اصل و منشاء تاریخی این یگانه انگاریهای فرشته نهادی هر چه باشد، یک نکته مسلم است: این همه گام مهمی بود که برای تبدیل عناصر طبیعی به ارزشهای اخلاقی برداشته شد. یا بهتر بگوییم: در اینجا مبادله ی کارکردها را باز می یابیم: عناصر طبیعی رنگ ارزش اخلاقی می گیرند و ارزشهای اخلاقی زندگی کیهانی- مادی می یابند و این یکی از خصایص بارز آیین مزدایی است. خدای متعال آیین مزدیسنا جنبه های جالب دیگری هم دارد که او را از خدای ادیان توحیدی کلاسیک متمایز می کند. فی المثل او در گونه ای زمان و مکان متعالی (مینوی) جای گرفته است. بندهشن (اول، بند2) در زمان بیکران و فضای نور و یا نور نیافریده. (البته واژه مکان که به اوستایی گاس (گاه) می شود به مفهوم اسطوره ای آن تخت سلطنت معنی می دهد) به عبارت دیگر در خدا گونه ای زمان تنش وجود دارد. شگفت آور اینکه این اهوره مزداه روح و یا بهتر بگوییم فروشی (فروهر) دارد.
در انسان شناسی مزدایی، بنابر کتاب بندهشن (دوم و سوم) انسان از پنج جزء ترکیب یافته است: تن، جان، روان، ادونک (مثال نخستین) و فروشی. تن جزء مادی اوست؛ جان همان است که با باد همبسته است. دم و بازدم نفس؛ روان همان شعور و آگاهی است که می شنود، می بیند و سخن می گوید و می داند؛ ادونک همان است که در جایگاه خورشید است، و فروشی آن جزء از انسان است که به حضور اورمزد (هرمزد) می رسد. حکمت این خلقت در این است که در دوره ی تهاجم زیانکار بزرگ (اهریمن ) انسانها می میرند، تن آنها به خاک، جانشان به باد، ادونک آنها به خورشید و روان آنها به فروشی می پیوندد، از اینجا است که دیوان را توان نابودی روان نیست. در دوره ی «تهاجم بزرگ» یا دوره ی آمیختگی (گومیزشن، گومیچیشن) نیک و بد جهان بدین گونه است که می بینیم.
ولی در پایان جهان، رستاخیز واقعی تن خواهد بود، و بدن مردگان از نوساخته (رست ویراست) خواهد شد. نجات دهنده ی بزرگ (که به نحو معجزه آسا از نطفه ی حفظ شده ی زرتشت می زاید) در آیین نیایش و قربانی (یزشن) گاوهتایوش (نخستین) را خواهد کشت و از چربی او و از هوم سپید، نوشابه ی بیمرگی (انوش) خواهد ساخت. انسانها همه از آن می نوشند و بی مرگ و جاودان می شوند. مقوله ی محض «بیمرگی روح یا خلود نفس» به مفهوم یونانی آن در اندیشه مزدایی بیگانه است. هر انسان (نیکی) هم اکنون فروشی و فرشته ای است، که جاودان در حضور راهوره مزداه است؛ رستاخیز تن و معاد جسمانی نیز عینا بدان صورت که در مسیحیت و اسلام آمده نیست. چه رستاخیز در زمانی رخ می دهد که زمان تاریخی، دیگر به مفهوم متعارف آن وجود ندارد؛ زمان، زمان فرشکرت (نوسازی) است که نه در زمان متناهی، بلکه در زمانی بی کران قرار دارد. ویژگی فراگیتیانه ی این دوره به وضوح از این نکته آشکار می شود که کشتن گاو که در زمان عادی و معمول (این جهانی) گناهی کبیره است، در این دوره دیگر گناه نیست.
ادونک میراثی بازمانده از یک فکر نجومی و زیست شناسی قدیمی است که در هند نیز شایع بوده است. بنابراین فکر، روح مثالی انواع گوناگون موجودات در اجرام سماوی حفظ می شود. مثلا روح گاو در ماه است (یکی از نامهای اوستایی ماه «گئوچیث ره» یا گاو چهره است) و روح مثالی گیاهان در ستارگان. مفهوم فروشی البته عمیق تر و تفسیر فلسفی و اخلاقی آن نیز سهل تر است. این اصطلاح را در گاثاها نمی یابیم (چنان که اصطلاح ادونک نیز در گاثاها نیامده است). ولی در بخشهای به اصطلاح «جدیدتر» اوستا این واژه مقام مهمی می یابد و آن را در سراسر متون پهلوی حفظ می کند. در یشت 26، بند هفت به وضوح میان فروشی و جان تفاوت گذاشته شده است. ظاهرا در آغاز، فروشی (فروهر) تنها خاص قهرمانان و پهلوانان بوده.
تحقیقات دکتر بیلی نشان داده و ثابت کرده است که فکر فروشی با نیروی دفاعی که از قهرمان ساطع می شود، همبسته است، و حتی معتقد بوده اند که این نیرو پس از مرگ پهلوان نیز پابرجاست. این فکر که اساسا در آغاز جنبه ی برگزیدگی و اشرافی داشت، کم کم با گذشت زمان مردمی می شود و جنبه ی عام به خود می گیرد، تا آنجا که هر انسان (نیکی) یک فروشی می یابد که نیروی پاسدارنده و دفاعی آن نه تنها پشتیبان اوست، بلکه پشتیبان تمام کسانی است که او بخواهد.
«فروشیهای راستکاران» پاسدار امکنه ی مقدسند. و نیز پاسدار دریاها و دریاچه های اساطیری، هوم سپید و نطفه زرتشت که از آن سوشیانتهای آینده زاده خواهند شد. آنان به ارواح راستکاران پس از مرگ خوش آمد خواهند گفت، و از این نظر شبیه و الکوریهای اساطیری ژرمنی اند ولی فروشیها چیزی بیش از والکوریهای ژرمنی هستند. در بخشی از اوستا می خوانیم: «اینک آنها را چنین نذر می کنیم به فروهر (فروشی) زرتشت سپتیمان پاک که در جهان راستی درخواست و ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین با فروهرهای همه پاکان: آن پاکانی که مرده اند و آن پاکانی که زنده اند و آن مردانی که هنوز زاییده نشده اند و به تمامی آنانی که در کار نوکردن جهانند.»
می بینیم که فروشیها اینک دیگر همراه فرشته وش تمام انسانهای نیک و پاک گذشته و اکنون و آینده اند. این فروشیها کم و بیش شبیه «فرشتگان نگهبان» در سنت مسیحی هستند. ولی فروشیهای آیین زرتشتی از این هم فراترند. دیدیم که زرتشت، پیامبر و «خدای زمینی» (به گفته ی برخی از بخشهای اوستا) هم فروشی دارد، و این البته شگفت نیست. آنچه غریب و شگفت می نماید اینکه مهین فرشتگان و حتی خود اهوره مزداه هم فروشی دارند.
در وندیداد از زرتشت خواسته می شود به فروشی اهوره مزداه نماز برد. در اینجا با اندیشه ای پر کشش رویاروییم که برای خداوند در اعلی مرتبه ی وجود و در بعد «متعالی» هستی قرین یا جلوه ای دیگر قائل است. ولی این نگرش تازه که گویی به تصادف بدان اشارت رفته است، بی هیچ تفسیر و گزارشی، به حال خود رها می شود و فراموش می گردد و این نکته ای است که درباره بسیاری از اصطلاحات و مفاهیم اصیل و پر معنی مزدایی صادق است. قرین و همزاد فرشته وش نیکان و پارسایان، نماد و مظهر آزادی و اختیار نیز است. بنابر آنچه که در بندهشن آمده (کتاب سوم، بند 21-22) در آغاز هزار دوره (آمیختگی گومیچشن/ گومیزشن) اهوره مزداه از فروشیها می پرسد که آیا ترجیح می دهند در عالم غیب و جهان مینو همچنان دست نخورده و مصون از خطر باقی بمانند، یا تن گیتیانه یابند و به جهان مادی هبوط کنند و عملا با اهریمن و شر موجود به نبرد برخیزند. فروشیها راه دوم را انتخاب می کنند.
می بینیم که انسان دو چهره و دو ساخت دارد و انسان حقیقی و یا حقیقت انسان در جهان مادی (گیتی) در واقع همان فروشی اوست، همان «من فرشته وش» اوست که در عین حال سرنوشت و خویشکاری و خویشتن راستین مینوی و متعالی او به شمار می رود. به یک معنی، مسئولیت اخلاقی انسان تعالی جویی یا «مینوی گری» است و گناه چیزی جز خیانت فرشته نیست. با قبول این حقیقت که فرشته بر انسان تقدم دارد، هرگونه بحث متافیزیکی درباره وجود روح و نفس، بی فایده و خارج از موضوع می نماید. در گاثاها واژه ی فروشی نیامده است. ولی در آن فکر دیگری آمده که بی گمان به اسطوره ی قهرمانی و الکور- فروشی (که احتمالا ماقبل زرتشتی است) مفهوم و معنی اخلاقی تازه ای بخشید و آن ایده دئنه (به پهلوی دین با یای مجهول) است. علمای فقه اللغه به هزار شیوه ی ناهمساز درباره ی ریشه ی این واژه بحث و جدل کرده اند و همگان کوشیده اند توضیح دهند چرا این واژه به دو معنا به کار می رود. می دانیم که دئنه هم به معنی دین و مذهب است و هم به معنی «روح ژرف» و یابهتر بگوییم به معنی تشخص فرشتگانه ی اعمال انسانی.
«آن کس که راستی را بفریبد، تباهی از آن او خواهد بود: تیرگی بلند دیرپا، خورش بد و بانگ دریغ. چنین خواهد بود روزگارتان ای پیروان دروغ که کردارتان و دئنه تان شما را به آن کشانده است.»
«ایدون سخن می دارم از آن دو گوهر در آغاز زندگی. آن گوهر پاک چنین گفت به گوهر پلید: نه منش ما، نه آموزش ما، نه خرد ما و نه کیش ما و نه گفتار و نه کردار ما و نه دئنه ما و نه روان ما با هم سازگارند.»
«آن گاه که به پل چینوت رسند، روانشان (روان بدکاران) و دئنه شان، از هراس می نالند...»
«ای اهورا آن راه منش نیک را که به من گفتی، باز نمای. آن راهی که دئنه رهانندگان، (یعنی) کردارهای نیکشان بر آن خواهد خرامید...»
در یکی از نسکهای متأخر اوستا، هادخت نسک، آمده است که روان نیکوکار پس از مرگ با دئنه اش، به قامت دختر پانزده ساله ی زیبایی است، دیدار خواهد کرد. در اینجا نیز می بینیم گرایش و بینش اسطوره ای- شاعرانه اندیشه مزدایی موجود مجرد عقلی را به صورت فرشته در می آورد.
با توجه به قطعاتی که نقل شد، دئته را می توان به «اعمال مذهبی» و کردارهای اخلاقی در بعد متافیزیکی آنها ترجمه کرد. اگر می بینیم این کردارها «می نالند و می هراسند» شگفت نیست، چه مزداییان به هر اندیشه ای شخصیت می دادند و آن را گیتیانه می کردند. حتی اهوره مزداه هم فروشی دارد و اینک این نکته را روشن می کنیم. در گاثاها اهوره مزداه صاحب دئنه است و در بندهشن «برترین آگاهی و نیکی»، یعنی برترین کردارهای دینی، دین (دئنه) اهوره مزداه خوانده شده است. معنی و مفهوم اولیه دئنه ظاهرا باید جنبه اخلاقی- مذهبی داشته باشد. این «فعل دینی» است که (همچون کارمای هندو) بدن را می آفریند و به صورت مرئی جلوه گر می شود و برای اهوره مزداه. «نور او» است و برای انسان «فرشته نور» او.
پولیانو معتقد است که این دئنه زرتشت بود که فروشیهای جنگجو (به اعتقاد دومزیل) را بدل به فرشتگان خلاقی کرد. به گمان ما اینکه برای اهوره مزده هم فروشی قائل شده اند؛ جز این نبوده که به او هم آزادی دهند (چه تنها فروشیها آزادی انتخاب دارند). بدینگونه اهوره مزداه نیز به یک معنی به انسان راستکار شبیه است، چه او نیز انتخاب می کند و به گفته گاثاها در آغاز جهان از آن دوگوهر همزاد «این پاک ترین روح، راستی را برگزید.»
انتخاب که مفهوم اخلاقی اساسی مزدیسناست، در واقع انتخاب میان «دو» چیز است. و این مفهوم ما را به بررسی دوگانه باوری بنیادینی که به اعتقاد بسیاری، بنیان اندیشه ی فلسفه ی دینی آیین مزدایی است، می کشاند. در گاثاها آمده است: «آن دو گوهر نخستین که در خوابی ژرف همزاد می نمودند در اندیشه و گفتار و کردار (یکی) نیک و (یکی) بد هستند؛ از میان این دو، خردمندان، نه بی خردان، راه خود برگزیدند... چون این دو گوهر به هم رسیدند نخست زندگی و نه زندگی را برافراشتند و بر آن شدند که در فرجام بدترین هستی از آن پیروان دروغ و بهترین نیروی روح (منه) از آن پیروان راستی باشد. دروغ باوران از میان این دو گوهر، «فعل» آن بدترین را برگزیدند، ولی آن پاک ترین روح که خود را در ردایی از سنگهای استوار آسمان پوشیده بود، راستی را برگزید و آنان که رامش اهوره مزداه را به راستی خواهند، همان کنند.»
بدین گونه می بینیم نیک و بد با یک گزینش اخلاقی همراه و پیوسته است. البته در این بخش بسیار کهن اوستا «روح پاک» و یا آن گوهر پاک با اهوره مزداه کاملا یکسان نیست و شاید اهوره مزدای در حال گزینش اوست و یا جنبه «فعلی» اهوره مزداست.
نکته دیگری که اخلاق گرایی بارز دوگانه باوری زرتشتی را آشکار می کند نام «دروغ» (دروج) است که به اصل و مبداء شر داده شده است. البته در اندیشه ی گاهانی موجودات بد و یا «آن گوهر پلید» چنان که در یگانه پرستی رسمی می بینیم «مخلوقات سقوط کرده» خدا نیستند. چنین اندیشه ای در آیین مزدایی بیگانه است. این موجودات یکسره ماهیت و سرشتی منفی و مخرب دارند و بی معنی است که آنها را مخلوق خدایی نیک بدانیم و سرانجام آنها نیز جز عدم نیست. اهریمن در یکی از کتابهای متأخر پهلوی (پندنامه ی زرتشت) اگر ترجمه ی آن درست باشد «هستی ندارد و هیچ چیزی را در خود پذیرا نیست.»
در بندهشن نیز حالت غریبی به او نسبت داده اند: پس بوشنی (پس بودی در مقابل پیش بودی که صفت مثبت اهوره مزداست). این اصل اخلاقی البته به شدت جنبه ی «گیتیانه» به خود گرفته است و چنان که گفتیم این مسئله یکی از ویژگیهای بارز اندیشه مزدایی است. نیکی در وهله ی اول و بیش از همه، به معنی پیشبرد و تعالی هستی و زندگی و کشاورزی است؛ همچنین به معنی رشد و فزونی هستیهای نیک مادی هم آمده است (و این واژه ای است که در متون مزدایی بسیار به کار می رود). بنابر کتاب بندهشن (اول، 22) «راستی و راستی هم از همان قوانین جهان مادی (گیتی) تبعیت می کند.»
اصل اخلاقی در اندیشه مزدایی به مثبت بودن ماده تکیه بسیار می کند. بدکاران بیش از همه، آنانند که هستی را تباه می کنند (در متون مزدایی بارها بر بیابانگردان کوچ نشین و آنان که تولید نمی کنند و احشام را می کشند نفرین شده است). در جهان بینی مزدایی (بر خلاف جهان بینی افلاطونی) ماده و جهان مادی به هیچ روی مرحله «فروتر و پست تری» از عالم وجود نیست. به عکس، ماده به یک معنی رشد یافته ترین و کامل ترین جنبه (میوه و بر) «روح» است. این جهان بینی همچنین با آن نگرشی که از گونه ای توحید و خلقت ساده اندیشانه ناشی شده و نه تنها به «یک» خدای شخصی عددی و خلق بی واسطه او، بلکه به مراتب مختلف وجود معتقد است، تفاوت دارد.
در کتاب دینکرت به وضوح آمده است که جهان مادی (گیتی) شأن و ارجی برتر از بهشت (وهشت) دارد، چرا که در همین جهان خاکی و مرئی و ملموس است که نبرد علیه نیروهای اهریمن برپا می شود و به پیروزی می انجامد و این همان نبردی است که کشش و کوشش اندیشمندانه ی (آهنگ منشن) روح را برای رسیدن به سعادت جاودان ممکن می سازد.
یکی از برجسته ترین معجزات زرتشت پیامبر، درهم شکستن قالب جسمی (کالپوت/ کالبد) دیوان بود. آنان بدون این کالبد، ناقص تر و کم خطرتر و در نبرد ناتوان ترند. در اینجا بار دیگر کارکرد اخلاقی و یا در واقع کیهانی (اخلاقی دوگانگی گیتی) مینو و نقش بنیانی آن آشکار می شود. ماده در نبرد علیه شر لازم و ضروری است. در فصل نخست بندهشن که یکی از دقیق ترین و مفصل ترین گزارشهای آفرینش دوگانه جهان است، اندیشه مزدایی ظاهرا در خلقت جهان به مراتب قائل شده است که برترین آنها «بنها» (مثل، مثالهای نخستین) هستند. حتی در برخی از بخشهای گاثاها به نظر می آید که خداوند نخست پروتوتیپها، گاو نخستین، انسان نخستین و گیاه نخستین را آفریده است.