حق و حقانیت از نظر پراگماتیسم
English 6942 Views |اصطلاح پراگماتیسم از واژه یونانى پراگما به معنى عمل Action مشتق شده است. این اصطلاح اولین بار توسط «چارلز پیرس» Peirce در سال 1878 وارد فلسفه شد و با این تفکر بین عقاید و عمل، رابطه اى ایجاد کرد و بر این اساس، بسط مفهوم ذهنى را با کارآمدى رفتارى معنا بخشید. «ویلیام جیمز» در کتاب «پراگماتیسم» مى گوید: روش پراگماتیکى قبل از هر چیز، روشى است براى حل نزاع هاى متافیزیکى که در غیر این صورت مى توانند پایان ناپذیر باشند. براى نمونه، آیا جهان واحد است یا کثیر؟ مقدر است یا آزاد؟ مادى است یا روحى؟ اینها مفاهیمى هستند که هر کدام ممکن است درباره جهان صادق باشند و یا نباشند و نزاع بر سر چنین مفاهیمى، پایان ناپذیر است. روش پراگماتیکى در چنین مواردى عبارت است از کوشش براى تفسیر هر مفهومى به کمک ردگیرى پیامدهاى عملى مربوط به آن. به این معنا که اگر این یا آن قضیه و دیدگاه صحیح باشد چه تفاوت عملى تحقق مى یابد اگر هیچ گونه تفاوت عملى یافت نشود در این صورت شقها و آلترناتیوهاى مختلف عملا داراى یک معنا هستند و هر نزاعى بیهوده است. با این روش مى توان دید که چقدر از نزاعهاى فلسفى بى معنا مى گردد. بنابراین تمام وظیفه فلسفه باید کشف این معنا باشد که قضایا تحت آزمون ساده ردیابى، نتیجه عملیشان آشکار گردد و این که اگر فلان قاعده درباره جهان یا قاعده دیگرى صحیح باشد در لحظه معینى از زندگیمان چه تفاوت معینى پیدا خواهد شد به همین دلیل شاید بتوان پراگماتیسم را رویکردى تجربه گرایانه خواند گرچه با بسیارى از گرایشهاى فلسفى کهن از جمله اصالت تسمیه به دلیل توجه همیشگى اش به امور خاص و منفعت گرایى به دلیل تاکیدش بر جوانب عملى و با مثبت گرایى به دلیل تحقیر راه حل هاى لفظى، سؤالات بى فایده و تجریدهاى مابعدالطبیعى سازگار است. زیرا همه اینها گرایش هاى ضد تعقلى در مقابل عقل گرایى اند.
ویلیام جیمز علاوه بر آن که پراگماتیسم را نوعى روش معرفى مى کند آن را نظریه حقیقت نیز مى خواند و بر این اساس مى گوید: «یک عقیده تازه به همان نسبتى صحیح شمرده مى شود که خواست انسان را براى جذب چیزهاى نو مورد تجربه اش در گنجینه اعتقاداتش ارضا کند بنابراین پراگماتیسم، نخست یک روش و سپس یک نظریه تکوینى درباره معناى حقیقت است در نتیجه چیزى که بهتر از همه با هر جزء زندگى جور درآید و براى ما بهتر باشد حقیقت است». البته جیمز به جهت تعارض بین بهتر بودن اعتقادات و باورها به اصل کلى خود قیدى مى زند و مى گوید: «چیزى که اعتقاد بدان براى ما بهتر باشد حقیقت دارد مگر این که این اعتقاد ناگهان با منفعت حیاتى دیگر تصادم کند» براى مثال مى گوید: «اعتقاد من به مطلق بر اساس فایده اش براى من با همه اعتقادات دیگر من به مبارزه بر مى خیزد قبول دارم که این اعتقاد مى تواند با دادن یک فراغت روحى به من، حقیقتى باشد ولى با سایر حقایق من که نمى توانم از منافع آنها به خاطر این اعتقاد صرف نظر کنم، تصادم پیدا مى کند» وى در این مساله راه حل عملى ارایه ننموده است پراگماتیست ها و قایلان به اصالت عمل، در تعریف حقیقت به نظریه دیگرى به نام اصالت صلاح عملى یا نظریه منفعت و نظریه مفید بودن عملى یا عمل باورانه حقیقت روى آوردند. ویلیام جیمز تصریح مى کند که معناى حقیقت عبارت است از «توافق» ادراکات با «واقعیت» همان طور که کذب عبارت است از عدم توافق آنها با «واقعیت». پراگماتیستها و تعقل گرایان هر دو این تعریف را به عنوان امرى مسلم مى پذیرند. با این تفاوت که وقتى تصور صحیحى از چیزى نزد تعقل گرایان به دست آید کار را پایان یافته تلقى مى کنند ولى در مقابل، پراگماتیسم سؤال همیشگى خودش را مى پرسد و مى گوید: به فرض هم یک تصور یا عقیده صحیح باشد، چه تفاوت مشخصى در اثر صحیح بودن آن در زندگى عملى شخص پیدا مى شود؟ و خلاصه این که ارزش نقدى حقیقت از لحاظ تجربى چیست؟ بنابراین در اختیار داشتن اندیشه هاى صحیح همه جا به معنى در اختیار داشتن ابزارهاى گرانبها براى عمل است. در اختیار داشتن حقیقت، به هیچوجه غایتى فى نفسه نیست فقط وسیله اى مقدماتى به سوى سایر رضایتهاى حیاتى است. به طور خلاصه، حقیقى فقط همان چیزى است که در طرز تفکر ما مصلحت است درست همان طور که صحیح فقط همان چیزى است که در شیوه سلوک ما مصلحت است. پراگماتیسم ملاک حقیقت را به صورتهاى گوناگون بیان کرده اند. مؤلف فلسفه عمومى، تعریف حقیقت در مذهب اصالت صلاح عملى را به سه بخش یعنى مذهب اصالت صلاح عملى در آمریکا، انگلستان و فرانسه بیان کرده است. طرفداران این مذهب در آمریکا بر آنند که حق همان است که وافى به مقصود باشد.
ویلیام جیمز در کتاب پراگماتیسم، ضمن نقد و بررسى نظریه تطابق و بیان نکته هایى به توضیح نظریه مفید بودن مى پردازد. وى مى گوید: «اهمیت داشتن عقاید صحیح درباره امور عینى یا خارجى در حیات انسان زبانزد خاص و عام است ما در دنیاى واقعیت هایى زندگى مى کنیم که ممکن است به طور نامحدود مفید یا مضر باشند. مفاهیم یا عقایدى که به ما بگویند که منتظر کدامیک از این واقعیت ها باشیم حقیقى تلقى مى شوند و پیروى از این عقاید، یک وظیفه اصلى انسانى است» جیمز، اهمیت عقاید را در بعضى موارد به تاثیر عملى آنها در زندگى ما مربوط مى سازد ولى در عین حال، واقعیت آنها را مورد انکار قرار نمى دهد، جیمز منکر نقش امور عینى در جریان معرفت نیست. اصل توافق و همبستگى را نیز مورد توجه قرار مى دهد. ولى در نهایت مى گوید: «حقیقت عبارت است از آنچه بهتر و بیشتر امیال و آمال ما را و از آن جمله ذوقیات ما را ارضا کند» به نظر او حقیقت وصف آن چیزى است که مؤدى به عمل و وصول به مطلوب باشد. بنابراین ملاک حقیقت در همان موفقیت است. جیمز بدون این که تعریف متعارف حقیقت یعنى مطابقت فکر با واقع را رد کند مى گوید مطابقت باید در عمل باشد. به عبارت دیگر: یک حکم وقتى مطابق با واقع است که ما را مستقیما به واقعیت یا به امرى که نزدیک بدان هست هدایت کند و براى ما تاثیر و تصرف در واقعیت و لوازم و لواحق آن را بهتر ممکن سازد. «شیلر» که یکى دیگر از طرفداران این نظریه هست مى گوید: «منظور از الفاظ راست و دروغ در گزاره ها سودمند یا بى سودى است هنگامى که فردى مى گوید «باورى راست است» معنایش این است که آن باورها جایى که او به آن معتقد است با مجموع دلبستگی هایش سازگار در مى آید. گاهى فرد مى گوید که باورى راست و سپس این حکم را پس مى گیرد». به نظر شیلر، این مطلب را مى رساند که باور به مرور زمان بى سود از کار درآمده است و لذا مردود یعنى دروغ شمرده مى شود. ارزش گذارى، عملى روان شناختى است ولى این بدان معنا نیست که تعیین راست و دروغ امرى فردى است. شیلر نام عمل باوریش را انسان باورى مى گذارد چون تاکید مى ورزد که همه نظریه ها و باورها معنى دار و راست نتواند بود