دراین غوغای جهان جنگلی که قدرت زورمداران تعیین کننده ترین عنصر روابط بین الملل است، و در این آشوبکده ظلم و تجاوز و بیداد که قدرت حاصل از علم و تکنولوژی و تکاثر ثروت آن را چهره ای کریه تر و وحشتناک تر و بسیار مخرب تر از گذشته داده است، جامعه بشری بیش از هر زمان دیگر نیازمند «علی» و فریاد رسای او در گوش تاریخ است که: «و أشعر قلبک الرحمة للرعیة والمحبة لهم، واللطف بهم، ولاتکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم، فإنهم صنفان: اما أخ لک فی الدین واما نظیر لک فی الخلق؛ مهربانی با مردم را مرام و عادت خویش قرار ده و با همه دوست و مهربان باش و برای آنان چونان درنده ای خونخوار مباش که خوردن آنان را غنیمت دانی؛ زیرا انسان ها از دو حال خارج نیستند: یا همکیش و هم عقیده تواند و یا هم نوع و همزاد تو.» (نهج البلاغه، نامه 53) آری صحنه سیاست، قدرت و چگونگی روابط بین افراد، ملت ها و دولت ها اینک وام خواه مردی است که در گفتار و کردار هر نوع تفکر خود برتربینی و نژادپرستی و فزون خواهی را نفی می کند و اصول جهان وطنی و برادری و برابری همه ملل و انسان ها را به زیبایی هرچه تمام تر اعلام می دارد. اکنون بشریت محتاج کلام و سیره آن بزرگ پرچمدار عدالت است تا روح معنویت را در کالبد جهان مرده و فسرده از تبعیض و جنگ و نابرابری و تجاوز بدمد و آن را حیاتی مجدد بخشد.
از منظر امام علی (ع) حکومت نه برای حفظ منافع دولت و طبقه حاکمه، که برای تثبیت فضیلت و معنویت در امت و ایجاد جامعه ای مبتنی بر کرامت انسانی و فضائل اخلاقی است. از آن رو به همین جهت که مردم در منش و رفتار به حاکمان خود شبیه ترند تا به پدرانشان، برای اخلاقی بودن جوامع و ملت ها ابتدا باید سیاستمداران و گردانندگان جوامع پایبند اصول اخلاقی و پذیرای ارزش های انسانی باشند؛ حتی اگر به مبدأ و معاد و پاداش و جزای جهان دیگر باورمند نباشند: «فهب انه لاثواب یرجی و لاعقاب یتقی، أفتزهدون فی مکارم الاخلاق؛ گیرم که ثواب و عقابی در کار نباشد، آیا باید از کسب مکارم اخلاقی دریغ ورزید؟!» (میزان الحکمة، ج3، ص149)
به همین دلیل امام علی (ع) وظیفه فرمانروایان را بسیار دشوار و خطیر می شمرد به طوری که افراد خاصی با توانایی ها و صلاحیت های معینی حق تصدی آن را دارند. آن حضرت حکومت را امانتی می داند که به حاکم سپرده شده، (نهج البلاغه، نامه 5) تا بر اساس آن، حقی را به پا دارد و باطلی را نابود سازد. (همان، خطبه 33) پس آنان بیش و پیش از هر کسی ملزم به رعایت اصول و ارزش های اخلاقی در تصمیم گیری ها، برنامه ها و تعاملات فردی و اجتماعی خویش و هم چنین در صحنه روابط بین الملل می باشند.
از نظر امام علی (ع) حاکمان و فرمانروایان باید همواره بدین اصول پایبند باشند و تحت هیچ شرایطی از آن چشم نپوشند. چه، زیر پا نهادن هر یک از این اصول موجب سلب صلاحیت حاکم و فرمانروا گشته و ادامه حکومت و زمامداری وی را با مشکل عدم مشروعیت مواجه خواهد ساخت. آن اصول را در زیر می آوریم.
در گفتمان مولای متقیان و امام پرهیزکاران تقوا اساسی ترین مفهوم است. در نهج البلاغه واژه تقوا و مشتقات آن از رایج ترین و پرتکرارترین واژه هاست. او تقوا و پارسایی را پیشوا و رهبر اخلاق (همان، حکمت 410) معرفی می کند و آن را مرکب راهواری می داند که سوار خویش را به بهشت جاویدان رهنمون می سازد. (همان، خطبه 16) آن حضرت در بیانی تقوا و پرهیزکاری زمامداران و مردم را عامل برطرف شدن بسیاری از مشکلات سیاسی و اجتماعی برشمرده و می فرمایند: «کسی که تقوا و پرهیزکاری را برگزیند، سختی ها پس از نزدیک شدن دور گردند، و جریان امور پس از تلخی ها شیرین، و امواج خطر پس از متراکم شدن برطرف، و دشواری ها پس از آسیب ها و رنج ها آسان، و مجد و عظمت از دست رفته چونان قطرات باران فروباریده، رحمت بازداشته الهی بازگشته، و چشمه نعمت های الهی پس از فرونشستن به جوشش آمده، و برکات کاهش یافته فزونی خواهند گرفت.» (همان، خطبه 198)
تقوا و پارسایی از نظر آن حضرت، حصار و بارویی مستحکم و غیر قابل نفوذ است که دارنده خود را در لحظات حساس و خطرآفرین لغزش، از سقوط و تباهی بازمی دارد: «إعلموا عبادالله أن التقوی دار حصن عزیز، و الفجور دار حصن ذلیل لایمنع اهله و لایحرز من لجأ الیه، ألا و بالتقوی تقطع حمة الخطایا، و بالیقین تدرک الغایة القصوی؛ بندگان خدا! بدانید که تقوا دژی محکم و شکست ناپذیر است، و ناپارسایی خانه ای سست و بی بنیاد است که نه ساکنانش را از آسیب نگاهبان است، و نه کسی که بدان پناه برد در امان است. بدانید که با پرهیزکاری می توان ریشه خطاها را برید و با یقین به برترین جایگاه معنوی دست یافت.» (همان، خطبه 157)
یکی از مهمترین ارزش ها در عرصه سیاست، که بر همه بایدها و نبایدهای حوزه حکومت حاکم است، اصل عدالت اجتماعی و برقراری موازنه صحیح یا به اصطلاح امروزین رشد همه جانبه و متوازن جامعه است. از نظر زیباترین جلوه عدالت، علی (ع)، تنها اصلی که می تواند تعادل اجتماعی را حفظ نماید و توده ها را راضی نگهدارد، و به جوامع بشری سلامت، امنیت و آرامش بخشد، عدالت ورزی رهبران و حاکمان است. ظلم و جور و تبعیض قادر نیست حتی روح خود ستمگر و روح کسانی را که به نفع آنان ستمگری می شود راضی و آرام نگهدارد، تا چه رسد به ستمدیدگان و پایمال شدگان. عدالت بزرگ راهی است عمومی که همه را می تواند در خود بگنجاند، و به مقصد برساند، اما ظلم و جور کوره راهی است که حتی خود ستمگر نیز در آن نمی گنجد و به مقصد نمی رسد.
امام امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب (ع) که خود مظهر عدل الهی در زمین، و بزرگترین شهید راه عدالت در طول تاریخ بشریت است و درباره اش گفته اند: «قتل فی محراب عبادته لشدة عدله»، رهبران و فرمانروایان عادل را بهترین و محبوب ترین افراد در پیشگاه خداوند متعال و رهبران و زمامداران ستمگر را بدترین و پلیدترین انسان ها در نزد پروردگار (همان، خطبه 164) معرفی می کند و اجرای عدالت را مایه روشنی چشم زمامداران و فرمانروایان (همان، نامه 53) می داند و می فرماید: «و اگر خداوند از دانایان پیمان نگرفته بود که در برابر شکم بارگی ستمگر و گرسنگی ستمدیده هیچ آرام و قرار نگیرند، بی تأمل رشته حکومت را از دست می گذاشتم و پایانش را چون آغازش می انگاشتم و خود را به کناری می کشیدم.» (همان، خطبه 3)
در سیره علوی عدل مایه حیات است. (شرح غررالحکم و دررالکلم، ج1، ص64) و عدالت زمامدار، موجب حیات مردمان و اصلاح امور و صلاح احوال خلق است (همان، ج4، ص 363) به عقیده آن حضرت با عدل ورزی امور جامعه اصلاح می شود. (غررالحکم و دررالکلم، ج1، ص292) و جامعه ای که عدالت در آن برپا نیست، فاقد حیات انسانی و زندگی معنوی است و حکومتی که عدالت هدف آن نباشد و در راه برقراری عدالت همه جانبه و فراگیر اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی گام برندارد، در مسیر هلاکت و نابودی است: «جعل الله سبحانه العدل قوام الأنام، وتنزیها من المظالم والآثام، وتسنیة للاسلام؛ خدای سبحان عدالت را مایه برپایی انسان ها و ستون زندگانی آنها، و سبب پاکی از ستمکاری ها و گناهان، و روشنی چراغ اسلام قرار داده است.» (همان، ص335)
حق گرایی و ستیز با باطل از اصول مسلم حاکم بر سیاست علوی است. آن حضرت اصولا فلسفه حاکم بر سیاست را احیاء حق و إماته باطل می داند و اگر حکومتی در این مسیر نباشد آن را پست ترین و ناچیزترین امور می شمارد. (نهج البلاغه، خطبه 3 و خطبه 33) حاکم باید در همه حال دغدغه اقامه حق و نفی باطل را داشته باشد، حتی اگر حق گرایی منافع او را به خطر اندازد و زیانی متوجه وی سازد: «ان أفضل الناس عندالله من کان العمل بالحق احب الیه (و ان نقصه و کرثه) من الباطل و إن جر إلیه فائدة و زاده؛ برترین مردمان نزد پروردگار کسی است که حق به پیش وی دوست داشتنی تر از باطل باشد، هرچند از قدر و منزلت اجتماعی او بکاهد و او را بیازارد و باطل به او سود رساند و بر مرتبت او بیفزاید.» (همان، خطبه 125 و نامه 31)
امام علی (ع) در تمام دوران حکومت خویش با این تلقی که حق پیوسته از آن قدرتمندان و حاکمان است به شدت مبارزه کرد، و بر حقوق متقابل دولت و ملت پای فشرد و بر ادای حقوق امت تأکید ورزید: و بزرگترین حق ها که خداوند واجب کرده است، حق دولت بر ملت و حق مردمان بر حاکمان است، که خدای سبحان آن را واجب فرمود، و آن را موجب برقراری پیوند آنان و ارجمندی دین ایشان گردانید. پس جامعه نیکو نگردد مگر آن که رهبران و زمامداران نیکو رفتار باشند، و فرمانروایان نیکو رفتار نگردند مگر آن گاه که ملت درستکار باشند. پس آن زمان که مردم حق رهبری را ادا کنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزت یابد و راه های دین پدیدار و نشانه های عدالت برقرار و سنت پیامبر (ص) پایدار گردد. پس روزگار مردم اصلاح شود و توده ها به تداوم حکومت امیدوار و دشمن در آرزوهایش مأیوس می گردد. (همان، خطبه 216) او اطاعت مردم از زمامداران را بی قید و شرط و مطلق نمی داند و به آنان تأکید می کند که از هر کس، در هر مرتبه ای، فقط در آن جا که حق است سخن او را بشنوند و از او اطاعت نمایند. (همان، نامه 38)
امام علی (ع) با این که مبنای مشروعیت حکومت را الهی، و حاکم را نماینده خدا که به نحوی از طرف او تعیین شده است می داند، ولی مردم را صاحبان اصلی حکومت شمرده و بر رعایت حقوق، کرامت و حرمت آنان تأکید بسیار می نماید. از همین روی پیوسته حاکمان را از استبداد و زورگویی بازمی دارد (همان، نامه 5) و آنان را به رفق و مدارا با مردم فرامی خواند: «و لاتقولن إنی مؤمر آمر فأطاع، فان ذلک إدغال فی القلب، و منهکة للدین وتقرب من الغیر؛ مبادا بگویی من اکنون بر آنان مسلطم. از من فرمان دادن است و از آنان اطاعت کردن که این عین راه یافتن فساد در دل و خرابی دین و نزدیک شدن تغییر و تحول در قدرت است.» (همان، نامه 53) آن بزرگوار پیوسته نمایندگان خویش را به خدمت هرچه تمامتر به مردم و تأمین رفاه و آسایش آنان فرامی خواند (همان، نامه های 50، و 59) و از منت گذاشتن بر خلق به خاطر خدمتی که به آن ها نموده اند پرهیز می داد و تأکید می کرد: «فرمانروا نباید کاری را که برای مردم انجام می دهد بزرگ بشمارد.» (همان، نامه 53)
او در فرمانی به استانداران و فرمانداران خویش می فرماید: «به شما فرمان می دهم که با مردم تندخو نباشید، به آنها دروغ نگویید و با توده ها به جهت این که بر آنها حکومت دارید بی اعتنایی نکنید؛ چرا که مردمان برادران دینی شما و یاران خوبی برای اجرا و برپاداشتن حقوق الهیند.» (همان، نامه های 6، 26، 51 و 53) در نگاه امام، مردم سنگ زیرین آسیای حکومت و فرمانروا تنها وکیل، امین و نماینده مردم است و حکومت از نوع خدمتی است که یک امین صالح برای موکل خویش انجام دهد. (سیری در نهج البلاغه، ص127ـ128) البته بدیهی است که این امانت و وکالت از طرف خداوند متعال نیز باید تنفیذ گردد تا مشروعیت یابد. اعتراف حکومت به حقوق واقعی مردم و احتراز از هر نوع عملی که مشعر بر نفی حق حاکمیت آن ها باشد، از شرایط اولیه جلب رضایت و اطمینان خاطر ملت است.
در چنین شرایطی که همه چیز، از جمله عدالت و اخلاق، در خدمت سیاست و برای پیشبرد منافع سیاسی- اقتصادی قدرت ها به کار گرفته می شود، بزرگترین پیام امام علی (ع) به سیاستمداران و حاکمان این است که همواره سیاست و قدرت را در خدمت اخلاق و ارزشهای انسانی قرار دهند و از آن برای گسترش محبت، معنویت و فضیلت سود جویند.