راه هاى توازن اقتصادى در اسلام

English 3110 Views |

از نظر اسلام، مالکیت افراد بر پایه کار و تلاش استوار گردیده است، تا هر کس به اندازه عملى که انجام داده، پاداش بگیرد و مالک دسترنج خویش شود. فقط فعالیت و کوشش است که موجب امتیاز و فضیلت و سبب تملک و برخوردارى از مواهب و نعمت‏ هاى این عالم است. اما در عین حال در مقررات اسلامى نکات بسیار دقیق و ظریفى در نحوه مالکیت منظور شده که در هیچ مرام و آیینى این نکات ملحوظ نشده است. اسلام براى این‏که مادیات و ثروت و مالکیت را ناچیز و بى‏اهمیت معرفى کند، از یک طرف مردم را به تحصیل مال و ثروت ترغیب و تشویق نموده، از طرف دیگر آنان را از حب دنیاى فانى و زودگذر بر حذر داشته‏ «حب الدنیا رأس کل خطیئة....»؛ «دوستی دنیا ریشه تمام اشتباهات است.» و به ایشان فهمانده است که شما همیشه در این دنیا نیستید و باید از اموالى که به دست آورده ‏اید، در راه خدا انفاق کنید و زاد و توشه‏ اى براى پس از مرگ خود بردارید و به دیگران کمک نمایید «عن الرسول‏الأکرم (ص) أیها الناس إنکم فی دار هدنة و أنتم على‏ ظهر سفر و السیربکم سریع و قد رأیتم اللیل و النهار و الشمس و القمر یبلیان کل جدید...؛ رسول خدا (ص) ای مردم شما در دنیایی هستید که در شرایط حاضر در آرامش به سر می برید ولی در آستانه یک مسافرت هستید که سریع شما را جابجا می کند، شما شب و روز و خورشید و ماه را می بینید که هر تازه ای را کهنه می کنند». شما در واقع مالک مال نیستید؛ شما نایبى هستید که پس از اندک مدتى از دنیا رخت بر مى‏بندید و مال به دیگران انتقال مى‏ یابد.

خداوند فرموده است: «و أنفقوا مما جعلکم مستخلفین فیه»؛ «و انفاق کنید از آنچه خداوند شما را در آن جانشین گذشتگان قرار داده است.» (حدید/ 7) و نیز مى‏ فرماید: «و آتوهم من مال الله الذى آتاکم»؛ «بندگانى را که در صراط آزاد شدن هستند، از مالى که خداوند به شما اعطا نموده، بدهید». (نور/ 33).
اسلام این عالم را جاى امتحان مى ‏داند و به بشر مى‏ گوید: تو براى آزمایش پا به این جهان گذاشته‏اى، تا معلوم شود چه کسى به وظیفه خود عمل مى‏ کند و معلوم گردد چه کسى فریب دنیا را نمى ‏خورد و در راه خدا از مال و ثروت مى ‏گذرد.
خداوند مى‏ فرماید: «ثم جعلناکم خلائف فی‏ الأرض من بعدهم لننظر کیف تعملون»؛ سپس شما را جانشین گذشتگان قرار دادیم، تا بنگریم چگونه رفتار مى ‏کنید». واضح است اسلام براى افراد مالکیت عرضى قائل است و به آنان دستور مى‏ دهد پول‏ ها را انباشته نکنند، بلکه آنها را در راه خدا انفاق نمایند (یونس/ 14).
در روایت است که خداوند اموالى را که افزون از هزینه شما است، به شما داده که انفاق کنید و براى این نیست که آنها را انباشته نمایید... «والذین یکنزون الذهب و الفضة و لاینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب ألیم»؛ «و کسانی را که زر و سیم می اندوزند و در راه خدا انفاق نمی کنند، به عذابی دردناک نویدشان ده». (توبه/ 34).
بنابراین بر همگان لازم است از اموالى که در اختیار دارند، به نفع خود و جامعه به مصرف برسانند. در قرآن مجید آمده است: «خلق لکم ما فی الارض جمیعا»؛ «آنچه در زمین است، جملگی را برای شما آفرید». (بقره/ 29). ضمیر «کم» عمومیت دارد و تمام مسلمانان را شامل مى‏ شود. پس مواهب و ثروت‏ هاى این عالم براى همه آفریده شده؛ لذا نباید افرادى پیدا شوند که آنها را به خود اختصاص دهند و دیگران را محروم سازند. علاوه بر اینها از تعبیراتى که در منابع اسلامى در مورد مالکیت و حقوق خصوصى به کار رفته، چنین بر مى‏ آید که منظور از مالکیت این است که به دیگران استفاده برسد و صاحبان مال و منال نباید به افراد جامعه بى‏توجه باشند.
این مضمون از آیات بسیارى بر مى‏ آید که از جمله آنها این چند آیه است: «و ما تنفقوا من خیر فلأنفسکم»؛ «هر مالى را که انفاق کنید، نتیجه‏اش براى شما است» (بقره/ 272). «وما یفعلوا من خیر فلن یکفروه و الله علیم بالمتقین»؛ «هر بخشش و کار نیکى را که انجام دهند و کفران نورزند، خداوند به آن آگاه است و پاداش مى‏ دهد (آل عمران/ 115)».

«الذین ینفقون أموالهم باللیل و النهار سرا و علانیة فلهم أجرهم عند ربهم»؛ (بقره آیه 274) «کسانى که مال‏هاى خودشان را در شب و روز، پنهان و آشکار (براى خدا) انفاق مى‏ کنند، ثواب و مزد ایشان نزد پروردگارشان محفوظ است».(بقره/ 274). از جهت این‏که اسلام در مالکیت افراد جنبه‏ هاى اجتماعى و همگانى را لحاظ نموده، در برخى از موارد نظارت جامعه را بر اموال خصوصى لازم شمرده شده است. بدین معنى که اگر مال کسى مورد تعرض و اتلاف قرار گیرد، بر دیگران است که اقدام نمایند، تا آن مال از تضییع و تلف محفوظ بماند؛ مثلا اگر سفیه مالى داشته باشد، چون ممکن است بعضى از افراد او را گول بزنند، جامعه مکلف است بر مال او نظارت کند و نگذارد مالش حیف و میل و تلف شود.
این به آن جهت است که مالکیت مردم در طول مالکیت خداوند است. همه در مورد اموالى که در اجتماع وجود دارند، مسؤولیت دارند. لذا، از جهت این‏که سفیه قادر نیست نقش شایسته‏اى در انجام مسؤولیت خود داشته باشد، بر عهده دیگران است که به وظیفه خود قیام کنند و اموال او را محافظت نمایند، تا ثروت‏ هایى را که خداوند در اختیار ایشان قرار داده، به هدر ندهند.
خداوند فرموده است: «و لا تؤتوا السفهاء أموالکم التى جعل الله لکم قیاما»  (نساء آیه 5)؛ اموالتان را که خداوند مایه قوام زندگى شما قرار داده، به سفیهان ندهید». (نساء/ 5) «روزى و لباس ایشان را از آن اموال بدهید و به ‏طور شایسته با آنان گفتگو نمایید». این آیه افراد جامعه را از دادن اموال به سفیهان منع کرده و نیز دستور داده است: از اموال مزبور که به سفیهان تعلق دارد، محافظت کنند. با آن که آیه در مقام بیان اموال سفها است، اما «اموال» را به ضمیر جمع «کم» اضافه نموده و به افراد اجتماع خطاب مى‏کند که اموالتان را در اختیار سفیهان قرار ندهید. این نشانگر آن است که حفظ ثروت‏هاى اجتماع به افراد جامعه تعلق دارد. آن ثروت‏ها هر چند مالک خصوصى داشته باشد، سبب نمى ‏شود که ارتباط اجتماع با اموالى که در اصل از آن خدا است و در جاى خود همه باید از آن بهره‏ مند گردند، قطع شود. 
عیاشی از ابان بن تغلب نقل نموده که امام صادق (ع) فرمود: «آیا گمان مى‏کنید کسى که مال به او داده شده، کرامتى است از جانب خدا نسبت به او، و آن که از مال محروم است، بدین جهت است که به این وسیله مورد اهانت قرار گرفته، نه، هرگز این چنین نیست؛ بلکه مال، مال خدا است و آن را نزد انسان به ودیعه گذاشته و به او اجازه داده شده که بخورد و بیاشامد و بپوشد و وسیله سوارى داشته باشد و ازدواج کند؛ اما با میانه‏ روى و اقتصاد و اعتدال، و مازاد آن را به فقراى مؤمنان برگرداند و وضع پریشان مؤمنان را با این مال بهبود بخشد. کسى که بدین‏گونه عمل کند، آنچه را بخورد و بیاشامد و ازدواج نماید و وسیله سوارى اتخاذ کند، حلال است و جز آن حرام».
سپس فرمود: «آیا چنین مى‏ پندارى که خدا کسى را امین مال قرار داده و به او بگوید: اسبى به ده هزار درهم بگیرد، در صورتى که براى او اسب بیست درهمى کافى است؛ کنیزى را به هزار درهم، و حال آن که کنیز بیست درهمى او را کفایت مى‏ کند». سپس فرمود: «و لا تسرفوا إنه لایحب المسرفین»؛ «زیاده روی نکنید که او اسرافکاران را دوست ندارد» (اعراف/31).
از شرح فوق واضح مى ‏گردد داشتن مال و منال موجب امتیاز و برترى نمى‏ شود؛ زیرا مالک اصلى خدا است و کسى که مال و مکنتى به دست مى‏ آورد، باید خدا را سپاس گوید که به او توان و استعدادى بخشیده که بتواند مواهب و نعمت‏ هاى خدادادى را تحت تصرف خویش قرار دهد و از آنها بهره‏ مند شود. اینها مدت اندکى در اختیار او است و سپس به دیگران منتقل مى‏ شود؛ (ما أصنع بفدک و غیر فدک و النفس مظانها فی غد جدث... نهج‏البلاغه، فیض الاسلام، نامه 45؛ فدک و غیرفدک به‏ چه‏ کارم آید در صورتى که جایگاه شخص، فردا (وقت مردن) گور است)، پس چه خوب است که آن را چنان‏که خداوند خواسته است، هزینه کند و در راه رضاى مالک حقیقى به مصرف برساند. در روایات بسیارى آمده است که ثروتمندان نباید خود را برتر از بینوایان بدانند و به آنان فخر بفروشند و نسبت به ایشان بى‏ اعتنا باشند.
از امام رضا (ع) نقل شده است: «کسى که فقیر مسلمانى را ملاقات کند و به ‏گونه‏اى به او سلام کند که مانند سلام کردن به ثروتمندان نباشد، در روز قیامت خداوند را ملاقات مى‏ کند در حالى که بر او غضبناک باشد». شاید بارزترین تصویر در این باره، داستان آن دو مردى باشد که خداوند یکى از آن دو را ثروتمند کرده، او را بر دو باغ از باغ ‏ها جایگزین گذشتگان قرار داده بود. او به همدم و همراه خود ستیزه‏ کنان گفت: من از تو ثروتمندتر و نفراتم با عزت ‏ترند. و به باغ خود ستم‏کنان در آمد و گفت: گمان نمى‏ کنم این بوستان هرگز نابود شود و نیز گمان نمى‏ کنم قیامت سر و پا شود و اگر احتمالا به نزد پروردگارم برگردم، بازگشتنگاهى بهتر از این بوستان براى خود مى‏ یابم. همدم و همراه اش در حالى که با وى به بحث پرداخته بود، گفت: آیا به کسى که تو را از خاک، سپس از نطفه آفرید، سپس تو را به صورت مردى هماهنگ و معتدل قرار داد، کفر ورزیدى، اما من مى‏ گویم آن خدا است که پروردگار من است. چرا هنگامى که به بوستانت درآمدى، نگفتى آنچه خدا خواهد، همان مى ‏شود و هیچ نیرویى نیست مگر این‏که به خدا وابسته است. شاید خداوند بهتر از بوستان تو به من بدهد و بر بوستان تو صاعقه‏اى از آسمان بفرستد که دشت بى‏ گیاه لغزنده‏اى گردد...».
از مقرراتى که اسلام در مورد مالکیت فردى و خصوصى در نظر گرفته و به مردم مکررا سفارش نموده که: شما جانشین گذشتگان اید؛ یعنى بزودى از این عالم کوچ مى ‏کنید و این ثروت‏ها را به دیگران واگذار مى‏ کنید، همچنان‏که دیگران آنها را به شما واگذار کردند، و شما موقتا متصدى آن اموال هستید، بخوبى فهمیده مى ‏شود مالکیت در اسلام هدف نیست و اصالت ندارد، بلکه وسیله ‏اى است براى برطرف نمودن نیازهاى فردى و اجتماعى؛ بدین معنى که اسلام به مالکیت و ثروت از آن جهت اهمیت مى‏ دهد که نیازهاى زندگى را برطرف مى‏ سازد و مشکلات اجتماعى را رفع مى‏ کند. حرص و ولع و انباشته نمودن ثروت مقصود نیست. به همین جهت از رسول اکرم (ص) نقل شده است: «لیس لک من مالک الا ما اکلت فأفنیت و لبست فأبلیت و تصدقت فأبقیت»؛ «از مالت براى تو چیزى نیست مگر به اندازه‏ اى که مى‏ خورى که در نتیجه آن را نابود مى‏ نمایى و به قدر آنچه مى ‏پوشى، پس از آن فرسوده مى‏ کنى و صدقه مى ‏دهى و آن را جاودانه مى ‏سازى».
