الف. محوریت خداى سبحان
اولین اصل مهم و اساسى در این مکتب، محور بودن خداى سبحان است، به این معنا که محور تقدس و ارزش خداست. پس این مکتب بر پایه حق و نور است و محوریت خداى سبحان در تمام جهات زندگى، در سه مرتبه اندیشه، قلب و عمل مطرح است:
1. محوریت خدا در مرحله اندیشه: در سوره شعراء آیات 105، 124، 142، 160، 177 از قول چند تن از پیامبران فرازى به صورت مشترک تکرار شده است که بیانگر محور بودن خداى سبحان در اصل دعوت این پیامبران مى باشد، آن جا که مى فرماید: «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ؛ از خدا بترسید و از من اطاعت کنید» (شعراء/ 108، 110، 126، 131، 144، 150، 163، 179). بر اساس این کریمه، خداوند در کانون تقدس قرار گرفته و هیچ ذاتى در عرض او نخواهد بود. در منظر قرآن: «ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ؛ این بدان سبب است که خدا حق است و آنچه جز او به خدایى مى خوانند باطل است» (حج/ 62) بنابراین، چون این مکتب بر محور خداست و تنها همو حق است، پس این مکتب الهى نیز بر پایه حق استوار مى باشد.
2. محوریت خدا در مرتبه قلب: محوریت خدا در مرتبه قلب بدین معناست که آدمى در قلب خود به چیزى استقلالا جز به خدا تعلق نداشته باشد. مانند این که محبت به معناى تعلق قلبى (در اینجا وجه تمایز اندیشه و قلب مشخص مى شود، چه این که تعلق قلبى هیچ گاه در اندیشه متمرکز نمى شود) به خداوند، در قرآن کریم مطرح گردیده، آن جا که مى فرماید: «فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ؛ به زودى خداوند قومى را که (بسیار) دوست دارد و آن ها نیز خدا را دوست دارند و نسبت به مؤمنان سرافکنده و فروتن و به کافران سرافراز و مقتدرند، مى آورد» (مائده/ 54).
3. محوریت خدا در مرتبه عمل: بالاترین مصداق این مرتبه از خدامحورى، موضوع اطاعت است و همان طور که گفته شد، همه انبیاى الهى در کنار اندیشه خدامحورى و خداترس بودن، در مقام عمل، قوم خود را به اطاعت از خود دعوت مى کرده اند. البته، محور اطاعت خداست و به اذن او اطاعت انبیا و اولیاى الهى، که فرستادگان اویند، نیز واجب مى باشد. همان طور که مى فرماید: «أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُم؛ خداوند را اطاعت کنید و رسول او و اولوالامر خودتان را اطاعت کنید» (نساء/ 59).
بر این اساس اصل اطاعت خدا به طور مطلق است و اطاعت رسول خدا (ص) و اولیاى الهى، که وابسته به اویند نیز به طور مطلق به اذن خدا واجب است. از سوى دیگر، اطاعت فرزندان از پدر و مادر و اطاعت زوجه از زوج به دلیل فرمان خدا نیز فرض و واجب است. بنابراین، با توجه به این که خداوند حق است و محور و معیار سنجش ارزش، خداى سبحان است: «و الوزن یومئذ الحق؛ و در آن روز سنجش [اعمال] درست است» (اعراف/ 8) در نتیجه، هر آنچه در ارتباط با او و براى رضاى او انجام گیرد، در مسیر نور است، چون محور تقدس خداست و این اصلى اساسى در مکتب الهى است.
ب. اصل بودن حیات اخروى
دومین شاخص مکتب الهى، اصل بودن حیات اخروى است. همان طور که قرآن کریم مى فرماید: «وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُورًا؛ و هر که خواهان آخرت باشد در طلب آن سعى کند و مؤمن باشد، جزاى سعیش داده خواهد شد» (اسراء/ 19). اصل بودن حیات اخروى به این دلیل از آیه فوق به دست مى آید که تنها ایمان به آخرت مطرح نشده، بلکه براى تحقق آن همتى والا و روحیه اى عالى در پشت این اراده نهفته است که تنها به حیطه فکر و اندیشه محدود نمى شود، بلکه تمام ذرات وجود انسان را در برگرفته و به حرکت وا مى دارد، تا نهایت سعى و تلاش خود را براى تعلق به حیات ابدى مصروف دارد. این جاست که وعده داده و مى فرماید: «مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ؛ هر کس کشت آخرت را بخواهد، به کشته اش مى افزاییم» (شورى/ 20).
ج. ضرورت پاىبندى به اصول عملى
سومین شاخص مکتب الهى، ضرورت پایبندى به اصول عملى و به عبارت عام تر، انجام عمل صالح است. مهم ترین این اصول عملى، نماز و زکات و انفاق مالى است. چنان که در قرآن آمده است: «الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ؛ آنان که به غیب ایمان مى آورند و نماز مى گذارند، و از آنچه روزیشان داده ایم انفاق مى کنند» (بقره/ 3) و نیز مى فرماید: «الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ؛ آنان که نماز مى گذارند و زکات مى دهند» (نمل/ 3 و لقمان/ 4) بنابراین، در یک نگاه کلى مى بینیم که پیام فرستادگان مکتب وحى بر این سه اصل اساسى استوار است: «قل انما أنا بشر مثلکم یوحى الى أنما الهکم اله واحد فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا ولا یشرک بعبادة ربه أحدا؛ بگو من انسانى همانند شما هستم، به من وحى مى شود. هر آینه خداى شما خدایى است یکتا، هر کس دیدار پروردگار خویش را امید مى بندد، باید کردارى شایسته داشته باشد و در پرستش پروردگارش هیچ کس را شریک نسازد» (کهف/ 11). آیه متضمن سه اصل اساسى است که بیان گر شاخص هاى مکتب وحى است:
1. محوریت خداى سبحان: «انما الهکم اله واحد»، «ولا یشرک بعبادة ربه احدا».
2. اصل بودن آخرت: «فمن کان یرجوا لقاء ربه».
3. ضرورت پایبندى به اصول عملى: «فلیعمل عملا صالحا»