داستانی از زهد مرحوم وحید بهبهانی
English 5304 Views | داستانی است از یکی از بزرگان علمای شیعه، مرحوم وحید بهبهانی (محمدبن باقربن محمد اکمل) از بزرگان علما و استاد بحرالعلوم و میرزای قمی و کاشف الغطاء و از کسانی است که حوزه علمی او در کربلا حوزه بسیار پربرکتی بوده و در کربلا هم زندگی می کرده است ایشان دو پسر دارد یکی به نام آقا محمدعلی صاحب کتاب مقامع و دیگری به نام آقا محمداسماعیل.
در شرح حال این مرد بزرگ نوشته اند روزی عروسش (زن آقا محمد اسماعیل) را دید که جامه های عالی و فاخر پوشیده است، به پسرش اعتراض کرد که چرا برای زنت اینجور لباس می خری؟ پسرش خیلی جواب روشنی داد، گفت: «قل من حرم زینة الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق؛ بگو: چه کسی زینت الهی را که خدا برای بندگانش پدید آورده و روزی های پاکیزه و مطبوع را حرام کرده است» (اعراف/ 32)/، مگر اینها حرام است؟ لباس فاخر و زیبا را چه کسی حرام کرده است؟ گفت: پسرکم نمی گویم که اینها حرام است، البته حلال است، من روی حساب دیگری می گویم، من مرجع تقلید و پیشوای این مردم هستم، در میان این مردم غنی هست، فقیر هست، متمکن هست، غیر متمکن هست، افرادی که از این لباسهای فاخر و فاخرتر بپوشند هستند ولی طبقات زیادی هم هستند که نمی توانند اینجور لباسها بپوشند، لباس کرباس می پوشند، ما که نمی توانیم این لباسی را که خودمان می پوشیم برای مردم هم تهیه کنیم و نمی توانیم که آنها را در این سطح زندگی بیاوریم.
ولی یک کار از ما ساخته است و آن همدردی کردن با آنهاست. آنها چشمشان به ماست، یک مرد فقیر وقتی زنش از او لباس فاخر مطالبه می کند، یک مایه تسکین خاطر دارد، می گوید: گیرم ما مثل ثروتمندها نبودیم، ما مثل خانه آقای وحید زندگی می کنیم ببین زن یا عروس وحید اینجور می پوشد که تو می پوشی؟ وای به حال آن وقتی که ما هم زندگیمان را مثل طبقه مرفه و ثروتمند کنیم که این یگانه مایه تسلی خاطر و کمک روحی فقرا هم از دست می رود، من به این منظور می گویم ما باید زاهدانه زندگی کنیم که زهد ما همدردی با فقرا باشد روزی که دیگران توانستند لباس فاخر بپوشند ما هم لباس فاخر می پوشیم. این وظیفه همدردی برای همه است ولی برای پیشوایان امت خیلی بیشتر و دقیقتر است.
Sources
مرتضی مطهری- حق و باطل- صفحه 152-151
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites