زندگی
کارل ریموند پوپر در 28 جولای سال 1902 در حومه وین در خانواده ای یهودی که به مذهب پروتستان گرویده بود، متولد شد. دوران بلوغ او همزمان با سال های دشوار جنگ اول جهانی بود، فقر و بیکاری سال های پس از جنگ او را به سوی سوسیالیسم کشید تا جایی که عضو حزب کمونیست شد. ولی به سرعت از آن روی برگرداند. اما تا مدت ها معتقد بود که اگر سوسیالیسم با آزادیهای فردی تلفیق پذیر باشد، باز هم سوسیالیست خواهد بود. زیرا که او آزادی را مهم تر از برابری می داند و معتقدست در صورت از بین رفتن آزادی، برای بندگان برابری هم باقی نخواهد ماند.
تحصیلات دانشگاهی
پوپر سال 1924 تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته ریاضی و فیزیک به پایان رساند و رساله خود را درباره اصل موضوع، تعریف و قضیه در هندسه را نوشت. چهار سال پس از آن موفق به اخذ درجه دکترای فلسفه و روان شناسی از دانشگاه وین شد، وی از سال 1930 در رابطه با حلقه وین قرار گرفت که محفلی از اندیشمندان اتریشی با گرایش فلسفی پوزیتیویستی بود. پس از آن به توصیه کارناپ، نخستین اثر فلسفی خود را به نام «دو مساله اساسی نظریه شناخت» را به رشته تحریر درآورد.
پژوهش و تدریس
پوپر سال 1937 یعنی یک سال پس از اشغال اتریش توسط ارتش نازی به دعوت دانشگاه زلاندنو راهی آن کشور شد. وی تا پایان جنگ دوم جهانی به پژوهش و تدریس در این کشور مشغول بود و طی این ایام دو اثر مهم خود یعنی «جامعه باز و دشمنان آن» و «فقر تاریخیگری» را که در واقع شالوده فلسفه سیاسی اوست را نوشت. پوپر سال 1946 دعوت دانشگاه لندن را برای تدریس پذیرفت و رهسپار انگلستان شد. او طی این مدت آثار فلسفی دیگر خود را نوشت که مهمترین آنها عبارتند از: «حدس ها و ابطال ها»، «شناخت عینی»، «فلسفه فیزیک»، «آینده باز است»، «در جستجوی دنیایی بهتر» و «همه زندگی حل مساله است». پوپر 17 سپتامبر سال 1994 در لندن چشم از جهان فرو بست.
اندیشه
کارل پوپر را برجسته ترین نماینده فکری خردگرایی سنجشگر می دانند. این نحله فکری، پیش از آنکه به دنبال مسائل آکادمیک فلسفی باشد، خود را متوجه علوم تجربی می داند و به طرح پرسش های واقعی سیاست عملی می پردازد، خود پوپر معتقد است اندیشه فلسفی باید مشغولیت همه روشنفکران باشد، مسائل را صریح و ساده طرح کند و از لفاظی و پیچیده گویی بپرهیزد. دشوارگرایان و دشوارنویسان به کرات مورد سرزنش پوپر واقع شده اند و وی آنان را به جادوگرانی تشبیه می کند که خود را در پشت چادری از الفاظ پرطمطراق پنهان کرده اند تا همگان بپندارند که فلسفه چیزی پیچیده و اسرارآمیز و مذهب خردمندان است و نمی توان رموز آن را بر مردم عادی آشکار ساخت.
می توان تشخیص داد که اندیشه پوپر از یک طرف متاثر از فلسفه سقراط و از طرف دیگر تحت تاثیر فلسفه روشنگری است. این جمله معروف سقراط: «می دانم که هیچ نمی دانم» بی تردید در شیوه تفکر پوپر نقش بزرگی داشته است. پوپر بر این نظر است که حل هر مساله ای به پیدایش مساله تازه ای منجر می شود و هرچه انسان بیشتر درباره جهان بداند، معرفت او نسبت به آنچه که نمی داند آگاهانه تر و صریح تر است و لذا نادانی انسان را پایانی نیست. پوپر این عقیده خود را در جملات زیبایی به این صورت بیان می کند: هنگامی که به بی کرانگی آسمان پرستاره نظر می دوزیم، تخمینی از بی کرانگی نادانی خود به دست می آوریم. اگرچه عظمت کیهان ژرف ترین دلیل نادانی ما نیست، اما یکی از دلایل آن است.
تاثیرپذیری پوپر از روح فلسفه روشنگری
پوپر در آنجا که با قیم مابی و همه اشکال تام گرایی به ستیز برمی خیزد، تحت تاثیر فلسفه روشنگری است، وی به ویژه در آغاز دارای گرایش نئوکانتی و همه جا از ایمانوئل کانت به عنوان فیلسوف آزادی و انسانیت یاد کرده است. پوپر با تکیه بر روح فلسفۀ روشنگری، به سهم خود تلاش می ورزد تا انسان ها از پذیرش غیرسنجش گرانه نظریات فاصله بگیرند و به گفته تاریخی کانت، شهامت استفاده از خرد خود را بیابند، خرد برای پوپر تنها مرجع و سرمایه معنوی انسانی است که همواره باید به آن تکیه و از واگذار کردن آن به نهادهای ویژه و ابر اندیشمندان پرهیز کرد. پوپر تصریح می کند که ما باید عادت دفاع از بزرگ مردان را ترک گوییم، چرا که بسیاری از آنان از راه تاختن به آزادی و عقل، خطاهای بزرگ مرتکب شده اند و تسلط فکری آنان هنوز مایه گمراهی انسان هاست. پوپر متفکرانی را که با اندیشه های خود عملا در خدمت خودکامگان و راهگشای حکومت های جبار بوده اند، پیامبران کاذب می نامد. در اکثر نوشته های وی، پیامبران کاذب و مراجع فکری چه در زمینه نظری و چه در عرصه سیاست عملی به دقت ردیابی می شوند و سرانجام در مقابل قاضی، منتقد دادگاه عقل قرار می گیرند. به نظر پوپر حقیقت به صورت عینی وجود دارد و هدف اصلی انسان باید جستجوی مستمر آن در فرا روندی پایان ناپذیر است.