قرائت سطحی و سردستی رسائل دلبستگی «اخوان» را به عدد به طور روشن و برجسته نشان می دهد. شایسته و سودمند است که کسی ریاضیات و عدد را پیش از دیگر شاخه های (بالاتر) دانش و معرفت مانند فیزیک، منطق، و الهیات مطالعه کند. (رساله 1: 49) اخوان به «این عقیده فیثاغوری که طبیعت مخلوقات با طبیعت عدد سازگار و منطبق است» معتقد بودند و چنین اظهار می کردند: «این است حوزه فکر (مذهب) اخوان ما». آنان همچنین در سرسپردگی و دلبستگیشان به برخی اعداد از فیثاغوریان پیروی می کردند؛ مخصوصا اخوان احترام خاصی برای عدد چهار ابراز می کردند، احترامی که بالاتر از قلمرو ریاضیات محض بود؛ مثلا به چهار فصل، چهار باد، چهار جهت، و چهار عنصر امپدکلسی توجه و اعتنای ویژه داشتند.
«طبایع (گرما، سرما، خشکی و تری) چهارند و اخلاط (خون و بلغم و سودا و صفرا) چهارند. عود (آلت موسیقی) چهار سیم دارد و حتی ماده به چهارگونه تقسیم پذیر است. یافتن استدلالی که در پشت چنین حرمت گزاری برای این عدد خاص وجود دارد دشوار نیست: خداوند «اغلب اشیاء را در گروه های چهارتایی آفریده است... موضوعات و امور طبیعی چهارتایی مرتب شده اند تا اساسا با چهار اصل روحانی که فوق آنها قرار دارند منطبق و سازگار باشند و آنها عبارتند از خالق، عقل کلی، نفس کلی، و ماده نخستین.»
در نظر اخوان آدمی می تواند وحدت خداوند را با دانستن چیزی درباره عدد دریابد، و آنان بیان کردند که فیثاغورس معتقد بود که دومی به اولی رهنمون است. با وجود این، اخوان با همه دلبستگیشان به عدد، امور را چنان مرتب کردند و سر و سامان دادند که از مهم ترین خطای فیثاغوری، که ارسطو بدان توجه کرده است، اجتناب کنند، یعنی این خطا که عدد و شیء معدود (اعداد و اشیاء) را خلط و مشتبه ساخته باشند. آنان همچنین مفاهیم تناسخ فیثاغوری و این اعتقاد را که تطهیر و تزکیه در زندگی مجردی و تنها در روی زمین حاصل می شود و بدان وسیله پذیرش آدمیان به بهشت به دست می آید رد کردند.
در رسائل اخوان الصفا به رغم برخی اشارات و مراجعات، هیچ بحث عمیقی درباره «صور» یا «مثل» افلاطونی، و حتی اینکه متضمن آنها باشد، وجود ندارد. این رسائل را به هیچ وجه نمی توان افلاطونی تلقی کرد. اما آنچه اخوان بسیار بر آن تأکید می کردند تصور و اندیشه آنان از فیلسوف افلاطونی به عنوان قهرمان است. در عبارات و فقراتی که دست کم از آگاهی و آشنایی با نکات عمده محاورات فایدون و کریتون خبر می دهند، سقراط به عنوان فیلسوف بزرگی که می داند چگونه شجاعانه بمیرد مورد تحسین و احترام قرار گرفته است. همچنین جالب توجه است که اخوان توصیف خود از صحنه مرگ سقراط را در راه عقاید و آموزه های خود جهت دادند. اصطلاحاتی که به دهان سقراط گذاشته شده است به شدت یادآور سلسله مراتب انتخاب شده اخوان است. همچنین نظریه خود افلاطون که بدن مانعی برای نیل به کمال روحانی است همسو و مشترک با اخوان الصفاست، لیکن آنان شناخت شناسی افلاطون در باب بدگمانی به ادراک حسی را رد و انکار کردند. اخوان «به دقت تبیین می کردند که روش تعلیم باید از طریق حواس، سپس به وسیله عقل، و سرانجام با قیاس منطقی باشد؛ اما بدون حواس کسی نمی تواند چیزی بداند.» تقابل بین این نظریه و نظریه افلاطون نمی تواند بیشتر هویدا و آشکار شود.
در یونان باستان به کسی که صفات فوق انسانی دارد و خداگونه است قهرمان گفته می شد.
اگر با تسامح سخن بگوییم، می توانیم از دیدگاه فلسفی بگوییم که رسائل اخوان الصفا بر بنیادهای دوگانه ای مبتنی است: فلسفه ارسطویی و فلسفه نوافلاطونی. اما آنچه باید صریحا اعلام کرد و در آغاز درست مورد تأکید قرار داد، این است که اخوان، در هر پوششی از مذهب ارسطویی یا مذهب نوافلاطونی، عقاید و آموزه های ارسطو و افلوطین را به کار بردند و آنها را بر طبق عقاید خودشان شکل دادند، ولی نه اینکه همیشه پیوند دورگه ای که مورد تصدیق ارسطو یا افلوطین باشد پدید آوردند.
اثبات اینکه اخوان به ارسطو احترام می نهادند دشوار نیست. صرف نظر از تأثیر فیلسوف استاگیرا بر محتوا و اصطلاحات رسائل اخوان، آنان «درباره محمد (ص) داستانی ساختند که در آن پیامبر ادعا می کند که اگر ارسطو به قدری می زیست که پیام اسلامی را که او آورده است می شناخت بی شک به دین اسلام درمی آمد.» (رساله 4: 179)
صرف نظر از اشارات و مراجعات مستقیم به چندین رساله بزرگ ارسطو و نیز رسائلی که مبتنی بر آثار ارسطوست، کمک اصلی و اولی ارسطو به نوشته های اخوان در قلمرو اصطلاحات مابعدالطبیعی بوده است، عرصه ای که اصطلاحات مذهب نوافلاطونی غالبا بر آن استیلا داشته است. بدین گونه ما جوهر و عرض، ماده و صورت، بالقوه و بالفعل (قوه و فعلیت)، و اصطلاحات ارسطویی بسیار دیگری را در سراسر متون اخوان می یابیم. در اینجا ارائه دو نمونه، از طریقی که در آن طریق اصطلاحات اساسی ارسطو نوافلاطونی شده است، باید کافی باشد: نخست مربوط است به چهار علت متعارف ارسطو:
«از چهار علت گیاهان، دو علت به طور مشخص و شناخته شدنی ارسطویی است: علت مادی گیاهان... چهار عنصر است در حالی که علت غائی، تهیه غذا برای حیوانات است، اما علت فاعلی نیروهای «نفس کلی» است و علت صوری با عقول ستاره ای که متضمن تبیینی مفصل و مطول است پیوسته و مرتبط است.» (رساله 2: 155)
نمونه دوم، آنچه را که اخوان با مقولات ارسطو کردند روشن و مصور می سازد. اگر می توان گفت که سلسله مراتب و تقسیم و صدور جنبه های کلیدی مذهب نوافلاطونی هستند، لااقل دو علت اولی به اندازه کامل در عبارت ذیل آشکار است:
«جوهر، نخست به جنبه های جسمانی و روحانی تقسیم شده است. جوهر جسمانی سپس به سپهر آسمانی (فلکی) و حوزه طبیعی تقسیم شده، و همین طور به طرف خارج تا به تقسیم نهائی به حیواناتی که از رحم متولد می شوند، و حیواناتی که از تخم بیرون می آیند، و آنهایی که از ماده فاسد پدید می آیند برسد. کم به طور مشابه بر منفصل و متصل تقسیم شده است.» (رساله 1: 9-408)
شاید فوق العاده ترین نمونه درباره دگردیسی هایی (دگرگونی هایی که در ساختمان جانور پدید می آید) که به اصطلاحات ارسطو می رسند عبارت ذیل است که در آن «صورت» بر حسب جوهر وصف شده است: «اخوان می نویسند: بدان که «صورت» بر دو گونه است: مقومه و متممه. محققان صور مقومه را جواهر و صور متممه را اعراض نامیدند.» (رساله 1: 401)
نکته اصلی در هر مطالعه رسائل اخوان الصفا باید مذهب نوافلاطونی آنان باشد که تمام متن را فرا گرفته و همه جا به چشم می خورد. بنابراین در اینجا نتیجه این فصل بررسی استفاده اخوان از جنبه های عمده و اصلی این آموزه خواهد بود.
هم صدور و هم سلسله مراتب، یعنی جنبه های کلیدی مذهب نوافلاطونی متعارف، به طور برجسته در فکر اخوان الصفا نمایان و مشخص است. اخوان، با به کار بردن تشبیه خورشید، که با مقایسه پیشین که افلوطین استخدام کرده است شباهت هایی دارد، می گویند:
«چگونه بخشندگی و فیض و فضایلی که در خداوند بوده است از او «به صورت ضرورت حکمت (بواجب الحکمة)» به همان سبک و اسلوب که نور و روشنایی از چشم خورشید صادر شده صادر (افاضه) شده است. نخستین فرآورده این صدور (فیض) نامنقطع «عقل فعال» نامیده می شود، که از آن «عقل منفعل» یا نفس کلی صادر شده، و از این نفس کلی «ماده نخستین» صادر شده است.»
با وجود این، بی درنگ بین افلوطین و اخوان الصفا در آخرین سلسله مراتب وجود اختلاف بزرگتری قابل شناسایی است. افلوطین ساختاری نسبتا «ساده»، لااقل در ترکیب آن اگر نه در تکمیل خداشناسی آن، درباره «واحد مطلق» و «عقل» و «نفس» وضع می کند. اخوان این سلسله مراتب وجود را در یک ساختار زیرین نه تایی ظهور و تجلی بسط داده اند:
خالق
عقل
نفس
ماده نخستین
طبیعت
جسم مطلق
فلک
چهار عنصر
موجودات این عالم
(معدنیات، گیاهان و حیوانات)
(رساله 1: 54، رساله 3: 56، 181)
به نظر می رسد که طرز فکر استادان نوافلاطونی سپس تر، نظیر یامبلیخوس (حدود 250 – حدود 326 میلادی) و پروکلوس (85-412 میلادی)، از اقانیمی چنین پیچیده و کثیر به دور است. و از مطالعه مختصر رسائل اخوان الصفا روشن می شود که مفاهیم صدور و سلسله مراتب بر تمام متن آنها در سبک و اسلوبی عمیق و نافذ و مؤثر حکمفرما و مسلط است، و حتی بر نوافلاطونی کردن مقولات خود ارسطو استیلا دارد.
در خصوص نظر آنان درباره خداوند، بدیهی است که اخوان خداوند را به دو طریق مختلف و ناهماهنگ تصور می کردند: از یک سو، خدا بسیاری از صفات و اوصاف متعارف نوافلاطونی مانند ناشناختی بودن را به خود می گیرد؛ از سوی دیگر، در جای دیگری در متن، او خدای سنتی قرآنی است که به طریق مشخص و شناخته شده اسلامی عمل می کند. هیچ کوشش خاصی از طرف اخوان برای سازگار نمودن آنچه غالبا نظریات متضاد یا متناقض الوهیتند نشده است.
مذهب نوافلاطونی رسائل که توسط اخوان الصفا پدید آمده است نمی تواند زیاد مورد تأکید قرار گیرد. نفوذ آن در این آثار، همراه با عناصر ارسطویی و دیگر عناصر، مجموعه آنان را یکی از تلفیق کننده ترین عقاید مختلف با یکدیگر، که در تاریخ توسعه عقلانی فکر اسلامی شناخته شده است، ساخته است. با وجود این، ما نباید نوشته های آنان را با ارائه این سخن که آنان مجموعه ای تلفیقی و غیر ابتکاری پدید آورده اند و نه چیزی دیگر رها کنیم.
رسائل صرفا مجموعه و خلاصه ای از تأثیرات و نه چیزی بیشتر نیستند. واقعیت خیلی دقیق تر و باریک تر است، به طوری که امیدواریم این نکته از آخرین فقرات ظاهر و آشکار باشد. تلفیق عقاید مختلف با یکدیگر احتمالا برخی تناقضات را در متون آنان تبیین می کند، لیکن نیت آنان تازگی و ابتکار حقیقیشان را به طور برجسته نمایان می سازد.