علل عدم مراعات حق کرامت دیگر انسانها
English 2867 Views | اگر فرد یا جامعه ای حق کرامت دیگران را مراعات نکند آیا می توان از حق کرامت برخوردار باشد؟ ممکن است بعضی اشخاص چنین اعتراض کنند که پاسخ منفی این مساله به قدری واضح است که اصلا نیازی به طرح مساله مزبور وجود ندارد. این اشخاص باید توجه کنند همان گونه که در بالا توضیح دادیم؛ این مساله یک قضیه بسیط نیست که پاسخش آری یا نه باشد بلکه دارای جهات و ابعادی است که با نظر به آن جهات و ابعاد با قضایایی مختلف روبرو خواهیم گشت.
عدم مراعات حق کرامت و احترام ذاتی و شرف و حیثیت ارزشی دیگر انسانها ناشی از یک نوع علت نیست لذا پاسخ مساله بستگی به تعیین علت اهانت و تحقیر دیگر انسانها دارد.
1- اگر علت عدم اعتقاد به حق کرامت انسانها یا عدم مراعات آن هواپرستی و خودکامگی و شهوت پرستی بوده باشد. اینان همانطور که خدا در قرآن فرموده است: پست تر از حیواناتند و نباید در مشاهدات و تحقیقات علمی جدول حیوانات را اشغال کنند. به اضافه اینکه با نظر به کرامتی که خداوند برای حیوانات عنایت فرموده است ثبت این گونه اشخاص در جدول حیوانات خود اهانتی بر کرامت حیوانات محسوب می شود.
«....اولئک کالانعام بل هم اضل...»؛ آنان مانند چهارپایانند، بلکه آنان گمراه ترند. (اعراف- آیه 179)
2- اگر علت عدم مراعات حق کرامت دیگر انسانها جهل به معنای انسان و شئون و ارزش های او بوده باشد- که به وجود آورنده کرامت و شرافت و حیثیت ذاتی در او است- و این جهل بسیط باشد (انسان و شئون و ارزش های او را نمی شناسد و می داند که آنها را نمی شناسد و لذا روی جهل خود مقاومت نمی ورزد) تکلیف از چنین انسانی درباره حق کرامت انسانها ساقط یا به فعلیت نمی رسد؛ زیرا علم، شرط اصل تکلیف و یا شرط فعلیت آن است.
البته ادعای چنین جهلی از کسانی که با درجه ای از تعقل و وجدان در جامعه ای دارای فرهنگ انسانی زندگی نمایند، بسیار دور از واقعیت به نظر می رسد؛ زیرا هر انسان عاقل و با وجدان تلخی بسیار شدید اهانت و تحقیر درباره شخصیت خود را می چشد و گاهی شدت این تلخی در حدی است که آدمی برای رها کردن گریبان خود از آن یا برای گرفتن انتقام از اهانت کننده از جان خود می گذرد. ولی این گونه جهل به کرامت و شرافت انسانی باعث سقوط حق کرامت انسانی خود جاهل نمی باشد. مگر اینکه از مراعات چنین حقی درباره او سوء استفاده نماید.
3- اگر علت عدم مراعات حق کرامت و شرف انسانی جهل مرکب بوده باشد به این معنی که در شناخت و ارزیابی انسان و کرامت و شرافت او خطا رفته و معتقد شده است که انسان حیوانی است خودخواه و از همه نیروها و استعدادهای خود فقط در مسیر خودمحوری بهره برداری می نماید، مانند: هابز و ماکیاولی و یقین دارد اعتقادی که به دست آورده است صد در صد صحیح است و دیگران به خطا رفته اند. البته اگر چه ممکن است جهل مرکب نیز مستند به قصور بوده باشد ولی این قصور در مغزهای ابتدایی قابل تصور است نه آن مغزهای مقتدر که مدتی از زمان را در نظریه و عقیده خود اندیشه و تلاش کرده اند. و بدان جهت که این گونه جاهلان دارای مغزهای بزرگ هستند که توانایی شناخت حقایق انسانی را با ابعاد مختلفش دارند ناگهان به چنین عقیده منحرفی نمی رسند بلکه از مراحلی عبور می کنند و در عبور از آن مراحل بینایی خود را در طواف به دور خود تدریجا از دست می دهند اینان نخست کرامت و شرف و حیثیت ارزشی خود را تفسیر غلط نموده و آنان را نابود می سازند، سپس درباره دیگر انسانها حکم نابکارانه صادر می نمایند. آیا این ضد انسانها واقعا از اهانت و تحقیر درباره خودشان احساس ناراحتی نمی کردند؟ اگر احساس ناراحتی نمی کردند حتما آن حقایق ارزش و کرامت نفس و شرف و حیثیت ارزشی را با کمال اختیار از خود دور کرده و فاقد آن شده بودند. آیا نظر و حکم این گونه بیماران (که بشریت را به بیماری بیگانگی از انسان مبتلا نموده اند که منجر به بیماری دیگران به نام از خود بیگانگی گشته است)، درست مثل نظر و حکم دیوانگان درباره عقل و نفی آن از انسانها نمی باشد؟!
امروزه زندگی اکثر انسانها از هیچ اصل قانونی پیروی نمی کند. از یک طرف به علوم انسانی در بعضی دانشگاه ها تحمیل می شود که بنویسید: اساسی ترین عامل محرک انسان در همه شئون و کیفیات زندگی همان غریزه جنسی است که با اینکه اشباع آن در همه انواع حیوانات تابع قانون است ولی در انسان هیچ شرطی و قانونی برای اشباع آن نباید وجود داشته باشد!! (هر کسی مخالف این نظریه سخنی بگوید ضد علم است!!)
وجدان اصالت ندارد و چیزی جز محصول امر و نهی و دستوراتی که در دوران کودکی و آغاز جوانی به انسانها می دهند نمی باشد!! (هر کسی مخالف این نظریه سخنی بگوید ضد علم است!!)
همه اندیشه ها و تعقل ها و اکتشافات و احساسات هنری و علمی، فلسفی و قضایی، اداری و نظامی، ادبی و سیاسی و هم چنین همه تجسم ها و اراده ها و تخیلات آدمی تابع جریانات منعکس شرطی و غیر منعکس شرطی یا شرطی غیر منعکس می باشد!! (هر کس مخالف این نظریه سخنی بگوید ضد علم است!!)
سنت ازلی و ابدی عالم جانداران که نباید کوچک ترین تفسیر و مقاومتی در برابر آن انجام داد، انتخاب طبیعی و غلبه قوی بر ضعیف است!! (هر کسی مخالف این نظریه سخنی بگوید ضد علم است!!)
همه حرکات و سکنات عضوی و فکری بشری بر مبنای منفعت جویی یوتیلیتاریانیسم است!! (و هر کس مخالف این نظریه سخنی بگوید ضد علم است!!)
برای فرار از نتایج ناگوار تصاعد هندسی افزایش جمعیت و تصاعد حسابی مواد معیشت که مالتوس گفته است یا باید جنگ های نابود کننده را به راه بیندازیم و یا ارتکاب اعمال قبیح را برای تقلیل نفوس بشر مباح بشماریم!! (هرکس مخالف این نظریه سخنی بگوید ضد علم است!!)
بالاخره برای اداره جوامع بشری جز روش ماکیاولی وجود ندارد!! (هر کس مخالف این نظریه سخنی بگوید ضد علم است!!)
همه ما می دانیم که در پر کردن مغزهای کاروانیان علوم انسانی با امثال مطالب فوق چه حماسه و طمطراق ها و ادعاهای دهان پر کن ولی تو خالی به راه انداخته اند ولی از طرف دیگر کرامت و شرف و حیثیت ارزشی و احترام ذاتی بشر مبنای وضع اعلامیه جهانی حقوق بشر قرار می گیرد!!
آیا متفکران امروزی واقعا این تناقض را نمی بینند!! یا اینکه آنرا می بینند ولی چون قدرت عواملی که از آنان به عنوان وسیله بهره برداری می کنند بالاتر از آن است که تناقض گویی و تضادبازی درباره انسانها توجه آنان را به خود جلب کند لذا با جمله نابود کننده همه واقعیات (باری به هر جهت) خود را به نابینایی می زنند!!
Sources
محمدتقی جعفری- پیام خرد- صفحه 113-116
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites