در قسمت دوم از این نوشتار پیرامون مبارزه ی ناصر خسرو با عالمان دین فروش، و نگاهی به سفرنامه ناصر خسرو و دقت نظر وی در گزارش دادن از سفر و ویژگی سخن این شاعر آزاده خواهیم پرداخت.
او مردمان را از همکارى با ستمگران و مردمان پست نیز باز مى دارد:
مکن با ناکسان زنهار یارى *** مکن با جان خود زنهار خوارى
بپرهیز اى برادر از لئیمان *** بنا کن خانه در کوى حکیمان
و این گونه بر دانشمندانى که دانش خود را در راه پایدارى حکومت خودکامگان به کار مى گیرند، مى تازد:
علما را که همى علم فروشند ببین *** به ربایش چو عقاب و به حریصى چو گراز
هر یکى همچو نهنگى و ز بس جهل و طمع *** دهن علم فراز و دهن رشوت باز
کوتاه سخت آن که ناصر خسرو در شعرهاى خود مردم را به خردورزى فرامى خواند و از ستمکارى و یارى رساندن به ستمکاران باز مى دارد. او از مردم مى خواهد راه پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) او را بپیمایند که سرچشمه ى دانش و آگاهى و چراغ راه آدمى هستند. او خود در این راه گام بر مى داشته و در این راه سختى هاى فراوانى را به جان چشیده است. او نمونه ى آدم هایى است که در راه باورهاى خود از سختى ها نمى هراسند و مى کوشند مردمان را نیز به راه درست رهنمون باشند.
سفرنامه ى ناصر خسرو گزارشى از یک سفر هفت ساله است که در ششم جمادى الاخر سال 437 قمرى (اول فروردین 415 یزگردى) از مرو آغاز شد و در جمادى الاخر سال 444 قمرى (اول فروردین 422 یزگردى) با بازگشت به بلخ پایان پذیرفت. او از مرو به سرخس، نیشابور، جوین، بسطام، دامغان، سمنان، رى، قوهه و قزوین مى رود و از راه بیل، قپان، خرزویل و خندان به شمیران مى رسد. از آن جا به سراب و سعیدآباد مى رود و به تبریز مى رسد. سپس از راه مرند، خوى، برکرى، وان، وسطان، اخلاط، بطلیس، قلعه ى قف انظر، جایگاه مسجد اویس قرنى، ارزن، میافارقین، به آمد در دیار بکر (در ترکیه ى امروزى) وارد مى شود. از آن جا با گذشتن از شهرهاى شام (سوریه) از جمله حلب به بیروت، صیدا، صور و عکا (در لبنان امروزى) مى رود. سپس از راه حیفا به بیت المقدس مى رسد. ناصر خسرو از قدس به مکه و مدینه مى رود و از راه شام به قدس باز مى گردد و راه مصر را در پیش مى گیرد.
او از قاهره، اسکندریه و قیروان بازدید مى کند و از راه دریا به زیارت مکه و مدینه مى رود. سپس از همان راه باز مى گردد و از راه آبى نیل با کشتى به اسیوط، اخیم، قوص و آسوان (در مصر) مى رود. او از برخى شهرهاى سودان بازدید مى کند و از راه دریاى سرخ به جده و مکه مى رود و شش ماه را در کنار خانه ى خدا مى ماند. از مکه به سوى لحاسا و سپس بصره مى رود و به عبادان (آبادان) مى رسد. آن گاه به بندر مهروبان مى رود و از آن جا به ارجان (در نزدیکى بهبهان) مى رسد و به لردغان، خان لنجان و اصفهان وارد مى شود. سپس از نایین، طبس، قائن مى گذرد تا در پایان سفر به بلخ برسد.
دستاورد این سفر هفت ساله ى سه هزار فرسنگی براى ناصر خسرو رشد فکرى و براى ما یاداشت هاى ارزنده اى است که او از دیده ها و شنیده هاى روزانه اش برداشته است. یاداشت هاى او بسیار روشن، دقیق، به دور از گزافه گویى و عبارت پردازى است که آن ها را پس از بازگشت به خوبى تنظیم کرده و به صورت کتابى درآورده است. با خواندن این سفرنامه با دنیاى اسلام در نیمه ى نخست سده ى پنجم هجرى آشنا مى شویم و از آداب و فرهنگ مردمان و شکوفایى شهرهاى اسلامى در آن زمان آگاه مى شویم. سرزمین هایى که ناصر خسرو از آن ها گذشته، بخشى زیر نفوذ سلجوقیان بوده است و بخشى را فرمان روایان محلى اداره مى کردند. بر مصر و شام و حجاز نیز خلیفه هاى فاطمى فرمان مى راندند. اما توصیف این سرزمین ها در سفرنامه ى ناصر خسرو چندان متفاوت نیست و در همه جا از آبادى ها و ویرانى ها یکسان سخن گفته است. او در همه جا از امنیت و آرامش شهرها ستایش مى کند، اما از ناآرامى راه هاى فارس و تاخت و تاز عرب ها در میان مکه و مدینه نیز مى گوید. ناصرخسرو دیده ها و شنیده هاى خود را به خوبى بازگو کرده است و به نقاشى مى ماند که دیده هاى خود را به رنگ واژگان به تصویر کشیده است. هر بخش از سفرنامه ى او که به توصیف یک جایگاه جغرافیایى مربوط است، به عکسى مى ماند که عکاسى هنرمند از آن جایگاه گرفته است.
براى نمونه به وصفى که او از شهر اصفهان نوشته است، توجه کنید: «شهرى است بر هامون نهاده، آب و هوایى خوش دارد و هر جا که ده گز چاه فرو برند، آبى سرد و خوش بیرون آید. و شهر دیوارى حصین دارد و دروازه ها و جنگ گاه ها ساخته و بر همه بارو و کنگره ساخته. و در شهر جوى هاى آب روان و بناهاى نیکو و مرتفع. و در میان شهر مسجد آدینه بزرگ و نیکو. و باروى شهر را گفتند سه فرسنگ و نیم است و اندرون شهر همه آبادان، که هیچ از وى خراب ندیدم، و بازارهاى بسیار، و بازارى دیدم از آن صرافان که اندر او دویست مرد صراف بود و هر بازارى را دربندى و دروازه اى و همه ى محله ها و کوچه ها را همچنین دربندها و دروازه هاى محکم و کاروانسراهاى پاکیزه بود. و کوچه اى بود که آن را کوطراز مى گفتند و در آن کوچه پنجاه کاروانسراى نیکو و در هر یک بیاعان و حجره داران بسیار نشسته. و این کاروان که ما با ایشان همراه بودیم یک هزار و سى صد خروار بار داشتند که در آن شهر رفتیم، هیچ بازدید نیامد که چگونه فرود آمدند که هیچ جا تنگى نبود و تعذر مقام و علوفه.»
از نوشته هاى ناصرخسرو به خوبى مى توان به وضعیت کشاورزى، نوع محصول ها، چگونگى آبیارى، صنعت، دانشمندان و بزرگان، استحکامات، چگونگى اداره ى شهر، ساختمان هاى مهم، زیارتگاه ها، روابط بازرگانى، آیین ها و باورهاى مردمان، روى دادهاى مهم تاریخى و بسیارى از ویژگى هاى مردمان و سرزمین هاى اسلام در آن دوران پى برد. در ادامه به نمونه هایى اشاره مى شود:
1. بانکدارى: پیرامون صرافى و چگونگى داد و ستد مردم بصره چنین نوشته است: «و حال بازار آن جا، چنان بود که آن کسى را که چیزى بود به صراف دادى و از صراف خط بستدى و هرچه بایستى بخریدى و بهاى آن را به صراف حواله کردى و چندان که در آن شهر بودى، بیرون از خط صراف چیزى ندادی.» و خود او نوشته است که در آن زمان: «امیر بصره پسر باکالیجار دیلمى، ملک پارس، بود. وزیرش مردى پارسى بود و او را ابونصر شهمردان مى گفتند.» هم چنین نوشته است که در اصفهان در زمان پادشاهان سلجوقى بازارى به نام بازار صرافان وجود داشت که 200 مرد صراف در آن به کار صرافى مى پرداختند.
2. فانوس دریایى: هنگام دور شدن از جزیره ى آبادان چیزى مانند گنجشک را در میان دریا مى بیند و پس از این که اندکى نزدیکتر مى شود آن را بزرگتر مى بیند و مى پرسد: «آن چه چیز است؟» و پاسخ مى شنود: خشاب» و سپس این گونه به توصیف آن مى پردازد: «چهار چوب است عظیم از ساروج، چون هیبت منجنیق نهاده اند. مربع، که قاعده ى آن فراخ باشد و سر آن تنگ و علو آن از روى آب چهل گز باشد و بر سر آن سفال ها و سنگ ها نهاده، پس از آن که آن را به چوب به هم بسته و بر مثال ثقفى کرده و بر سر آن چهار طاق ساخته که دیدبان بر آن جا شود. و این خشاب را بعضى مى گویند بازرگانى بزرگ ساخته است و بعضى گفتند که پادشاهى ساخته است. و غرض از آن دو چیز بوده است: یکى آن که در آن حدود که آن است، خاکى گیرنده است و دریا تنگ، چنان که اگر کشتى بزرگ به آن جا رسد بر زمین نشیند و کس نتواند خلاص کردن. دوم آن که جهت عالم بدانند و اگر دزدى باشد ببینند و احتیاط کنند و به شب آنجا چراغ سوزند، در آبگینه، چنان که باد بر آن نتواند زد و مردم از دور بینند و احتیاط کنند و کشتى از آن جا بگردانند.»
3. آرامشگاه بین راهى (کاروانسرا): هنگام سفر از اصفهان به نایین از ایمن بودن راه و آرامشگاه هایى که بین راه ساخته بودند سخن مى گوید: «و در این بیابان به هر دو فرسنگ گنبدک ها ساخته اند و مصانع که آب باران در آن جا جمع شود. به مواضعى که شورستان نباشد ساخته اند. و این گنبدک ها به سبب آن است تا مردم راه را گم نکنند و نیز به گرما و سرما لحظه اى در آن جا آسایشى کنند.»
4. آینه ى سوزاننده: هنگام بازدید از اسکندریه مى گوید: «و بر آن مناره آینه اى حراقه ساخته بودند که هر کشتى رومیان که از استنبول بیامدى چون به مقابله ى آن رسیدى، آتشى از آن آینه در کشتى افتادى و بسوختی. و رومیان بسیار جد و جهد کردند و حیلت ها نمودند و کس فرستادند و آن آیینه بشکستند.»
5. دولاب: در جاى جاى سفر خود در شهرهاى گوناگون با کاریز، آب انبار و دولاب روبرو مى شود و پیرامون دولابى در مصر مى گوید: «و چون از دور شهر مصر را نگاه کنند پندارند کوهى است و خانه هایى هست که چهارده طبقه از بالاى یکدیگر است و خانه هایى هفت طبقه. و از ثقات شنیدم که شخصى بر بام هفت طبقه باغچه اى کرده بود و گوساله اى آن جا برده و پرورده تا بزرگ شده بود. و آن جا دولابى ساخته که این گاو مى گردانید و آب از چاه بر مى کشید و بر آن بام درخت هاى نارنج و ترنج و موز و غیره کشته و همه دربار آمده و گل و سپرغم ها همه نوع کشته.»
6. کاغذسازى: در گزارش از شهر طرابلس مى گوید:«و آن جا کاغذ نکو سازند مثل کاغذ سمرقندى، بل بهتر.» که هم از پیشرفت کاغذسازى در آن شهر و هم از کیفیت کاغذ سمرقندى حکایت دارد که کیفیت کاغذهاى دیگر را با آن مى سنجیدند.
7. نشانه هاى راهنمایى: هنگام رفتن از شهر اخلاط مى گوید: «بیستم جمادى الاول از آن جا برفتیم، به رباطى رسیدیم. برف و سرمایى عظیم بود. و در صحرایى، در پیش شهر، مقدارى راه، چوبى به زمین فرو برده بودند تا مردم روز برف و دمه بر هنجار آن چوب بروند.»
8. پوشاک رنگ به رنگ: در مورد پارچه هاى رنگ به رنگ (بوقلمون)، که در جزیره ى تنیس مى بافتند، مى گوید: «و بدین شهر تنیس بوقلمون بافند که در همه عالم جاى دیگر نباشد، آن جامه اى رنگین است که به هر وقتى از روز به لونى دیگر نماید. و به مغرب و مشرق آن جامه از تنیس برند. و شنیدیم که سلطان روم کسى فرستاده بود و از سلطان مصر درخواسته بود که صد شهر از ملک وى بستاند و تنیس به وى دهد.»
9. بیمه ى بهداشت: در توصیف بیمارستان بیت المقدس مى گوید: «و بیت المقدس را بیمارستانى نیک است و وقف بسیار دارد و خلق بسیار را دارو و شربت دهند و طبیبان باشند که از وقف مرسوم ستانند.» این گونه وقف ها، که مى توان آن را گونه اى بیمه ى بهداشت دانست، در دیگر سرزمین هاى اسلامى نیز رواج داشته است.
10. کبریت و نشادر: هنگام گذشتن از آمل به رى مى گوید: و میان رى و آمل کوه دماوند است مانند گنبدى و آن را لواسان گویند. و گویند بر سر آن چاهى است که نوشادر از آن جا حاصل شود و گویند کبریت نیز. و مردم پوست گاو ببرند و پر نوشادر کنند و از سر کوه بغلطانند که به راه نتوان فرود آوردن.»
از سفرنامه ى ناصرخسرو دو نسخه ى خطى وجود دارد که هر دو در فرانسه نگهدارى مى شود. نخستین بار« شفر»، خاورشناس فرانسوى، به سال 1298 قمرى به چاپ سفرنامه با ترجمه ى فرانسوى پرداخت و سپس چاپ سنگى از آن کتاب در بمبئى هند انجام شد. بار سوم، سفرنامه در تهران همراه با دیوان ناصرخسرو به کوشش زین العابدین الشریف الصفوى بن فتحعلى بن عبدالکریم الخوى به سال 1312 قمرى به چاپ سنگى رسید و در همان سال چاپ دیگرى از سوى همان شخص به بازار آمد. چاپ پنجم این کتاب در چاپ خانه کاویانى برلین به کوشش غنى زاده همراه با دو مثنوى روشنایى نامه و سعادت نامه به سال 1340 قمرى به چاپ رسید. اما شناخته شده ترین چاپ این کتاب را دکتر محمد دبیرسیاقى به سال 1335 خورشیدى به سرمایه ى انتشارات زوار به بازار فرستاد. چاپ هاى دیگرى از این اثر نیز به بازار آمده است.
ناصرخسرو هر چند در روزگار خود بى مهرى فراوانى دید، اما اکنون در میان اندیشمندان جایگاه ویژه اى پیدا کرده است. آندرى یوگینویچ برتلس (پژوهشگر روسى) درباره ى توجه به شعر او مى گوید: «شعرهاى اخلاقى و پندآموز او در برنامه ى درسى ایران و تاجیکستان گنجانده شده و مطبوعات ایران به آثار و نوشته هاى ناصر علاقه ى فراوان نشان مى دهند. شعرها و کتاب هاى او روز به روز در شرق و غرب توجه بیش ترى را به خود جلب مى کند و ضرورت پژوهش و مطالعه ى آثار وى هر روز آشکارتر مى شود.»
«آربرى» درباره ى روح آزادگى ناصر خسرو مى گوید: «پیشینیان ناصرخسرو در مدح شاهان و شاهزادگان قصیده سرایى ها مى کردند ولى موضوع هاى ناصرخسرو تنها به ذکر توحید و عظمت الهى و اهمیت دین و کسب پرهیزگارى و تقوى و پاکدامنى و عفت و فضیلت و خوى نیک و تعریف از علم منتهى مى شود. علامه قزوینی نیز او را شاعرى بلندمرتبه و سترگ و اخلاقى مى شمارد و سراسر آثارش را نفیس و پرمایه و معنوى مى داند.»
دکتر ذبیح الله صفا، پژوهشگر ادبیات ایران، پیرامون ویژگى هاى شعر ناصر خسرو مى گوید: «ناصر خسرو بى گمان یکى از شاعران بسیار توانا و سخن آور فارسى است. او به آن چه دیگر شاعران را مجذوب مى کند، یعنى به مظاهر زیبایى و جمال و به جنبه هاى دلفریب محیط و اشخاص توجهى ندارد و نظر او بیشتر به حقایق و مبانى و باورهاى دینى است. به همین خاطر حتى توصیف هاى طبیعى را هم براى ورود در مبحث هاى عقلى و مذهبى به کار مى برد. با این همه، نباید از توانایى فراوان ناصر خسرو در توصیف و بیان ویژگى هاى طبیعت غافل بود. توصیف هایى که او از فصل ها و شب و آسمان و ستارگان کرده در میان شعرهاى شاعران فارسى کمیاب است.»
دکتر عبدالحسین زرین کوب پیرامون نیرومندى سخنان ناصر خسرو و شجاعت او در در خرده گیرى بر ستمگران زمان خود چنین مى گوید: «سخنانش قوت و عظمت بى مانند داشت. مثل سیل گران از بالا به پایین مى غلتید و روان مى شد. با قوت و صلابت سخن مى گفت و خواننده در برابر او خود را چون مردى مى دید که زیر نگاه غول بلندبالایى باشد. نگاه غول خشم آلود نه بدخواه. این غول خشم آلود خوش قلب، هنوز در دیوان او جلوه دارد که با لحنى از خشم آکنده سخن مى گوید و او را بر این مردم ساده لوح نادان که دست خوش هوس هاى خویش و دستکش اغراض حاکمان فاسد و رشوه خوار هستند، خشمگین مى دارد، خروش سخت بر مى دارد.»
دکتر غلامحسین یوسفى نیز توصیفى این چنین از ناصر خسرو و شعر او دارد و مى گوید: «شعر ناصرخسرو از نظر محتوا و صورت، واژگان و آهنگ و اوج و فرود و شتاب و درنگ همان ساخت اندیشه ى اوست در قالب وزن و کلمات. همان قیافه ى همیشه جدى و مصمم و تا حدى عبوس و فارغ از هر نوع شوخ طبعى و شادى دوستى که به عوان داعى و حجت به خود گرفته در شهرش نیز بازتاب دارد. شعر ناصرخسرو هم از نظر درون مایه و مضمون مقاوم و تسلیم ناپذیر است، هم از نظر لفظ و آهنگ. به پاره اى آهن سرخ شده اى مى ماند که از زیر ضربه هاى پتک آهنگرى زورمند بر سندان بر مى جهد، شراره است و شراره افکن. و این همه بازتابى است از روح آزرده و نستوه ناصر خسرو.»
دکتر مهدى محقق پیرامون ویژگى هاى اخلاقى ناصر خسرو مى گوید: «یگانه خوى نیک و صفت برجسته ى او که او را از دیگر شاعران ممتاز مى سازد، این است که دانش و ادب خود را دستاویز لذت دنیوى قرار نداده و هرگز به مدح و ستایش خداوندان زر و زور نپرداخته و دیوان او مجموعه اى از پند و اندرز، حکم و امثال و در عین حال درس هایى از اصول انسانیت و قواعد بشریت است. او زشتکارى هاى اجتماع خود را به خوبى درک کرده و یک تنه زبان به اعتراض و خرده گویى گشود. ناصر خسرو به اصطلاح امروز جنگ سرد را در پیش گرفت و با موعظه و نصیحت و بدگویى از امیران و دست نشاندگان آنها و برملا کردن زشتکاریهاى امیران و فقیهان زمان خود، کاخ روحانیت و معنویت آنان را بى پایه جلوه مى داد. او شاعرانى که شعر خود را وقف ستایشگرى کرده بودند و همچنین فقیهانى که با گرفتن بهره ى خود با دیده ى تجویز به کارهاى زشت قدرتمندان مى نگریستند، مورد نکوهش و طعن قرار مى دهد.»
دکتر محمدعلى اسلامى ندوشن نیز پیرامون پیوند ادب و سیاست در شعر ناصر خسرو مى گوید: «هیچ شاعرى در زبان فارسى از حکومتى با آن همه تلخى حرف نزده است که ناصر خسرو از سلجوقیان. غزنوى ها را هم البته قبول ندارد. با حسرت از دوران سامانى یاد مى کند که به فرهنگ و ایرانیت ارادت داشتند. وى یک شاعر به تمام معنا سیاسى است. هر حرفى مى زند، یک منظور اجتماعى در پشت آن نهان دارد.»
دکتر محمد دبیرسیاقى در مقدمه اى که براى سفرنامه ى ناصر خسرو نوشته است، توانمندى ها او را چنین شرح مى دهد: «مسافرى که نامش ناصرخسرو است و علوم متداول زمان را با ژرفى آموخته است و در خاندانى دیوانى، گوشش به بسیاری از تعابیر و اصطلاحات و فنون دبیرى و ترسل آشناست و خود به فضل و ادب شهرتى گرفته است و بر روابط مردم اجتماع از هر دست بینایى دارد و از زبانى گشاده برخوردار است و شنیده ها و دیده ها را مى تواند خوب بازگو کند و مطالب را نیک بپرورد و در قالب عبارات بریزد.»
دکتر نادر وزین پور نیز در مقدمه اى که براى سفرنامه ى ناصر خسرو نوشته است بر راستى و درستى گزارش نویسى ناصر خسرو اشاره مى کند و مى گوید: «مبالغه در ذکر وقایع، سخن نابجا و سخیف و مغرضانه به هیچ وجه در کتاب وجود ندارد و از خرافات و افسانه سرایى هرگز مایه نگرفته است، زیرا ناصر خسرو واقع بین، هرگز از عقاید پوسیده و افکار بى پایه ى عوام الناس پیروى نمى کند.»