اصلاح دیگران بپردازند. در این میان، افرادی استثنایی نیز هستند که به اصلاح همه جامعه همت می گمارند و در اندیشه احیای حق و میراندن باطل هستند و در این راه، از هیچ ایثاری و نثاری دریغ ندارند. آنان از هرگونه جهاد و اجتهاد بهره می برند تا امتی حق گرا و باطل زدا بسازند. در مورد ان افراد می توان گفت که اصالت از آن آنهاست نه جامعه، زیرا قدرت ایشان بیش از جامعه است. به بیان دیگر، در نظام فاعلی، اصالت از آن قوی است. اگر توان جامعه بیش از فرد باشد، اثر گذاری و اصالت از اوست؛ و اگر فرد قدرتمند تر از جامعه باشد، او است که بر جامعه تأثیر می گذارد.
البته همه این توضیحات راجعه به نوابغ و برجستگان بشر، به جز انبیا و اولیای الهی بود. شهود نبوت و طلوع ولایت بسی برتر از نبوغ بشری است و اساسا با آن در خور قیاس نیست، بلکه نمودی است از «ذلک فضل الله یوتیه من یشاء؛ آن فضل خداست که به هر که بخواهد می بخشد.»
خداوند این افراد را با معیارهایی بر می گزیند و پیام رسان خویش می سازد: «الله اعلم حیث یجعل رسالته؛ خداوند داناتر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد.»
چنین انسان هایی، به تنهایی، یک جامعه اند و توان دگرگون ساختن جوامع را دارند: «ان ابراهیم کان امه؛ ابراهیم یک امت بود...»
بررسی سیره این بزرگان نشان می دهد که چگونه با نبردی نابرابر و تحمل رنج های گوناگون، طنین توحید را در فضای شرک آلود جامعه خود در انداختند و حتی گاه زمانی بسیار دراز را بر سر این مبارزه نهادند: «و لبث فیهم الف سنه الا خمسین عاما؛ حضرت نوح (ع) نهصد و پنجاه سال در میان جامعه خود درنگ کرد.»
با روشن شدن این مبادی تصوری و تصدیقی، می توان گفت که اصالت از آن فرد است؛ زیرا یک فرد هوشمند مستقل در دیگران تأثیر می گذارد و این تأثیر به کرانه های گوناگون دامن می گستراند تا جامعه ای را فرا می گیرد. در جایی که جامعه در فرد اثر می گذارد، بازگشت آن به این است که چند فرد در یک فرد اثر می نهند، چه اینکه در موارد تزاحم حق فرد و حق جامعه گرچه ترجیح از آن حق جامعه است، لیکن بازگشت آن به ترجیح چند فرد بر حق یک فرد است.

Sources

عبدالله جوادی آملی- فلسفه حقوق بشر- صفحه 168-170

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites