موسی بن میمون متولد قرطبۀ اسپانیا، از متفکران و فیلسوفان قرون وسطی در فلسفه یهودیت بوده است. کتاب فلسفی وی دلاله الحائرین است که در این تحقیق گزارشی از آراء و نظریات او در مورد نبوت بر اساس این کتاب بیان شده است.
ابن میمون در کتاب دلاله الحائرین نظرات کسانی را که به وجود خدا ایمان دارند در مورد نبوت در سه بخش بیان می کند:
اول: عموم مردم که اعتقاد دارند خداوند هر کس را بخواهد به نبوت برمی گزیند؛ خواه آن شخص جاهل و عامی محض باشد یا اینکه عالم و باسواد، خواه کم سن یا پیر و مسن باشد. البته آنان معتقدند که خداوند افراد شریر را به این مقام برنمی گزیند.
دوم: فلاسفه که اعتقاد دارند خداوند کسی را که به کمال رسیده باشد به نبوت برمی گزیند و این گزینش هم حتمی و ضروری است یعنی شخصی که این صلاحیت و کمال را کسب کرد به صورت ماشین وار به این سمت برگزیده می شود و نمی توان فردی را فرض کرد که صلاحیت را داشته باشد ولی نبی نباشد.
سوم: اما رأی شریعت موسوی این است که خداوند کسی را که به صلاحیت و کمال لازم رسید (مانند بالا) به نبوت برمی گزیند ولی این گزینش اجباری و ضروری نیست چه بسا افرادی که سالها به تهذیب خود پرداخته، تمرین و ممارست کردند تا آمادگی لازم را برای احراز مقام نبوت کسب کنند ولی بر خلاف انتظار همه اینگونه نشد، پس در شریعت موسوی کسب آمادگی شرط لازم هست ولی شرط کافی نیست و اراده خدا و مشیت او هم در این گزینش دخالت دارد.
ابن میمون در ادامه به موضوع درجات انبیاء می پردازد؛ از نظر او، درجات آنان یکی نیست وی برای تبیین این موضوع به صعود حضرت موسی به کوه سینا اشاره می کند و در ادامه داستان را به این صورت بیان می کند: «زمانی که موسی و هارون و نادابو ابیهو و هفتاد نفر از بزرگان و مشایخ قوم به کوه فرا خوانده شدند همه سر باز زدند و این موسی بود که به تنهایی به بالای کوه صعود کرد.» ابن میمون این را دلیل برتری موسی بر دیگران می داند. وی در ادامه می گوید «مخاطب کلام الهی بر فراز کوه سینا شخص موسی (ع) بوده و قوم فقط صدای مهیبی می شنیدند ولی از آن چیزی نمی فهمیدند. پس این موسی (ع) بود که وحی و کلام الهی را بر فراز کوه دریافت کرد و به مردم تعلیم نمود. چنانچه ضمایر به کار رفته در ده فرمان نیز که امر مفرد بوده حاکی از این مسئله می باشد.»
وجوه برتری موسی بر انبیاء قبل و بعدش
در ادامه ابن میمون وجوه برتری موسی بر انبیاء قبل و بعدش را بیان می کند؛ از جمله اینکه موسی تنها پیامبری است که خدا مستقیما با او صحبت کرده است یا اینکه خداوند لفظ یهوه را در بین پیامبران تنها به موسی تعلیم داد. وی دلیل برتری موسی بر انبیاء بعد را مبتنی بر گزارشی در کتاب مقدس می کند، در این گزارش آمده است که از این به بعد پیامبری در بین بنی اسرائیل نخواهد آمد که مثل موسی پروردگارش را از هر جهت بشناسد....
حقیقت نبوت
مسئله بعد حقیقت نبوت است؛ ابن میمون معتقد است که حقیقت نبوت و ماهیت آن فیض الهی است که به واسطه عقل فعال، نخست به قوه عاقله و بعد به قوه متخیله افاضه می شود، یعنی برای دریافت نبوت هم کمال قوه عاقله و هم کمال قوه متخیله هر دو لازم است و کمال قوه متخیله تابع مزاج تام و تمام است. پس برای کمال قوه متخیله لازم است که مزاج او فطرتا سالم و کامل باشد و اگر سرشت او ناقص خلق شده باشد و لو با کسب علوم نظری و حسن اخلاق کمال قوه عاقله حاصل آید اما سرشت او ناقص باشد باز هم نمی تواند فیض نبوت را دریافت نماید.
مدنی الطبع بودن انسان
مسئله بعد مدنی الطبع بودن انسان می باشد. یعنی طبیعت انسان ناگزیر از اجتماع است، ولی چون همین انسان به جهت پیچیدگی ترکیبش دارای افراد یکسان نیست و افراد آن کاملا از لحظ روحی و نفسانی با یکدیگر اختلاف دارند برای آنکه در جوامع بشری میان طبیعت اجتماعی انسان و اختلاف روحی و نفسی افراد آن موافقتی و تطابقی به عمل آید، ناچار از شریعت و قانون است و حکمت الهی اقتضاء می کند که انسان دارای قوۀ تدبیر و ادارۀ امور باشد. کسانی هستند که این تدبیر در آنها هست و اینها یا انبیاء هستند و یا واضعان قوانین؛ کسانی هم هستند که نیروی الزام به کار و اجرای قوانین در ایشان قوی است و اینها سلاطین و فرمانروایان هستند. همچنین کسانی هستند که مدعی نبوت در یک دین هستند که شریعت یک پیغمبر و یا نبی را به طور کلی یا جزئی اجرا می کنند ( از قبیل انبیای بنی اسرائیل در داخل شریعت موسی). اگر قوانینی باشد که هدف آن فقط اصلاح معاش و احوال دنیوی جامعه باشد، آن قوانین الهی نیستند و واضعان آن کسانی هستند که فقط دارای کمال نیروی متخیله هستند. شریعت الهی آنست که صلاح معاش و نفس و اخلاق انسان را هم منظور داشته باشد و اعتقاد به خدا و ملائکه و موجودات غیبی را تفهیم و تبیین کند. در میان انبیائی که دارای شریعت الهی هستند، مدعیانی نیز یافت می شوند و راه تحقیق در ادعای آنها آسان است، چه انبیای واقعی از ارتکاب لذات جسمانی پرهیز دارند.
ابن میمون سه چیز را در دریافت فیض نبوت دخیل می داند، سه کمالی که وجود آنها برای نبی لازم است:
اول: کمال قوه عاقله که این کمال با تعلم و ممارست و تمرین حاصل می شود.
دوم: کمال قوه متخیله که به قول ابن میمون جبلی است یعنی فطری است و سرشت انسان باید از همان ابتدا که خلق می شود کامل باشد و نقص و عیبی در آن نباشد و چه بسا کسی فطرتا دارای قوه متخیله کامل نباشد، ابن میمون می گوید این شخص در نهایت با ریاضت و تمرین می تواند موقعیت فعلی خویش را حفظ کند ولی نمی تواند آنرا ارتقاء بدهد و به نقطه مطلوب برساند.
سوم: ابن میمون کمال الخلق را که همان کمال اخلاقی است آخرین شرط لازم در کسب صلاحیت و آمادگی برای مقام نبوت می داند. برای به دست آوردن این کمال باید ذهن خود و وابستگی خود رابه همه لذات بدنی تعطیل کند و در امور بدنی و دنیایی شوق نداشته باشد. یکی از عوامل اختلاف درجات انبیاء است. یعنی هر چه نبی نسبت به ترک لذات بدنی و عدم وابستگی به امور دنیوی اهتمام بیشتری داشته باشد، در بین انبیاء از درجه بالاتری برخوردار خواهد بود.
ابن میمون در ادامه می گوید که هر قوه و استعدادی شدت و ضعف دارد مثلا نبی برای دریافت وحی باید در حالتی باشد که قوه متخیله او کاملا معطوف به این امر بوده و به مسائل دیگر و امور حسی دیگر مشغول نباشد تا بتواند این ارتباط وحیانی را با عالم بالا برقرار کند و از آنجایی که قوای بدنی شدت و ضعف دارید انبیاء همیشه استعداد پذیرش وحی را ندارند تا جائی که ابن میمون می گوید: «إن النبوة لا تنزل عند الحزن و الکسل؛ وحی در هنگام ناراحتی و کسالت نازل نمی شود.» و همچنین به یعقوب مثال می زند و می گوید: «در طول ایام حزن و ناراحتی که قوۀ متخیله یعقوب به گمشدن یوسف اشتغال داشت وحی بر وی نازل نگشت.»
مسئله بعد حلم و مرأی است. این دو عبارت بیانگر نحوه دریافت وحی توسط نبی است. وحی به چهار صورت است: 1- اینکه نبی تصریح کند که کلام وحی را از فرشته ای در حال حلم یا مرأی دریافت کرده است یعنی در حالت خواب یا بیداری (مرأی حالتی است که فرشته پیش روی نبی است و در حالیکه نبی او را می بیند وحی و کلام خداوند را از او دریافت می کند که به این حالت یقظه هم می گویند). 2- نبی فقط کلام الهی را بیان می کند و اشاره ای به اینکه در چه حالتی بوده است. 3- نبی کلام را به خدا نسبت می دهد نه به فرشته به حالت دریافت کلام الهی هم اشاره می کند. 4- کلام را به خدا نسبت می دهد اما اشاره ای به نحوه دریافت آن نمی کند.
مراتب دریافت وحی
مسئله بعد نظر ابن میمون در مورد مراتب دریافت وحی است. یک پیامبر با توجه به مرتبه خود و حالش ممکن است در طول پیامبری وحی را به انحاء مختلف و با درجات گوناگونی دریافت کند. همانطور که پیامبران دارای درجات مختلفی هستند نحوۀ دریافت وحی هم مراتبی دارد و چه بسا پیامبری در طول مدت نبوت یک مرتبه افتخار دریافت وحی در بالاترین مراتبش را داشته باشد. و اما ابن میمون 11 مورد از مراتب وحی را از درون کتاب مقدس استقصاء کرده است که ما به چند مورد بسنده می کنیم:
1- اولین مرتبه و بالاترین مرتبه وحی این است که خداوند همیشه در کنار نبی و مصاحب او باشد و او را برای انجام عمل صالح با ارزشی تحریک و تنشیط کند، مثل رهایی بخشیدن قومی فاضل از قومی ظالم این مرتبه از وحی را روح الله گویند یعنی روح خدا در نبی حلول می کند یا اینکه روح خدا در او مستقر می شود و همیشه با او است. از جمله پیامبرانی که حائز این رتبه از وحی بوده اند حضرت موسی (ع) بوده است که خداوند در رهایی خروج قوم از مصر و رهایی از مظالم فرعون و هدایت آنان به سوی سرزمین موعود همواره یار و همراه موسی بوده و او را در این امر یاری نموده است.
2- دومین مرتبه دریافت وحی و کلام الهی همراه با تأیید روح القدس بوده است. یعنی مادامی که پیامبر در حال دریافت وحی بوده روح القدس او را تأیید می کرده و از خطای در دریافت وحی مصون بوده است. مانند مزامیر داوود که وی این کتاب را تحت تأیید روح القدس تألیف نموده است.
3- مراتب دیگر هم مثل اینکه کلامی را به صورت مشروح و متین در خواب دریافت کند یا کلا کلامی را درخواب بشنود یا اینکه در خواب فرشته ای را می بیند که با او سخن می گوید و مراتب دیگری که در این گزیده سخن نمی گنجد.
مسئله استعارات و کنایات در کتاب مقدس
آخرین مسئله هم که به نظر مهم می آید مسئله استعارات و کنایات در کتاب مقدس است که ابن میمون خیلی از مسائل مطرح در کتاب مقدس را که با عقل سازگار نیست استعاره و کنایه می داند و معتقد است واقعیت خارجی ندارد.