مگر آن که ارزش انسانى در سرشتشان گنجیده باشد. منشا پیدایش این تفکر، در ذهن طرفداران پراگماتیسم این بوده است که فلسفه غرض از حیات را عمل دانسته اند و فعالیت عقل اولا و بالاصاله در منشائیت اثر عملى است. کار علم این نیست که ماهیت اشیا را به ما بشناساند بلکه عبارت است از این که وسایل تاثیر و تصرف در آنها را به دست بدهد و آنها را با حوایج ما سازگار و موافق سازد. فیلسوفان تحلیل زبانى نظیر این سخن را درباره حقیقت گفته اند و به جاى کند و کاو در معناى این گزاره به کاربرد آن نظر داشته اند. «ایان باربور» در این باره مى نویسد: «تحلیل گران غالبا نظر وسیله انگارانه دارند یعنى نظریه ها را بیشتر مفید مى دانند تا واقعى. راسل در تبیین تئورى پراگماتیسم مى گوید: پراگماتیسم براى یافتن فرق میان حقیقت و بطلان مى پردازد. به یک تحقیق استقرایى به سبک سقراط درباره چیزهایى که ما آنها را «صحیح» یا «غلط» مى نامیم. اولا این کلمات فقط بر عقاید اطلاق مى شوند. آن هم فقط زمانى که سؤالى مطرح شده باشد پراگماتیسم در برابر حکم این سؤال که آیا این عقیده درست است یا غلط جواب مى دهد که اگر آن عقیده مؤید آن غرضى باشد که باعث شد که ما آن سؤال را مطرح کنیم در آن صورت صحیح است اگر مؤید آن غرض نباشد غلط است. این است معنى کلمات صحیح و غلط از نظر پراگماتیسم، صحیح یعنى مؤید غرضى که باعث طرح سؤال شد یا به عبارت دقیق تر، هنگام تعقیب هر غرضى عقیده اى را اتخاذ مى کنیم که مربوط به آن غرض باشد اگر آن عقیده مؤید حصول غرض باشد صحیح است وگرنه غلط است.
پراگماتیسم در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادى از مهم ترین گرایش هاى فلسفى بود. برجسته ترین نمایندگان این اندیشه که در آمریکا به سر مى بردند، عبارت اند از: چارلز ساندرز پیرس، ویلیام جیمز و جان دیویى. نقطه مشترک تفکرات این فیلسوفان در یک چیز است: «معیار حقیقت، نتایج عملى است». ایشان به مجادلات کهن در مورد حقیقت و واقعیت پایان داده اند و به راحتى خود را از ورود به این گونه بحث ها خلاص کرده اند؛ زیرا از نظر آنان حقیقت و یا درستى یک عمل، با نتیجه بخشى آن ثابت مى گردد. به عبارت دیگر، هر عملى که مصلحت ما در آن باشد و براى ما سودمند باشد، آن درست است و حقانیت دارد. این اندیشه، واکنشى در مقابل اندیشه هاى ایدئالیستى (آرمانگرایانه) بود. به عنوان نمونه، مهم ترین چهره ایدئالیسم بریتانیایى، اف.اچ. بردلى (مانند هگل و برخلاف کانت و فلسفه او) معتقد بود هر آنچه ظاهر گردد، واقعیت دارد. البته هر واقعیتى، به نظر مى رسد بخشى از یک واقعیت عمیق تر است.
از نظر بردلى: «هر چه واقعى است و وجود دارد، خیر است و ارزشمند محسوب مى گردد». بدین ترتیب، دردها و رنج ها معناى متداول شر بودن را ندارند. این گونه مصائب ذاتا شر نیستند. این مواضع بردلى به مذاق پراگماتیسم ها اصلا خوش نیامد. آنان مى گفتند بردلى تمام مشکلات و دردهاى بشرى را نادیده گرفته است. در مقابل بردلى، جیمز معتقد بود: «معیار حقیقت و زیبایى و نیکى هر چیز، کارآمدى و مفید بودن آن است. حقیقت، آن چیزى است که نتیجه بخش و سودمند باشد» (نظریه حقیقت).
Sources
فصلنامه کلام اسلامى- شماره 34
عبدالحسین خسرو پناه- نظریه تلائم و هماهنگى
مجله حدیث زندگى شماره 16
مهدى باقرى بروجردی- آشنایى با دو مکتب فکرى
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites