عقاید مکتب تفکیک
English 2538 Views |«مکتب تفکیک»، به پیروی از قرآن کریم و احادیث شریف، برای عقل و استعمال آن (تعقل)، اهمیت بسیار قائل است و مسائل بسیاری در ارتباط با عقل و مقام آن و بهره وری از آن مطرح کرده است، از آن جمله:
1- معرفت عقل به عقل (نظر به عقل به وجه موضوعی نه طریقی).
2- تقدم عقل بر معقول.
3- غیریت عقل و نفس.
4- فرق دلیل عقلی و برهان منطقی.
5- شناخت دو مرحله بسندگی و نابسندگی عقل.
از این رو می نگرید که مسئله عقل در «مکتب تفکیک» اهمیتی بنیادین دارد. مکتب تفکیک مکتبی است درباره عقاید و معارف اسلامی و جهان بینی قرآنی که معتقد است:
1- قرآن کریم به جز هدایت عملی (درباره اخلاق و احکام و اقتصاد و سیاست و دفاع)، دارای معارف تجریدی و موضوعات مهم جهان شناختی نیز هست.
2- معارف یاد شده استقلال تام و استغنای کامل دارد، و نیازمند هیچگونه اقتباس و اخذ از مکتبها و نحله ها نیست.
3- شناخت درست این معارف جز از طریق مفتاح قرآن میسر نیست، و مفتاح قرآن، معصوم (ع) «فاسئلوا أهل الذکر إن کنتم لا تعلمون؛ بگو بروید از اهل ذکر سؤال کنید اگر نمی دانید.» (نحل/ 43) امام باقر (ع): «نحن أهل الذکر؛ اهل ذکر ما اهل بیت هستیم.»
اکنون ملاحظه می کنید که شالوده این مکتب بر به کارگیری عقل، و بهره وری از تعقل نهاده است:
1- قرآن کریم همواره دعوت به تعقل می کند.
2- فهم معارف تجریدی قرآنی به جز از راه تعقل ممکن نیست.
3- معصوم (ع) نیز همواره دعوت به تعقل می کند.
4- فهم تعالیم نیز جز از راه تعقل ممکن نیست.
5- کتاب «اصول کافی» که «مسند» است و معتبرترین تعالیم معصومین (ع) در آن آمده است، با «کتاب العقل و الجهل» می آغازد، و حتی سخن درباره عقل و ذکر احادیث مربوط به عقل و تعقل را بر احادیث علم و اهمیت علم، «احادیث توحید» که اساس دین است، و «احادیث معرفت حجت» که رکن ایمان و یقین است، مقدم داشته است. و این بدان معنی است که علم و ایمان بدون عقل و تعقل بی ارزش است و راه رسیدن به «توحید» و «حجت»، نیز عقل و تعقل است.
به خوبی روشن است که کتابی چون قرآن هنگامی که دعوت به تعقل می کند، و عقل را ملاک قرار می دهد، نمی شود برای تعقل روشی نداشته باشد. و انتظار اینکه پس از گذشتن 2 تا 3 قرن از نزول قرآن، نظام خلافت اموی و عباسی و ایادی یهودی و مسیحی دست به هم بدهند و منطق یونانی را ترجمه کنند، و سپس آن منطق، معیار تعقل مسلمانان قرآنی شود، درست نخواهد بود؟ از نخستین آیه ای که سخن از عقل و تعقل گفته است، و با تعبیر «أفلا تعقلون» نشان داده است که اساس کار بر فهم عقلی و استقلال تشخیصی است، به روشنی دانسته می شود که قرآن کریم خود روشی برای تعقل دارد. عقل نیرویی است الهی در انسان که باید از آن استفاده شود. و این استفاده راه دارد، راه درست که به نتایج درست می رسد، و راه نادرست که به نتایج نادرست می رسد. و به یقین راه درست آن در قرآن و تعالیم مفسران راستین قرآن آمده است. و آن راهی است که با تحولات افکار و پیدایش علوم مختلف، در عصرها و زمانها سرزمینها مثلا منطق ریاضی مخدوش نخواهد شد، و متروک نخواهد گشت.
تعالیم مفسران راستین قرآن نیز سرشار است از توجه دادن به عقل و ضرورت استفاده از آن، تا جایی که عقل، «حجت باطنی» شمرده شده است، و به تعبیرهای گوناگون از عقل و بهره وری از عقل سخن گفته شده و عقل مورد ستایش واقع گشته است:
- «عقل»، آفریده محبوب خداست.
- خداوند به وسیله «عقل» عبادت می شود.
- دوست هر انسان «عقل» اوست.
- پاداش اخروی به اندازه «عقل» است.
- خداوند چیزی بهتر از «عقل» به بندگان نداده است.
- خداوند عاقلان را مژده داده است.
- خداوند کسانی را که «عقل» خویش را به کار نمی اندازند در آیات قرآن نکوهش کرده است.
- «عقل»، موجب دانایی است.
- «عقل» حجت باطنی خداست.
-«عقل»، باعث استواری در طلب علم است.
- شناختن ارزش علم به «عقل» است.
- از خدا بخواهید عقلتان را کامل کند.
- «عقل» هدیه ای است از جانب خداوند متعال.
- ستون شخصیت آدمی «عقل» است.
_ «عقل» کلید فتح مشکلات است.
پس بدینگونه بسیار روشن است که استفاده از عقل لازم است و تعقل برای شناخت حقایق ضروری است؛ منتهی سه مسئله است که عقل به حکم خود عقل در آنها استقلال ندارد و نیازمند به کمک و هدایت معصوم (انسان هادی) است:
1- جدا کردن «عقل» از «شبه عقل»
2- حد عقل و پایه آن در شناخت حقایق.
3- چگونگی درست کاربرد عقل.
و به طور قطع و مسلم، مسئله سوم با منطق ارسطویی پاسخ داده نمی شود. چه بزرگانی در اسلام بوده اند. پیش از پیدایش منطق یونانی و پس از آن که بدون بهره وری صناعی از علم منطق به بالاترین مقام تعقل رسیده اند. عقل باید نخست بیندیشد تا به ضرورت رجوع به معصوم (ع) برسد، آنگاه با راهنمایی معصوم به مرتبه کمال خود نایل گردد که مرتبه «معرفت حق به نفس حق» است، چنانکه مولا امیرالمومنین (ع) می فرماید: «أفضل العقل، معرفه الحق بنفسه؛ بالاترین مرتبه عقل این است که انسان حق را به خود حق بشناسد.»
رسیدن به این مرتبه بسیار مهم که در واقع، مرتبه «بلوغ کامل عقل» است ممکن است، ولی به دلالت معصوم (ع) وگرنه با کمک منطق و امثال آن، جز اختلاف مشربها و نحله ها به جایی نمی رسیم، تا جایی که می نگریم که در خود علم منطق نیز اختلاف بسیار وجود دارد، منطق مشائی، منطق اشراقی، و منطق جدید ریاضی و....
مشکل فلسفه و فیلسوفان (به طور کلی و اساسی) مطلق کردن «عقل» است و مشکل عرفان و عارفان، مطلق کردن «کشف». و چون عقل و کشف را مطلق می کنند، دست به «تأویل» می زنند. در حالی که واقعیت این است که نه عقل مطلق است و نه کشف؛ اگر عقل یا کشف مطلق بود، باید در معارف پیروان عقل یا تابعان کشف اختلافی وجود نداشت، زیرا در مطلق اختلاف نیست. آری، نه عقل مطلق است و نه کشف، فقط «وحی» مطلق است، از اینرو در آن اختلاف نیست. و خود قرآن می فرماید: «و لوکان من عند غیرالله، لوجدوا فیه اختلافا کثیرا؛ اگر (قرآن) از سوی جز خداوند آمده بود، در آن اختلاف بسیار همی یافتند.» (نساء/ 82)
از نزد غیر خدا بودن، یعنی از راه فلسفه و عرفان بشری، زیرا برای معرفت حقایق معارف جز این دو راه پس از راه وحی راه سومی وجود ندارد.
پس آنچه «مطلق» است و بشر را به «مطلق» در فهم حقایق معارف می رساند، یعنی «علم صحیح» و «معرفت راستین»، بدون اختلاف و ریب و خدشه و تضاد، همان معالم وحی و تعالیم معصوم (ع) است. و این تعالیم به نص خود وحی «فاسئلوا أهل الذکر» (انبیا/ 7)، شرح و تفسیر «وحی» است. و شالوده درک تعالیم قرآنی و حدیثی بر تعقل نهاده است، لیکن «تعقل قرآنی» و خالص، که امت ساز است و همه اهل قبله را در یک جهت متحد می سازد، نه تعقلهای فلسفی و عرفانی و نحله ای گوناگون که اینهمه تشتت درمیان مسلمانان آفرید و اینهمه فرقه پدید آورد.
آری، چون بیشتر مسلمانان در پی جریانها به سوی مفسران قرآن نشتافتند و از آنان تعلیم و تربیت نیافتند، قرآن را نیز از دست دادند، و به جای غور عقلانی کامل و خالص در تعالیم قرآن و معصوم (که مفتاح قرآن است)، به پرداخت و ترویج آنهمه افکار گوناگون التقاطی و نحله های متفاوت تهاجمی سرگرم گشتند، و از فهم سره نوآوریهای معارفی قرآن دور افتادند. تفسیرها نوشتند (بی رجوع به مفسر اصلی)، و تأویلها کردند. (بر خلاف حکم عقل و تأکیدهای شرع)؛ و با کمک سیاستهای غالب آن همه فرقه ساختند، و از رسیدن به «حقیقت خالص وحیانی» باز ماندند، و از ساختن یک امت قرآنی متحد ناتوان گشتند و این همان بود که طراحان پیدا و پنهان صحنه ها می خواستند.
Sources
محمدرضا حکیمی- شرف الدین- صفحه 161-166
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites