وضعیت اجتماعی مردم کوفه در جریان قیام امام حسین (ع)
English 4061 Views |کوفه را سعد پسر ابی وقاص در سال هفدهم هجری برای جای دادن لشگریان ساخت و گفته اند در سال هفدهم یا هجدهم ساخته شد. به هر حال در آغاز کار غرض از ساختن آن آماده کردن جایی برای سکونت سربازان بود. اما دیری نگذشت که گروهی از اصحاب پیغمبر و دیگر مردم بدان شهر رو آوردند. هر چه دامنه فتح در شرق گسترش می یافت دسته های بیشتری از مردم سرزمین های فتح شده به کوفه می آمدند. هنگامی که علی (ع) بدنبال طلحه و زبیر به عراق آمد و به کوفه رسید حاکم شهر ابوموسی اشعری با آنکه در طاعت امام وقت بود مردم را به بهانه دوری از فتنه از بسیج بازداشت. ولی سرانجام او را مجبور به کناره گیری کردند و علی به شهر درآمد و مردم کوفه علی را همراهی کردند تا بر لشگریان بصره پیروز شد.
پس از جنگ بصره، علی کوفه را مرکز فرماندهی خود قرار داد. از این تاریخ کوفه بین شهرهای اسلامی اهمیتی خاصی یافت. در این سالها ساکنان این شهر را مردمان گوناگون تشکیل می دادند که هر دسته دارای آرمان ها و معتقدات و هوی و هوس هایی مخالف دسته دیگر بود. از عرب یمانیان در آنجا اکثریت قابل ملاحظه ای داشتند. از سرزمین های فتح شده بتدریج آن گروه که هنری داشتند یا صنعتی می دانستند یا دانشی اندوخته بودند برای بدست آوردن جاه و مقام یا نشان دادن پیشه و هنر و یا بکار انداختن استعداد خود به کوفه روی آورده بودند. با سکونت این مردمان که پیش از فتح اسلامی هر گروه به کیش ها و فلسفه های گوناگون گرایش داشتند بازار پررونقی برای بحث و جدل پدید آمد. در پاره ای روایات که درجه اصالت آن معلوم نیست چنین می بینیم که در سالهای سی و پنج چهل هجری بازار بحث در مسأله قدر در کوفه گرم بوده است و علی (ع) بر گروهی گذشته است که گرم این بحث شده و هر یک بانگ برداشته بودند. بحث قدر چنانکه می دانیم نخستین مبحث کلامی و یا از قدیم ترین بحث ها است که در اسلام پدید آمد و موضوع آن این بود که آیا مردمان در کار خود مختارند یا مجبور. بخوبی پیداست که شیوع این بحث ها تا چه اندازه در ایجاد اختلاف بین مسلمانان اثر داشت. مردمی هم که از دیگر نقاط دره فرات به این شهر روی آوردند از جهت روحیه و اخلاق با آنان که در سرزمین حجاز می زیستند همانند نبودند. دستخوش احساسات تند شدن، قابلیت تحریک آنی، عاقبت نیندیشی، اخذ تصمیم سریع و پشیمانی فوری از تصمیم گرفته شده از مختصات این مردم است. تاریخ نشان می دهد که در این سرزمین آنچه بکار مردم نمی آمد و بگوششان فرو نمی رفت سخنی بود که از واقع بینی و خیرخواهی برخیزد و آنچه را بجان می خریدند و از گوش این بگوش آن می رساندند گفتاری بود که عاطفه و احساس را تحریک کند و گوینده آن با هیجان و حرارت بیشتر آن سخنان را ادا کند. در پس آن رگهای قوی و آوای درشت چه نیتی خفته باشد برای شنوندگان آن مهم نبود. از پایان خلافت عثمان تا آنگاه که مرکز خلافت به بغداد منتقل شد و تیره تازه نفس دیگری در سیاست عمومی اسلامی به دخالت پرداخت کوفه آرام ننشست. هرگاه حاکمی ستمکار و با کفایت بر سر آنان بود در خانه ها می خزیدند، و خاموش می نشستند و هرگاه ضعف حکومت بر آنان آشکار می گشت به دسته بندی و توطئه و سرانجام قیام و شورش بر می خاستند. تو گویی آنچه شاعر ما درباره بعض همشهریان خود گفته مصداق حال این جماعت است که:
عاجز و مسکین هرچه ظالم و بدخواه *** ظالم و بدخواه هرچه عاجز و مسکین
چون معاویه از ابن کواء پرسید مردم شهرهای اسلامی چگونه خلق و خویی دارند وی درباره مردم کوفه گفت: "آنان با هم در کاری متفق می شوند سپس دسته دسته خود را از آن بیرون می کشند". از سال سی و ششم هجری تا سال هفتاد و پنجم که عبدالملک ابن مروان، حجاج را بر این شهر ولایت داد و او با سیاست خشن و بلکه وحشتناک خود نفس ها را در سینه صاحبان آن خفه کرد سالهای اندکی را می توان دید که کوفه از آشوب و درگیری و دسته بندی بر کنار بوده است. بخاطر همین تلون مزاج و تغییر حال آنی است که معاویه به یزید سفارش کرد اگر عراقیان هر روز عزل عاملی را از تو بخواهند بپذیر زیرا برداشتن یک حاکم آسان تر از روبرو شدن با صدهزار شمشیر است و گویا پایان کار این مردم را به روشنی تمام می دید که وقتی درباره حسین (ع) به او وصیت می کرد گفت: امیدوارم آنان که پدر او را کشتند و برادر او را خوار ساختند گزند وی را از تو باز دارند. می توان گفت: بیشتر مردم کوفه که علی را در جنگ بصره یاری کردند سپس در نبرد صفین در کنار او ایستادند برای آن بود که می خواستند مرکز خلافت اسلامی از حجاز به عراق منتقل شود تا با به دست آوردن این امتیاز بتوانند ضرب شصتی به شام نشان دهند. رقابت شامی و عراقی تازگی نداشت. اختلاف مردم این دو منطقه گذشته از ستیزه های قبیله ای از منشأ سیاسی و اقتصادی نیز ریشه می گرفت. پیش از اسلام عراق که بر سر راه تجارت اقیانوس هند قرار داشت واسطه بازرگانی آن منطقه بود و شام بر دریای متوسط نظارت می کرد. عراق همچون حلقه ای این دو راه بزرگ تجارتی را به یکدیگر پیوند می داد. از سوی دیگر پادشاهان حیره دست نشانده ساسانیان بودند و غسانیان در شام از امپراتوری روم فرمان می بردند. رقابت این دو دولت بزرگ در افروختن آتش دشمنی بین مردم این دو منطقه اثری بزرگ نهاده بود. پس از اسلام نیز این رقابت همچنان بر جای ماند مخصوصا از روزی که کوفه تبدیل به مرکز خلافت گردید عراق به آرزوی دیرین خود نزدیک گشت. اما یک نکته را نباید از نظر دور داشت و آن اینکه به همان اندازه که مردم شام در اطاعت حاکم خود یک دل و استوار بودند عراق با کارشکنی و مداخله بی جا در کار حکومت و تصمیم گیری های آنی و بازگشت از آن در راه زمامدار خود مشکلاتی پدید می آوردند. مردمی که ماهها دلیرانه در کنار علی (ع) ایستادند و خود را به آستانه پیروزی رساندند به جای اینکه گوش به فرمان امام خود دهند همین که پسر عاص آن نیرنگ را بکار برد و با افراشتن قرآن بر نیزه آنان را به داوری کتاب خدا خواند کار را بر علی سخت کردند که باید سخن شامیان را بپذیری! هرچه علی به آنها گفت پسر نابغه و فرزند ابوسفیان قرآن را دستاویز فرار از جنگ ساخته اند بگوش آنان فرو نرفت و چون با اصرار و ابرام آنان کار به داوری کشید و داور شام، داور عراق را فریب داد، کوفیان این شکست را برای خود ننگی بزرگ دانستند و همان وقت از علی خواستند که جنگ را با معاویه از سر بگیرد ولی او چون پیمان متارکه جنگ را برای مدت یک سال بسته بود نمی خواست آن را بهم بزند و این کار بر گروهی از آنان گران آمد و در نتیجه دسته بزرگی که به نام خوارج معروف شدند از او کناره گرفتند. علی چون این دگرگونی ها و خود رأیی ها و عاقبت نیندیشی ها را از مردم کوفه می دید می گفت: شامیان در باطل خود یک سخن اند و شما در حق خود پراکنده. حاضرم ده تن از شما را با یک تن از یاران معاویه مبادله کنم.
پس از آنکه معاویه با امام حسن (ع) پیمان آشتی بست و او به حجاز رفت خاطر وی از درگیری با سپاهی منظم در عراق آسوده شد و تا آنجا که توانست از آزار عراقیان دریغ نکرد. چه بسیار مردم با تقوا و دین دار را که با مکر و حیله و دادن امان بدام آورد سپس برخلاف آئین مسلمانی دستور کشتن آنان را داد و چه بسیار تحقیرها که در حضور شامیان بر بزرگان عراق روا داشت. اندک اندک عراقیان از تحمل اینهمه ستم و تحقیر بجان آمدند. همین که معاویه مرد، کوفه دانست که فرصتی مناسب برای اقدامی تازه بدست آمده است. بدون شک در این هنگام گروهی نه چندان اندک از مسلمانان پاکدل در این شهر زندگی می کردند که از دگرگون شدن سنت پیغمبر به ستوه آمده بودند و در دل رنج می بردند و می خواستند امامی عادل برخیزد و بدعت های چندین ساله را بزداید اما اکثریت قوی اگر هم چنین ادعایی داشتند سرپوشی بود برای انتقام از شکستهای گذشته و از جمله شکست در نبرد صفین و کینه کشی یمانی از مضری. کسی چه می داند شاید گروهی هم بودند که بارها به هنگام کودکی در دامان مادران خود داستانهای لخمی و غسانی را شنیده بودند و بی آنکه خود متوجه باشند عاملی مبهم آنان را به گذشته دور نزدیک می کرد. زنده شدن این خاطرات گردی را که روزگار بر آتش دشمنی عراق و شامی ریخته بود یک سو زد و کوفه آماده قیام گردید. پس از مرگ معاویه تنها ایالتی که سرنگون شدن رژیم دمشق را می خواست و برای اجرای این منظور عملا بکار پرداخت کوفه بود، اما همه آنان که برای حسین (ع) نامه نوشتند و او را به عراق خواندند و به او وعده یاری دادند، درد دین نداشتند. در پی این دعوت به ظاهر دینی غرضهای سیاسی نیز نهفته بود. عراق باید به شام ضرب شصت نشان دهد و اگر بتواند مرکز خلافت را از دمشق به کوفه منتقل گرداند.
Sources
سیدجعفر شهیدی- قیام حسین (ع)- صفحه 105-100
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites