نقش وراثت در انسان
English 3299 Views |خداوند می فرماید: «ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات باذن الله ذلک هو الفضل الکبیر؛ سپس این کتاب را به کسانی از بندگان خود که برگزیدیم به میراث دادیم که از آنها برخی بر خود ستمکارند و برخی میانه رو، و گروهی به اذن خدا در نیکی ها پیشگامند. این همان فضیلت بزرگ است» (فاطر/ 32). قانون وراثت، اصل مهمی است که در تمام شئون موجودات از انسان و حیوان و نباتات مورد مطالعه دقیق قرار گرفته، و آثار و نتایج مهمی از آن به دست آمده است؛ و می توان گفت یکی از سنن غیر قابل تبدیل و تغییر الهی است. دقت و بررسی در افراد انسان و انتقال خصوصیات و کیفیاتی که از نطفه پدر و مادر و تلقیح آن به صورت جنین درآمده و در طفل به ظهور میرسد، این اصل را بطور کلی در مورد انسان به ثبوت می رساند.
نطفه انسان ذره ای از سازمان وجودی اوست که تمام آثار و خصوصیات انسان بطور تراکم و اندماج و بطور قوه و استعداد در او موجود است، و چون در رحم مادر در ظرف مخصوص خود با شرایط خاصی جای گرفت به مرحله فعلیت رسیده و به صورت نشر درآمده و به ظهور می رسد، و تمام خصوصیات مادی و اخلاقی و روحی پدر و مادر خود را نشان می دهد. نه تنها فرزند از نظر رنگ پوست و کیفیت سازمان اعضاء و جوارح و ترکیب استخوانها از پدر ارث می برد، بلکه در هر ذره ای از خون و در هر سلول ریز ذره بینی، به تمام معنی مشابه با ذره خون پدر و با ذرات ذره بینی سلولهای اوست، بطوریکه طفلی که پدرش مشکوک باشد از راه تجزیه خون او می توان پدر او را معین نمود. چون در حقیقت، طفل شاخه و فرعی است که از درخت هستی و اصل مادی و معنوی پدر منشعب شده و در تمام خواص خود حکایت از آن اصل می نماید. از چشم و دماغ و گوش و قلب و معده و کلیه و استخوان و هیکل گذشته در اجزاء خرد و ذزه بینی نیز فرزند به عنوان توارث از پدر و مادر خود خواص و آثار هستی را اخذ مینماید، حتی امراضی که در نیاکان وجود دارد به فرزندان خود انتقال می یابد و اگر در نسل اول یا دوم ظهور نکند بالاخره آن اصل مرض خود را در دوره تطور و انقلاب چند نسل حفظ نموده تا دوران کمون خود را طی کند، و در چندین نسل بعد که شرائط ظهورش موجود گردد به ظهور برسد.
این آثار و خصوصیات از پدر فقط به نطفه او انتقال می یابد بلکه در هر یک از سلولهای انسان تمام آثار هستی او مشهود است، و می توان گفت در هر ذره از بدن انسان یک انسان کامل به نحوه استعداد و قوه وجود دارد که چنانچه شرائط تربیت و تکامل موجود گردد به صورت یک انسان کامل در می آید. و به عبارت دیگر نه تنها در نطفه، انسانی کامل وجود دارد که در ظرف مستعد و رحم به ظهور می رسد بلکه در هر سلول یک انسان کامل به نحو توارث و انتقال مراتب هستی موجود است. گرچه تا به حال عملا نتوانسته اند در ظرف مستعد این سلول را با سلول زن تلقیح نموده و طفلی نوزاد در خارج ظرف رحم به وجود آورند لیکن گذشته از آنکه دلیلی بر امتناع آن نیست، ادله ای بر امکان آن اقامه شده و ممکنست در طی سیر علمی، بشر روزی را به خود ببیند که از تلقیح هر یک از سلولهای بدن مرد با هر یک از سلولهای بدن زن و پیوند بین آندو، در ظروف مستعد و متناسب طفلی به وجود آید، و از یک مرد و یک زن در زمان کوتاهی میلیاردها کودک به ظهور رسد.
این موضوع در اثر همان اصل توارث است که تمام خاصه های شخص در هر یک از ذرات بدن او اثر میگذارد، و آن ذره حکایت از تمام آثار وجودی آن شخص می نماید، کما آنکه در نباتات دیده می شود نه تنها از راه کاشتن تخم در زمین، بلکه از راه قلمه زدن و از راه پیوند نمودن، اصل وراثت کار خود را کرده و درختی مانند اصل خود نشو و نما می نماید. چون در شاخه ای که با آن قلمه می زنند تمام خصوصیات درخت از ریشه و تنه و ساقه و برگ و میوه طبق ریشه و تنه و ساقه و برگ و میوه اصل خود موجود است. در پیوند نیز همین طور است، جوانه پیوند، ساقه درخت دیگر را رحم برای تربیت خود قرار داده و در آنجا نشو نما می کند و تمام آثار اصل خود را بدون تخطی و تجاوز به ظهور می رساند: «ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها ان ربی علی صراط مستقیم؛ هیچ جنبنده ای نیست مگر اینکه خداوند گیرنده زمام هستی اوست» (هود/ 56).
از مادیات و مراتب ظهورات طبیعی در انسان بگذریم در افکار و اخلاق و روحیات، نیز طفل از اصل خود به نحو توارث بهره می گیرد، و از راه نطفه اخلاق و غرائز پدر و مادر در طفل به ظهور می رسد، و از ترکیب آن دو نطفه مجموعه مرکب از آن دو، طفل را با اخلاقی خاص که نتیجه اخلاق و غرائز آن دو می باشد به ظهور می رساند بدون هیچ تخطی و تجاوز فرزندی که پدر و مادرش شجاع باشند شجاع خواهد شد، و اگر جبان و ترسو باشند جبان خواهد شد، اگر سخی باسند سخی، و اگر لئیم باشن لئیم خواهد شد، اگر با گذشت و ایثار باشند فرزند نیز فداکار و باگذشت خواهد شد. پدر و مادر عاقل بچه عاقل به وجود می آورند و چنانچه کودن باشند فرزند آنان کودن خواهد شد.
خلاصه در تمام اخلاقیات و غرائز روحی، فرزند از اصل پدر و مادر خود خارچ نبوده بلکه تابع و نتیجه صفات آندو و نتیجه از لقاح و فعل و انفعال قوای روحی و اخلاقی آندو خواهد بود. ممکنست احیانا فرزند شخص عاقل، کودن یا فرزند شخص کودن و کندذهنی، عاقل گردد البته این نیز روی شرائط و ظروف تربیت در رحم یا انتقال نطفه یکی از نیاکان او که چنین بوده اند و ظهور آن در این نسل خواهد بود می باشد. البته آن نیز طبق اصل وراثت است. انسان در عین آزادی برای ساختن اندامهای روانی خویش و تبدیل محسط طبیعی به صورت مطلوب خود و ساختن آینده خویش آنچنانکه خود میخواهد، محدودیتهای فراوانی دارد و آزادی اش آزادی نسبی است، یعنی آزادی در داخل یک دایره محدود است، در داخل همین دایره محدود است که (هم) می تواند آینده سعادت بخش برای خود انتخاب کند و هم آینده شقاوت آلود. یکی از عوامل محدود کننده انسان عامل وراثت است. انسان با طبیعت انسانی به دنیا می آید و از طرف دیگر، پدر و مادرش یک سلسله صفات موروثی خود را در فرزندشان به یادگار می گذارند که اینها نیز قهرا و جبرا همراه این افراد هست، مانند رنگ پوست، رنگ چشم، خصوصیتهای جسمی که احیانا از چند پشت به ارث می رسد. انسان هیچ یک از اینها را برای خود انتخاب نکرده است بلکه جبرا وراثت اینها را به او داده است. اصل وراثت در حیوانات و نباتات نیز ملاحظه می شود، بچه گرگ مانند گرگ و بچه گوسفند، گوسفند و بچه شیر، شیر خواهد شد، و نسلا بعد نسل از نقطه نظر کیفیت سارمان بدنی و سلولهای جسمی و صفات روحی، آثار و کیفیات آنان به طبقات بعدی انتقال می یابد. و در نباتات از گل یاس، گل یاس و از گل محمدی، گل محمدی بوجود می آید که در رنگ و شکل و بو تابع اصل خود هستند، از درخت سیب، درخت گلابی بوجود نخواهد آمد گرچه هزاران سال بگذرد و نسلهای متعدد درخت سیب اطواری را طی نماید. باری این اصل وراثت اساس عالم هستی بوده و این ظهورات طبق این ناموس به جلو می روند: «فلن تجد لسنه الله تبدیلا و لن تجد لسنه الله تحویلا؛ و هرگز برای سنت خدا تبدیلی نخواهی یافت، و هرگز برای سنت خدا دگرگونی نخواهی یافت» (فاطر/ 43). این اصل وراثت که در تمام شئون مذکور بقاء و ثبات خود را حفظ نموده، از همه مهمتر و بالاتر بقاء و ثبات او در معنویات و اسرار الهی است.
Sources
مرتضی مطهری- انسان در قرآن- صفحه 38-36
سید محمد حسینی تهرانی- امام شناسی- ج 1 صفحه 26-21
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites