جستجو

خاستگاه عرفان اسلامی

عرفان نگاه به رویه و لایه ى ملکوتى و باطنى عالم و آدم است که هم حقیقت را به انسان مى شناساند و هم راه رسیدن به حقیقت را به آدمى مى نمایاند؛ یعنى شناختن شهودى و کشفى و شدن سلوکى و باطنى که به شناخت توحید ناب و شدن موحد کامل مى انجامد؛ چه این که اس و اساس عرفان دو مقوله است: یکى توحید و دیگرى موحد (انسان کامل). در مقدمه ى قیصرى بر شرح فصوص الحکم نیز آمده است که: «اعلم ایدک الله ان الوصول الى الله سبحانه قسمان؛ علمى و عملى و اما العملى مشروط بالعلمى» و در نتیجه، عارف نیز کسى است که به آن سوى عالم وجود راه یافته و بین این جا و آن جا؛ یعنى جهان شهادت و غیب پیوند زده است و ملکوت نظام هستى را دیده و به مقام و منزلت یقین بار یافته است؛ آن چنان که آیه ى 75 سوره ى انعام بیان گر این مقام بلند عرفان علمى و عملى است: «كَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ؛ و اين گونه ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نمايانديم تا از جمله يقين‏ كنندگان باشد». پس خروج از عالم کثرت و دخول به عالم وحدت، عرفان است و عارف همه ى لایه ها و سطوح هستى را پس از شناخت درمى نوردد تا به درگاه و سپس بارگاه قدس ربوبى برسد.

شیخ الرئیس ابوعلى سینا در اشارات و تنبیهاتش به ترتیب در نمط نهم و نمط هشتم دو نکته ى بسیار وزین و عمیقى را مطرح نموده است؛ نکته ى اول: «والمتصرف بفکره الى قدس الجبروت شروق نور الحق فى سره یخص باسم العارف؛ انصراف مالک از جهان ماده و کشاندن عقل و اندیشه اش به سوى عالم قدس جبروت، با هدف قرار گرفتن در پرتو اشراق و نور الهى و تجلیات ربوبى در باطن وجودش». پس تحول و تصرف از یک جهت و انصراف و انقطاع از جهت دیگر، منشا سیر روحانى و عروج ملکوتى انسان به سوى حقیقت حقائق مى شود تا آدمى انوار قدس ربوبى را در جان و درونش متبلور سازد.

نکته ى دوم: «العارفون المنزهون، اذا وضع عنهم درن مقارنة البدن وانفکوا عن الشواغل؛ خلصوا الى عالم القدس والسعادة، وانقشوا بالکمال الاعلى و حصلت لهم اللذة العلیا و قد عرفتها؛ عرفان در حقیقت، نزاهت از عالم ناسوت و طهارت ظاهر و باطنى و تزکیه ى نفس و درون و جدایى از شواغل مادى و سیر به سوى عالم قدس و سعادت است تا این که با رسیدن به باطن، مراحل و درک مدارج کمال، به تدریج لذت حقیقى که همانا قرب الهى و مقام وصال معبود و لقاى محبوب است، حاصل گردد» که عارف جز راه حق اراده نمى کند و جز به دیدار دلبر و دلدار نمى اندیشد: «العارف یرید الحق الاول» تا چنین عارفى آئینه ى تمام نماى صورت حق گردد که «صار سره مرآة بحلوه محاذیا بها شطر الحق و درت علیه اللذات».

پس در این صورت، عرفان همان خداشناسى حضورى و مشهودى و خداپرستى باطنى و حقیقى مى باشد و در نهایت «فناء فى الله و بقاء باالله» است؛ یعنى از خود رهیدن و به خدا رسیدن؛ از خاک تا فوق افلاک سیر کردن؛ از من سفلى به سوى من علوى و از «انا» تا «عنده» سیر نمودن. و این عرفان مبتنى بر سه اصل اصیل و مهم است که عبارتند از: خودآگاهى، خودشناسى یا معرفت نفس؛ خودنقدى، نظارت بر خویشتن یا محاسبت نفس؛ و خودنگهدارى، مدیریت بر خود یا مراقبت نفس. و چه زیبا از مولى الموحدین، امام العارفین على (ع) در میزان الحکمه آمده که: «العارف من عرف نفسه فاعتقها و نزهها عن کل ما یبعدها و یوبقها؛ عارف كسى است كه خود را بشناسد و خود را از بردگى برهاند، و از آنچه او را از كمال دور مى سازد پاكيزه گرداند» و به تعبیر استاد شهید مطهرى در کتاب آشنایى با علوم اسلامى: «از نظر عرفا، معرفة الله، معرفت همه چیز است، همه چیز در پرتو معرفة الله و از وجهه ى توحیدى باید شناخته شود و این گونه شناسایى فرع بر معرفة الله است... کمال فطرى و ترقب انسان از نظر حکیم در فهمیدن است و کمال و فطرت و ترقب انسان از نظر عارف در رسیدن است». پس نگاه عالم و عمل عارف خدایى است و در همه چیز و با همه چیز خدا را مى بیند که اول و آخر و ظاهر و باطن، اوست و به بیان دیگر، رنگ خدایى و بوى خدایى دارد.

خاستگاه عرفان اسلامى
مى توان مثل همه ى مورخین و سطحى نگران، تنها با رویکردى تاریخى و نقلى به خاستگاه و ریشه هاى عرفان بنگریم و در نتیجه، عرفان اسلامى را عرفانى وارداتى و بیگانه از مسیحیت و یهودیت و زرتشت و هندویى و... بدانیم و یا حداکثر تلفیقى و ترکیبى از آموزه هاى اسلامى مانند زهد، صبر، توکل، محبت، عبادت و... با عرفان هاى بشرى: الحدوث، چون بودایى و فلوطینى و الهى الحدوث، چون یهودى و مسیحى و زرتشتى، آن هم دین هایى که در سیر تحولى و تطورى خویش دستخوش تحریف لفظى و معنوى قرار گرفتند، قلمداد کنیم. و یا در یک نگاه افراطى و متحجرانه، اسلام را با عرفان، کاملا بیگانه و نامحرم دانسته و هیچ نسبتى بین اسلام و عرفان قائل نباشیم. مى توان با نگاهى درون دینى و پویا و نیم نگاهى به تاریخ تحول و تکامل عرفان در گستره ى زمان، سرچشمه هاى اصلى و زمینه هاى واقعى عرفان را آموزه هاى دینى و اسلامى بدانیم و در عین حال بهره ورى عرفان اسلامى از عرفان هاى دیگر را در بستر تکاملى اش نادیده نیانگاریم. سپس از اصالت، استقلال و هویت واقعى عرفان اسلامى دفاع کنیم و عرفان را درونى و محرم با تعالیم اسلامى بدانیم، نه بیرونى و نامحرم و در نتیجه، نگاه خویش را نقد و دید خود را تاویل نماییم؛ چه این که اسلام بنا بر آیات کریمه ى سوره نحل آیه 89 «تبیانا لکل شىء؛ روشنگر هر چيزى است» و سوره حج آیه 8: «من الناس من یجادل فى الله بغیر علم و لا هدى و لا کتاب منیر؛ و از [ميان] مردم كسى است كه درباره خدا بدون هيچ دانش و بى‏ هيچ رهنمود و كتاب روشنى به مجادله مى ‏پردازد» دین جامع و فراگیرى است که در تفاسیر مختلف به علوم تجربى و عقلى و باطنى و وحیانى تفسیر شده است که «بغیر علم» علوم حسى و عقلى، و «لاهدى» علوم انفسى و باطنى و «ولا کتاب منیر» معرفت خاص وحیانى را شامل مى شود.

سرچشمه هاى اصلى عرفان در فرهنگ اسلام و زمینه هاى پیدایش و گسترش و تولد و تکامل آن در مفاهیم و مقوله هایى چون توحید، خودشناسى، زهدورزى، تقواى الهى با همه ى مراتبش، ایمان و عمل صالح، یقین، توکل، تفویض، تبتل و... باید جست وجو شود تا اصالت و استقلال و غناى عرفان اسلامى، خود را نشان داده و حفظ و صیانت گردد و پویابخش و تعهدآور و نورانیت دهنده و سازنده ى اسلام ناب جلوه گر شود. اگرچه تاثیرپذیرى تصوف اسلامى به معناى تاریخى و مصطلح آن در اصول و امهات و حتى سیر و سلوک عملى اش از تعالیم ادیان یهودى بخصوص مسیحى و مکاتب نوافلاطونیان، هندیان، ایران و یونان باستان را نیز نباید انکار کرد. اما در عین حال تاثیرگذارى تعالیم اسلامى بر عرفان و تصوف غربى و شرقى را نیز نباید از نظر دور داشت....

به هر تقدیر علل رشد و گسترش عرفان اسلامى را مى توان در مقوله هاى تعالیم قرآنى، تعالیم نبوى و سنت و سیره ى نبوى و علوى، آمیختگى دین و دیندارى و اسلام با ذوق و محبت و عشق و شوق به عنوان عامل سیر انسان به سوى عرفان، تعالیم خاص على (ع) در نهج البلاغه و احادیث و روایات منقول از آن امام همام و سیره ى عملى آن حضرت در عبودیت، زهد، محبت ورزى و هم چنین دنیاگریزى مسلمانان بخصوص انزجار آن ها از دنیا پس از دیدن دنیاطلبى و تجمل گرایى هاى امویان و عباسیان، بیان حقائق معنوى و عرفانى توسط جمعى که تربیت یافته ى مکتب اهل بیت بودند و تغییر و تحولات فرهنگى، سیاسى و اجتماعى در جوامع اسلامى بخصوص در دوران حاکمیت اموى و عباسى و در ایران در جریان حمله ى مغول و تاتار و... تنظیم و تبیین کرد.

منابع

  • محمدرضا رودگر- ماهنامه پگاه حوزه شماره 103- مقاله كاركردگرائى عرفان و معنويت در هزاره سوم

کلید واژه ها

عرفان اسلام انسان عالم ملکوت شناخت حقیقت قرآن عرفا

مطالب مرتبط

ضرورت روحیه تسلیم پذیری در کنار اعتقادات ملاک دین اسلام و ملاک کفر فرق اسلام و ایمان بررسی «معناشناسی تأویل» و اعتبار معرفتی آن در اندیشه ملاصدرا منابع شناخت (قلب و دل) علت مثال زدن قرآن از خود بیگانگی از نظر قرآن و فلاسفه

اطلاعات بیشتر

امتیازات عرفان اسلامی در برابر مکاتب عرفانی غیر دینی پیوندهای عرفان با شریعت اسلامی ویژگی های عرفان اسلامی تاریخچه عرفان اسلامی دیدگاههای مختلف در مورد ریشه های عرفان اسلامی تفاوت عرفان اسلامی با سایر مکاتب عرفانی

ابزار ها