موضوع حقوق بشر چه در قرآن و چه در متون مقدس دیگر و همچنین روایاتی که از قول پیامبر اکرم و سایر امامان (ع) مطرح شده، حتی در مورد حقوق حیوانات تأکید شده، حتی در مورد حقوق نباتات تأکید شده است. به طور مثال گفته شده به هنگام جنگ، چه کار کنید، درخت ها را نابود نکنید و یا در مورد حیوانات که آنها را آزار ندهید، اینها همه نکاتی است که در مورد حقوق آنها تأکید شده است. در سیره ائمه می خوانیم که حضرت سجاد به هنگام سفر به مکه هرگز بر شتری که سوار بود نه تازیانه ای می زد و نه آن حیوان را مورد آزار قرار می داد و با رفقت و ملاطفت با آن حیوان رفتار می کرد. انسان که شریف ترین موجود جهان هستی است شریف ترین مخلوق خدا است، خداوند تأکید می کند «و لقد کرمنا بنی آدم؛ به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم.» (اسرا/ 70)
بدون در نظر گرفتن جنس، بدون در نظر گرفتن مذهب و قومیتی خاص و ملیت و فرهنگ. ما به انسان کرامت قائل شدیم و این معنای عام کرامت است. تمام حقوق چه خصوصی و چه حقوق عمومی، جزای خصوصی، حقوق تجارت خصوصی و همه موارد حقوق فردی و عمومی در این آیه نهفته است. «و لقد کرمنا بنی آدم» می بینم که در این آیه گفته نمی شود کرمنا مسلم یا کرمنا مومن، بلکه می گوید کرمنا بنی آدم. در این آیه عقاید فرد را در نظر نگرفته، تدینش را در نظر نگرفته، جنسیت را در نظر نگرفته است و آنچه مهم است اینکه ایدئولوگ های دینی باید از این آیه استفاده بکنند و هر آنچه که در راستای کرامت انسان است، موادی را تنظیم بکنند که کرامت انسان ها را تضمین نمایند و هر آنچه که در کرامت انسان ها اخلال به وجود می آورد را منع نمایند. بنابراین بزرگترین حامی حقوق بشر خود قرآن است و ذات باری تعالی است. اساسا عقل بشری و اندیشه بشری حکم می کند، انسان یک موجود عقلانی است البته انسان موجود دوساحتی است هم دارای بعد مادی و حیوانی است و هم دارای بعد معنوی و رحمانی است.
اساسا موجودی که دو بعد دارد تکالیفی نیز بر او تکلیف می شود و این تکالیف در جهت رشد و تعالی انسان قرار گرفته است. اگر در کاری مفسده و فساد است، انسان را از آن عمل نهی می کند. اگر در کاری خیر وجود دارد انسان را به انجام آن عمل ترغیب می کند. پس تمامی دستورات باریتعالی، همه اش در جهت رقاء و تکامل انسان است و هرگز نمی توان گفت که انسان حقوق ندارد و از آنجایی که انسان موجودی عقلانی است، عقل حکم می کند که دارای حقوق فردی و عمومی باشد. این حقوق هم همان حقوق بشر است و مربوط به انسانیتش می شود. حقوق در راستای تعالی انسان است و مراد بر این است که بر او ظلم نشود و انسان موجودی اجتماعی است.
اعلامیه حقوق بشر که بعد از جنگ دوم جهانی نگاشته شد و در سازمان ملل تنظیم شده سعی بر این دارد که حقوق انسان را حفظ کند. نویسندگان این اعلامیه جهانی، حقوق انسان ها را با حذف دین، ملیت و جنسیت نوشتند. اینک که پنجاه و اندی سال از نوشتن این اعلامیه می گذرد و ما مدعی هستیم که در 1400 سال پیش ذات باریتعالی حقوق همه انسان ها را تأکید و ذکر نموده است.
عقیده شخصی ما این است که سایر ادیان نیز در متون مقدس خود بر حقوق انسان ها تأکید داشته اند. ادیان توحیدی مسلما حقوق بشر در مرام و اساس تفکرشان بوده است. ادیان، متونی انسان ساز هستند. البته ما عقل مجرد داریم، فطرت داریم که راهنمای تکوینی در همه انسان ها است. اینها همواره ما را به طرف کمال رهنمون می کنند. هنر انبیا این است آنچه فطرت انسان می گوید، عقل مجرد من می گوید، همانی که راهنمای تکوینی من می گوید و به طرف صلاح و شجاعت، رهنمون می کند این بایدها و نبایدهایی که مذاهب می گویند در راستای تکامل انسان است. در راستای فطرت انسان است و یقینا عقلانیت انسان نیز به حقوق انسان حکم می کند و این حقوق در راستای عدالت اجتماعی و کرامت انسان و عقلانیت انسان و فطرت انسان است.
عصر رنسانس، عصر جدا انگاری علم و دین و تفکیک قلمروهای آن دو است. در این دوران، بسیاری از دانشمندان و متخصصان غرب به ویژه آنان که از برخورد نادرست ارباب کلیسا با نخبگان علمی ناخشنود بودند به نسبت سنجی میان علوم مختلف با دین پرداختند. یکی از مسائلی که در این عصر مورد توجه قرار گرفته مسأله حقوق انسان و علم حقوق و نسبت آن با دین و گزاره های دینی بود. عده ای از حقوقدانان می گفتند: قلمرو دین محدود به مسایل آن جهانی و آخرت انسانها بوده و نسبت به مسایل دنیوی و مشکلات و نابسامانی های آن ساکت است. گروسیوس هلندی از حقوقدانان برجسته قرن هفدهم در این باره می گوید: «خداوند به اعمال و کردار مخلوقات کاری ندارد.» سیطره دانش غربی از یک سو، و بهره گیری شرقیان از دستاوردهای فریبنده آنان از سوی دیگر، و جیره خواری شرقیان بر سر سفره پر زرق آنان، سبب شد تا باور جدایی دین از حقوق بشر در میان مسلمانان و به خصوص حقوقدانان مسلمان نیز رسوخ یابد و گروهی معتقد شوند که اسلام هیچ سیستم و نظام حقوقی ندارد، چرا که این حقوق آن اندازه ارزشمند و پرارج نیست تا خداوند در آن دخالت کند، و اگر هم اسلام را دارای نظام حقوقی بدانیم چنین سیستمی بیش از آن که به نفع اسلام باشد به ضرر آن خواهد بود، زیرا در این صورت باید بپذیریم دین اسلام در تمام اعمال فردی و اجتماعی دخالت می کند و آزادی و اختیار انسان را از میان می برد، و این خود از ضعف دین اسلام حکایت دارد نه حقانیت و قوت آن.
در مقابل، گروه دیگری از حقوقدانان، اسلام را دارای نظام حقوقی دانستند، نظامی که با آزادی انسان سازگار است و ارزش آن را دارد که خداوند به بیان آن بپردازد. این گروه معتقدند که دین، کتابهای آسمانی و پیامبران، نخستین نظامها و سیستمهای حقوقی را در جامعه بشری وضع کرده اند و قرآن به عنوان یقینی ترین منبع شناخت اسلام بر این امر تصریح کرده است: «کان الناس أمة واحدة فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و أنزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه؛ مردم امتی یگانه بودند پس خداوند پیامبران را نویدآور و بیم دهنده برانگیخت و با آنان کتاب [خود] را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داوری کند.» (بقره/ 213)
افزون بر این در بسیاری از آیات، از اهل ایمان خواسته شده است تا جز بر اساس احکام و قوانین و حقوق تعیین شده از سوی وحی، حکم نرانند. «و من لم یحکم بما أنزل الله فاولئک هم الفاسقون؛ و کسانی که به آنچه خدا نازل کرده حکم نکنند آنان خود نافرمانند.» (مائده/ 47) و «و من لم یحکم بما أنزل الله فاولئک هم الکافرون؛ و کسانی که به موجب آنچه خدا نازل کرده داوری نکرده اند آنان خود کافرانند.» (مائده/ 44) «و من لم یحکم بما أنزل الله فاولئک هم الظالمون؛ و کسانی که به موجب آنچه خدا نازل کرده داوری نکرده اند آنان خود ستمگرانند.» (مائده/ 45) در آیاتی نیز از پیامبر خواسته شده بر اساس آیات قرآن حکم کند و اختلافات مردم را برطرف کند و از هوسهای دیگران به هنگام بیان حکم بپرهیزد. تعبیر «من لم یحکم» ظهور در کار قضا و محاکمات حقوقی میان مردم دارد، ولی آیه سوره مائده و تعبیر «و أن احکم بینهم» می تواند صریح در امر قضا و حکم میان مردم باشد.
کلمه حق در قرآن
حق، واژه ای عربی است و معادل آن در زبان فارسی هستی پایدار و ثبوت است، یعنی هر چه از ثبات و پایداری برخوردار باشد. کلمه حق و مشتقات آن در قرآن کاربرد فراوان دارد «الحق» 194 بار، «حق» 33 مرتبه، «حقا» 17 مرتبه و «حقه» سه بار در قرآن به کار رفته است. این واژه که به صورت مصدر، اسم مصدر و صفت در آیات قرآن به کار رفته است، در معانی بسیاری به کار رفته است که برخی از آنها عبارتند از: قرآن (زخرف/ 29)، اسلام (اسراء/ 81)، عدل (اعراف/ 81)، توحید (زخرف/ 86)، صدق (یونس/ 4)، قرض (بقره/ 282)، دلیل (حج/ 4) و.... برخی از مفاهیم حق در قرآن با اصطلاح به کار رفته از طرف حقوقدانان و فقیهان، هماهنگ و همخوان است، مانند آیات: «و فی أموالهم حق للسائل و المحروم؛ و در اموال آنها حقی برای سائل و محروم است.» (ذاریات/ 19) «و الذین فی اموالهم حق معلوم* للسائل و المحروم؛ و آنها که در اموالشان حق معلومی است برای تقاضا کننده و محروم.» (معارج/ 24- 25) «فإن کان الذی علیه الحق سفیها او ضعیفا؛ و اگر کسی که حق بر ذمه اوست سفیه یا ضعیف است.» (بقره/ 282) «فلیملل الذی علیه الحق؛ و آن کسی که حق بر عهده اوست باید املا کند.» (بقره/ 282) «فآت ذاالقربی حقه و المسکین و ابن السبیل؛ پس حق نزدیکان و مسکینان و در راه ماندگان را ادا کن.» (روم/ 38)
حق در اصطلاح فقیهان
این واژه در کتابهای فقهی گاه مفهوم وسیعی دارد و تمام احکام وضعی و تکلیفی و تأسیسی و امضایی را در برمی گیرد و در مواردی نیز حق در برابر حکم قرار گرفته است. مرحوم نائینی می نویسد: «اگر مجعول شرعی به دنبال خود اضافه و سلطه نداشته باشد حکم است و نام گذاری آن به حق، به لحاظ معنای لغوی آن است.» علامه بحرالعلوم می نویسد: «حق، قدرتی است اعتباری و قراردادی که به موجب آن یک انسان بر مالی یا شخصی یا هر دو مسلط می گردد؛ مانند عین مستأجره، که مستأجر نسبت به یکی از اموال مخصوص موجر سلطنت دارد.»
حق در اصطلاح حقوقدانان
برای «حق» در منابع حقوقی تعریفهای گوناگونی آمده است. از آن جمله نویسنده کتاب «مقدمه علم حقوق» می نویسد: «حق، امتیازی است که قواعد حقوقی برای تنظیم روابط اشخاص به سود پاره ای از آنان در برابر دیگران ایجاد می کند.» در مقدمه همین کتاب نیز می خوانیم: «برای تنظیم روابط مردم و حفظ نظم و اجتماع، حقوق برای هر کس امتیازهایی در برابر دیگران می شناسد و توان خاصی به او می بخشد. این امتیاز و توانایی را حق می نامند که جمع آن حقوق است «حقوق فردی» نیز گفته می شود. حق حیات، حق مالکیت، حق آزادی شغل و زوجیت به اعتبار همین معنی است که با عنوان حقوق بشر مورد حمایت قرار می گیرد.» یکی دیگر از حقوقدانان می نویسد: «حق، اقتدار، سلطه و امتیازی است که برای اشخاص یا شخص، اعتبار شده و دیگران مکلف به رعایت آن می باشند، مانند: حق مالکیت، حق زوجیت، ابوت، اکتشاف و...» نویسنده کتاب «حقوق اساسی» به صورت تفصیلی و روشن تر حق را تعریف می کند: «افرادی که در درون جامعه زندگی می کنند برای تأمین نیازمندی های خود حرکت می کنند و عمل می نمایند، در نتیجه با یکدیگر ارتباط برقرار می نمایند، حرکت و عمل و رابطه آنها نیاز به مرزبندی و تحدید حدود دارد. نتیجه نبودن حد و مرز، تعدی و تجاوز افراد به جان و به دسترنج یکدیگر است. جوامع بشری در طول هزاران سال به تجربه دریافته اند که برای جلوگیری از هرج و مرج و تعدی برای حرکت و عمل فرد در داخل جامعه، حدودی تعیین کنند که در چهارچوب آن حدود، فرد فاعل مختار باشد و اگر از آن حدود تجاوز کرد قوه نماینده جامعه او را گوشمالی دهد. این حدود همان است که به آن حقوق می گویند و مفرد آن «حق» است.»
اگر چه واژه «حق» و «حقوق» تعریفی دقیق را به آسانی برنتابد، اما می توان برخی ویژگیها و ممیزات آن را در یک کالبد شکافی مفهومی دریافت و آن را گونه ای تعریف و شناسایی به شمار آورد. چنانچه نمونه ها و مصادیق حق را در قرآن مورد توجه قرار دهیم، خواهیم یافت که هر حقی بر دو پایه:
1. امتیازی به صاحب حق.
2. تکلیفی بر طرف مقابل، استوار است. یعنی؛ هر کجا تکلیفی جعل شده است در برابر، عده ای حق پیدا می کنند، مثلا زمانی که کسی متاعی را از فروشنده ای می خرد، در برخی موارد، برای خریدار «حق فسخ» قرار داده شده است و مشتری با شرایطی خاص و در زمان تعیین شده، می تواند متاع را باز گرداند و پولی را که پرداخته است باز پس گیرد. اگر دقت شود، در حق فسخ دو چیز موجود است:
الف: امتیازی برای خریدار که با آن می تواند معامله را فسخ کند که در اصطلاح حق نامیده می شود.
ب: وظیفه و تکلیفی بر فروشنده که موظف است پیشنهاد فسخ را از سوی خریدار گردن نهد.
نمونه دیگر را در «حق قصاص» می توان شاهد بود، به خویشان مقتول «اولیاء دم» حق قصاص داده اند در حالی که قاتل یعنی محکوم، مکلف به تسلیم در برابر قصاص کنندگان است.
انواع حقوق در قرآن
حقوق قرآن را به چهار گروه می توان تقسیم کرد:
1. قواعدی که امتیاز بهره وری و تکلیف حق پذیری در آن متوجه فرد است. «ذی حق و من علیه الحق، فرد است.»
2. قواعدی که «ذی حق» و «من علیه الحق» جامعه و یا اکثریت و یا گروهی از افراد جامعه اند.
3. قواعدی که «ذی حق» فرد است و «من علیه الحق» اکثریت افراد را تشکیل می دهند.
4. قواعدی که «ذی حق» اکثریت افرادند و «من علیه الحق» فرد است.
مشترکات قواعد حقوقی قرآن و سایر قواعد حقوقی
حقوقدانان به ویژه فلاسفه حقوق برای قواعد حقوقی ویژگیهایی بیان می کنند، مانند کلی بودن، الزامی بودن، داشتن ضمانت اجرا و... که این ویژگیها در قواعد حقوق قرآن نیز مشهود است.
الف. کلی بودن
حقوقی که در قرآن به صورت قاعده حقوقی مطرح شده است موردی و شخصی نیست، بلکه عام و فراگیر است. چنان که قواعد حقوقی متعارف نیز چنین ویژگی دارند. چه این که بر اساس آیات قرآن تمام انسانها در برابر قانون مساوی هستند و هیچ فردی بر دیگری برتری ندارد. برای نمونه، یکی از حقوق شخص انسان که در شمار حقوق غیر مالی قرار داده شده، حق مصونیت از لطمه زدن به حیثیت و شرافت است. هیچ شخص یا مقامی نباید به این حق مسلم انسان تعدی کند و با تهمت، افترا، دروغ و... حیثیت و آبروی افراد را ببرد. «و الذین یرمون المحصنات الغافلات لعنوا فی الدنیا و الآخرة و لهم عذاب ألیم؛ کسانی که زنان پاکدامن و بی خبر «از هرگونه آلودگی» و مؤمن را متهم می کنند در دنیا و آخرت از رحمت الهی به دورند و عذاب بزرگی برای آنهاست.» (نور/ 23)
در آیه شریفه که به منظور دفاع از حیثیت و آبروی افراد نازل شده است، ویژگی قواعد حقوقی که همان کلی بودن و فراگیری است وجود دارد به این معنی که آیه چنان که در بحث اسباب نزول مطرح است اختصاص به کسی ندارد که به عایشه یا ماریه قبطیه تهمت زد، بلکه هر کس در هر زمان و در هر مکانی که در شرایط مشابه قرار گرفت، اگر چنان تهمتی بزند، شرایط قذف در حق وی جاری خواهد شد «در اصطلاح قرآن پژوهان، ملاک، عموم آیه است نه خصوص سبب.»
ب. الزامی بودن
دومین ویژگی قواعد حقوقی متعارف الزامی بودن آنهاست در عین آن که قاعده حقوقی کلی است و شامل تمام افراد می گردد وقتی بر موردی تطبیق شد حالت اجبار دارد. و برای رسیدن به هدف حقوق و ایجاد نظم و انضباط در جامعه باید رعایت قواعد حقوق الزامی باشد. این ویژگی قواعد حقوقی متعارف در قواعد حقوقی قرآن نیز وجود دارد با این تفاوت که منشأ الزام و ملاک یا عامل الزام در قواعد حقوقی متعارف تنها قرارداد و همبستگی اجتماعی و ترس از واکنش مردم است، اما در قواعد قرآن افزون بر این عوامل، اعتقاد به نظارت پنهان خداوند و پاداش و جزای او نیز هست. آیه قبل با حدی که برای قذف در شریعت اسلام تعیین شده و الزامی که در آیات دیگر در مورد اجرای حدود الهی بیان گردیده است، نشانگر بعد الزامی حقوق قرآنی است. برای نمونه حق حیات را می توان برشمرد که یکی از حقوق فردی به شمار می آید.
در قرآن از بین بردن این حق با کشتن و نابودی همه اجتماع و جامعه، برابر معرفی شده است. «و من قتل نفسا بغیر نفس أو فساد فی الأرض فکأنما قتل الناس جمیعا؛ هر کس انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسانها را گشته است.» (مائده/ 32) بنابراین اگر فردی زندگی همه نوع خود را نابود کند و جان او را بگیرد، خانواده مقتول حق خون خواهی و قصاص خواهد داشت. «یا أیها الذین آمنوا کتب علیکم القصاص فی القتلی الحر بالحرأ؛ ای افرادی که ایمان آورده اید، حکم قصاص در مورد کشتگان بر شما الزامی شده است.» (بقره/ 78) البته این الزام برای کل جامعه و مجریان احکام است که چشم از این حق بر نگیرند و درخواست خانواده مقتول را بی پاسخ نگذارند وگرنه خود خانواده مقتول در اصل قصاص حق انتخاب دارد.
ج. داشتن ضمانت اجرا
قاعده حقوقی، قاعده ای است که از سوی دولت وحکومت یا هر نیروی دیگر تضمین شده باشد. در برخی کشورها، قواعد حقوقی ضمانت اجرای مدنی دارد و در تعدادی کشورها ضمانت اجرای کیفری، در جمهوری اسلامی قواعد حقوقی از سوی حکومت تضمین شده است، حکومت اسلامی موظف است بر قواعد حقوقی قرآن عمل کند و اجرای آنها را تضمین نماید. برای نمونه: حق حاکمیت، نمونه بارز حق عینی است. بر اساس این حق، هیچ فردی نباید به اموال دیگران دستبرد بزند و آنها را از سلطه و اختیار مالک خارج سازد. اگر شخصی مال دیگری را سرقت کند، حکومت اسلامی بایستی بر اساس آیات وحی که در شکل یک قاعده حقوقی است مال مالک را از سارق باز پس گیرد و آن را به مالک برگرداند و سارق را نیز مجازات کند. «و السارق و السارقة فاقطعوا أیدیهما جزاء بما کسبا نکالا من الله؛ دست مرد و زن دزد را به کیفر عملی که انجام داده اند به عنوان یک مجازات الهی قطع کنید.» (مائده/ 38) اما از سوی دیگر میان قواعد حقوقی قرآن با سایر نظامهای حقوقی تفاوتی هست؛ در قواعد حقوقی متعارف تنها ضمانت اجرای دولتی وجود دارد که اگر ترس از آن نباشد قانون زیر پا گذاشته می شود، ولی در قواعد حقوقی قرآن، هم حکومت اسلامی و هم ترس از عذاب اخروی، وجدان، تمایل به نزدیکی به خداوند اجرای قواعد حقوقی را تضمین می کنند و مردم را به مراعات آنها وا می دارند.
د. قواعد حقوقی قرآن
یکی دیگر از ویژگیهای قواعد متعارف که برخی از حقوقدانان مطرح کرده اند و در قواعد حقوقی قرآن نیز وجود دارد، آن است که حوزه و قلمرو قواعد حقوقی نباید از اجتماع خارج باشد، اگر انسان زندگی اجتماعی ندارد و به صورت کاملا انفرادی زندگی می کند نه حقی دارد و نه تکلیفی نسبت به دیگران. «کان الناس أمة واحدة فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و أنزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه؛ مردم یک دسته بودند، خداوند پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند، و کتاب آسمانی که به سوی حق دعوت می کرد، با آنها نازل نمود، تا در میان مردم در آن چه اختلاف داشتند داوری کند.» (بقره/ 213) این آیه شریفه و آیات دیگری که علت نزول کتابهای آسمانی و آمدن پیامبران را بیان می کنند همه حاکی از آن هستند که قواعد حقوقی قرآن یا با عبارتی کلی تر قواعد حقوقی اسلام، در صورتی معنی می یابند که اجتماعی باشند.
البته این موضوع در زمینه قواعد حقوق اجتماعی مطرح است، ولی در اسلام و چه بسا سایر ادیان الهی، حقوق دیگری نیز وجود دارند که در قلمرو حقوق انسان نسبت به خویش یا حق خداوند بر انسان می گنجند که در آن میدان، هر چند انسان به صورت انفرادی و جدای از جامعه هم باز مشمول همان حقوق است، اما با دقتی دریافت می شود که در آن موارد نیز انسان با نگاهی الهی و جهان بینی خاص دین، موجودی تنها و کاملا بریده از همه چیز و همه کس دیده نشده است. چه این که انسان در تنهاترین حالت ها، در محضر خداوند و از آن اوست. و همین بینش، منشأ حقوق می شود که در جهان بینی غیر الهی، جای آن حقوق خالی است. از آن جمله این که انسان همان گونه که حق ندارد جان دیگری را بگیرد، حق ندارد به جان خود لطمه ای وارد نماید.
با توجه به آیات قرآن، برقراری امنیت، تأمین امنیت، استقرار عدالت را می توان از اهداف حقوق در قرآن به شمار آورد. در این بحث سؤال این است که تأمین عدالت برای چه کسی، برقراری امنیت به چه منظوری و استقرار عدالت به کدام هدف؟ آیا قواعد حقوقی و حق هایی که در قرآن بیان شده است برای تأمین و برقراری امنیت در حقوق فردی است یا این قواعد برای تکامل اجتماع و جامعه اسلامی وضع شده است و هیچ توجهی به حقوق فردی افراد ندارد؟ به دیگر سخن آیا قرآن در اهداف حقوقی خود، مکتب اصالت فرد را تأیید می کند، یا مکتب اصالت اجتماع را، و یا نظریه ای دیگر دارد؟ برای پاسخ به این سؤال، نخست باید نگاه قرآن به انسان و جامعه را جویا شد و پس از آن هدف حقوق قرآنی را جستجو کرد.
در نگاه قرآن، انسان موجودی است دوبعدی، با دو میدان نیاز و متناسب با آن دو میدان حقوق. انسان از یک سو دارای بعد جسمانی و نیازهای مادی و حقوق متناسب با آن است، و از سوی دیگر دارای روح و نیازهای روحی و معنوی و متناسب با آن دارای حقوق معنوی است. «و بدء خلق الانسان من طین؛ خداوند آفرینش انسان را از گل آغاز کرد.» (سجده/ 7) «فاذا سویته و نفخت فیه من روحی؛ پس آن گاه که جسم آدم سامان یافت و تکمیل شد و از روح خویش در آن دمیدم.» (حجر/ 29) «و قلنا یا آدم اسکن انت و زوجک الجنة و کلا منها رغدا حیث شئتما؛ و آن گاه که گفتیم ای آدم، تو و همسرت در این بهشت سکنی گزینید و از هر چه می خواهید بخورید.» (بقره/ 35)
در این آیه انسان، نیازمند به مسکن و غذا و برخوردار از آن حق دانسته شده است. «إنا هدیناه السبیل إما شاکرا و إما کفورا؛ ما انسان را به راه بایسته و صحیح هدایت می کنیم و او یا شکرگزار خواهد بود و یا کفرپیشه.» (دهر/ 3)
در این آیه و مانند آن نیاز معنوی انسان به هدایت و قدرت انتخاب گری وی یادآوری شده است. انسانی که قرآن معرفی می کند برای ارضای خواسته ها و نیازها و تمایلات خود بایستی در کنار دیگران زندگی کند. زندگی در انزوا از نظر قرآن، یک بدعت است و نه یک رهنمود دینی. انتخاب همسر و تشکیل خانواده، حقوق متقابل مادی و معنوی را به وجود می آورد. مثلا خانواده این حق را پیدا می کند که هم نیازهای مادی و ضروری او از سوی پدر خانواده تأمین شود و هم بخشی از نیازهای معنوی آن. مجموع این نظرگاه ها به انسان، این نتیجه را به دست می دهد که انسان در نگاه وحی هم شخصیتش موضوعیت دارد و هم جامعه اش، هم جسمش و هم روحش، هم حقوق مادی دارد و هم حقوق معنوی و به فرد و جامعه باید همپای هم اندیشید.
انسان به دلیل ساختار خاص وجود خود، هم دارای حقوق طبیعی است و هم دارای حقوق اجتماعی. حقوق طبیعی انسان، نشأت یافته از ساختار مادی و روحی است که وی را نیازمند به تأمین جسم و تغذیه روح کرده است و حقوق اجتماعی او ریشه در ناگزیری انسان از تشکیل خانواده و انتخاب همسر و الفت با محیط خویشاوندی و... دارد.
حقوق طبیعی انسان، از مبانی حقوقی قرآن
یکی از مبانی حقوقی قرآن، حقوق طبیعی انسان است که جایگاه مهمی را به خود اختصاص داده است و حقوق طبیعی انسان در اسلام بسیار گسترده تر از حقوق طبیعی مطرح در مکتبهای غربی است. از آنجا که از دیدگاه اسلام و قرآن، آفرینش جهان، هدفمند و دارای غایت است و شعوری کلی بر نوامیس آفرینش حاکم است و هدف کلی از آفرینش نیز همان کمال انسان است، و از سوی دیگر انسان برای رسیدن به این هدف و مقصد اعلی نیازمند برآورده ساختن خواسته های طبیعی و جسمانی است، بنابراین او می تواند از آنچه در طبیعت است در راستای این هدف بهره جوید و اگر این حق طبیعی برای او نبود راه رسیدن به کمال بسته بود. در نتیجه وجود خواسته های طبیعی در انسان ثابت بودن حقوق طبیعی را برای او ایجاب می کند. از جمله حقوق طبیعی که قرآن برای انسان قائل است، موارد زیر هستند.
حق حیات
یکی از حقوق طبیعی که بسیار مورد توجه فلاسفه حقوق قرار گرفته حق حیات است و به اصطلاح برخی از فلاسفه، صیانت ذات حق طبیعی انسان است. در قرآن، حیات، موهبتی الهی خوانده شده و هیچ فرد یا مجموعه ای نمی تواند این حق را از فرد سلب کند و یا به صورت فیزیکی و غیرفیزیکی به جسم و روح انسان آسیب برساند. «ولاتقتلوا النفس التی حرم الله إلا بالحق؛ و کسی را که خداوند خونش را حرام شمرده نکشید جز به حق.» (اسراء/ 32) «و لاتقتلوا أولادکم خشیة إملاق نحن نرزقهم و إیاکم إن قتلهم کان خطأ کبیرا؛ و فرزندانتان را از ترس فقر نکشید! ما آنها و شما را روزی می دهیم؛ بی تردید کشتن آنها گناه بزرگی است.» (اسراء/ 31) «ولاتقتلوا أنفسکم إن الله کان بکم رحیما؛ خودکشی نکنید، خداوند نسبت به شما مهربان است.» (نساء/ 29)
حق مالکیت
حق مالکیت یکی از حقوق طبیعی خوانده شده است، این حق که از نیازها و ویژگیهای انسان به وجود می آید مورد توجه خداوند قرار گرفته است و در بسیاری از آیات بر این حق مسلم انسان تأکید شده است. در آیات قرآن، مالک حقیقی همه موجودات، خداست و جهان و تمام آفریده ها در دست اراده و قدرت اوست، با خواست او ایجاد شده و با اراده او محو می گردد. «و لله ما فی السموات و ما فی الأرض و کان الله بکل شیئ محیطا؛ خداوند به عنوان مالک همه هستی و مالک انسان، با توجه به نیازهایی که در انسان پدید آورده، حق مالکیت را به او بخشیده است.» (نساء/ 126) «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل إلا أن تکون تجارة عن تراض منکم؛ اموال همدیگر را به ناروا مخورید مگر آنکه داد و ستدى با تراضى یکدیگر از شما [انجام گرفته] باشد.» (نساء/ 29) «إن ترک خیرا الوصیة للوالدین و الأقربین بالمعروف؛ اگر مالى بر جاى گذارد براى پدر و مادر و خویشاوندان [خود] به طور پسندیده وصیت کند.» (بقره/ 180) تعبیرهایی مانند «اموال شما»، «تجارت از روی رضایت»، «وصیت برای دیگران» همه نشان دهنده حق مالکیتی هستند که خداوند برای افراد انسان در نظر گرفته و مورد امضا قرار داده است.
حقوق طبیعی معنوی انسان
بر خلاف باور طرفداران اصالت اجتماعی و مخالفان حقوق فطری و به تعبیر لئواشتراوس، قرارداد گرایان، ازنظر قرآن انسانها فطریاتی دارند. خداوند به هنگام آفرینش انسانها چنان که به انسانها خواسته ها و آرزوهای مادی داده است، به آنها ویژگیها و خصوصیاتی نیز که معنوی خوانده می شوند ارزانی داشته است که آن ویژگیها و به تعبیری آن گرایشها در تمام انسانها به صورت طبیعی و ذاتی وجود دارند، مانند حقیقت جویی، خیرخواهی، گرایش به زیبایی، عشق، خداپرستی، عدالتخواهی، عزت جویی. «فأقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التی فطر الناس علیها؛ پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتی است که خداوند انسانها را بر آن آفرید.» (روم/ 30) تأمل در آیه می نماید که:
1. انسانها بر خلاف باور ماتریالیستها و گروهی از اگزیستانسیالیست ها دارای فطرتند.
2. چنان که در تعریف حقوق طبیعی، تغییرناپذیری و پایداری به عنوان یک شاخصه اصلی برای حقوق فطری معرفی شد، در فطرتی که خداوند به انسان داده است این ویژگی وجود دارد و فطرت انسان هیچ دگرگونی و تغییر را بر نمی تابد «لاتبدیل لخلق الله؛ آفرینش خداى تغییرپذیر نیست.» (روم/ 30)
3. تشریع، تابع تکوین است. یعنی حقوق، ریشه در ساختار و طبیعت انسان دارد. وقتی انسانها بر اساس نوع خلقت و ساختار وجود خود و بر اساس فطرت، جویای حقیقت باشند، در تشریع قوانین و حقوق، می بایست آن حقیقتها مورد توجه قرار گیرد؛ یعنی قانون گذار نیز در مقام وضع و تدوین حقوق موضوعه باید به این حق فطری انسانها توجه کند و قانونهایی را وضع کند که با این حقوق مسلم ناسازگار نباشد. علامه طباطبایی در تفسیر آیه «فأقم وجهک للدین» می نویسد:«دین جز حیات و راه و روشی که انسان باید از آن پیروی کند و به سعادت برسد نیست. بنابراین، تنها هدف و غایت انسان دسترسی به سعادت است. چنان که تمام مخلوقات نیز به سوی سعادت خود هدایت فطری شده اند و به گونه ای آفریده شده اند و از امکاناتی بهره مند گشته اند که به آن غایت برسند.» موسی (ع) در پاسخ فرعون گفت: «ربنا الذی اعطی کل شیئ خلقه ثم هدی؛ گفت پروردگار ما کسى است که هر چیزى را خلقتى که درخور اوست داده سپس آن را هدایت فرموده است.» (طه/ 50) و نیز آمده است: «الذی خلق فسوی* و الذی قدر فهدی؛ همان که آفرید و هماهنگى بخشید و آنکه اندازه گیرى کرد و راه نمود.» (اعلی/ 2- 3)
رسیدن به سعادت در نگاه علامه، هدفی فطری و طبیعی است و هیچ قانونی نباید ناهمساز با این نیاز و حق طبیعی انسان وضع شود، بلکه باید در جهت تأمین این حق بکوشد. هر چند بر پایه آیات قرآن، اصل مسأله حقوق طبیعی پذیرفته شده و بسیاری از قوانین و احکام آن در این رابطه اند، اما نمی توان گفت همه حقوق قرآن تنها برای حفظ حقوق فردی شکل گرفته اند. گر چه خداوند، تمایلات و خواسته هایی به انسان داده است که به طبع، حقوقی را برای او ایجاب می کنند، ولی در نگاه قرآن، انسان دارای ویژگی هایی است که او را با دیگران درگیر و به دنبال آن ناگزیر از رعایت منافع جمعی می سازد، از جمله قرآن، انسان را با ویژگی هایی مانند مال دوستی شدید، فزون طلبی، شتاب زدگی، بخل، ناسپاسی، طغیان گری تصویر می کند. انسان با چنین ویژگی ها نیازمند زندگی اجتماعی و به دنبال آن عدالت اجتماعی است.
حق داشتن کرامت
در دیدگاه قرآن انسان موجودی است که توان رسیدن به مقام خلیفه الهی را داراست و خداوند در او از روح خود دمیده است: «و نفخت فیه من روحی؛ از روح خود در آن دمیدم.» (حجر/ 29) و به او کرامت عطا کرده است: «و لقد کرمنا بنی آدم؛ و به راستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتیم.» (اسرا/ 70)
حق برقراری مساوات
مساواتی که قرآن میان انسان ها قایل است شامل دو قسمت عمده مساوات در اصل انسانیت و مساوات در حقوق و اجرای قوانین و احکام می باشد، که جهت اثبات این مطلب می توان به ترتیب به آیات زیر اشاره کرد: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبایل ان اکرمکم عندالله اتقیکم؛ ای مردم، شما را از مرد وزنی آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گرداندیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمند ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.» (حجرات/ 13) «ان الله یامرکم ان تودوا الامانات الی اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل؛ خداوند به شما فرمان می دهد که سپرده ها را به صاحبان آنها رد کنید و چون میان مردم داوری کنید.» (نساء/ 58)
در قرآن، میان فرد واجتماع، ارتباطی وجود دارد، از این رو برای اجتماع و ملت، اجل، کتاب، شعور، فهم، عمل، طاعت و معصیت بیان می کند، چنان که برای افراد انسان، مسؤولیت، حق و تکلیف قائل شده است. «و لکل أمة أجل فإذا جاء أجلهم لایستأخرون ساعة و لایستقدمون؛ برای هر قوم و جمعیتی زمان و سرآمد «معینی» است و هنگامی که سرآمد آنها فرارسد، نه ساعتی از آن تأخیر می کنند و نه بر آن پیشی می گیرند.» (اعراف/ 34) «کل أمة تدعی الی کتابها؛ هر امتی به سوی کتابش خوانده می شود.» (جاثیه/ 8) «زینا لکل أمة عملهم؛ این چنین برای هر امتی عملشان را زینت دادیم.» (انعام/ 108)
«منهم أمة مقتصدة؛ امتی از آنان معتدل و میانه رو هستند.» (مائده/ 66) «و لکل أمة رسول فإذا جاء رسولهم قضی بینهم بالقسط؛ برای هر امتی رسولی است؛ هنگامی که رسولشان به سوی آنان بیاید به عدالت در میان آنها داوری می کند.» (یونس/ 47) به همین جهت قرآن، بر خلاف روش معمول تاریخ نگاران، که بیشتر به داستانهای اشخاص و افراد می پرداختند، داستان ملتها و گروههای اجتماعی را مطرح می کند، و اساسی ترین و مهم ترین تکالیف و دستورات دینی را بر اساس اجتماع پایه ریزی می کنند؛ مانند حج، جهاد، نماز و.. این توجه خاص قرآن به اجتماع و امت و بیان خواص و آثار امت، حکایت از نقش ویژه ای دارد که قرآن برای جامعه علاوه بر افراد و آحاد انسانها دارد. اگر قرآن از کشتن دیگران و خودکشی منع شدید دارد و حق حیات انسان را از خدا می داند و به کسی اجازه نداده است بدون حق، این حیات و زندگی را تهدید کند، همان گونه از وحدت اجتماعی که به منزله حیات جامعه است پاس داشته است. «و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا؛ همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید.» (آل عمران/ 103)
این ریسمان و رشته الهی اجتماعی «وحدت فکری و عملی و اعتقادی» به مثابه روح الهی است که خداوند در هر انسان دمیده است. «و لاتکونوا کالذین تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جاءهم البینات و اولئک لهم عذاب عظیم؛ و مانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند آن هم پس از آن که نشانه های روشن به آنان رسید و آنها عذاب عظیمی دارند.» (آل عمران/ 105) چنان که می بینید، کسانی که روح وحدت اجتماعی را از میان ببرند و جامعه را مانند مرده ای بی جان سازند، سزاوار عذاب عظیم دانسته شده اند. «ولاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم؛ نزاع نکنید تا سست نشوید و قدرت شما از میان نرود.» (انفال/ 46)
علاوه بر این، در قرآن از حقوقی یاد شده که از حقوق جامعه اسلامی هستند و در برابر این حقوق، فرد مکلف است، وگاه این حقوق به گونه ای هستند که حق فطری یا طبیعی فرد را تحت الشعاع قرار می دهد، مثلا یکی از حقوق طبیعی انسان حق حیات یا صیانت ذات است. از سوی دیگر قرآن برای جامعه نیز مرگ و حیات و حق حیات و صیانت از ذات قائل است، ولی آن گاه که حیات جامعه تهدید شود، بر حق حیات و صیانت از ذات افراد تقدم می یابد و پیش از حفظ خود می بایست از کیان اجتماعی دفاع کرد. «أذن للذین یقاتلون بأنهم ظلموا وإن الله على نصرهم لقدیر* أ الذین أخرجوا من دیارهم؛ به كسانى كه جنگ بر آنان تحميل شده رخصت [جهاد] داده شده است چرا كه مورد ظلم قرار گرفته اند و البته خدا بر پيروزى آنان سخت تواناست. همان كسانى كه به ناحق از خانه هايشان بيرون رانده شدند.» (حج/ 39- 40)
پس از حقوق طبیعی و نیازها و منشها و طلبهای ساختاری وجود انسان، مسأله عدالت و قسط و تحقق و پایداری آن از دیگر مبانی قوانین حقوقی قرآن است. تا آنجا که هدف از رسالت پیامبران، برقراری قسط و عدل معرفی شده است. «لقد أرسلنا رسلنا بالبینات و أنزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط؛ ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و میزان نازل کردیم، تا مردم قیام به عدالت کنند.» (حدید/ 5) «و لکل امة رسول فاذا جاء رسولهم قضی بینهم بالقسط و هم لایظلمون؛ برای هر امتی رسولی است، هنگامی که رسول ایشان به سوی آنان بیاید به عدالت در میان آنها داوری می شود و ستمی به آنها نخواهد شد.» (یونس/ 47) «یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین لله شهداء بالقسط و لایجرمنکم شنئان قوم علی ألا تعدلوا اعدلوا هو أقرب للتقوی؛ ای کسانی که ایمان آورده اید همواره برای خدا قیام کنید، و از روی عدالت، گواهی دهید، دشمنی با جمعیتی شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند، عدالت کنید که به تقوا نزدیک تر است.» (مائده/ 8)
«ولاتقربوا مال الیتیم إلا بالتی هی أحسن حتی یبلغ أشده و أوفوا الکیل و المیزان بالقسطأ و إذا قلتم فاعدلوا؛ و به مال یتیم جز به بهترین صورت نزدیک نشوید تا به حد رشد خود برسد، و حق پیمانه و وزن را به عدالت ادا کنید و هنگامی که سخن می گویید عدالت را رعایت نمایید.» (انعام/ 152) عدل از صفات ذاتی خداوند به شمار می آید. خداوند در تمام تکالیف و قوانین و حقوقی که وضع نموده است عدالت را رعایت کرده است به گونه ای به انسانها تکلیف می کند و از آنها می خواهد به قوانین و مقررات الهی عمل کنند که با فطرت آنها سازگار باشد و با ضعف انسان «و خلق الانسان ضعیفا؛ انسان ناتوان آفريده شده است.» (نسا/ 28) هماهنگ باشد.
«لایکلف الله نفسا إلا وسعها؛ خداوند هیچ کس را، جز به اندازه توانش تکلیف نمی کند.» (بقره/ 286) «لیس علی الضعفاء و لا علی المرضی و لا علی الذین لایجدون ماینفقون حرج اذا نصحوا لله و رسوله ما علی المحسنین من سبیل؛ بر ضعیفان و بیماران و آنها که وسیله ای برای انفاق «در راه جهاد» ندارند ایرادی نیست «که در میدان جنگ شرکت کنند» هرگاه برای خدا و رسول او خیرخواهی کنند؛ بر نیکوکاران راه مؤاخذه نیست.» (توبه/ 91)
در نهایت می توان گفت که عدالت در تار و پود قوانین و مقررات و حقوق قرآنی رسوخ کرده و هیچ تکلیفی، قانونی و حقی ناسازگار و ناهماهنگ با عدالت نیست.
عدالت معاوضی یا توزیعی؟
یکی از موضوعاتی که در مسأله عدالت در قلمرو حقوق مطرح می باشد این است که در حقوق قرآنی کدام عدالت رعایت شده است عدالت معاوضی یا توزیعی؟ لازم به یاد است که بحث عدالت توزیعی و معاوضی بیش تر در اقتصاد آثار خود را نشان می دهد بنابراین اگر در بررسی این مبنا، بحث، شکل اقتصادی حقوقی به خود می گیرد، این به تبعیت از دیدگاه هایی است که در این زمینه وجود دارند. هر چند بحث عدالت معاوضی و توزیعی در مسایل سیاسی و حقوقی نیز کارآیی دارد، ولی می توان حکم آن را از بحث اقتصادی به سادگی به دست آورد.
عدالت معاوضی
از آیات قرآنی می توان به نتیجه رسید که اصل حاکمیت اراده و آزادی انسان ایجاب می کند که اگر افراد در معاملات و قراردادهای حقوقی خود به توافق رسیده اند، در صورتی که تعهدات آنها بر خلاف ضوابط و قوانین اسلام نباشد و حلالی حرام، و حرامی حلال نشود، آن قرارداد درست است و اسلام دستور به پایبندی به آن قرارداد می دهد و دخالت دولت در این قراردادها را نفی می نماید. «یا ایها الذین آمنوا أوفوا بالعقود؛ ای کسانی که ایمان آورده اید به پیمانها و قراردادها وفا کنید.» (مائده/ 1) از نگاه قرآن اگر دو طرف قرارداد، عاقل، بالغ و رشید، آزاد و مختار باشند قرارداد میان آنها هیچ گونه عیب و نقصی ندارد و باید به آن عمل کنند. (نساء/ 5- 6)
«لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل إلا أن تکون تجارة عن تراض منکم؛ اموال یکدیگر را به باطل نخورید مگر این که تجارتی با رضایت شما انجام گیرد.» (نساء/ 29) اما بعضی از قراردادها هر چند به امضای طرفین قرارداد رسیده است و طرفین بالغ، عاقل، رشید و مختار وأ باشند، به دلیل موانع خاصی که تعادل اجتماعی را بر هم می زند، باطل اعلام شده است. نمونه آن ربای قرضی و معاملات ربوی است هر چند خریدار و فروشنده با اراده و اختیار قرارداد بسته باشند.
«الذین یأکلون الربا لایقومون إلا کما یقوم الذی یتخبطه الشیطان من المس ذلک بأنهم قالوا انما البیع مثل الربا؛ کسانی که ربا می خورند «در قیامت» بر نمی خیزند مگر مانند کسی که بر اثر تماس شیطان دیوانه شده این به خاطر آن است که گفتند: داد و ستد هم مانند ربا است.» (بقره/ 275)
دولت اسلامی نیز وظیفه دارد با پدیده ها و فعالیتهای کاذب اقتصادی مقابله کند. افزون بر این برخی قراردادهایی که اشکال شرعی نیز ندارند چه بسا عادلانه نیستند. چه بسا قراردادهایی میان کارگران و کارفرمایان بسته می شود که حقوق کارگران در آنها رعایت نمی شود و در عین حال، آنان به ناگزیر آن را امضا می کنند. قرآن کریم وظیفه نظام اسلامی می داند که در راستای رسیدن ستمدیدگان و محرومان به حقوق شایسته خود تلاش کند و از محرومان در برابر ستمکاران حمایت کند. «و مالکم لاتقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان؛ چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و کودکانی که به ناتوانی کشیده شده اند پیکار نمی کنید.» (نسا/ 75) بنابراین دولت اسلامی در برخی قراردادهای حقوقی هیچ گونه دخالتی ندارد، و در برخی از قراردادها جهت جلوگیری از اجحاف و زیرپا نهادن عدالت یا تخلف از قوانین شریعت دخالت دارد. بنابراین با عدالت معاوضی نه به طور کامل مخالف است و نه یکسره موافق.
عدالت توزیعی
در بحث عدالت معاوضی، دخالت نامحدود دولت و اجتماع در قراردادها مورد پذیرش اسلام نیست، زیرا بخشی از قراردادها بدون دخالت دولت نیز عادلانه است و طرفین از آن راضی هستند. اما در برخی از قراردادها دولت اسلامی باید دخالت کند و از اجحاف و ظلم کارفرمایان جلوگیری کند و عدالت را خود برقرار سازد، اما این عدالت مانند عدالت توزیعی رژیمهای سوسیالیستی نیست، یعنی توزیع ثروت در اسلام با اجبار و اکراه ثروتمندان و صاحبان کارخانه نمی باشد، بلکه در اسلام توزیع عادلانه ثروت است با کمال آزادی. اسلام و اقتصاد اسلامی به گونه ای نیست که توزیع ثروت را با اجبار و اکراه افراد تجویز کند، بلکه در اسلام حقوق انسان با اصول و باورهای اعتقادی، اخلاقی، عبادی و... پیوند خورده است. قرآن و روایات از کسانی که از امکانات مالی برخوردارند پرداخت خمس، زکات و انفاق را می طلبد.
«و أوحینا الیهم فعل الخیرات و إقام الصلاة و ایتاء الزکاة؛ به فرمان ما مردم را هدایت می کردند و انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و ادای زکات را به آنها وحی کردیم.» (انبیاء/ 73) «وأقیموا الصلاة و آتوا الزکاة و أطیعوا الرسول؛ و نماز را برپا دارید و زکات را بدهید و رسول خدا را اطاعت کنید.» (نور/ 56) «یا أیها الذین آمنوا أنفقوا مما رزقناکم؛ ای کسانی که ایمان آورده اید از آنچه به شما روزی داده ایم انفاق کنید.» (بقره/ 254) «و الذین یکنزون الذهب و الفضة و لاینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب ألیم؛ و کسانی را که طلا و نقره را گنجینه می سازند و در راه خدا انفاق نمی کنند به مجازات دردناکی بشارت ده.» (توبه/ 34)
اساس قانون گذاری در قرآن رعایت مصالح و مفاسد است و مصلحت سنجی از جمله مهمترین مبانی و معیارهای آرای حقوقی قرآن است. در اندیشه دین داران و آنان که قرآن را کتاب آسمانی می دانند، احکام، قوانین، حقوق و ضوابط ارتباط افراد با یکدیگر و افراد با اجتماع و دولت، همگی دارای حکمت و فلسفه خاصی است. چرا که در اندیشه این افراد خداوند عالم و حکیم است و لازمه علم و حکمت، رعایت مصالح برتر است، چه در اصل خلقت و آفرینش و چه در تعیین حقوق و قوانین. «و ما خلقنا السماء و الأرض و ما بینهما باطلا؛ آسمان و زمين و آنچه را كه ميان اين دو است به باطل نيافريديم.» (ص/ 27) «الذی أحسن کل شی ء خلقه؛ همان كسى كه هر چيزى را كه آفريده است نيكو آفريده.» (سجده/ 7) برخی از حقوق دانان، مصالح را به سه گروه فردی، عمومی و اجتماعی تقسیم کرده اند و مصالح فردی را نیز به سه قسم زیر تقسیم کرده اند:
الف. مصالح فردی
1. مصالح مربوط به شخصیت انسان، مانند امنیت و سلامتی بدن، آزادی امنیت معنوی و .... بسیاری از قوانین قرآن بر اساس این دسته از مصالح شکل گرفته است، از جمله: «و ما کان لمؤمن أن یقتل مؤمنا إلا خطأ؛ و هيچ مؤمنى را نسزد كه مؤمنى را جز به اشتباه بكشد.» (نساء/ 92) هیچ فرد با ایمانی مجاز نیست که مؤمنی را به قتل برساند، مگر آن که این کار از روی خطا و اشتباه از او سرزند. «و من یقتل مؤمنا متعمدا فجزاؤه جهنم خالدا فیها؛ و هر كس عمدا مؤمنى را بكشد كيفرش دوزخ است كه در آن ماندگار خواهد بود.» (نسا/ 93) و هر کس فرد با ایمانی را از روی عمد به قتل برساند، مجازات او دوزخ است در حالی که جاودانه در آن می ماند. «یا أیها النبی اذا جاءک المؤمنات یبایعنک علی أن لایشرکن بالله شیئا و لایسرقن و لایزنین و لایقتلن أولادهن و لایأتین ببهتان یفترینه بین أیدیهن و أرجلهن؛ ای پیامبر هنگامی که زنان مؤمنه نزد تو آیند و با تو بیعت کنند که چیزی را شریک خدا قرار ندهند، دزدی و زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند و تهمت و افترایی پیش دست و پای خود نیاورند.» (ممتحنه/ 12)
