شگفتی های مارماهی
English 3768 Views |دنیای علم خبر می دهد، تجربه نشان می دهد که اکتسابات علمی و امور آموزشی، قابل وراثت نیستند، آنچه که پدر و مادر آموخته اند با خود می برند و برای فرزند چیزی نمی گذارند. دانش پدر، دانائی مادر، از آن خود آنها است و فرزند را در آن نصیبی نیست. دانش و بینش، گواهند که قانون وراثت، شمول و عموم، ندارد و تنها صفات مخصوصی هستند که با ارث، منتقل می شوند. زادگان دانشوران را، از دانش پدران، بهره ای نیست، آنان بایستی بکوشند که همانند پدر، دانشور گردند زیرا دانش، ارثی نیست.
اگر شنیده اید که گفته اند: «ولد العالم نصف العالم» مقصود وراثت علم نیست، بلکه مقصود آن است که دانشور زاده، در اثر همنشینی شبانه روزی با دانشمند، به طور ناخودآگاه کسب دانش می کند. نه تنها امور آموزشی در انسانها، وراثت را پذیرا نیست، بلکه سلسله جانوران نیز چنین هستند، و در این صفت، با انسان شریکند. سگ آموخته و معلم، دانش خود را برای توله های خود، به ارث نمی گذارد، و توله های وی نیاز به تعلیم و آموزش دارند. اسبی که از جذر اعداد خبر می داد، این معرفت را به کره اش نداد، و خواندن، رقمهای عدد را برای نوردیده اش، به ارث نگذارد. اکنون که این مطلب قطعی، از دیدگاه دانش و آزمایش، روشن شد، جانورانی را می بینیم که معرفت را به ارث برده اند زیرا بدون هیچ آموزگاری، با نبودن هیچ گونه معلمی، از دانش گذشتگان نصیبی وافی و بهره ای کافی دارند، مانند مارماهی.
مارماهی که به حد رشد رسید در هر رودخانه و برکه ای که جای دارد در هر نقطه ای که در جهان باشد، به سوی جزائر برمودا حرکت می کند و در جنوب آن جزائر، در ژرفای اقیانوس تخمگذاری می کند و سپس همان جا می میرد. این سفر مارماهی، که گاه هزاران فرسنگ، در دریاها می پیماید تا بدان جا می رسد، سفر فنا است و سفر بقا است، سفر فنا است از نظر شخصی، و سفر بقا است از نظر نوع شخص فانی می شود و نوع باقی می ماند. هنگامی که تخمها می شکند و بچه های مارماهی سر از تخم در می آورند، نه پدری دیده و نه مادری دیده اند و از هیچ جای عالم خبری ندارند، تنها چیزی که می بینند آب است، دریا است، اقیانوس است. آنگاه شروع می کنند به موطن اصلی خویش، مراجعت کردن و نوزادان پس از دریاپیمائی بسیار، و مبارزه با توفانها و امواج به سر منزل گذشتگان خود میرسند، و در آنجا سکونت اختیار می کنند بطوریکه رودها و دریاچه ها، همیشه پر از مارماهی است. مارماهیهای نوزاد، پس از رسیدن به میهن اصلی، نشو و نما می کنند هنگامی که به حد کمال طبیعی رسیدند، دوباره بسوی جزائر برمودا باز می گردند: در آنجا تخم ریزی می کند و سپس می میرند. داستان دوباره از سر گرفته می شود و دوره ها تجدید می شود و قصه ادامه پیدا می کند. موطن اصلی را چه کسی به نوزاد مارماهی آموخته است و نزد که درس جغرافیا خوانده است؟ چرا راه را اشتباه نمی کند؟! راهنمای او کیست؟ دانش که ارثی نیست.
پاسخ این پرسشها، بایستی پاسخی باشد که در مرتبه نخست، خود پاسخ دهنده، بدان قانع شده باشد، نه آنکه سخنی بر زبان آورد و نتواند خود را بدان قانع گرداند و آن را پاسخ تام دهد. سفر میلیونها مارماهی، سیر طبیعی نیست، سیر طبیعی هنگامی که به ماهی برخورد کند، متوقف می شود و یا منحرف می گردد ولی مارماهیها، در این سفر دور و دراز، به هزاران مانع برمی خورند، و متوقف نمی شوند با صدها پیچ و خم روبرو می شوند و انحرافی برای آنها پیدا نمی شود. آیا این سفر، برای مارماهیها، سیر ارادی است؟ سیر ارادی علم می خواهد، معرفت می خواهد، فکر می خواهد. سیر ارادی مقصد دارد، هدف دارد، راه شناسی دارد، هدف شناسی دارد. از کجا مارماهی بدین هدف پی برده؟ چگونه چنین مقصدی برای مارماهی پیدا شده! مقصدی ندیده و نشنیده، هدفی دور و دراز و نسنجیده. این خط سیر را چگونه مارماهی انتخاب کرده؟ و چگونه میلیونها مارماهی نوزاد، یک خط سیر را برای خویش برگزیده اند؟! مسیری در راهی نرفته و نشناخته! سیری که هرگز گمراهی ندارد، آیا نوزاد مارماهی از انسانها پیشرفته تر است؟ انسانها که در راهی نرفته و نشناخته قدم می گذارند پرسش می کنند، وگرنه گمراه می شوند. ولی مارماهی، گمراه نمی شود، و از کسی هم چیزی نمی پرسد. و به مسیر خود شب و روز ادامه می دهد، تا به مقصد برسد. پاسخ صحیح از آن پرسش، آن است که وجدان را قانع سازد و عقل، در برابر آن سر تسلیم فرود آورد.
اینک پاسخ صحیح
مارماهیها راهنما دارند. راهنمائی که از جنس مارماهی نمی باشد، زیرا نسل نو مارماهی نسل گذشته را نمی بیند. راهنمائی که بایستی زبان مارماهی را بداند، مقدار دانش پذیری مارماهی را بداند، قدرت بر تعلیم میلیونها مارماهی داشته باشد، اصناف و مارماهیها را بشناسد، با زبان هر صنفی آشنائی کامل داشته باشد، بتواند مارماهی را یکان یکان تعلیم دهد و طوری تعلیم دهد که هر شاگردی بطور کامل درستی را فراگیرد و تا هنگام پس دادن درس، اشتباهی نکند. راهنمائی باشد که بطور رایگان رهنمائی کند، برای رهنمائی خود، اجر نخواهد، مزد نخواهد، پاداش طلب نکند، هر یک از میلیونها مارماهی را، از هنگام سر از تخم در آوردن، تا هنگام تخم گذاردن کنترل کند، در سفر آنها را کنترل کند در حضر تحت نظر قرار دهد، در زادگاه کنترل کند، در وطن کنترل کند، هنگام رفتن، مواظبشان باشد هنگام بازگشتن، مراقبت کند تا راه را گم نکنند وطن را گم نکنند، به رودخانه دیگری نروند، دریاچه دیگری را انتخاب نکنند. جایگاه تخمگذاری را اشتباه نکنند، از جائی که مادران آمده اند فرزندان به همان جا بروند. چنین راهنمائی، چگونه موجودی خواهد بود؟!
دریازیستان، قدرت بر تعلیم مارماهی ندارند. صحرا و بستان چنین قدرتی ندارند. انسانها چنین قدرتی، چنین دانشی ندارند، مجانی هم کار نمی کنند، مزد می خواهند. پس راهنمای مارماهی، موجودی است دارای دانش بی نهایت، قدرت بی نهایت، مهر بی نهایت، مزد نمی خواهد انتظار پاداش ندارد. پیش از آنکه مارماهی از نیستی به هستی آید این محیط زیست را برای وی تعیین کرده و سپس وی را راهنمائی کرده است. مارماهیها می آیند و میروند ولی او جاوید و پایدار است، تخم می گذارند و می میرند ولی او باقی و همیشگی است و دگرگونی ندارد، بوده و هست و خواهد بود.
نمونه دیگر
حشره ای است بنام آموفیل این حیوان کرمی را شکار می کند و به نقطه ای بر پشتش نیش میزند نه آن اندازه که کرم بمیرد و گوشتش فاسد شود بلکه به اندازه ای که بی حس گردد و تکان نخورد. آنگاه در نقطه ای مناسبی از بدن کرم، تخم می گذارد و پیش از آنکه تخمها سر باز کنند، می میرد. نوزادان سر از تخم در می آورند غذای آماده در کنار آنها است از گوشت تر و تازه و کرم تغذیه می کنند تا بزرگ شوند و بتوانند به دنبال روزی روند. فرزندان مادر را ندیده اند، ولی پس از آنکه به سن تخمگذاری رسیدند همان عمل مادر را بدون اشتباه انجام می دهند در صورتی که نسل نو، نسل گذشته را نمی بیند تا تحت تعلیم وی قرار گیرد.
آنچه در پیرامون مارماهی گفته شد، شما درباره حشره آموفیل بیندیشید و بگوئید و بیش از آن هم بیندیشید و بگوئید، از این نمونه ها، در جهان آفرینش، بسیار است هر چه علم و دانش گسترش پیدا کند ایمان نیرومند تر می گردد. زیرا بشر قدرت نامتناهی را لمس می کند به دانش نامتناهی پی می برد، از بینش نامتناهی آگاه می شود، تصور قدرت نامتناهی مساوی است با موجودیت آن، اگر قدرت نامتناهی موجود نباشد قدرتی نخواهد بود! تا چه رسد به نامتناهی بودنش.
Sources
سید رضا صدر- نشانه هایی از او- ج 2 صفحه 130-124
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites