خداوند در قرآن می فرماید: «و الله یدعوا إلی دار السلام و یهدی من یشآء إلی صراط مستقیم؛ و خداوند به سرای صلح و سلامت فرا می خواند؛ و هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت می کند.» (مائده/ 16) جامعه از تلاقی متلاطم آحاد انسان ها پدید می آید و زادگاه فرهنگ ها نیز نقطه تماس و تلاقی آدمیان است. به نظر ما در همان اوان خلقت آدمی، به محض آنکه برای نخستین بار انسانی با انسانی دیگر به گفتگو پرداخت، «فرهنگ» نیز زاده شد. فرهنگ های تکامل یافته، وجه نرم افزاری تمدن ها هستند و ادیان الهی نیز هماره بزرگترین محرک و مقوم فرهنگ ها و تمدن ها بوده اند. بدون تردید، ادیان، فرهنگ ها و تمدن ها هر یک مبتنی بر مبانی فلسفی و معرفت شناختی خاصی هستند. این سه مقوله سترگ، عناصر به هم پیوسته، بلکه درهم تنیده ای هستند که خواه ناخواه بر هم تأثیر می گذارند و به موازات هم تحول یافته و تکامل می پذیرند. فرهنگ هر ملت، شناسنامه ی آن ملت و تمدن هر عصر هویتنامه آن عصر به شمار می رود.
میان فرهنگ ها و نیز تمدن های گوناگون با همدیگر، نسبت ها و مناسبات مختلفی قابل فرض است. میان تمدن ها و فرهنگ ها ممکن است نسبت «تباین» و بیگانگی حاکم باشد؛ یعنی تمدن ها و فرهنگ ها، دستگاه ها و مجموعه های قیاس ناپذیری باشند که از هرگونه تاثیر و تأثر نسبت به یکدیگر به دور هستند. هر فرهنگ و تمدنی منظومه ای است در درون خود (به اعتبار تناسب اجزا) پیوسته و منسجم، اما در برون، در مقایسه با سایر تمدن ها و فرهنگ ها، غیر مماس، غیر مرتبط و از هم گسسته است. چنان که ممکن است فرهنگ ها و تمدن ها (همه باهم یا برخی با برخی دیگر) مماس و مرتبط باشند. تماس و ترابط نیز می تواند «واگرایانه» و تقابلی (منفی) و یا «هم گرایانه» و تمایلی (مثبت) باشد؛ کما اینکه نسبت تقابل نیز دو فرض دارد: می تواند همراه با فرایندی پیوسته در تنازع بوده و در نتیجه به دوری و «تباعد» فزاینده ی تمدن ها بینجامد و می تواند به تجزیه و زوال و در نتیجه، به «تساقط» هر دو تمدن یا «تغلب» یکی (مثلا فرهنگ و تمدن جوان تر و پویاتر، یا قدرتمندتر) بر دیگری منتهی شود. چنان که رابطه هم گرایانه نیز بر اثر تعامل و تکافل تمدن ها، می تواند به تکامل موازی دو تمدن بینجامد یا به ادغام و تداوم آنها در قالب تولد فرهنگ و تمدنی جدید منجر شود.
پس از اشاره ای اجمالی به نکات کلی، اینک یادآور می شویم که علل و دلایل بسیاری در تعیین و تحقق عینی نسبت میان یک فرهنگ و تمدن با فرهنگ و تمدن دیگر دخیل است؛ اما عمده دلایل امکان و ضرورت همزیستی فرهنگ ها، همان علل و دلایل توجیه کننده لزوم زیست اجتماعی آحاد بشری است. در این نوشته کوتاه تحت عنوان مبانی و موانع همزیستی، به گونه ای گذرا برخی از این علل و دلایل عبارتند از:
1- از نظرگاه قرآن همه انسان ها از یک مرد و زن آفریده شده اند، تنوع و تکثر ملل و اقوام عارضی است و نزد خداوند تنها تقوی، ارزش حقیقی قلمداد می شود. پر واضح است که تقوی که عامل فروتنی و باعث محبت نسبت به بندگان خداست، هرگز موجب برتری جویی، کبر و نخوت نمی شود. این منظر وحیانی قرآن، استوارترین مبنا برای تفاهم و تعایش صلح آمیز آدمیان، به رغم باورمندی و پایبندی به ادیان و فرهنگ های گوناگون است.
2- به رغم تنوع فرهنگ ها و بالطبع وجود تفاوت ها و حتی تعارض های بسیار میان آنها، مشترکات و مشابهات میان آنان بسی بیشتر از مفترقات و اختلافات است. از ریشه ی واحد بشریت که بگذریم، ارزش های مشترک انسانی، احساسات مشابه آدمیان، عقاید دینی هم سان (به ویژه در میان پیروان ادیان ابراهیمی) بستر و بهانه کارسازی برای گفت و شنود و زندگی توأم با صلح و صفا است. عدالت طلبی، خیرخواهی، کمال جویی و امنیت گرایی که آرمان های مشترک بشریند، تنها و تنها در سایه ی ترابط و تفاهم انسان ها به دست آمد. وانگهی میدان های فارغ از ارزش و ایدئولوژی، مانند قلمرو علوم محض نیز کم نیست که بشریت بتواند در آنها به داد و ستد، تعامل و تعاون بپردازد.
3- همان علل و دلایلی که زیست اجتماعی آحاد بشری را از آغاز خلقت ضروری کرده است، هنوز و همچنان به مثابه ی علل و دلایلی کارساز، بر امکان و ضرورت همزیستی بشر معاصر تأکید می ورزند؛ چه آنکه نیازمندی های انسان ها در گذشته به فراخور بساطت زندگی جمعی انسان بسی بسیط و ابتدایی بود. اکنون که نیازمندی های بشر پیچیده تر شده است، نیاز به روابط استوارتر و داد و ستد افزون تر احساس می شود.
4 - فراورده های فکری و علمی بشری، ملک مطلق هیچ قوم و قریه ای نیست. حکمت و معرفت و علم و صنعت، میراث مشترک فرزندان آدم است و باید میان آنان مبادله شود و همه مشترکا از آن استفاده کنند. هر پدیده ی علمی برایند فرایند طولانی و پیچیده ای است. اگر امروز یک دانشمند با تحقیق و تأمل به اکتشافات حقیقی نایل می شود یا به اختراع صنعتی دست می یازد، وامدار تأملات و تحقیقات هزاران عالم دیگر از میان اقوام و ملل مختلف در گذشته است. دانشمند امروز، خود از فراورده های تاریخ علم است که دست همه ی بشریت آن را آفریده است.
استمرار و حیات علم و اندیشه و تکامل آن به ترابط و تعامل آن بسته است. بخل علمی و انحصار طلبی صنعتی غرب معاصر بر خلاف مروت بشری است و همین انحصار طلبی و بخل نیز او را از پای در خواهد آورد. تاریخ گواهی می دهد که غرب باستان وامدار شر باستان است و غرب مدرن نیز مدیون شر جدید است، که با ظهور و گسترش اسلام پدیدار شد. ویل دورانت در تاریخ تمدن ویل دورانت نقل می کند: «از زمان تدوین تاریخ، لااقل شش هزار سال می گذرد و در نیمی از این زمان خاور نزدیک مرکز امور و مسائل بشری بوده است. از این اصطلاح مبهم "خاور نزدیک" منظور ما تمام جنوب باختری آسیاست که در جنوب روسیه و دریای سیاه و مغرب هندوستان و افغانستان قرار دارد و با مسامحه بیشتر، این نام را شامل مصر نیز می دانیم. چه این سرزمین از زمان های بسیار دور با خاور پیوستگی داشته و با یکدیگر شبکه ی پیچ در پیچ فرهنگ و تمدن خاوری را ساخته اند.
در این صحنه ای که تحدید مرزهای دقیق آن مقدور نیست و مردم و فرهنگ های مختلف بر روی آن وجود داشته اند، کشاورزی و بازرگانی، اهلی کردن جانوران، ساختن ارابه، سکه زدن، سند نوشتن، پیشه ها و صناعت، قانونگذاری و حکومت رانی، ریاضیات و پزشکی، هندسه و نجوم، تقویم و ساعت و منطقة البروج، الفبا و خط نویسی، کاغذ و مرکب، کتاب و کتابخانه و مدرسه، ادبیات و موسیقی، تجارت و معماری، سفال لعابدار و اسباب های تجملی، یکتاپرستی و تک همسری، اسباب و آرایش و جواهر، مالیات بردرآمد، نرد و شطرنج و... برای نخستین بار پیدا شده و رشد کرده است و فرهنگ اروپایی و آمریکایی در طی قرون، از راه جزیره کرت و یونان و روم، از فرهنگ همین خاور نزدیک گرفته شده است.
آرین ها خود واضع و مخترع تمدن نبودند، بلکه آن را از بابل و مصر به عاریت گرفته اند و یونانیان نیز سازنده ی کاخ تمدن به شمار نمی روند؛ زیرا آنچه از دیگران گرفته اند، به مراتب بیش از آن است که از خود برجای گذاشته اند. یونان در واقع همچون وارثی است که ذخایر سه هزار ساله ی علم و هنر را که با غنایم جنگ و بازرگانی از خاور نزدیک به آن سرزمین رسیده به ناحق تصاحب کرده است. با مطالعه ی مطالب تاریخی مربوط به خاور نزدیک و احترام گذاشتن به آن، در حقیقت وامی را که نسبت به مؤسسان واقعی تمدن اروپا و آمریکا داریم، ادا کرده ایم. امروز پاره ای از میراث بنی آدم در دست شرقیان و پاره ای دیگر در چنگ غریبان است؛ ولی هنوز شرقیان از میراث گران بهای اجداد خود بسیار چیزها دارند که غریبان بدان محتاجند. حاجتمندی دو سویه ی ملل و فرهنگ ها از دلایل جدی ضرورت ترابط، تعامل و همزیستی صلح آمیز ملل است و در فضای، حسد، بدبینی و کینه هرگز امکان تبادل و اقتباس فراهم نخواهد شد.»
5ـ «جهل» مایه «جهد» و جهد باعث «جنگ» است. هماره این جهل است که آدمی را به عناد و انکار حقیقت و نفی حق و دیگران وا می دارد؛ ولی اینک دوران جهل، جهد و جنگ سپری شده است. بشر عهد طفولیت خویش را پشت سرنهاده و روزگار بلوغ و عقلانیت او فرا رسیده است. او کوله بار سنگینی به بزرگی تاریخ خشونت ها و خونریزی ها را به دوش می کشد. تقویت مبانی صلح و تحکیم پایه های امنیت جهانی، رسالت اصلی بشر بالغ است. امروز خطرهای بزرگی حیات جمعی بشر را تهدید می کند. نجات طبیعت و حفظ مواهب الهی و سرمایه های مشترک انسانی، عامل مهم دیگری است که بایستگی زیست مسالمت آمیز آدمیان را محرز و مبرم می دارد.
6 ـ گسترش روز افزون و پرشتاب فناوری ارتباطات و اطلاع رسانی، علت دیگری است که بایستگی همزیستی فرهنگ ها را توجیه می کند و این بایستگی، ارادی و انتخاب پذیر نیست. اینکه می گویم: «توسعه ی فن آوری ارتباطات»، «وجه علی» دارد، بدان جهت است که حتی اگر حق و صلاح نیز در عدم همزیستی فرهنگ ها بود، این «واقعیت» آنچنان نیرومند است که خود را بر هر حقیقت و مصلحت دیگری تحمیل کند. این هرگز بدان معنا نیست که اگر یک فرهنگ با برخورداری از قدرت فن آوری ارتباطات در صدد تحمیل خود بر جهان برآید، دیگر فرهنگ ها ناگریز باید خود را تسلیم تحمیل های آن کنند. فن آوری ارتباطات تا جایی می تواند در راستای همزیستی بشریت کارساز افتد که مهاجمانه، سلطه طلبانه و تحمیلگرانه عمل نکند؛ وگرنه از آن زمان که این امکان به خدمت تهاجم و تحمیل در آید، واکنش ملت ها و فرهنگ ها را برخواهد انگیخت و در نتیجه برش و کارایی خود را از کف خواهد داد؛ آن گاه به ابزار تقابل و تنازع فرهنگ ها بدل خواهد شد و در نهایت خود را نابود خواهد کرد.
پاره ای علل و دلایل معرفت شناختی، جامعه شناختی و روان شناختی وجود دارد که به عنوان عوامل اختلال مناسبات مثبت و معقول انسانی میان فرهنگ ها و تمدن ها نقش آفرینی می کنند. یا دست کم برخی افراد پاره ای از آنها را موانع تعامل مثبت انگاشته اند، از جمله:
1- تمامت خواهی، برتری جویی و توسعه طلبی برخی تمدن ها و فرهنگ ها، بزرگترین مانع زیست صلح آمیز جوامع بشری است. آن گاه که نظریه پردازانی چون ساموئل هانتینگتون در «ضرورت رهبری آمریکا بر جهان» مقاله می نگارند و قدرتمندان سیاسی برقانون ضد انسانی «حق وتو» پای می فشارند و جهان را ملک مطلق خود می پندارند و همه ی ملل را شهروند درجه دو می انگارند، چه جای زیست مسالمت آمیز؟! پیش فرض اساسی گفتگوی سازنده و سالم، برابر انگاری و احترام متقابل است و این با تحقیر فرهنگ ها و ارزش های دیگران سازگار نیست.
2 - انحصار گرایی، خود را حق مطلق انگاشتن و دیگران را باطل محض پنداشتن، مانع دیگر پذیری است. به تعبیر قرآن «کل حزب بما لدیهم فرحون؛ هر حزبى بدانچه پيش آنهاست دلخوش شدند.» (روم/ 32) هر دسته ای به آنچه خود دارند دلخوشند و آن گاه که انحصارگرایی با تعصبات متحجرانه توأم شود، زیان این عامل صد چندان می شود.
3 - کاربرد ارزش های ملی، به عنوان یک حربه علیه دیگر ملل و دول توسط ارباب سیاست نیز از جمله موانع تفاهم و تسالم فرهنگ ها است. تاریخ گواه آن است که سوء استفاده قدرتمندان از عنصر فرهنگ، هماره سهم چشمگیری در تنازع فرهنگ ها و تمدن ها داشته است. از آنجا که قدرت در قبضه سیاستمداران است و اغلب آنان هستند که چارچوب مناسبات بین جوامع را رقم می زنند، پس از این نیز هیچ تضمین و تأمینی وجود ندارد که اینان با سرنوشت بشر، چون سرگذشت او معامله نکنند.
4 - تأثیر موانع روان شناختی نیز کمتر از موانع تاریخی و جامعه شناختی نیست. خاطرات تلخ، مزمن و رسوب کرده بر ذهن جمعی ملت ها از دوران های سیاه تنازع های دینی و فرهنگی یکی از آنهاست. این خاطرات پس از قرون متمادی هنوز چونان ابری تیره و بی بار و باران بر زوایای ذهنیت ملل سایه افکنده است. با تدابیر خردمندان عالم دیوار بی اعتمادی و بدبینی باید فرو ریزد و خاطرات اعتماد سوز از حافظه ی بشریت پاک شود.
5 - نکته روان شناختی دیگر، وفاداری و التزام به فرهنگ خودی و ارزش های دینی- ملی با اعتقاد و التزام به همزیستی است. باید برای بسیاری از مردم و حتی فرهیختگان ملل، تبیین شود که باور داشتن و پایبندی به اصول صلح و سلام بشری هرگز به معنای دست برداشتن از دین و فرهنگ خودی و دلبستگی و سرسپردگی به فرهنگ و ارزش های دیگران نیست.
6- فقدان شناخت اصحاب فرهنگ ها و تمدن ها از یکدیگر و سوء تفاهم های ویرانگری که مایه ی تیرگی فضای تفاهم بین ادیان و فرهنگ ها شده، فرصت نگاه شفاف را از واحدهای انسانی سلب کرده است. صدور احکام منفی بسیط و مطلق از سوی شرقیان نسبت به غربیان و درک ایستای غرب از شر حاصل چنین آفتی است.
باری اتهام ها و افتراهای بی پایه که چونان تیرهای بی هدف توسط دست های جنگ افروز و عافیت سوز، از هر سو به سویی دیگر پرتاب می شود، اجازه نخواهد داد تا فرهیختگان ملل و نحل به اهداف برین انسانی و الهی خود دست یازند. ناگریزیم که در اینجا به تأثیر منفی جریان یک سویه ی اطلاعات اشاره کنیم، که گویی چون سلاح های کشتار جمعی که جمعیت بی پناهی را بی رحمانه نشانه رفته باشد، پیوسته اذهان توده های بشری را بمباران می کند و اصحاب تمدن ها و فرهنگ ها را علیه یکدیگر بر می آشوبد. باید این آتش افروزی ها که امنیت و صلح جهانی را طعمه ی خویش کرده است، متوقف شود.
7 - متأسفانه دشمن تراشی های کاذب و دیگر دشمن انگاری های موهوم، سنت ساری و شیوه ی شایع شده است، و این از نتایج منفی جانشینی تقسیمات جغرافیایی و «دولت- ملت محوری» به جای تقسیمات «تمدن مدار» جهان است. بر کرسی تمدن ها و فرهنگ ها خردمندان و فرهیختگان بشر غنوده بودند و نیازمند دشمن تراشی های کاذب نبودند؛ اما دولت- ملت ها به نوعی تحت سلطه ی افراد یا احزاب قدرت طلب و سیاست بازند و برای برانگیختن و به حال «آماده باش» نگه داشتن توده ها، حاجت به هزار انگیزه و بهانه دارند. ساختن دشمن های فرضی و پرداختن به دشمنی های موهوم شیوه ی مناسبی برای اغراض سیاستمداران است.
8 - تباین مبانی فلسفی و معرفت شناختی و اصول ارزشی برخی فرهنگ ها با برخی دیگر نیز دلیل دیگری است که دستاویز مخالفان همزیستی و همراهی ادیان، تمدن ها و فرهنگ ها است.
ادیان فرهنگ زندگی اجتماعی انسان باورها در قرآن جهان بینی اسلامی