حضرت موسی (ع) از پیامبران اولوالعزم و ملقب به کلیم الله است. او پیامبر و رهبر قوم یهود بود که ایشان را از مصر و از اسارت مصریان بیرون آورد. خداوند به وسیله او دین یهود را در کوه طور سینا به بنی اسرائیل ارزانی داشت. نام پدرش بر اساس تورات عمرام است که در عربی به صورت عمران در آمده است. نام مادر موسی را نیز یوکابد یا یوکبد نوشته اند. زمان بعثت حضرت موسی (ع) در قرن های 13 تا 15 پیش از میلاد مسیح بوده است. نام حضرت موسی 136 بار در قرآن مجید ذکر شده و در بیست سوره از او سخن گفته شده است.
موسی (ع) یکی از پنج پیغمبر اولواالعزم است، که آنان سادات انبیاء بودند، و کتاب و شریعت داشتند. موسی در زمره پیامبرانی که از آنان پیمان الهی گرفته شده و خدای تعالی در آیه شریفه «و اذ اخذنا من النبیین میثاقهم، و منک و من نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم و اخذنا منهم میثاقا غلیظا؛ و [یاد کن] هنگامی را که از پیامبران پیمان گرفتیم و از تو و از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم، و از [همه] آنان پیمانی استوار گرفتیم که در تکلیف رسالت کوتاهی نکنند.» (احزاب/ 7)
نخست تمام پیامبران را در مساله میثاق مطرح می کند، سپس از پنج پیامبر اولوالعزم نام می برد که در آغاز آنها شخص پیامبر اسلام به خاطر شرافت و عظمتی که دارد آمده است، و بعد از او چهار پیامبر اولوالعزم دیگر به ترتیب زمان ظهور نوح و ابراهیم و موسی و عیسی (ع) ذکر شده اند. این نشان می دهد که پیمان مزبور پیمانی همگانی بوده که از تمام انبیاء گرفته شده، هر چند پیامبران اولوالعزم به طور مؤکدتری در برابر این پیمان متعهد بوده اند، پیمانی که با جمله "أخذنا منهم میثاقا غلیظا" تاکید فوق العاده آن بیان شده است. مهم این است بدانیم این چه پیمان مؤکدی بوده که پیامبران همه زیر بار آن هستند، در اینجا مفسران سخنان گوناگونی دارند که می توان گفت همه آنها شاخه های مختلف یک اصل کلی است، و آن ادا کردن مسئولیت تبلیغ و رسالت و رهبری و هدایت مردم در تمام زمینه ها و ابعاد است.
آنها موظف بودند همه انسانها را قبل از هر چیز به سوی توحید دعوت کنند و نیز موظف بودند یکدیگر را تایید نمایند، و پیامبران پیشین امتهای خود را برای پذیرش پیامبران بعد آماده سازند، همانگونه که پیامبران بعد دعوت پیامبران پیشین را تصدیق و تاکید نمایند. خلاصه، دعوت همه به یک سو باشد و همگی یک حقیقت را تبلیغ کنند، و امتها را زیر پرچم واحدی گرد آورند. شاهد این سخن را در سائر آیات قرآن نیز می توان یافت، در آیه 81 سوره آل عمران می خوانیم: «و إذ أخذ الله میثاق النبیین لما آتیتکم من کتاب و حکمة ثم جاءکم رسول مصدق لما معکم لتؤمنن به و لتنصرنه قال أ أقررتم و أخذتم علی ذلکم إصری قالوا أقررنا قال فاشهدوا و أنا معکم من الشاهدین؛ (به خاطر بیاورید) هنگامی را که خداوند پیمان مؤکد از پیامبران (و پیروان آنها) گرفت که هر گاه کتاب و دانش به شما دادم سپس پیامبری به سوی شما آمد که آنچه را با شما است تصدیق می کند به او ایمان بیاورید، و او را یاری کنید، سپس (خداوند) به آنها گفت: آیا اقرار به این موضوع دارید؟ و پیمان مؤکد بر آن بسته اید؟ گفتند (آری) اقرار داریم، (خداوند به آنها) فرمود: (بر این پیمان مقدس) گواه باشید من هم با شما گواهم.»
نظیر همین معنی در آیه 187 سوره آل عمران نیز آمده است و در آن صریحا می گوید: «خداوند از اهل کتاب پیمان گرفته بود که آیات الهی را برای مردم تبیین کنند، و هرگز آن را کتمان ننمایند.» به این ترتیب خداوند هم از پیامبران پیمان مؤکد گرفته که مردم را دعوت به توحید الله و توحید آئین حق و ادیان آسمانی نمایند و هم از علمای اهل کتاب که آنان نیز تا آنجا که در توان دارند در تبیین آئین الهی بکوشند و از کتمان بپرهیزند.
خداوند در آیه «شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا، و الذی اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی؛ برای شما از [احکام] دین همان را تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود، و [نیز] آنچه را به تو وحی کردیم و آنچه را که به ابراهیم و موسی و عیسی توصیه نمودیم که دین را برپا دارید و در آن تفرقه نکنید.» (شوری/ 13) که راجع به شریعت های آسمانی، و انبیای دارای شریعت است، آن جناب را در زمره آنان بر شمرده است.
خدا در سوره صافات بر موسی و بر برادرش منت نهاده و می فرماید: «و لقد مننا علی موسی و هارون* و نجیناهما و قومهما من الکرب العظیم* و نصرناهم فکانوا هم الغالبین* و آتیناهما الکتاب المستبین* و هدیناهما الصراط المستقیم* و ترکنا علیهما فی الآخرین * سلام علی موسی و هارون* إنا کذلک نجزی المحسنین * إنهما من عبادنا المؤمنین؛ ما به موسی و هارون نعمت بخشیدیم. آنها و قومشان را از اندوه بزرگ نجات دادیم. و آنها را یاری کردیم تا بر دشمنان خود پیروز شدند. ما به آنها کتاب (آسمانی) دادیم. آنها را به راه راست هدایت کردیم و ذکر خیر آنها را در اقوام بعد باقی گذاردیم. سلام بر موسی و هارون. ما اینگونه نیکوکاران را پاداش می دهیم. آنها از بندگان مؤمن ما بودند.» (صافات/ 114- 122)
در این آیات به گوشه ای از الطاف الهی نسبت به موسی و برادرش هارون اشاره شده است: نخست می گوید: «ما بر موسی و هارون منت گذاردیم» و آنها را مرهون نعمتهای خود ساختیم (و لقد مننا علی موسی و هارون). "منت"، در اصل از "من" بر معنی سنگی است که با آن وزن می شود، سپس به نعمتهای بزرگ و سنگین اطلاق شده است که اگر جنبه عملی داشته زیبا و پسندیده است، و اگر با لفظ و سخن باشد زشت و بدنما است، گر چه منت در استعمالات روزمره بیشتر به معنی دوم گفته می شود، و همین موضوع سبب تداعی نامطلوبی به هنگام مطالعه آیاتی همچون آیات مورد بحث می شود، ولی باید توجه داشت "منت" در لغت و استعمالات قرآن معنی گسترده ای دارد که مفهوم اول (بخشیدن نعمتهای سنگین) را نیز شامل می شود.به هر حال خداوند در این آیه به طور سربسته خبر از نعمتهای پر وزنی می دهد که به این دو برادر ارزانی داشت، و در آیات بعد هفت مورد از این نعمتها را شرح می دهد که هر کدام از دیگری گرانقدرتر است.
در نخستین مرحله می فرماید: "ما این دو برادر و قوم آنها را از اندوه بزرگ رهایی بخشیدیم" (و نجیناهما و قومهما من الکرب العظیم). چه اندوهی از این بزرگتر که بنی اسرائیل در چنگال فرعونیان جبار و خونخوار گرفتار بودند؟ پسرانشان را سر می بریدند، و زنانشان را به خدمتکاری و مردان را به بردگی و بیگاری وامی داشتند. آری از دست دادن حریت و آزادی و گرفتاری در چنگال سلطان بیرحمی که نه بر صغیر رحم می کرد و نه بر کبیر، و حتی نوامیس قوم و ملتی را به بازیچه می گرفت کرب عظیم و اندوه بزرگی بود، و این نخستین منتی است که خدا بر قوم بنی اسرائیل نهاد. منظور از "کرب عظیم" اندوه شدیدی است که بنی اسرائیل از شر فرعون داشتند، که آنان را ضعیف کرد و بدترین شکنجه ها را به آنان داد و بچه هایشان را می کشت، و زنان و دخترانشان را زنده نگه می داشت.
در مرحله دوم می فرماید: ما آنها (موسی و هارون و بنی اسرائیل) را یاری کردیم تا آنها بر دشمنان نیرومند خود پیروز شدند (و نصرناهم فکانوا هم الغالبین). در آن روز که لشکر خونخوار فرعونی با قدرت و نیروی عظیم و در پیشاپیش آنها شخص فرعون به حرکت درآمد، بنی اسرائیل قومی ضعیف و ناتوان و فاقد مردان جنگی و سلاح کافی بودند، اما دست لطف خدا به یاری آنها آمد، فرعونیان را در میان امواج دفن کرد، و آنها را از غرقاب رهایی بخشید و کاخها و ثروتها و باغها و گنجهای فرعونیان را به آنها سپرد.
علامه طباطبایی می فرماید: «نصرت بنی اسرائیل این بود که منجر به بیرون رفتن از مصر و عبور از دریا، و غرق شدن فرعون و لشکریانش در دریا گردید.» بعضی توهم کرده اند که مقتضای ظاهر این است که کلمه نصرت قبل از نجات دادن ذکر شود، چون نجات یافتن بنی اسرائیل نتیجه نصرت خدا بود، در حالی که می بینیم اول فرمود: "ما آنها را از اندوه شدید نجات دادیم" بعد فرمود: "و یاریشان کردیم تا غلبه کردند". جواب این توهم این است که نصرت همواره در جایی استعمال می شود که شخص نصرت شده هم خودش مختصر نیرویی داشته باشد و هم به ضمیمه نیروی ناصر کاری را از پیش ببرد، به طوری که اگر این نصرت نبود نیروی خود او کافی نبود که شر را از خود دفع کند، و بنی اسرائیل در هنگام بیرون شدن از مصر مختصر نیرویی داشتند. پس اطلاق کلمه "نصرت" در آن هنگام مناسب است. به خلاف کلمه "نجات دادن" که باید در جایی استعمال شود که نجات یافته هیچ نیرویی از خود نداشته باشد، و آن در داستان بنی اسرائیل در روزگاری است که اسیر در دست فرعون بودند. پس استعمال کلمه نصرت در آن هنگام مناسبت ندارد.
در سومین مرحله به مواهب معنوی که خدا به این قوم از بند رسته عنایت فرمود اشاره کرده، می گوید: "ما به آن دو کتاب آشکار دادیم" (و آتیناهما الکتاب المستبین) یعنی کتابی که مجهولات نهانی را روشن می کند و آن اموری را که مورد احتیاج مردم در دنیا و آخرت است و برای خود آنان پوشیده است، بیان می نماید. آری تورات کتاب مستبین یعنی کتاب روشنگر بود، و به تمام نیازمندیهای دین و دنیای بنی اسرائیل در آن روز پاسخ می گفت، همانگونه که در آیه 44 سوره مائده نیز می خوانیم «إنا أنزلنا التوراة فیها هدی و نور؛ ما تورات را نازل کردیم که هم در آن هدایت بود و هم نور و روشنایی.»
در مرحله چهارم باز به یکی دیگر از مواهب معنوی (موهبت هدایت به صراط مستقیم) اشاره کرده، می گوید: "ما آن دو را به راه راست هدایت نمودیم" (و هدیناهما الصراط المستقیم) همان راه راست و خالی از هر گونه کجی و اعوجاج که راه انبیاء و اولیاء است، و خطر انحراف و گمراهی و سقوط در آن وجود ندارد.
علامه طباطبایی می فرماید: «مراد از "هدایت به سوی صراط المستقیم"، هدایت به تمام معنای کلمه است، و به همین جهت آن را به موسی و هارون (ع) اختصاص داد و از قوم آن دو کسی را شریک آن دو نکرد. جالب اینکه در سوره حمد که در همه نمازها می خوانیم وقتی که از خدا تقاضای هدایت به "صراط مستقیم" می کنیم می گوئیم: راه کسانی که آنان را مشمول نعمتهای خود قرار دادی، نه راه مغضوبین و گمراهان، و این همان راه انبیاء و اولیاست.»
در پنجمین مرحله به سراغ تداوم مکتب و بقای نام نیک آنها رفته، می گوید: "ما ذکر خیر آنها را در اقوام بعد باقی و برقرار ساختیم" (تا به عنوان دو اسوه شناخته شوند، و مردم جهان از روش و تاریخ آنان الهام گیرند) (و ترکنا علیهما فی الآخرین). این همان تعبیری است که در آیات گذشته درباره ابراهیم و نوح آمده بود، اصولا همه مردان خدا و رهروان بزرگ راه حق، تاریخ و نامشان جاویدان است، و باید چنین باشد که آنها متعلق به قوم و ملتی نیستند، بلکه تعلق به تمام جهان انسانیت دارند.
در ششمین مرحله سخن از سلام و درود خداوند بر موسی و هارون است می فرماید: "سلام بر موسی و هارون" (سلام علی موسی و هارون). سلامی از ناحیه پروردگار بزرگ و مهربان.
سلامی که رمز سلامت در دین و ایمان، در اعتقاد و مکتب، و در خط و مذهب است.
سلامی که بیانگر نجات و امنیت از مجازات و عذاب این جهان و آن جهان است.
و در هفتمین و آخرین مرحله به جزا و پاداش بزرگ خود به آنها پرداخته، می گوید آری "ما این چنین نیکوکاران را پاداش می دهیم" (إنا کذلک نجزی المحسنین). اگر آنها به این افتخارات نائل شدند بی دلیل نبود، آنها محسن بودند، مؤمن و مخلص و فداکار و نیکوکار، و چنین کسانی باید مشمول این همه پاداش شوند. قابل توجه اینکه عین این عبارت "إنا کذلک نجزی المحسنین" در همین سوره در مورد نوح و ابراهیم و موسی و هارون و الیاس آمده است. و تعبیری شبیه آن در مورد یوسف (یوسف/ 22) و گروهی دیگر از انبیاء (انعام/ 84) نیز به چشم می خورد، و همگی گواهی می دهد که برای بهره مند شدن از الطاف الهی باید نخست در زمره "محسنین" قرار گرفت که به دنبال آن برکات الهی قطعی است.
سرانجام در آخرین آیه مورد بحث به همان دلیلی اشاره می کند که در داستان ابراهیم و نوح قبل از آن آمده، می گوید: "آن هر دو (موسی و هارون) از بندگان مؤمن ما بودند" (إنهما من عبادنا المؤمنین). ایمان است که روح انسان را چنان روشن و نیرومند می سازد که به سراغ احسان و نیکوکاری و پاکی و تقوا می رود، احسانی که درهای رحمت الهی را به روی انسان می گشاید، و انواع نعمتهایش را بر انسان نازل می کند.
خداوند در سوره مریم موسی را به بهترین مدح و ثنا ستوده، و فرموده: «و اذکر فی الکتاب موسی إنه کان مخلصا و کان رسولا نبیا* و نادیناه من جانب الطور الأیمن و قربناه نجیا* و وهبنا له من رحمتنا أخاه هارون نبیا؛ در این کتاب (آسمانی) از موسی یاد کن، که او مخلص بود، و رسول و پیامبر والا مقامی. ما او را از طرف راست (کوه) طور فرا خواندیم، و او را نزدیک ساختیم و با او سخن گفتیم. و ما از رحمت خود برادرش هارون را که پیامبر بود به او بخشیدیم.» (مریم/ 51- 53)
سه آیه فوق اشاره کوتاهی به موسی (ع) دارد که فرزندی است از دودمان ابراهیم، و موهبتی است از مواهب آن بزرگمرد که خط او را تعقیب و تکمیل کرد نخست روی سخن را به پیامبر اسلام (ص) کرده می گوید: «از موسی در کتاب آسمانیت یاد کن.» (و اذکر فی الکتاب موسی). سپس پنج قسمت از مواهبی را که به این پیامبر بزرگ مرحمت فرمود بازگو می کند:
1- او به خاطر اطاعت و بندگی خدا به جایی رسید که پروردگار او را خالص و پاک ساخت (إنه کان مخلصا). و مسلما کسی که به چنین مقامی برسد از خطر انحراف و آلودگی مصون خواهد بود چرا که شیطان با تمام اصراری که برای منحرف ساختن بندگان خدا دارد خودش اعتراف می کند که قدرت بر گمراه کردن "مخلصین" ندارد «قال فبعزتک لأغوینهم أجمعین إلا عبادک منهم المخلصین؛ گفت سوگند به عزتت همه آنها را گمراه می کنم مگر بندگان مخلصت.» (ص/ 82- 83)
خداوند موسی را از بندگان مخلص خود (به فتح لام) قرار داد، و این مقام، مقامی است بسیار با عظمت، مقامی است توأم با بیمه الهی از لغزشها و انحرافها، مقام نفوذ ناپذیری در برابر شیطان که جز در سایه جهاد مداوم با نفس و اطاعت مستمر و پیگیر از فرمان خدا به دست نمی آید. بزرگان علم اخلاق این مقام را مقامی بسیار بلند و عالی می دانند و از آیات قرآن استفاده می شود که "مخلصین" ویژگیها و افتخارات خاصی دارند.
علامه طباطبایی می فرماید: «معنای کلمه "مخلص" -به فتح لام- عبارت است از کسی که خداوند او را خالص برای خود قرار داده و غیر خدا کسی در او نصیبی نداشته باشد، نه در او و نه در عمل او، و این مقام، بلندترین مقامهای عبودیت است.»
2- "او پیامبر و رسول والا مقامی بود" (و کان رسولا نبیا). حقیقت رسالت این است که ماموریتی بر عهده کسی بگذارند و او موظف به تبلیغ و ادای آن ماموریت شود، و این مقامی است که همه پیامبرانی که مامور دعوت بودند داشتند. ذکر "نبیا" در اینجا اشاره به علو مقام و رفعت شان این پیامبر بزرگ است، زیرا این واژه در اصل از "نبوه" (بر وزن نغمه) به معنی رفعت و بلندی مقام گرفته شده، البته ریشه دیگری نیز دارد که از "نبا" به معنی خبر است، زیرا پیامبر خبر الهی را دریافت می کند و به دیگران خبر می دهد اما در اینجا مناسبتر همان معنی اول است.
3- آیه بعد اشاره به آغاز رسالت موسی کرده می گوید: "ما او را از طرف راست کوه طور فرا خواندیم" (و نادیناه من جانب الطور الأیمن). در آن شب تاریک و پر وحشتی که با همسرش از بیابانهای "مدین" گذشته و به سوی مصر در حرکت بود به همسرش درد وضع حمل دست داد، و گرفتار سرمای شدیدی شد و به دنبال شعله آتشی در حرکت بود، ناگهان برقی از دور درخشید و ندایی برخاست و به موسی (ع) فرمان رسالت داده شد، و این بزرگترین افتخار و شیرین ترین لحظه در عمر او بود. کلمه "ایمن" صفت "جانب" است، یعنی جانب راست طور.
4- علاوه بر این "ما او را نزدیک ساختیم و با او سخن گفتیم" (و قربناه نجیا). در مجمع گفته: «کلمه "نجی" به معنای مناجی است، مانند جلیس و ضجیع که به معنای مجالس و مضاجع است. و ظاهر آیه این است که منظور از "قربناه" نزدیکی معنوی است نه مکانی، هر چند که این معنا در مکان "طور" واقع شده است و تکلم هم در آن مکان بود، مثال این آیه شریفه این است که مولایی مقتدر و عزیز، بنده ذلیل خود را بخواند و او را به مجلس خود نزدیک گرداند و بیخ گوشی با او سخن بگوید، و معلوم است که چنین تقربی به خدا سعادتی است که برای کس دیگری دست نمی دهد.»
5- ندای الهی موهبتی بود و تکلم با او موهبت دیگر. خداوند می فرماید: «و کلم الله موسی تکلیما؛ و خدا با موسی به طرز خاصی سخن گفت.» (نساء/ 164) و سرانجام "از رحمت خود، برادرش هارون را که او نیز پیامبری بود به او بخشیدیم" تا پشتیبان و یار و همکار او باشد (و وهبنا له من رحمتنا أخاه هارون نبیا). این آیه اشاره است به اجابت دعایی که موسی (ع) در اولین بار که در طور به او وحی شد کرده و گفته بود: «و اجعل لی وزیرا من أهلی* هارون أخی* اشدد به أزری* و أشرکه فی أمری؛ وزیری از خاندانم برای من قرار بده. برادرم هارون را به وسیله او پشتم را محکم کن و او را در کار من شریک گردان.» (طه/ 29- 32)
خداوند در سوره احزاب می فرماید: «یا أیها الذین آمنوا لا تکونوا کالذین آذوا موسی فبرأه الله مما قالوا و کان عند الله وجیها؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! مانند کسانی نباشید که موسی را [با اتهام خود] آزار دادند، و خدا او را از آنچه گفتند مبرا ساخت، و او نزد خدا آبرومند بود.» (احزاب/ 69)
یعنی او نزد خدا صاحب جاه و آبرو، و مقام و منزلت بود، و این جمله علاوه بر اینکه به طور اجمال مشتمل بر تبرئه موسی است.
خداوند آن جناب را در سوره انعام، و در چند جای دیگر، در زمره انبیاء ذکرکرده، و در آیه های 84 تا 88 سوره انبیاء او و سایر انبیاء را ستوده، به اینکه ایشان پیامبرانی نیکوکار و صالح بودند، که خدا بر عالمیان اجتباء و برتریشان داده بود، و به سوی صراط مستقیم هدایتشان کرده بود. و در سوره مریم در آیه 58 ایشان را چنین ستوده که اینان از کسانی هستند که خدا بر آنان انعام کرده است، در نتیجه صفات زیر برای موسی جمع شده است: اخلاص، تقریب، وجاهت، احسان، صلاحیت، تفضیل، اجتباء، هدایت و انعام، که در مورد مناسب با آنها، هر یک از این صفات در این کتاب مورد بحث قرار گرفته، و همچنین پیرامون معنای نبوت و رسالت و تکلیم گفتگو شده است.
اما کتابی که بر آن جناب نازل شده قرآن کریم آن را «تورات» معرفی نموده و در سوره احقاف آیه 12 آن را به دو وصف امام و رحمت توصیف نموده، در سوره انبیاء آیه 48 آن را «فرقان» و «ضیاء» خوانده، در سوره مائده آیه 44 آن را هدی و نور خوانده و در سوره اعراف آیه 145 فرموده: «و کتبنا له فی الالواح من کل شی ء موعظه و تفصیلا لکل شی ء؛ برایش در الواح از هر چیزی موعظه ای، و نیز برای هر چیزی تفصیلی نوشتیم.»
چیزی که هست خدای تعالی در چند جای قرآن کریم که او را به اوصاف مزبور ستوده، فرموده که بنی اسرائیل تورات را تحریف کردند، و در آن اختلاف نمودند، تاریخ هم مؤید گفتار قرآن است، برای اینکه بعد از آنکه بخت نصر فلسطین را فتح کرد و هیکل (معبد یهود) را ویران ساخت، و تورات را سوزانید، و در سال پانصد و هشتاد و هشت قبل از میلاد، یهود را از فلسطین به سوی بابل کوچ داد، در سال پانصد و سی و هشت قبل از مسیح، یعنی پنجاه سال بعد، کورش پادشاه، بابل را فتح نمود و به یهود اجازه داد تا به سرزمین خود، فلسطین بروند، و در آنجا «عزرای کاهن» تورات را برایشان از بر نوشت پس تورات اصلی منقرض شده و آنچه در دست است محفوظات «عزراء» است.
ویژگی های پیامبران یهودیت حضرت موسی (ع) پاداش الهی باورها در قرآن شریعت