آیا در تفکر دینى، تساهل و تسامح پذیرفته شده است یا خیر؟ و در صورت پذیرش، آیا تساهل مطلقا پذیرفته شده یا در موارد خاصى پذیرفته شده است؟ شروط و ملاک هاى پذیرش تساهل و تسامح در دین چیست؟
سهل گیرى و تحمل مبتنى بر آموزه هاى دینى نسبت به باورها و رفتارهاى مخالف، به خصوص باورها و رفتارهاى دین مخالف را «تساهل دینى» و سخت گیرى و عدم تحمل برخاسته از آموزه هاى دینى نسبت به باورها و رفتارهاى مخالف، به ویژه باورها و رفتارى دینى مخالف را «عدم تساهل دینى» گویند.
بنابر تعریف مزبور، در تفکر دینى، تساهل در اصل پذیرش دین وجود دارد; یعنى انسان در اصل انتخاب و پذیرش نوع دین آزاد و مختار است; زیرا فلسفه و حکمت آفرینش انسان، رشد، تعالى و کمال انسان بر مبناى اختیار و آزادى است و چون هدف خلقت انسان، پیمودن راه کمال از طریق امور اختیارى بوده و انسان براى کسب این مقام، افزون بر قدرت و اختیار، نیازمند آگاهى و شناخت است و هر چند انسان از ناحیه قدرت و اختیار هیچ نقصى ندارد، اما ابزار شناخت (یعنى حس و شهود و عقل) وى براى شناخت کمال واقعى و راه سعادت کامل نیست و او با این ابزارها قادر نیست مسیر کمال را بپیماید و حق را از باطل تمییز دهد، از این رو، خداوند متعال ابزار شناخت انسان را از طریق وحى و ارسال رسل و تشریع شرایع و احکام دینى و راهنمایى و هدایت توسط پیامبران (ع) تکمیل نموده و زمینه شناخت کامل وى را فراهم آورده است. بنابراین، انسان با عنایت به ابزارهاى شناخت خویش و نیز به کمک وحى و هدایت رسولان الهى (ع) و با آزادى و اختیار کامل، مى تواند مسیر هدایت و رستگارى را بپیماید.
بنابراین، در اسلام، انسان در اصل پذیرش و انتخاب دین، مختار و آزاد است و هیچ گونه اکراه و اجبارى در پذیرش دین براى وى وجود ندارد «لااکراه فى الدین قد تبین الرشد من الغى؛ در دين هيچ اجبارى نيست و راه از بيراهه به خوبى آشكار شده است.» (بقره/ 256) خداوند می فرماید: «انا هدینا السبیل اما شاکرا و اما کفورا؛ ما راه هدایت و سعادت را نشان دادیم، مردم در انتخاب آن آزادند.» (بلد/ 10) «قل الحق من ربک فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر؛ بگو حق از پروردگارتان [رسيده] است پس هر كه بخواهد بگرود و هر كه بخواهد انكار كند.» (کهف/ 29) البته، روشن است که آزادى افراد در انتخاب دین و نیز عدم اجبار و اکراه در پذیرش دین، هرگز به معناى عدم بازخواست افراد در قیامت نیست. چه، عدم اجبار در پذیرش دین، غیر از لزوم تبعیت از دین حق است. بنابراین، در این خصوص، مقتضاى دین، تساهل و تسامح به معناى سهل و آسان گیرى است و دین از انعطاف لازم برخوردار مى باشد.
از سوى دیگر، هر چند مقتضاى دین در پذیرش اصل دین، تساهل و سهل گیرى است، اما پس از پذیرش دین، در حوزه دینى، اصول و فروع ثابت ولایتغیرى وجود دارد و به تعبیرى، دین در این خصوص تساهل ناپذیر است و مؤمن پس از پذیرش آزادانه دین، باید بدون کم و کاست، به این اصول و به طور کلى، لوازم دین معتقد و مقید باشد و هرگز دین در این زمینه، انعطاف پذیر و اهل مداهنه و مدارا نیست، هر چند پس از پذیرش و اعتقاد به لوازم دین، در نحوه اجرا و عمل و متناسب با شرایط زمان و مکان و نیز توان و قدرت عمل مؤمنان از انعطاف لازم برخوردار است و اهل مدارا و مسامحه و سهل گیرى است. این نوع سهل و آسان گیرى و مداراى دینى با مؤمنان با هدف نیل به سعادت و رستگارى و در راستاى تحقق فلسفه آفرینش است. بنابراین، همان گونه که مقتضاى دین در اصل پذیرش بر تساهل و مدارا و آسان گیرى است، پس از پذیرش، در شیوه اجرا و عمل به فروع نیز داراى تساهل و مداراست; مثلا، مؤمنى که توان گرفتن روزه را ندارد، از گرفتن روزه (با شرایطى خاص) معاف مى شود. همچنین است در سایر اعمال و مناسک دینى.
البته، حکمت و اقتضاى فلسفه آفرینش و تشریع دین و ارسال رسل، نیل به سعادت و کمال انسانى است و لازمه تحقق چنین هدفى، علاوه بر برخوردارى انسان از امکانات و ابزارهاى لازم شناخت، فقدان موانع و شفاف بودن مسیر شناخت حق مى باشد. به همین دلیل، انبیا و رسولان الهى (ع) هیچ گاه در ابلاغ دین و پیام الهى، کوتاه نیامده و اهل مسامحه و مدارا نبوده و با هر عاملى که موجبات گمراهى مؤمنان و نیز تیره و تار کردن مسیر حق از باطل را فراهم مى آورد، برخورد مى کردند و این گونه موانع را از مسیر راه برمى داشتند. از این رو، پیامبران الهى (ع) هرگز در اجراى وظیفه الهى خویش و نیز ابلاغ دین، اهل مدارا و مسامحه نبوده و همیشه سازش ناپذیر و با مخالفان دین الهى، اهل پیکار و مبارزه و جهاد بوده اند; زیرا، در صورت مدارا و مسامحه در ابلاغ وحى الهى، اساسا تحقق فلسفه خلقت و تکمیل ابزار شناخت انسان و رهنمونى انسان به سعادت و کمال بى معنا و غیرممکن مى نمود. جنگ هاى پیامبران الهى (ع) با فرعونیان زمان، جهاد پیوسته و مستمر پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار(ع) در طول حیات خود با طاغوتیان زمان، گواه این مدعاست.
بنابراین، اسلام نیز مانند سایر ادیان توحیدى، از یک سو، با کفر و شرک و بت پرستى به شدت مبارزه نموده و هرگز اهل مسامحه و مدارا و تسامح نیست. در عین حال، در اصل پذیرش دین و در شیوه عمل به احکام دین و با شرایط خاصى اهل مدارا و مسامحه و آسان گیرى است. از سوى دیگر، روح غالب آموزه هاى دینى و تعالیم وحیانى سهل گیرى و آسان گیرى است، مگر در جایى که عفت و اخلاق عمومى در معرض تباهى قرار گرفته و مصلحت عمومى به خطر افتد و نرمش و ملاطفت کارساز نباشد. در آن جاست که به سخت گیرى و مصالحه نکردن سفارش نموده است. در این زمینه، قرآن کریم مى فرماید: «ما جعل علیکم فى الدین من حرج؛ خداوند در دین سختى بر شما ننهاده است.» (حج/ 78) و نیز مى فرماید: «ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج؛ خداوند نمى خواهد بر شما سخت گیرى روا دارد.» (مائده/ 6)
سخت گیرى به عنوان یک اصل در تعالیم وحیانى وجود ندارد، بلکه به عنوان یک مسکن و درمان موقت است. در جاى دیگرى قرآن مى فرماید: «یرید الله بکم الیسر ولا یرید بکم العسر؛ خداوند آسانى را بر شما مى خواهد و خواستار سخت گیرى بر شما نیست.» (بقره/ 85) و نیز مى فرماید: «یرید الله ان یخفف عنکم و خلق الانسان ضعیفا؛ خداوند مى خواهد تکلیف شما را آسان سازد; چه آدمى ناتوان و ضعیف آفریده شده است.» (نساء/ 28) اساسا جعل احکام اسلامى متناسب با وضعیت زیست شناختى انسان و به بیان دیگر، متناسب با مقتضاى فطرى اوست.
علاوه بر آیات مزبور، روایاتى نیز در این زمینه وارد شده است. در حدیث نبوى مشهور، پیامبر (ص) مى فرماید: «بعثت بالحنیفیة السمحة؛ من بر آیین توحیدى سهل و آسانى مبعوث شده ام.» (اصول کافى، ج 2، باب الشرایع، ص 17، ج 1) در حدیث نبوى مشهور دیگرى به همین مضمون مى فرماید: «لم یرسلنى الله بالرهبانیة و لکن بعثنى بالحنیفة السمحة.» (وسائل الشیعه، ج 2، ص 107)
در خصوص تساهل و تسامح دینى و سهله و سمحه بودن دین دو برداشت و تفسیر وجود دارد: یکى، تفسیرى انحرافى که چند صباحى است در جامعه علمى مطرح است، مبنى بر این که «سهل گیرى و تساهل ذاتى دین است.» البته، معناى این سخن آن است که سخت گیرى اساسا شایسته دین نیست; زیرا چنین استدلال مى کنند که ایمان خالصانه و صمیمانه است و عدم تساهل مقتضى ریاکارى و ناخالصى است. پس دین مقتضاى تساهل است.
دیگرى، تفسیر و برداشت صحیح از تساهل دینى است: احکام اسلام (فى حد ذاته) و در مقایسه با سایر ادیان و در مجموع، بر سهولت و آسانى استوار است. علاوه بر این، اسلام در پذیرش ابتدایى دین و نیز در عمل به احکام آن، اهل مدارا و سهل گیرى است. برداشت نادرست و انحرافى، که متأسفانه امروزه در جامعه علمى بدان دامن زده مى شود و ارتباط نزدیکى با بحث تساهل و تسامح دارد و در واقع، لازمه دیدگاه انحرافى اول است، این که نمى توان یک فکر و اندیشه را عین دین نامید، بلکه دیگر اندیشه ها نیز بهره اى از حقیقت دارند. این تفکر انحرافى ناشى از تفکر نسبیت گرایى و پلورالیسم دینى مى باشد که معتقد است همه ادیان بر حق بوده و نمى توان تنها یک دین یا تفکر و اندیشه را ناب و عین حقیقت دانست; زیرا در منظر نسبیت گراها، هیچ فکر و اندیشه اى، اخلاق و فرهنگى، غالب، مسلط و مطلق مطرح نیست، بلکه همه این ها نسبى است; چرا که ملاک پذیرش رأى مردم است و خواست مردم نیز به دلیل نوع علایق و سلایق آن ها متفاوت است. از این رو، هیچ گروه یا صاحب فکر و اندیشه و حتى مکتبى نمى تواند مدعى بر حق بودن یا عین دین بودن باشد. متأسفانه افراط بدان جا رسیده که برخى که حتى دستى در مسائل دین هم دارند، تحت تأثیر این جریان، مدعیند که ملاک اجراى حکم خدا نیز رأى و نظر مردم است!
این گونه تفکرات، متأثر از تفکرات انحرافى پلورالیستى است که اعتقاد دارد سایر ادیان نیز بهره اى از حقیقت دارند و این سخنان که گروه ها و احزاب و افراد باید نسبت به یکدیگر تساهل و تسامح داشته باشند و یکدیگر را تحمل کنند، دقیقا برگرفته از تساهل دینى در جوامع غربى است. ژان ژاک روسو مى نویسد: «باید نسبت به تمام مذاهبى که سخت گیر نیستند، سهل انگار باشیم، به شرط آن که اصول آن بر خلاف وظایف اجتماعى و مدنى افراد ملت نباشد ولى آن که جرأت مى کند بگوید غیر از دین من در هیچ دینى رستگارى نیست، باید از کشور رانده شود.» (ژان ژاک روسو، قرارداد اجتماعى، ترجمه زیرک زاده، ص 206)
این گونه تفکرات اساسا با روح آموزه هاى دینى مغایر است. البته روشن است که منظور از پلورالیسم، تحمل و مدارا با سایر گروه ها و جریانات فکرى است، نه تأیید حقانیت آنان. این تفسیر که سایر ادیان نیز بر حق است و هیچ دینى یا صاحب مسلکى نمى تواند مدعى شود که رستگارى و نجات و سعادت نزد اوست، بلکه همه افراد، گروه ها و ادیان نیز از حقیقت بهره اى دارند، این نفى انحصارگرایى و یا نفى انحصار حقانیت نزد یک دین یا گروه یا فرقه اى خاص و دقیقا چیزى است که با روح تفکر ناب دین ناسازگار است: «ان الدین عندالله الاسلام؛ انحصارا تنها دین و تنها راه سعادت و نجات در اسلام است.» (آل عمران/ 19) و یا آیه شریفه «فمن یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فى الآخرة من الخاسرین؛ اگر کسى غیر از اسلام، دینى اختیار کند، هرگز از او پذیرفته نیست و او در آخرت از زیان کاران است.» (آل عمران/ 85)
بنابراین، این تفکر که هیچ دینى یا گروهى نمى تواند ادعا کند که تنها راه سعادت و رستگارى نزد اوست و تفکر او تفکرى ناب و حقیقى است، با روح آموزه هاى دینى سازگار نیست. در عین حال، همان گونه که گذشت، رحمت و مدارا و رأفت داشتن اسلام هرگز به معناى بى مبالاتى، بى توجهى، سستى و کاهلى و نیز تحمل او به معناى حقانیت قایل شدن براى سایران نیست. با وجود این، پلورالیسم سیاسى به معناى تسالم و حسن هم جوارى و تفاهم و هم زیستى مشترک از اصول بنیانى و روح آموزه هاى دین است; بدین معنا که گروه ها، احزاب و جریانات سیاسى، فرهنگى، دینى و اجتماعى با روح همکارى و همزیستى مشترک و مسالمت آمیز براى تحقق اهداف و آرمان هاى مشترک جامعه اسلامى تلاش مى کنند. «تسامح» در این باب، به معناى تحمل یکدیگر است و این که از اختلافات پرهیز نموده، براى تحقق اهداف مشترک تلاش نمایند. این ها همه روح آموزه هاى دینى، بلکه عین سفارش دین است. حتى در جامعه اسلامى، کفار ذمى نیز مى توانند در کنار مسلمانان آزادانه فعالیت نموده، براى حفظ امنیت و آرامش و براى سعادت و آبادانى و پیشرفت جامعه تلاش کنند. ولى معناى این سخن هرگز حقانیت داشتن آنان نیست.
بنابراین، اساسا اسلام دین رأفت و رحمت است، در عین حال، در مواردى که جامعه اسلامى دچار انحراف شود و مصالح مردم و جامعه اسلامى و اخلاق و عفت عمومى به خطر افتد، بر همان اصل، اسلام دین غلظت و شدت خواهد بود و اهل مدارا و مسامحه و معامله و سازش نخواهد بود. قرآن نتیجه نرم خویى و مدارا را ایجاد زمینه کمال و ایمان آوردن و جذب مردم برشمرده، بدخلقى و درشت خویى را بستر مناسبى براى پراکنده شدن مؤمنان از پیروان پیامبر (ص) قلمداد مى کند و مى فرماید: «فبما رحمة من الله لنت لهم ولوکنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم و استغفرلهم؛ به لطف و رحمت الهى، با آنان نرم خویى کردى و اگر درشت خویى سخت دل بودى، بى شک، از گردت پراکنده مى شدند. پس از ایشان درگذر و برایشان درخواست بخشش نما.» (بقره/ 159)
همچنین راه موفقیت حضرت موسى (ع) و هارون (ع) را بر فرعون و فرعونیان نرم خویى و سخن لین شمرده، مى فرماید: «اذهبا الى فرعون انه طغى* فقولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشى؛ به سوى فرعون بروید که او سر به طغیان برداشته است و با او سخن نرم بگویید باشد که پند گیرد و با خشوع و خشیت گردد.» (طه/ 43- 44)
البته، روشن است که این شیوه تحمل، خود نیز داراى معیار و میزانى است و اگر از حد اعتدال خارج شود و به حد افراط برسد کارى مذموم خواهد بود. از این رو، قرآن از کسانى که از اخلاق حسنه پیامبر (ص) و صبر و تحمل بسیار آن حضرت سوء استفاده کرده و گاه و بى گاه مزاحم اوقات شریف آن حضرت مى شدند و ایشان را با اسم و در کمال بى ادبى، بلند صدا مى کردند و در سخن گفتن با آن حضرت رعایت ادب و احترام را نمى نمودند، برخورد کرده و به چنین مردم بى فرهنگى ادب مى آموزد (حجرات/ 1- 5) این نوع رفتار به تعبیرى، میان «خودى ها» و آموزش ادب به آنان است، ولى برخورد با «غیر خودى ها» به گونه اى دیگر و شدیدتر مى باشد.
فرهنگ دینى در برخورد با غیر خودى ها، هرگز مدارا و ملاطفت و تحمل را نمى پذیرد. دین هر چند به برخورد توأم با مهربانى و ملاطفت و مدارا میان خودى ها توصیه کرده، مى فرماید: «محمد (ص) پیامبر الهى است و کسانى که با او هستند بر کافران سخت گیر و با خودشان مهربانند.» (فتح/ 29) هرگز ملاطفت و مهربانى و تحمل و مدارا با دشمنان خدا و غیرخودى ها را نمى پذیرد و فرمان سخت گیرى شدید و انقلابى مى دهد; مى فرماید: «اى پیامبر، با کافران و منافقان جهاد کن و با آنان درشتى نما که سرانجام آنان جهنم است و بد جایگاهى است.» (توبه/ 73؛ تحریم/ 9) باز مى فرماید: «با کفار بجنگید تا در شما درشتى و صلابت ببینند.» (توبه/ 123) بدانید که خداوند داراى عقاب و کیفرى سخت و شدید است (بقره/ 96) و باز مى فرماید: «اما کسانى که کفر ورزیدند، آنان را در دنیا و آخرت به شدت عذاب مى کنم و هیچ یاورى هم نخواهند داشت.» (آل عمران/ 56)
پس از جنگ سربازان اسلام با مردم یمن که بدون اذن حضرت على (ع) غنایم را تقسیم کرده بودند و حضرت دستور برگرداندن آن را دادند لشکریان هنگام شرفیابى نزد رسول خدا زبان به اعتراض على (ع) گشودند. پیامبر اسلام (ص) آنان را جمع نموده و در مقام و شأن على (ع) فرمودند: «اى مردم زبان از شکایت و گله على بن ابیطالب بردارید، چون او با شدت از خدا و حریم حق دفاع مى کند و در دفاع از حق و دین اهل سستى و مسامحه نیست.» (بحارالانوار، ج 21، ص 384 و 385) پیامبر مى فرمایند: «غیر مداهن فى دینه؛ على (ع) اهل سستى و مداهنه در دین خدا نیست.»
برآیند آیات و روایات این است که اسلام در مجموع، دین رحمت، رأفت، ملایمت و نرم خویى است، مگر در جایى که این کار موجب سوء استفاده دیگران شده و جامعه اسلامى را با خطر انحراف مواجه سازد. مؤید این سخن علاوه بر جعل و وضع آسان احکام دین اسلام و نیز سیره پیامبر اکرم (ص)، منابع فقهى و احکام عملى اسلام است که بر سهولت استوار است. در ابواب گوناگون فقه و در جاى جاى آن، این مسأله به چشم مى خورد; تیمم به جاى وضو و یا غسل در شرایط خاص، اعتماد به ظن در پیدا کردن قبله با شرایط ویژه، سفارش به اقامه نماز به صورت نشسته و حتى خوابیده در صورت اضطرار و درباب نماز و روزه، مراعات حال زنان در عادات ماهانه یا ایام شیردهى و باردارى یا در باب حج، وجود استطاعت که از جمله شرایط وجوب حج شمرده شده و نیز رفع وجوب جهاد براى زنان از جمله این موارد است.