در روایت دیگرى است که آن حضرت فرمود: «یقول العبد: مالی، مالی! و إنما له من ماله ما أکل فأفنى‏ أو لبس فأبلى‏، أو أعطى‏ فاقتنى‏ و ما سوى‏ ذلک فهو ذاهب و تارکه للناس‏»؛ «بنده خدا مى ‏گوید: دارایى ‏ام، دارایى ‏ام! جز این نیست که بهره او از دارایى‏ اش همان است که خورده و پس از آن، از بین رفته، یا پوشیده که فرسوده شده، یا بخشیده که آن را براى آخرت خود ذخیره کرده است. در غیر این موارد، مال از بین مى ‏رود و آن را براى دیگران وا مى‏ گذارد».
اگر فرض کنیم عده‏اى در محلى گرد آیند و به آباد نمودن زمین‏ هایى بپردازند، مبناى مالکیت بر کار و تلاش استوار است؛ یعنى هر گاه کسى به فعالیت و کوشش بپردازد، در صورتى که تحت ستم و استثمار قرار نگیرد و داراى استعداد و فهم کافى باشد، پس از مدتى ثروتمند خواهد شد، و در نتیجه بین این‏گونه افراد و کسانى که خلقتا داراى استعداد و نیروى محرکه کمترى هستند، خواهى نخواهى از حیث ثروت و عواید مادى شکاف و فاصله پیدا مى‏شود و اختلاف طبقاتى به وجود مى‏آید. در این صورت است که اسلام براى توازن بین اقشار گوناگون و رفع اختلاف، راه‏هایى را ارائه کرده است.
توضیح آن که: هدف مقررات اسلامى این است که بین افراد اجتماع از لحاظ امور معاش و جنبه‏هاى اقتصادى، موازنه برقرار کند. به سخن دیگر، منظور اسلام این است که از جهت سطح زندگى و امکان بهره ‏مند شدن از نیازمندى‏ هاى مادى و برخوردارى از امکانات زندگى تا اندازه ‏اى همگونى براى افراد اجتماع حاصل شود، تا بتوانند متناسب با مقتضیات هر زمان در رفاه و آسایش زندگى کنند. منظور آن نیست که از لحاظ درآمد همگى در یک سطح باشند. بدون شک نمى‏ توان در بین مردم به کلى اختلاف سطح زندگى را برطرف نمود، اما این اختلاف نباید به‏ گونه‏اى باشد که فاصله طبقاتى را مانند اختلافات مرام‏ هاى سرمایه‏ دارى به وجود آورد. در نظام اقتصادى اسلام اختلاف طبقاتى به آن معنا وجود ندارد، زیرا تفاوت در تأمین معاش و فاصله نحوه زندگى افراد، اصولى و در سطح وسیع نیست، بلکه اختلاف اندک و ناچیز است. موازنه اقتصادى و کم نمودن فاصله طبقاتى در اسلام به زمان و دوره معینى اختصاص ندارد و آنچه هدف اساسى و مهم محسوب مى ‏شود، این است که دولت باید براى رفاه و گشایش شؤون اجتماع بکوشد، تا همگان از زندگى مناسب و نسبتا مرفه برخوردار باشند. براى رسیدن به این مقصد راه‏هاى مختلفى در نظر گرفته شده است:
1- اسلام از اسراف و تبذیر به شدت منع نموده و مردم را از آن برحذر داشته، به طورى که در قرآن مجید در چندین مورد مردم را از آن نهى کرده است‏. از جمله می فرماید: «کلوا واشربوا ولا تسرفوا انه لایحب المسرفین»؛ «از نعمتهاى الهى بخورید و بیاشامید، ولى اسراف نکنید که خداوند اسراف کنندگان را دوست نمى‏ دارد». (اعراف/31) «و أن المسرفین هم اصحاب النار»؛ «اسراف کنندگان اهل آتشند» (غافر/ 43).

2- آیات فراوانى دلالت دارد که بهره‏ مند شدن افراد از ثروتشان بدان‏گونه نیست که فقط به خود آنها اختصاص داشته باشد و آزادانه به هر نحو که بخواهند، عمل کنند و دیگران را در آنچه به وسیله اسباب تملک، مالک شده‏اند، حقى نباشد؛ بلکه در عین حال حق اجتماع نیز محفوظ است. بدین معنى که اصلاح وضع اقتصادى جامعه کاملا مورد توجه اسلام است و بر ثروتمندان لازم است در فکر همنوعان و برادران دینى خود باشند و از مالى که در اختیار دارند، به اندازه توانایى انفاق کنند. خداوند فرموده است: «یسئلونک ماذا ینفقون قل العفو»؛ «از تو مى‏ پرسند چه چیز را انفاق کنند، بگو آنچه که از نیازتان افزون است». (بقره/ 219) فخر رازى در تفسیر این آیه گفته است: «عفو به معنى زیاده است. آیه شریفه «حتى‏ عفو» تا این‏که عددشان از آن تعدادى که بودند، زیاد باشد». قفال اظهار داشته که معنى «عفو» آن چیزى است که آسان و میسر است‏.
در آیه دیگر آمده است: «هو الذى خلق لکم ما فى الارض جمیعا»؛ «او کسى است که همه آنچه را که در زمین است، براى شما آفرید»، (بقره/29)  چنان‏که در پیش، در همین مبحث، اشاره نمودیم، ضمیر «کم» مى‏ فهماند که مواهب این عالم و آنچه در زمین فراهم مى‏ گردد، براى آن است که همه از آن بهره ‏مند شوند؛ هر چند تولیدکنندگان و کسانى که بر اثر کار و فعالیت مالک ثروت شده ‏اند، نسبت به آن حق اولویت دارند. توضیح آن که در آیه ‏اى مى ‏خوانیم: «و سخر لکم الشمس و القمر»؛ «و خورشید و ماه را رام شما کرد و در اختیارتان قرار داد».(ابراهیم/ 33).
و در آیه دیگر است: «و سخر لکم الانهار»؛ «و رودها را رام شما کرد و در اختیارتان قرار داد».(ابراهیم/ 32) چنان‏که معلوم است، استفاده از ماه و خورشید و رودها به فرد خاصى اختصاص ندارد؛ پس به همین‏ گونه است مفهوم آیه «و سخر لکم ما فی الارض والفلک»؛ «بدین معنى که زمین را خداوند در اختیار همگى ما قرار داد تا از آن بهره‏مند شویم و یقینا در اختیار ما قرار نگرفته تا منافع آن را به خود مخصوص دانیم و دیگران را از آنها باز بداریم». (حج/ 65)
در این باره در تفسیر المیزان آمده است: «فرد، در مالکیت خصوصى خود آزاد است و مى‏تواند اموالش را در اغراض مشروع خود صرف کند و هیچ کس حق ندارد او را مانع شود، مگر این‏که اجتماع اسلامى با خطر مواجه گردد، که در این صورت واجب است از سرمایه‏ هاى خصوصى براى حفظ حیات اجتماعى استفاده شود. بسیار روشن است که در این هنگام اگر کسى به بهانه مالکیت خصوصى خواسته باشد از این حکم سرپیچى کند و به آن عمل ننماید، دولت اسلامى او را مجبور مى‏ کند که از اموال خودش آنچه را که مازاد بر نیاز او است، در اختیار دولت قرار دهد».

3- اسلام براى ایجاد اقتصادى سالم و دور از هرگونه تنگنا و ناهماهنگى و ریشه‏ کن نمودن فقر و درماندگى و براى برقرارى رفاه همگانى، از یک طرف مردم را به کار و کوشش وادار نموده‏، به‏ گونه ‏اى که کار را از عبادات مهم به حساب آورده و از طرف دیگر به وسیله قوانین و مقررات عادلانه از احتکار و انباشتن ثروت و استفاده نرساندن به دیگران، مهمل گذاشتن و بهره‏ مند نشدن از مواهب و منابع خدادادى را ناروا دانسته و از آن به ‏طور جدى جلوگیرى نموده است. در دین مبین اسلام به اندازه‏اى کار و کارگر و تولید ثروت با اهمیت و مورد تکریم و تقدیس است که بدون شک در هیچ مکتب و آیینى نظیر آن وجود ندارد.

Sources

کلینی- اصول كافى- ج‏لد3- صفحه ‏197

سید هاشم بحرانی- البرهان- ذيل آيه 31- سوره اعراف

فخر رازى- اقتصادنا- ص‏فحه 569-567

فخرالدین رازی- تفسير الكبير- ذيل آيه 219- سوره بقره

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information