داستان آفرینش در دین زرتشت:
1- دنیا در آرامش و سکوت به سر می برد. (خیر و شر از ابتدا وجود دارند.)
2- شر (اهریمن) بر حسب اتفاق قلمرو خیر (هرمز) و آرامش آنرا دیده و حسادت می ورزد.
3- شر قصد حمله به قلمرو خیر را می کند.
4- خیر با استفاده از علم بیکران خود متوجه شده و با خواندن وردی، شر را به خواب می برد.
5- خیر، آفرینش مینویی (غیر مادی) دنیا را آغاز می کند.
6- در این فاصله، دختر اهریمن، او را از خواب بیدار می کند.
7- خیر، آفرینش گیتی (غیر مادی) عالم را نیز به پایان رسانده و انسانها را به همراه سایر موجودات به زمین می فرستد تا قوای اهریمن را شکست دهند.
8- شر با لشگریان خود که شامل بیماری ها، مرگ، صفات بد انسانی و جانورهای موذی است پوسته زمین را سوراخ کرده و وارد آن می شود.
9- جنگ بین قوای شر و خیر آغاز می گردد.
10- سوشیانس، ظهور کرده و قوای شر را از بین می برد.
11- شر از بین رفته و خیر پیروز می شود.
داستان آفرینش در دین اسلام:
1- دنیا در آرامش و سکوت به سر می برد.
2- خیر (الله) موجودات را خلق می کند.
3- مسئولیتی به همه آنها عرضه می کند.
4- فقط انسان آنرا می پذیرد.
5- خیر از همه آفریده ها می خواهد که بر انسان سجده کنند.
6- همه اطاعت می کنند مگر شیطان. او به انسان حسادت ورزیده و از سجده تفره می رود. (با نافرمانی ابلیس، شر به وجود می آید.)
7- انسان به دلیل گناه اولیه از بهشت رانده شده و به زمین، هبوط می کند.
8- جنگ خیر و شر درمی گیرد.
9- مهدی موعود ظاهر شده و شر را از بین می برد.
10- خیر پیروز می شود.
چنانچه ملاحظه می شود: اول و آخر هر دو روایت کاملا یکسان است و آنچه این دو را از هم جدا می کند اتفاقاتی است که در فواصل داستان می افتد. پاسخ دین زرتشت به فلسفه آفرینش انسان چیست؟ خیر و شر ناگزیر، از ابتدا جدای از هم وجود دارند و انسان خلق می شود تا طی زندگی خود تا آنجا که می تواند قوای شر را از بین ببرد. با فعالیت های انسان، شر ضعیف شده و تدریجا نابود می گردد؛ یعنی وجود شر و توطئه او در حمله به قلمرو خیر است که خلقت انسان را ضروری می سازد. انسان، آفریده می شود تا در این جنگ نفس گیر به هرمز یاری رساند. ولی در مکتب اسلام، فلسفه آفرینش انسان چیست؟ انسان ها به دلیلی که مشخص نیست توسط خدا خلق می شوند، مسئولیتی که باز هم مورد مناقشه مفسران است به موجودات عرضه می شود، انسان می پذیرد و مقام والایی می یابد. از اینجاست که تازه شر عرض اندام می کند. به عبارت دیگر، در اسطوره های زرتشتی، این شر است که مسئولیت انسانی را موجب می شود و در اسلام، این مسئولیت انسان است که شر به پا می کند. یک زرتشتی معتقد، صبح که از خواب بیدار می شود همچون سربازی است که حکم مسئولیت خود را در دست دارد: او زاده شده تا در نابودی اهریمن به هرمز کمک کند، همین! این کمک می تواند از تلاش بی وقفه یک پزشک برای ریشه کنی یک بیماری تا کمک به خود و سایر انسانها برای نابودی صفات اهریمنی متغیر باشد.
در جنبه اجتماعی نیز جهاد با ضحاک های زمان و از بین بردن نمایندگان اهریمن در زمین از جمله وظایف اوست که فلسفه خلقت انسان زرتشتی را نیز شامل می شود. اما یک مسلمان، دائما از خود می پرسد: امانت چیست؟ مسئولیت انسان چگونه مسئولیتی است که این همه سر و صدا به پا کرده است؟ سوء تعبیر نشود، یک مسلمان نیز برای مقابله با شر، وظیفه دارد اما طبق اسطوره شناسی اسلامی گویی وظیفه اصلی او چیز دیگری است چرا که هنوز شر بنا نشده بود که بار مسئولیتی مهم بر دوش انسان گذاشته شد. پس نابودی شر نمی تواند آن وظیفه خطیر باشد. و این است بخش مه آلود داستان آفرینش که این روزها موجی از پوچی و کرختی در بین نسل جدید ما ایجاد کرده است. بعضی صبح ها بسیاری از ما واقعا نمی دانیم برای چه باید از خواب بیدار شد؟ و بی مورد نیست اگر گاه به گاه از یک مسئولیت گمشده حرف می زنیم و دلیلی که باعث شد الله انسان را خلق کند و به ابلیس، اجازه نافرمانی دهد. مسئولیتی که آگاهانه عالم را به خیر و شر تقسیم کرد و از زندگی کردن و جنگیدن یک ضرورت ساخت در صورتی که می توانست هرگز شری وجود نداشته باشد.