بنابراین، تساهل و تسامح در اسلام تنها بدین معنا پذیرفته است که احکام دینى و وضع و تشریع آن در مقایسه با سایر ادیان، بسیار سهل و آسان است. در عین حال، در مواردى، همین دین اهل مدارا و مسامحه نیست، بلکه به شدت بر عدم مدارا توصیه مى کند. پذیرش مطلق تساهل توسط برخى روشن فکران و نیز متدینان متأثر از فرهنگ غربى، که دین اسلام را به دینى ذاتا اهل مسامحه و مدارا و تساهل و تسامح تفسیر و توجیه مى کنند و مطلقا شدت و سختى را در آن نفى مى کنند، برداشتى انحرافى و متأثر از تفکر غربى است.
مواردى که اسلام دین مدارا و مسامحه نیست و به شدت بر عدم مدارا توصیه مى کند و اهل مداهنه نیست، اجراى حدود الهى است. ابن سعد از قول عایشه مى نویسد: «هیچ گاه پیامبر (ص) میان دو کار اختیار نمى کرد، مگر آن که آسان ترین را برمى گزید تا جایى که گناهى در میان نباشد. و اگر گناهى به میان مى آمد، از همه مردم نسبت بدان گناه دورتر بود و هرگز پیامبر (ص) براى ظلمى که به خودش شده بود، از کسى انتقام نمى گرفت، مگر زمانى که احترام نواهى خداوند از میان مى رفت، در آن صورت، براى خدا انتقام مى گرفت.» (الطبقات الکبرى، ج 1، القسم الثانى، ص 91)
این حدیث شریف بیانگر آن است که پیامبر (ص) هر چند در حقوق شخصى خود، اهل مدارا و ملایمت بود، اما هرگز در اجراى حدود الهى، اهل مداهنه نبود. سیره عملى ایشان که بین آشنا و غریب و فقیر و غنى در اجراى حدود الهى تفاوتى نمى گذاشت نیز مبین همین نکته است. در جایى که مدارا و مسامحه موجب گناه یا مستلزم ظلمى به دیگران شود نیز اسلام دین شدت و تساهل ناپذیر است. تبعیض، بى حرمتى و بى احترامى در اجراى حدود الهى، بدعت در دین و بازى با احکام آن به شرکورزى در احکام دینى و مانند آن از جمله امورى است که مدارا و مداهنه هرگز در آن پذیرفته نیست. بدعت گذارى در دین نیز شدیدا مورد تنفر رسول خدا (ص) بوده و مى فرمود: «کل بدعة ضلالة و کل ضلالة فى النار؛ هرگونه بدعت گزارى در دین گمراهى است و هر نوع گمراهى به آتش مى انجامد.» (کافی، ج 1، باب البدع و الرأى، ج 12) علاوه بر بدعت در دین، شرک و غلو نیز همواره مورد سرزنش پیامبر اکرم (ص) بوده «لاترفعونی فوق حقی فان الله اتخذنی عبدا قبل ان یتخذنی نبیا؛ مرا از آنچه حق من است بالاتر نبرید که خداوند پیش از آن که مرا به پیامبرى برگزیند، به بندگى انتخاب کرده است.» (ابن بابویه، عیون اخبارالرضا، ص 324)
از جمله مواردى که در آن، دین اسلام اهل مسامحه و مداهنه نیست، معامله و سازش بر سر اصول است; یعنى در ابلاغ وحى پیامبر (ص) ذره اى کوتاه نیامده و اهل مداهنه و مدارا و سازش نبوده است; مى فرماید: «لااعبد ما تعبدون* و لاانتم عابدون ما اعبد؛ آنچه مى پرستيد نمى پرستم و آنچه مى پرستم شما نمى پرستيد.» (کافرون/ 3- 4) بنابراین، مراد از تساهل و تسامح دینى آن است که خداوند در جعل قوانین شرعى، بندگان را به سختى نینداخته و تکالیف طاقت فرسا نیز مقرر نکرده است. خود پیامبر اکرم (ص) نیز مى فرمایند: «من به ابلاغ دینى که سهل و آسان است، برانگیخته شده ام.» (بحارالانوار، ج 61، ص 319 و ج 69، ص 42) و هرگز مراد از تساهل اعطاى حقانیت نیست و تحمل و مدارا و تسامح با سایر گروه ها و فرقه هاى سیاسى و اجتماعى نیز (همان گونه که بیان شد) عین توصیه دینى است.
ادیان اعمال انسان مدارا جهان بینی اسلامی باورها در قرآن سیره نبوی