ماکس شلر (Max scheler) در 22 آگوست 1874 در شهر مونیخ زاده شد. اجداد پدرش را می توان تا قرن شانزدهم دنبال کرد؛ آنان اغلب از حقوقدانان و روحانیان پروتستانی شهر باواریا بودند. با وجود این، مادرش یهودی تبار بود. از این رو، تصادم و برخورد بین سنتهای دینی و فرهنگی در فضای خانوادگی او را علت برخی از کششها و تمایلهای موجود در شخصیت و آثار او دانسته اند. شلر در دانشگاه ینا پزشکی و فلسفه خواند، جایی که رودلف ای کن فیلسوف برجسته ایده آلیست و مدافع لیبرالیسم فرهنگی پروتستانی مهمترین معلم او بود. نخستین کار شلر، رساله اش در 1899 بود، رساله ای که آشکارا از ای کن متأثر بود.
دوران تدریس
او در سال 1901 به مقام دانشیاری غیر رسمی در دانشگاه ینا رسید. در 1907 به دانشگاه مونیخ رفت، جایی که تفکر او شروع به شکل گیری کرد و روش پدیدار شناسی را فرا گرفت. در آنجا، توانست در سخنرانی های فرانس استاد ادموند هوسرل حضور یابد و با مریدان هوسرل حشر و نشر داشته باشد. اندیشه های پدیدار شناسانه، توجه شلر را به خود معطوف داشت. هر چند او هرگز یک پدیدار شناس تمام عیار نبود، نفوذ و تأثیر آراء و اندیشه های برنتانو و هوسرل، در همه آثارش دیده می شود. پس از یک دوره کوتاه تدریس در دانشگاه مونیخ، شلر از تدریس کناره گیری کرد.
دوره دوم زندگی علمی شلر
به تعبیر برخی از نویسندگان، دوره دوم زندگی علمی ماکس شلر از همین زمان، آغاز شد زیرا، در همین دوره بود که او هم پیش نویس ها و هم متون نهایی برخی از مهمترین آثار خود را نگاشت. در دوران جنگ اول جهانی، شلر به دفاع از موضع آلمان در جنگ پرداخت و کتب و مقالات متعددی در این باره و با گرایش ملیت گرایانه نوشت. یکی از آثار شلر در این دوره، کتابی است با عنوان صورتگرایی در اخلاق و اخلاق مادی ارزشها؛ او در این کتاب، شرحی پدیدار شناسانه و مفصل در باب قلمرو ذوات (جواهر) و ارزشهای دینی به دست داد. به نظر او، هر انسانی باید آن جواهر و ارزشها را دریابد، زیرا قلمروی است که از بن و ریشه با جهان تجربی، متفاوت است. پس از جنگ، در 1919 برای تدریس فلسفه و جامعه شناسی دعوت می شود که در همین زمان به شرح و بسط جامعه شناسی معرفت اشتغال داشت.
دوره سوم زندگی علمی شلر
از سال 1924 دوره سوم فکری و علمی شلر آغاز می شود. او به تدریج، اعتقادش را به مذهب کاتولیک از دست داد و سرانجام کلیسا را ترک کرد. این تحولات فکری و جد و جهدها، در آثاری شرح داده شده و انعکاس یافته است. ماکس شلر در 19 مه 1928 در فرانکفورت درگذشت.
پس از مرگ شلر مدتها از او و اندیشه اش غفلت شد تا آنکه پس از جنگ جهانی دوم، اقبال به پدیدار شناسی و اگزیستانسیالیسم در فرانسه، باعث توجه جدی به آثار او شد. شلر تا همین اواخر، در کشورهای آنگلوساکسون، کم شناخته شده بود، مگر در میان محققان علاقه مند به جامعه شناسی معرفت یا عالمان الهیات و فیلسوفان. سرانجام، ترجمه برخی از آثار و نوشته های او، علاقه عالمان علوم اجتماعی را بیشتر برانگیخت.
شلر گمان داشت که جامعه شناسی معرفت به طور عمده با شعور جمعی، یعنی معرفتی که نخبگان فرا می آورند سروکار دارد. موضوع قشر منتخب (برگزیده) که در جامعه شناسی معرفت شلر، از اهمیت اساسی برخوردار است در جامعه شناسی آلمانی نیز نقش مهمی ایفا کرده است. شکل گیری نظام جامعه شناسی معرفت به عنوان یک حوزه فکری مستقل و نه یک تولید حاشیه ای و ضمنی حوزه های دیگر، حاصل نبوغ، تلاش ها و آثار فیلسوفان فنومنولوژیست آلمانی، ماکس شلر، در آغاز قرن بیستم بود. یک نوع تقسیم بندی از دانش جامعه شناسی معرفت، ناشی از طرز تعیین وضع مناسبات کارکردی بین شناخت و جامعه و نقطه شروع و نحوه این تعیین است. طبق این تقسیم بندی، دو نوع جامعه شناسی حاصل می شود.
انواع جامعه شناسی معرفت
نوع اول از جامعه شناسی معرفت، بررسی خود را از سوی نظام ارزش ها، منافع، علایق و نیازهای اجتماعی این یا آن گروه آغاز می کند. یعنی از چگونگی شکل گیری اندیشه سؤال نمی کند بلکه چرایی ظهور یک اندیشه را مورد بررسی قرار می دهد. این طرز تفکر مبنای اندیشه مارکس و پیروان اوست. اما نوع دوم جامعه شناسی معرفت، از زمینه و خاستگاه اجتماعی فکر آغاز می کند و این پرسش را مطرح می سازد که آیا و چگونه یک وضع اجتماعی خاص می تواند اندیشه ویژه خود را پرورش دهد. این همان جامعه شناسی معرفت شلر و مانهایم است. ماکس شلر (که در بنیانگذاری جامعه شناسی معرفت اولویت دارد و دستگاه نظری او به لحاظ فلسفی گران سنگ تر است) رویکرد خود را به عنوان واکنشی علیه نسبیت گرایی فرهنگی نوکانتی ها از جمله ویلهلم دیلتای وضع نمود. نوکانتی ها از جمله دیلتای بر آن بودند که هر شناخت انسانی در زمینه فرهنگی خاص رخ می دهد و همیشه آن زمینه فرهنگی خاص، نسبی است.
هدف شلر از بررسی جامعه شناختی نظام های معرفتی، نشان دادن منشا اجتماعی آنها نیست، بلکه او در مقابل نوکانتی ها به دنبال نشان دادن این مطلب است که این، “زمینه های واقعی اندیشه ها” و نه “خود اندیشه ها” است که متأثر از زمینه های اجتماعی، فرهنگی هستند. از نظر شلر بنیادهای هستی شناختی جامعه از طریق فراهم نمودن زمینه های واقعی اندیشه هاست که بر آنها تأثیر می گذارند و اندیشه بالقوه را بالفعل می سازند. از نظر او، جامعه شناسی معرفت، ابزار مناسبی برای بررسی و ارزیابی نظام های نظری به جهت منشأ و ساختار منطقی آنها نیست، بلکه برای تعیین شیوه انتشار و علل ظهور و سقوط نظام های معرفتی در عرصه اجتماعی کاربرد دارد.
شلر به عنوان اولین اصل در جامعه شناسی معرفت معتقد است که علم فرد به این مطلب که عضوی از یک جامعه است، تجربی نیست بلکه دانشی پیشینی است. فرد به صورت پیشینی نسبت به خود استعشار پیدا می کند. هیچ “من“ ای بدون “ما” وجود ندارد و همواره به طور پیشینی “ما” به “من“ محتوا می بخشد. شلر در ربط دادن فکر به هستی معنا و محتوای اصلی اندیشه ها را مستقل و تابع قوانین جداگانه می داند و معتقد است که معرفت چیزی نیست که بتوان آن را محصول صرفا جریان مادی دانست، بلکه فرآیندی است که دارای خاستگاه ها و اشکال مختلف اجتماعی و تاریخی موجد آن است و ضمنا مرهون گروهی است که آن فرآیند اندیشه ای را ایجاد می کند.
به نظر شلر، شناخت ارزش و عقلانیت و خواست های آگاهانه افراد انسانی روی می دهد. وابستگی شلر به معارف مطلق، باعث شده است که او نهایتا جامعه شناختی شناخت را رشته ای از معرفت فلسفی قلمداد کند. از نظر شلر جامعه برای وجود افکار، موثر اصلی است ولی در ایجاد ذات آنها اثری ندارد. او از یک سو مایل است نشان دهد که عقل از نظر تاریخی، ثابت است و از سوی دیگر می کوشد تا جریان تحول معرفت و صور متعدد قابل تمییز آن را که به صورت های فردی و یا جمعی در چندین ساخت مختلف پدیدار می شوند، طی تسری تاریخی آنها کشف نماید. از نظر او فکر و روح انسانی در اعصار مختلف تاریخی و اجتماعی به هیئت ها و ترکیب های خاصی بروز یافته است، ما در نهاد همه آنها تجلی یک عقل و حقیقت و ارزش مطلقی دیده می شود که ماهیتا ورای همه آنها قرار دارد.
نقش عامل اندیشه ای و عامل زیستی در مناسبات اجتماعی
شلر که از فلسفه خاص خود، بر تمییز نهادن بین عقل (عامل اندیشه ای) و حیات (عامل زیستی) تأکید می کند و نقش انسان ها را (که متشکل از این هر دو است) در این میان عبارت از ایجاد رابطه بین این دو عامل می داند، و معتقد است که پهنه های اندیشه ای اجتماعی نمی توانند کاملا در هم اختلاط و امتزاج یابند، بلکه به عقیده او مناسبات اجتماعی از طریق امکانات گزینشی خاصی که دارند می توانند یک سلسله عوامل اقتصادی، سیاسی، زیست شناختی، روان شناختی و غیره را تحریک و یا بسیج نمایند و آنگاه این عوامل، در ارتباط با هم، اقبال موفقیت پیدایش این و یا آن شناخت را آماده می سازند. بنابراین طبق نظر شلر، یک داوری و یا شناخت ساده و یا پیچیده ما، که محتوای اصلی عقلی آن فراسوی تحولات روزمره اجتماعی و نسبی سازی جامعه شناختی این تحولات می رود، در وهله نخست باید به عنوان حلقه ای در سلسله بزرگ زنجیر جهان بینی کلی عقب گاه آن تلقی شود و آن گاه، در مرحله بعد، می توان تأثیر مناسبات اجتماعی را در نحوه ساخت و تشکیل حلقه های زنجیر آن جهان بینی مطالعه کرد.
صورت و محتوای معرفت در جامعه شناسی معرفت
شلر در مفهوم معرفت، دو صفت یا ویژگی را تشخیص می دهد و از هم متمایز می کند: صورت معرفت و محتوای معرفت. اگر چه صورت های معرفت، در جامعه تعین می یابند ولی محتویات معرفت چنین نیستند. صورت های کنش های ذهنی که معرفت از طریق آنها به دست می آید، همواره و ضرورتا به لحاظ اجتماعی (یعنی توسط ساختار جامعه) مشروط و تعین می شود.
ذهن، فقط کیفیت خاص محتوای ذهنی را تعین می بخشد، اما وجود یافتن این امکان تنها از طریق عوامل مشروط به سائق ها در زندگی روی می دهد. آن دسته از عوامل که کیفیت محتوای ذهنی را متعین می سازند ”عوامل آرمانی” Ideal factors و آن گروه که وجود یافتن محتوای ذهنی را فراهم می سازند “عوامل واقعی” Real factors نامیده می شوند.
شلر به تفکیک مهمی بین دو مقولۀ اساسی جامعه شناسی معرفت یعنی “روح جمعی” و “شعور جمعی” قائل می شود. روح جمعی، در واقع “جهان بینی نسبتا طبیعی“ است و ترانه های محلی، زبان محلی، آداب و رسوم و عرفیات و مانند آن را در یک جامعه شامل می شود. شعور جمعی (که شعر آن را “جهان بینی ساختگی” یا “جهان بینی تعلیمی” Educated world -views می نامد) شامل فرهنگ نسبتا پیچیده و نظام یافته، دولت، حقوق، زبان و ادبیات فرهیختگان، فلسفه، هنر و علم است که بر فراز روح جمعی ساخته می شود. شلر گمان داشت که جامعه شناسی معرفت به طور عمده با شعور جمعی، یعنی معرفتی که نخبگان فرا می آورند سروکار دارد.
موضوع قشر منتخب (برگزیده) که در جامعه شناسی معرفت شلر، از اهمیت اساسی برخوردار است در جامعه شناسی آلمانی نیز نقش مهمی ایفا کرده است. تصور عمومی بر این است که همواره و در همه جوامع، از یک سو قشر اجتماعی قدرتمند و حاکمی وجود دارد که “الیته” کاذبی است و تنها بر تمدن بیشتر مادی حکومت می کند و اما از سوی دیگر نیز الیته اصیل و غیر حکومت گری هست که باطنا و عمیقا فرهنگ بیشتر معنوی جامعه را اداره می نماید و این دومی است که به عقیده شلر دانش ها و معنویات را از رأس جامعه به پایین سرازیر می سازد و تکامل علوم و معارف را عملی می نماید. نخبگان، مورد پیروی اکثریت افراد جامعه واقع می شوند و از این طریق است که یک فرهنگ اشاعه می یابد.
فلاسفه مؤثر بر شلر
شلر در تفکیک میان صورت معرفت و محتوای معرفت بسیار از فلاسفه کلاسیک پیش از خود متاثر است. بیش از همه می توان کانت را در این رابطه بر شلر موثر دانست چرا که همان تفکیکی را که کانت میان صور پیشینی ادراک و محتوای پسینی آن قائل می شود، در شلر به صورت تفکیک میان صورت معرفت و محتوای معرفت نمایان می شود چرا که از نظر او هویت جمعی یک دانش پیشینی است. تأکید شلر بر اهمیت نخبگان و نظر او در مورد تأثیر فرهنگ نخبگان بر جامعه، یادآور نظریه مارکس در باب قشر مسلط است.
هر چند میان این دو تفاوت بسیاری وجود دارد ولی نمی توان منکر تأثیر مارکس بر شلر شد. نظریه قرائت انتخابی وبر بین ساختار اجتماعی و نظام های فکری نیز شباهت بسیاری به نظریه عوامل واقعی شلر دارد. در پایان باید گفت که نظریات شلر را می توان نقطه آغاز جدیدی در پهنه جامعه شناسی معرفتی به حساب آورد.
زیرا او در مقایسه با مارکس که مناسبات بین جامعه و آگاهی های انسانی را در واپسین تحلیل تابع جبر بازتاب روابط زیر مادی اقتصادی در روبنای اجتماعی و نمودهای معنوی مربوط به آنها می داند به نوعی همبستگی متقابل و متعاکس بین شناخت و هستی اجتماعی معتقد است که طبق این همبستگی هر جریان معرفتی در فضای معنوی و فرهنگی خاصی روی می دهد و این رویداد شناختی نیز از اتفاقات، امکانات و عوامل گوناگون اجتماعی و تاریخی منتخب کننده این و یا آن شکل اندیشه معین تبعیت می کند.
وظیفه اساسی جامعه شناسی شلر
وظیفه اساسی جامعه شناسی شلر را می توان بررسی دو امر کلی زیر دانست: نخست، پژوهش آن نوع از شناخت های ما، که هنگام پدیدار شدن ناهمگونی های مختلفی با واقعیت های اجتماعی نشان می دهند. دیگر، تحقیق در شدت و ضعف متفاوتی، که دامن گیر پیوندهای نسبی بین شناخت های گوناگون مورد بحث ما و واقعیات اجتماعی پیرامون آنها می شوند و از این طریق آن پیوندها را از هم متمایز می نمایند. شلر طی بررسی های خود به این نتیجه رسید که نقش جامعه نسبت به نظام آگاهی های ما نوع عملکرد انتخابی است، یعنی مناسبات اجتماعی می توانند در شرایط معین و در زمان های مشخص فکر را به درک جریان های درون ذهنی و یا برون ذهنی هدایت کنند ولی محتوای عقلی و یا مایه اساسی دانایی های ما از دستبرد تمایلات اجتماعی مصون است و لذا نسبیتی که در اثر نفوذ جامعه و تاریخ بر معارف ما حکومت می کند، بیشتر شامل شناخت های متداول و نظام های فکری متوسط می شود.
حال آنکه جهان بینی های بزرگ و دیرمان بشری با شیارهای عمیق خود بر دامان فرهنگ انسانی از دسترس نصبیت وقایع اجتماعی به دورند و تنها با اینها رابطه متناسب دارند. کوتاه آنکه، بنابر عقیده شلر شرایط اجتماعی و محتوای شناختی ما تنها قادرند در ارتباط با هم فقط موفقیت های تحقق یافتن جریان های معرفتی را انتخاب کنند و مجاری حرکت این جریان ها را، تا آن جا که سیل آسا نباشند، بستربندی نمایند.