«والذین یرمون أزواجهم و لم یکن لهم شهداء إلا انفسهم؛ و کسانی که همسران خود را «به عملی منافی عفت» متهم می کنند و گواهانی جز خودشان ندارند.» (نور/ 6) «یا أیها الذین آمنوا لاتدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتی تستأنسوا؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، در خانه هایی غیر از خانه خود وارد نشوید تا آشنایی دهید و اجازه بگیرید.» (نور/ 27) «فان لم تجدوا فیها أحدا فلاتدخلوها حتی یؤذن لکم؛ و اگر کسی در خانه نیافتید وارد نشوید تا به شما اجازه داده شود.» (نور/ 28)
2. مصالح فرد در کانون خانواده، مانند تأمین نیازمندی های اعضای خانواده از سوی سرپرست خانواده و حفظ اموال و دارایی های اعضای خانواده و جلوگیری از فروپاشی خانواده. «وعلی المولود له رزقهن و کسوتهن بالمعروف؛ و بر آن کسی که فرزند برای او متولد شده لازم است خوراک و پوشاک مادر را به طور شایسته بپردازد.» (بقره/ 233) «لاتضار والدة بولدها و لامولود له بولده؛ نه مادر حق ضرر زدن به کودک را دارد و نه پدر.» (بقره/ 233)
«فان کان الذی علیه الحق سفیها او ضعیفا أو لایستطیع أن یمل هو فلیملل ولیه بالعدل؛ و اگر کسی که حق بر ذمه اوست سفیه یا «از نظر عقل» ضعیف «و مجنون» است یا «به خاطر لال بودن» توانایی املا کردن ندارد، باید ولی او با رعایت عدالت املا کند.» (بقره/ 282) «و قضی ربک ألا تعبدوا إلا ایاه و بالوالدین إحسانا إما یبلغن عندک الکبر أحدهما أو کلاهما فلاتقل لهما أف و لاتنهرهما و قل لهما قولا کریما؛ و پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید. هر گاه یکی از آن دو یا هر دوی آنها نزد تو به سن پیری برسند، کمترین اهانتی به آنها روا مدار و بر آنها فریاد مزن و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو.» (اسراء/ 23)
3. مصالح مالی فرد: برخی از قوانینی که در قرآن آمده برای حفظ مصالح مالی و در عین حال فردی است، مانند: «و لا تأکلوا أموالکم بینکم بالباطل؛ و اموال یکدیگر را به باطل و ناحق در میان خود نخورید.» (بقره/ 188) «و لاتقربوا مال الیتیم إلا بالتی هی أحسن حتی یبلغ أشده؛ و به مال یتیم جز به بهترین صورت نزدیک نشوید تا به حد رشد خود برسد.» (انعام/ 152)
«ان الذین یأکلون اموال الیتامی ظلما انما یأکلون فی بطونهم نارا و سیصلون سعیرا؛ کسانی که اموال یتیمان را به ظلم و ستم می خورند «در حقیقت» تنها آتش می خورند و به زودی در شعله های آتش می سوزند.» (نساء/ 10) «ولاتؤتوا السفهاء اموالکم التی جعل الله لکم قیاما؛ اموال خود را که خداوند وسیله قوام زندگی شما قرار داده به دست سفیهان نسپارید.» (نساء/ 5)
ب. مصالح دولتی
در فقه اسلامی قوانینی وجود دارد که مردم و مسلمانان را از تصرف در اموال دولتی که در شمار مصالح دولتی قرار می گیرد باز می دارد و این قوانین و مقررات بدان جهت تشریع شده که مصالح حکومت اسلامی رعایت گردد. «یسئلونک عن الانفال قل الانفال لله و الرسول فاتقوا الله؛ از تو درباره انفال سؤال کنند، بگو انفال از آن خدا و پیامبر است، پس از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید.» (انفال/ 1)
«و ما أفاء الله علی رسوله منهم فما أوجفتم علیه من خیل و لا رکاب و لکن الله یسلط رسله علی من یشاء و الله علی کل شیئ قدیرأ؛ و آنچه را که خدا از آنها به رسولش باز گردانده چیزی است که شما برای به دست آوردن آن نه اسبی تاختید و نه شتری، ولی خداوند، رسولان خود را بر هر کس بخواهد مسلط می سازد، و خدا بر هر چیز توانا است.» (حشر/ 6)
ج. مصالح اجتماعی
بخشی از قوانین حقوقی قرآن، ناظر به حفظ مصالح کلی جامعه انسانی و اسلامی است تا آنجا که گاه ضرورت می یابد، مصالح فردی فدای آن مصالح همگانی شود. آیاتی که مبارزه با اهل بغی را لازم می دانند از این دسته اند. بخشی از آیات قرآن برای حفظ اخلاق عمومی که یکی از مصالح اجتماعی است محدودیتهایی برای افراد بیان می کند؛ مانند قوانینی که در مورد قمار، فحشا و... وجود دارد. «یسئلونک عن الخمر و المیسر قل فیهما إثم کبیر؛ از تو درباره شراب و قمار می پرسند، بگو در آن دو گناه بزرگی است.» (بقره/ 219) «انما یرید الشیطان أن یوقع بینکم العداوة و البغضاء فی الخمر و المیسر؛ همانا شیطان می خواهد از راه شراب و قمار در میان شما دشمنی و کینه بیفکند.» (مائده/ 91)
«والذین یرمون المحصنات ثم لم یأتوا بأربعة شهداء فاجلدوهم ثمانین جلدة؛ و کسانی که زنان پاکدامن را متهم می کنند، سپس چهار شاهد «بر مدعای خود» نمی آورند آنها را هشتاد تازیانه بزنید.» (نور/ 4) «الزانیة و الزانی فاجلدوا کل واحد منهما مأة جلدة؛ هر یک از مرد و زن زناکار را صد تازیانه بزنید.» (نور/ 2) «ولاتقربوا الزنی إنه کان فاحشة و ساء سبیلا؛ و نزدیک زنا نشوید که کاری بسیار زشت و بد راهی است.» (اسراء/ 32) یکی دیگر از مصالح اجتماعی، حفظ منابع عمومی است که می توان از آن به مصلحت حفظ منابع طبیعی مانند جنگلها، نفت، گاز، آب و... و منابع انسانی مانند حمایت خویشاوندان و تربیت کودکان و پرستاری معلولان یاد کرد. «فان کان الذی علیه الحق سفیها أو ضعیفا أو لایستطیع أن یمل هو فلیملل ولیه بالعدل؛ و اگر کسی که حق بر ذمه اوست سفیه، یا ضعیف باشد، یا توانایی بر املا کردن ندارد، باید ولی او با رعایت عدالت املا کند.» (بقره/ 283)
جامعه اسلامی انسان حقوق بشر اسلام باورها در قرآن عدل احکام فقهی