معنای مجوس و کیومرث
مجوس magus از فارسی باستان به صورت magous به یونانی راه یافته و از طریق سریانی به عربی به صورت «مجوس» وارد گردیده است. «مگوش» نامی است که بر گروهی مادی که به امور دینی می پرداخته اند اطلاق شده است. پس از رواج دین زردشتی در میان ایرانیان، مگوشها امور دین زردشتی را به عهده گرفتند. ایران شناسان «وندیداد» را در برگیرنده ی عقاید مگوشها دانسته اند. کلمه ی «مغ» بازمانده ی «مگوش» است. عربها پس از فتح ایران، کلیه مذاهب پیش از زرتشتی، زرتشتی و پسازرتشتی را مجوس خطاب می کردند. در هر حال مگوشها یا مغان مشتمل بر (کیومرثیان، زروانیان و زرتشتیان) می باشند.
معنی کیومرث «زنده ی میرا» است. صورت اوستایی کیومرث، که در فارسی میانه ی زردشتی به صورت omart ـ gay آمده، tan mar gaya است gaya به معنی «زندگی» است و tan mar «مردنی» معنی می دهد. در ایران پیش از اسلام دو زروان بوده است یکی «زروان دیرند خدایی» یعنی زمانی که حکومت او طولانی است، و دیگری «زروان اکرانگ» یعنی «زمان بی کرانه». برخی از تاریخ پژوهان غربی، زروان کبیر را «عالم کبیر» macrocosm و کیومرث را «عالم صغیر» microcosm دانسته و گفته اند که کیومرث از «زروان کبیر» به وجود آمده است. گفتنی است که کیومرث بنابر روایات دینی زردشتی نخستین انسان و بنابر روایات ملی ایرانیان نخستین پادشاه است. کریستن سن، ایران شناس دانمارکی، همه ی روایات دینی و ملی را در مورد نخستین انسان و نخستین شهریار، گردآوری کرده است. در بیت زیر از شاهنامه، کیومرث نخستین انسان به شمار رفته است:
چو از خاک مر جانور زنده کرد *** نخستین کیومرث را زنده کرد
کیومرث به روایت شهرستانی
شهرستانی در ملل و نحل می نویسد: «کیومرثیه گویند کیومرث آدم (ع) است و معنی کیومرث "زنده ی گویا" است. و در تواریخ هند و ایران آمده است که کیومرث آدم (ع) است و سایر اصحاب تواریخ با آنها مخالفت کرده اند.» شهرستانی در معرفی کیومرثیان می افزاید: «اینان دو اصل را اثبات کرده اند: یزدان و اهرمن. و گویند: یزدان ازلی قدیم و اهرمن محدث مخلوق است. و گویند: سبب خلق اهرمن این است که یزدان با خود فکر کرد که اگر مرا منازعی بود چگونه می بود؟ و این فکر، (فکر) بدی بود، نامناسب با طبیعت نور، پس از این فکر ظلمت به وجود آمد و اهرمن نامیده شد. و به شر و فتنه و فساد و فسق و ضرر و اضرار سرشته شده بود و بر نور خروج کرد و با او در سرشت و کردار مخالف بود.
آن گاه جنگی میان سپاه روشنی و سپاه ظلمت در گرفت. پس فرشتگان میانجیگری کردند، پس یزادن و اهرمن مصالحه کردند بر این که عالم سفلی برای هفت هزار سال به تمامی در اختیار اهرمن باشد. پس آن را رها سازد و به روشنی واگذار کند. و اهرمن همه ی کسانی را، که پیش از صلح وجود داشتند، نابود و هلاک کرد. پس از مردی، که کیومرث و حیوانی که گاو نامیده می شدند، آغاز کرد، و آن دو را کشت. از جای فرو افتادن آن مرد، ریواسی رست و از اصل ریواس مردی که مشی و زنی که مشیانه نامیده می شدند، خارج شدند و آن دو والدین بشر هستند، و از جای فرو افتادگان گاو، گوسفندان و سایر حیوانات رستند.
و پنداشته اند که روشنی انسانها را در حالی که روح بودند و جسم نداشتند، مخیر کرد میان اینکه آنها را از جاهای اهریمن بیرون ببرد و اینکه بدانها تن بپوشاند و با اهریمن جنگ کنند. پس آنها پوشیدن تن و جنگ با اهریمن را برگزیدند، بدین شرط که آنها را از طرف روشنی یاوری و پیروزی بر سپاهیان اهریمن و نیک فرجامی باشد و هنگام پیروزی بر اهریمن و نابود کردن سپاهیان او رستاخیز باشد.»
در نوشته های زرتشتی «رستاخیز» در معنی قیامت به کار رفته است. نزد زردشتیان معاد جسمانی است. رستاخیز از دو واژه ساخته شده است. 1- رست به معنی مرده 2- آخیز. ماده ی مضارع آخیزیدن به معنی برخاستن، واژه ی مرکب «برخاستن مردگان» معنی می دهد.
زروانیان به روایت شهرستانی
زروان (در فارسی میانه Zurwan و در اوستایی zrvan و در نوشته های زردتشتی zrvan و Zurwan) به معنی زمان و ایزد زمان به کار رفته است. Zurwan در نوشته های مانوی یکی از نامهایی است که خدای بزرگ دین مانی نامیده شده است. شهرستانی می گوید: «زروانیان گویند که روشنی اشخاصی از نور ابداع کرد که همگی روحانی، نورانی و ربانی بودند. ولیکن شخص اعظم، که نامش زروان است، در چیزی شک کرد، پس اهریمن، شیطان، یعنی ابلیس، از آن شک حادث شد. البته برخی از آنها گویند، نه، بلکه زروان کبیر برخاست و نه هزار و نهصد و نود و نه سال نیایش کرد تا او را سپری باشد اما او را پسری به وجود نیامد.
پس با خود گفتگو نمود و فکر کرد و گفت: شاید این کار فایده ای ندارد. پس اهریمن از آن نگرانی به وجود آمد و هرمز از آن عمل (یعنی قربانی کردن) حادث گشت، پس هر دو در بطنی واحد بودند. هرمز به باب خروج نزدیکتر بود، پس اهریمن (شیطان) حیله ای کرد و بطن مادرش را پاره پاره کرد و پیش از او بیرون آمد و دنیا را گرفت. و گفته شده است که هنگامی که اهریمن در برابر زروان ظاهر شد، پس به او نگریست و خبث و شرارت و فسادی، که در او بود، دید، از او بدش آمد، او را لعنت کرد و طرد نمود. پس اهریمن رفت و بر دنیا مسلط شد. و اما هرمز زمانی، بدون اینکه بر او تسلطی داشته باشد، ماند و او کسی است که قومی او را، به سبب خیر و طهارت و صلاح و حسن اخلاقی که در او یافتند، پروردگار خود گرفتند و او را پرستیدند.
برخی از زروانیان پنداشته اند که پیوسته با خدا چیزی بد بوده است، یا فکری بد، یا عفونتی بد، و آن مصدر شیطان است، و پنداشته اند که دنیا از شرور و آفات و فتن و محن، بری بود و اهل دینا در خیر محض و نعیم خالص بودند، پس هنگامی که اهریمن حادث شد، شرور و آفات و فتن و محن به وجود آمدند، و اهریمن از آسمان دور بود، پس حیله ای کرد و آسمان را شکافت و به بالا رفت.
برخی دیگر هم گویند: وی در آسمان بود و زمین از او خالی بود، پس حیله ای کرد و آسمان را سوراخ کرد و با همه ی سپاهیانش به زمین آمد. پس روشنی با فرشتگانش گریختند و شیطان او را تعقیب کرد تا اینکه او را در بهشتش محاصره نمود و با سه هزار سال جنگ کردن آنکه به پروردگار تعالی، برسد. پس فرشتگان میانجیگری کردند و هرمز و اهریمن مصالحه کردند بر اینکه ابلیس و سپاهیانش به مدت نه هزار سال در جایگاه روشنی باشند، با سه هزار سالی، که اهریمن در آن با هرمز جنگ کرده است، پس از جهان روشنی به جای خود برود.
پروردگار، صلاح را در تحمل مکروه از ابلیس و سپاهیانش و نقض نکردن شرط دید تا مدت معین شده برای صلح به پایان برسد. پس مردم در بلایا و فتن و خواریها و محن هستند تا پایان مدت، آن گاه به نعیم نخست بار می گردند. و ابلیس شرط کرد که هرمز به او امکان بدهد که کارهایی بکند و او ار در کارهای بدی که می کند آزاد بگذارد. پس هنگامی که از پیمان بستن فارغ شدند، دو عادل را بر خود شاهد گرفتند و شمشیرهای خود را به آنها گفتند: هر کس پیمان را بشکند، او را به این شمشیر بکشید.» شهرستانی می افزاید: «و نزدیک به این چیزی است که ابوحامد زوزنی حکایت کرده است که مجوس پنداشته اند که ابلیس پیوسته در ظلمت بوده است و فضا تهی بوده است، بر کنار از تسلط خدای پس پیوسته حرکت کرد و به حیله خود را به روشنی نزدیک کرد تا روشنی را دید، پس برجست و به شهریاری خدا در روشنی وارد شد و با خود آفات و شرور را به آنجا وارد کرد. پس خدای تعالی این جهان را چون دامی آفرید و او در آن افتاد و گرفتار شد که نمی تواند به شهریاری خود بازگردد.
پس او در این جهانی زندانی است، در زندان مضطرب است. خلق خدای تعالی را گرفتار آفات و محن و فتن می کند. هر که را خدای حیات می دهد، او گرفتار مرگ می کند و هر که را سلامت می دهد، او گرفتار بیماری می کند و هر که را شادی می دهد او گرفتار اندوه می کند و پیوسته تا روز قیامت همین کارها را می کند. البته در هر روز شهریاری او (ابلیس)، روی به نقصان می نهد تا اینکه او را قوتی نمی ماند. پس هنگامی که رستاخیز شود شهریاریش از میان می رود و آتشش خاموش می شود و قوتش از میان می رود و قدرتش مضمحل می گردد و هرمز او را به جو می افکند، و جو ظلمت است که او را حد و منتهایی نیست. پس خدای تعالی اهل ادیان را گردآوری می کند و کارهای آنها را محاسبه می کند، و بنابر اطاعت آنها را شیطان و نافرمانی از او، آنها را مجازات می کند.»