علل و انگیزه های غیبت

English 2163 Views |

عوامل و انگیزه هایی که شخص را به غیبت کردن وادار می کنند عبارتند از:

1. هم رنگی با دوستان

یکی از انگیزه های غیبت موافقت با دوستان و هم نشینان است. برخی از مردم تصور می کنند حسن معاشرت و اخلاق خوب آن است که انسان به گونه ای رفتار کند که هیچ کس از او آزرده خاطر نشود، و حال آن که این طرز برخورد نوعی نفاق و بی تفاوتی در برابر مسئوولیت ها است. کسانی که می خواهند تمام اقشار مردم از آن ها راضی باشند و در دوران عمر خود حتی یک دشمن هم نداشته باشند در واقع افرادی چند چهره هستند که از فضایل انسانی و اخلاقی بهره ای نبرده و مزه ایمان و اخلاق را نچشیده اند و به قول معروف به هر سازی می رقصند و در پای هر عملی  سینه می زنند و از هر کجا باد بوزد به همان طرف می روند و عقیده دارند که:

چنان با نیک و بد خو کن که بعد از مردنت عرفی
مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند

اقشار مردم از دیدگاه امیرمومنان علیه السلام

حضرت علی علیه السلام مردم را به سه گروه تقسیم می کند و می فرماید: "ألناس ثلاثه: فعالم ربانی و متعلم علی سبیل نجاه و همج رعاع أتباع کل ناعق، یمیلون  مع کل ریح لم یستضیئوا بنور العلم  و لم یلجووا إلی رکن وثیق..."، مردم سه گروهند:

1. علمای ربانی

2. دانشجویانی که در راه نجات خویش دنبال تحصیل علم هستند.

3. احمقان بی سروپایی که به دنبال هر صدایی می روند و با هر بادی حرکت می کنند. اینان نور علم را فرا راه خویش قرار نداده، و به ستون محکمی پناه نبرده اند..

خلاصه کلام، بسیاری از مردم از گروه سوم اند. اینان برای این که رضایت دوستان خویش را جلب کنند همرنگ جماعت می شوند و به عیبجویی از دیگران می پردازند تا دوستان را از خود راضی کنند هرچند جلب رضایت آنان موجب غضب و سخط پروردگار متعال باشد. ای کسی که برای جلب موافقت دیگران و هماهنگ شدن با آنان غیبت می کنی! بدان که اگر بخواهی رضای مخلوق را ]به وسیله غیبت دیگران[ جلب کنی خدا بر تو غضب می کند و چگونه راضی می شوی و به خود می پسندی که دیگران را احترام کنی و رضایت آنان را جلب نمایی ولی مولا و خدای خود را تحقیر کنی و به خاطر رضایت مردم رضای او را رها سازی و دستور او را نادیده بگیری؟! مگر این که ]ادعا کنی[ خشم تو برای خدا است. ولی ] بر فرض که چنین باشد [ باز این سبب نمی شود که شخص مورد غضب خود را با بدی  یاد کنی زیرا آنان به وسیله زشت ترین و بدترین گناه ]که همان غیبت است[ خدا را معصیت می کنند و موجبات سخط  پروردگار را فراهم می آورند. پس انسان نباید تا این اندازه بی اراده و بی اختیار باشد که در هر کجا که وارد شد، بوقلمون صفت همرنگ جماعت گردد و به جای اینکه از برادر دینی خود دفاع کند، با دیگران هم آواز شده و نقایص او را برشمارد، بلکه وظیفه دارد حتی الامکان جلوی گناه را بگیرد و کسانی را که غیبت می کنند از این کار زشت باز دارد، و گرنه مجلس را ترک گوید و بدین وسیله تنفر خود را از گناه ابراز دارد و موجبات خشنودی خدا را فراهم آورد، هر چند دوستان وی ناراحت شوند و در غیر این صورت جزو کسانی خواهد بود که قرآن مجید درباره آن ها فرموده است: "فی جنات یتساءلون عن المجرمین. ما سلککم فی سقر. قالوا لم نک من المصلین. و لم نک نطعم المسکین. و کنا نخوض مع الخائضین" (سوره مدثر/ آیات 45-40«مومنان که در باغ های بهشت اند از مجرمان سوال می کنند: چه چیز شما را به دوزخ آورد ] و حال آن که انسان طبعا بهشتی است و جهنم جای او نیست[؟ می گویند: ما از نمازگزاران نبودیم و به مستمندان اطعام نمی کردیم و پیوسته با اهل باطل همنشین و همصدا بودیم».

بنابراین، کسانی که در هر محفل و مجلسی شرکت می کنند و از گفتن هر سخنی پروا ندارند، در آتش دوزخ معذب خواهند بود و آنها که می خواهند از عذاب الهی نجات یابند باید از معاشرت با افراد ناباب و ستیزه جو که همواره از مومنان غیبت می کنند و ( در واقع آیات و احکام خدا را نادیده گرفته آن را به مسخره می گیرند) خودداری کنند؛ چرا که قرآن مجید می فرماید: "......و إذا مروا باللغو مروا کراما"(سوره فرقان /آیه 72بندگان خدای رحمان هنگامی که به مجالس لغو و هرزگی می گذرند با  کرامت و بزرگواری از آن عبور می کنند.

2. تنزیه نفس

یکی دیگر از عوامل غیبت، تنزیه نفس است، یعنی انسان در مقام تبرئه خود از نسبت هایی که به او داده شده است پای دیگران را به میان بکشد، چه آن که مستقلا گناه را به دیگری نسبت دهد یا آن که وی را در آن شریک خود سازد. در هر حال، برای این که دامن خویش را از اتهام پاک کند نام دیگران را به میان می آورد و مستقلا یا اشتراکا آن ها را گناهکار معرفی می کند. مثلا می گوید این گناه کار فلانی  است، یا می گوید این گناه منحصر به من نیست، فلانی هم چنین کاری را انجام داده است. این گونه برخورد ناشی از جهل و بی تقوایی است زیرا جایز نیست برای تبرئه خویش دیگری  را متهم ساخت یا از او غیبت کرد. بر فرض که عامل اصلی دیگری باشد، چه ضرورت دارد که سر او را فاش کنیم و آبروی او را بریزیم؟ بر فرض که شخص واقعا مرتکب گناه و خیانت نشده باشد، در مقام تبرئه می تواند نسبت ها و اتهامات وارده را از خود نفی کند نه این که پای دیگران  را به میان  بکشد. از این رو مرحوم فیض می فرماید: کسی که به انگیزه غیبت می کند باید بداند که خدا را به خشم می آورد و گناه کسی که خدا را به خشم آورد بسی سختتر و سنگینتر از گناه کسی است که مخلوق را به غضب آورد. آنکس که غیبت می کند به طور یقین موجبات خشم خدا را فراهم می سازد و با این همه نمی داند که آیا مردم از او راضی هستند یا نه، در نتیجه به توهم این که مردم از او راضی شوند بار گناه را از دوش  خود برداشته و بر دوش دیگری می گذارد و به حسب ظاهر در دنیا خود را اخلاص میکند، اما در آخرت خویشتن را به هلاکت ابدی دچار می سازد و این نهایت درجه جهل و نادانی است، و تیره بخت آن که به خاطر  خشنودی دوستان آخرت خود را تباه کند. سپس مرحوم فیض می گوید: این گونه عذر آوردن ( که تنها من نیستم بلکه دیگران هم این گناه را مرتکب شده اند) نیز دلیل بر جهل و نادانی است، چرا که در واقع با این عذر و بهانه به کسی اقتدا می کند که نباید از او پیروی کند؛ زیرا شخصی که امر خدا را مخالفت می کند و مرتکب معصیت پروردگار می شود در هر مقامی که باشد لیاقت و شایستگی اسوه و الگو شدن را ندارد، چون اگر انسان به تقلید از شخصی که خود را در میان آتش افکند خویشتن را در آتش بیفکند و جان خود را در معرض خطر قرار دهد کار ابلهانه ای انجام داده است. بنابراین، چگونه کسی می تواند عذر بیاورد که اگر من مال حرام خوردم دیگری هم خورده است، اگر از حکومت ظلم جایزه گرفته ام دیگری نیز گرفته است؟ زیرا عمل آنان برای انسان حجت نیست. این گونه افراد به گوسفندانی می مانند که وقتی گوسفند  دیگری خود را از بالای کوه می اندازد آن ها نیز خود را پرت می کنند ]و در نتیجه هلاک می شوند.[ پس هیچگاه انسان نباید به بهانه این که دیگران فلان کار حرام را انجام داده اند کار زشت خویش را توجیه کند و بگوید من تنها نیستم که این معصیت را مرتکب شده ام. این گونه عذرها نزد خدا پذیرفته نیست.

3. مباهات

برخی دیگر از مردم به خاطر مباهات فخرفروشی مبتلا به غیبت می شوند؛ یعنی برای این که اظهار وجود کنند و فضل و کمال خود را به رخ بکشند دیگران را کوچک می شمارند و از آنان بدگویی می کنند و با گفتن جملاتی از این قبیل که فلان کس چیزی نمی داند و چنین و چنان است با این هدف و انگیزه که خود را از او بهتر معرفی کند، به گفتن عیوب وی می پردازد. وی از این نکته غفلت دارد که اینگونه برخورد علاوه بر این که نظر مردم را جلب نمی کند ممکن است عقیده آن ها را نیز نسبت به او سست کند. این بیماری (خودستایی و فخرفروشی) عامل بسیاری از گناهان کبیره می تواند باشد که یکی از آن ها غیبت است، از این رو قرآن کریم و ائمه معصومین علیهم السلام شدیدا با آن برخورد کرده و آن را مورد نکوهش قرار داده اند که به طور اختصار به چند مورد اشاره می کنیم.

خودستایی از نظر قرآن

قرآن کریم دستور می دهد هیچ گاه انسان نباید خود را تزکیه و از دیگران بدگویی کند، زیرا هیچ کس از درون دیگران با خبر نیست، آن جا که می فرماید: "فلا تزکوا أنفسکم هو أعلم بمن اتقی"(سوره نجم / آیه 32«خودستایی نکنید چرا که او پرهیزکاران را بهتر می شناسد»، در جای دیگر می فرماید: "ألم ترإلی الذین یزکون أنفسهم بل الله یزکی من یشاء و لا یظلمون  فتیلا"(سوره نساء / آیه 49آیا ندیدی آن هایی را که خودستایی می کنند؟ این خودستایی ارزش ندارد بلکه خدا هرکس را که بخواهد می ستاید و کمترین ستمی به آنها نخواهد شد». پس انسان باید از خودستایی و تزکیه نفس بپرهیزد و هیچگاه خود را از عیوب و نقایص پاک و منزه نشمارد که این کار شیطان و شیوه متکبران و نابخردان است.

خودستایی در روایات

در احادیت اسلامی نیز خودستایی به طور جدی مذمت شده است که به چند مورد اشاره می کنیم.
حضرت علی علیه السلام متقین را این گونه توصیف می کند: ....پرهیزکاران از اعمال خویش به اندک خشنود نیستند و اعمال فراوان خود را زیاد نمی بینند. آنان خویشتن را متهم می سازند و از کردار خود بیمناکند که مبادا قبول خداوند نباشد. هرگاه یکی از آن ها ستوده شود، از آن چه درباره اش گفته شده در هراس می افتند و می گویند: من از دیگران نسبت به خود آگاه ترم و پروردگارم به اعمالم از من آگاه تر است. پروردگارا ! مرا بهتر از آن چه آن ها گمان می کنند قرار ده و گناهانی  را که نمی دانند بیامرز!.....

و در ضمن نامه ای که به معاویه بن ابی سفیان نوشت می فرماید: ...اگر نه این بود که خداوند نهی کرده است که انسان خویشتن را بستاید، فضایل فراوانی را ]درباره خود[ برمی شمرم که قلوب مومنان با آن سابقه  آشنایی دارد و گوش شنوندگان آن را بیگانه نمی شمارد... ، و در جای دیگر فرمود: "أقبح الصدق ثناء الرجل علی نفسه"، «زشت ترین سخن درست، مدح و ثنای انسان نسبت به خویشتن است».

به هر حال، انسان نباید خود را از دیگران برتر بداند بلکه وظیفه دارد دیگران را از خود بهتر بداند، آن گونه که حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام در ضمن حدیثی فرمود: .... عقل هیچ مسلمانی کامل نمی شود مگر این که ده خصلت در او باشد، سپس فرمود: آیا می دانید دهمین ]خصلت[ کدام است؟ گفته شد: چیست؟ فرمود: هیچکس را ننگرد مگر این که بگوید او از من پرهیزکارتر است. همانا مردم  ]دو دسته اند[: گروهی  که از او بهتر و پرهیزکارتر، و گروهی که از او بدتر و زبون ترند. پس، هرگاه کسی را ببیند که از او پست تر است بگوید شاید درونش بهتر باشد و آن بهتر بودن باطل برای او بهتر است و خوبی من ظاهر است و شاید این ظاهر خوب در واقع به ضرر من باشد، و هرگاه کسی را ببیند که بهتر و با تقواتر از او باشد در برابرش فروتنی کند تا به او برسد، و هنگامی که این گونه رفتار کند عزت و احترامش بالا می رود و نامش به نیکی برده می شود. خلاصه هرگز نباید انسان به بهانه تزکیه خویش ( که خود این تزکیه نیز از نظر اسلام نکوهیده است) از دیگران بدگویی کند و ناگفته پیدا است کسانی که از طریق مباهات، دیگران را تحقیر می کنند باید بدانند که ممکن  است در اثر غیبت آنان، عده ای به شخص غیبت شونده بدبین شوند لکن غیبت کننده علاوه بر این که برای جلب رضایت مردم ارزش و فضیلت خود را نزد خدا از دست می دهد در روز قیامت نیز مردم نمی توانند او را از غضب الهی نجات دهند.

4. حسد

یکی دیگر از عوامل غیبت حسد است و برای درمان آن انسان باید درباره عظمت این گناه قدری بیندیشد، چون کسی که به این انگیزه غیبت می کند در واقع  مرتکب دو گناه شده و دو عذاب یکجا برای خود می خرد: یکی عذاب حسد و دیگری عذاب غیبت، که هر دو از گناهان کبیره اند. انسان حسود به خاطر این که خدا به دیگری نعمتی را ارزانی داشته است حسادت می ورزد که این حسادت موجب عذاب روحی  اوست و این عذاب در دنیا  به پایان نمی رسد بلکه عذاب آخرت نیز بر عذاب او افزوده می گردد و در نتیجه در دنیا و آخرت زیان کار می شود؛ چون مقصود حسود از غیبت کردن این است که محسود را از بین ببرد ولی در حقیقت خود را فانی و نابود کرده است، برای این که حسنات و کارهای نیکی که انجام داده به خاطر غیبت کردن همه را به عنوان هدیه برای کسی می فرستد که از او غیبت کرده است. بنابراین، حسود دشمن خود و دشمن کسی است که از او بدگویی کرده است. چون گناهان کسی که از او غیبت شده در نامه عمل غیبت کننده ثبت می گردد و اعمال خوب او در نامه طرف مقابل نوشته می شود. خلاصه، غیبت از روی حسادت دلیل بر کمال حماقت و نادانی است، زیرا چه بسا حسادت و بدگویی موجب فضیلت و محبوبیت محسود در میان مردم شود. این طور نیست که هرگونه بدگویی پشت سر اشخاص موافقت آن ها را متزلزل کند بلکه ممکن است مذمت و عیب جویی خطاکاران و افراد بی تقوا و فاسق، موجب جلب محبت و کسب آبروی بیشتر برای محسود شود، بگذار بدخواهان هرچه می خواهند بگویند. به قول شاعر:

مه فشاند نور و سگ عو عو کند                                   هرکسی بر طینت خود می تند

تجربه نشان داده است که در این گونه موارد مردم به جای آن که سخن حسودان بدخواه را بپذیرند به افرادی که مظلومانه هدف قرار گرفته اند بیشتر علاقمند می شوند: هرگاه خداوند اراده کند فضیلتی که مخفی است منتشر شود برای این کار زبان حسود را می گشاید.

5. سخریه و استهزاء

عامل دیگر غیبت سخریه و استهزاء است که در این باره به تفصیل بحث خواهیم کرد. در کیفیت درمان این مرض روحی صاحب محجة البیضاء می فرماید: مقصود تو از استهزاء این است که دیگری را در نظر مردم خوار کنی و حال این که خود را نزد خدا و فرشتگان و پیامبران دلیل و خوار کرده ای و اگر لحظه ای درباره حسرت روز قیامت و جنایت هایی که در دنیا انجام داده ای و به سرافکندگی و شرمساری روز محشر بیندیشی و رسوایی آن روز را در نظر بیاوری که باید گناه کسانی را که مسخره کرده ای بر دوش نهی و زر و وبال آنها را به گردن گیری و عذاب آن ها را تحمل کنی و به سوی جهنم رانده شوی ( اگر در این باره تفکر کنی) بی تردید این فکر تو را از مسخره کردن دیگران و خوار نمودن آنان باز می دارد. هنگامی که کسی را مسخره می کنی تا دیگران بر او بخندند و نزد آنان کوچک شود، اگر دقت کنی پس از تامل در خواهی یافت که تو خود سزاوارتر از دیگرانی که مسخره ات کنند و به حالت بخندند و بدان که اگر امروز مسلمانی را نزد چند نفر مسخره می کند روز قیامت در انظار همه مردم مسخره  خواهی شد. این جا است که اگر انسان به باطن اعمال خود متوجه شود بسیاری از گناهان را ترک می کند و از کارهای زشت و ناپسند دست برمی دارد، چرا که عالم ظاهری دارد و باطنی، و به برگ کاغذی می ماند که دارای دو صفحه و دو رو است: کسی که به یک طرف آن نگاه می کند پشت صفحه را نمی بیند ولی ندیدن آن طرف کاغذ مستلزم این نیست که پشت برگ چیزی وجود نداشته باشد. بنابراین، اعمالی که انجام می دهیم در باطن عالم موجود است و در قیامت که صفحه دیگر عالم است ظاهر می شود. علاوه بر این، خداوند متعال و پیامبر و اولیای گرامی اش علیهم السلام حاضر و ناظرند و اعمال ما را می بینند، چنان که قرآن کریم می فرماید: "و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المومنون و ستردون إلی عالم الغیب و الشهاده فینبئکم بما کنتم تعملون" (سوره توبه / آیه 105بگو عمل کنید که خداوند و فرستاده او و مومنان اعمال شما را می بینند و به زودی به سوی کسی باز می گردید که پنهان و آشکار را می داند و شما را به آن چه عمل می کردید خبر می دهد.

عرض اعمال

در تفسیر این آیه احادیثی در کیفیت عرض اعمال به حضور رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و ائمه معصومین علیهم السلام وارد شده است که مناسب است برای توجه بیشتر در اعمال و رفتار و گفتار خویش مضامین آنها را همیشه در نظر داشته باشیم. حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر روز صبح تمام اعمال مردم بر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم عرضه می شود: اعمال نیکان و بدان. بنابراین، مراقب اعمال خود باشید و این همان قول خدای تعالی است که فرمود بگو عمل کنید که خداوند و فرستاده او و مومنان اعمال شما را خواهند دید و سپس ساکت شد.

در حدیث دیگری آمده است که شخصی به نام سماعه می گوید از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: شما را چه می شود که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را آزرده خاطر می کنید؟ مردی گفت: چگونه آن حضرت را ناراحت  می کنیم؟ فرمود: مگر نمی دانید که اعمال شما بر آن حضرت  عرضه می گردد و آن گاه که گناهی در نامه عمل شما می بیند غمگین می شود؟ پس به پیامبر بدی نکنید و او را (با ترک گناه و انجام عبادات و طاعات خویش) مسرور سازید.
امام باقر علیه السلام فرمود: در هر شام پنجشنبه تمام کارهای شما بر پیامبرتان عرضه می گردد؛ بنابراین باید شرم کنید از این که عمل زشتی از شما بر پیامبر عرضه شود.
و در حدیث دیگری آمده است که شخصی به نام عبدالله بن ابان زیات که از مقام و منزلت خاصی  نزد امام هشتم علیه السلام برخوردار بود می گوید به ایشان گفتم: برای من و خانواده ام دعا بفرما. فرمود مگر من دعا نمی کنم؟ به خدا سوگند، اعمال شما هر شب و روز بر من عرضه می شود.عبدالله می گوید این سخن بر من گران آمد. امام هشتم علیه السلام فرمود: مگر کتاب خدای عزو جل را نمی خوانی که می فرماید: «و بگو هر عملی کنید خدا و پیامبر و مومنان عمل شما را می بینند»؟ به خدا سوگند منظور علی بن ابی طالب علیه السلام است. پس اگر کسی بداند که عالم هستی دو رو دارد و بداند که تمام اعمال و رفتارش در آن روی صفحه مضبوط است و در مرأی و منظر اولیای خدا قرار می گیرد، بی تردید بندگان خدا را مسخره نمی کند، زیرا روزی تمام اعمال و رفتار انسان به صفحه خواهد آمد، آن وقت است که شرمنده و نادیده خواهد شد، ولی چه فایده که حسرت و ندامت دیگر سودی ندارد. پس کسی که از طریق غیبت دیگران را مسخره می کند باید بداند که روز قیامت در انظار همه، مردم او را مسخره خواهند کرد و نزد انبیاء و اولیاء رسوا خواهد شد.

6. تظاهر به دلسوزی و ترحم کردن

گاهی انسان به عنوان ترحم  و دلسوزی گرفتاری غیبت می شود. البته دلسوزی برای کسی که به گناه آلوده شده در صورتی که برای خدا باشد بسیار پسندیده است، چه بسا برخی از دلسوزی ها از روی حسد و بدخواهی و تحقیر است ولی به صورت دلسوزی و خیرخواهی اظهار می شود. در این گونه موارد شخص غیبت کننده حس حسادت و انتقام خود را به صورت ترحم اشباع می کند و ممکن است امر بر خود او نیز مشتبه شده باشد، اما اگر دقت شود معلوم می گردد که انگیزه اصلی دلسوزی نیست. مثلا می گوید بیچاره فلانی سخت گرفتار و آلوده شده است، خدا ان شاء الله نجاتش دهد. در این موارد بصورت دعا و اظهار محبت مرتکب غیبت شده که خود نوعی ریا و نفاق است. در این جا محرک اصلی در سخن گفتن، شیطان است که به بهانه دلسوزی انسان را وادار به غیبت می کند و در نتیجه اجر و پاداش او را از بین می برد. عوامل دیگری نیز برای غیبت وجود دارد که جهت رعایت اختصار از ذکر آن ها صرف نظر می کنیم.

Sources

محمدرضا مهدوی کنی- نقطه های آغاز در اخلاق عملی- از صفحه 218 تا 231

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information