گروه دوزخیان در جهنم، با شیطان جر و بحثی خواهند داشت. آنها تمام گناهان خویش را به گردن شیاطین اغواگر می افکنند: «الذی جعل مع الله إلاها ءاخر فألقیاه فی العذاب الشدید* قال قرینه ربنا ما أطغیته و لاکن کان فی ضلال بعید؛ آن که با خداوند، خدای دیگری نهاد، پس در عذاب شدیدش بیفکنید. [شیطان] همدم وی گوید: [ای] پروردگار ما! من او را به سرکشی وانداشتم، لیکن او خود در ضلالتی دور بود.» (ق/ 26- 27)
متعرض احوال روز قیامت شده که هر کس با دو ملک که یکی کشاننده او است به محشر و دیگری شاهد بر اعمال او است در دنیا چنانچه در نهج البلاغه است به پیشگاه الهی حاضر و به او گفته می شود تو از اوضاع امروز غفلت داشتی و سرگرم به دنیا بودی پس ما پرده غفلت و غرور را از دیده بصیرت تو برداشتیم و امروز چشم ظاهر و باطن تو تند و تیز شده تمام حقائقی را که انبیاء و اولیا در دنیا خبر دادند. می بینی و یقین پیدا می کنی که حق و صدق بوده و همان ملکی که شاهد اعمال او است چنانچه در مجمع از امام صادق و امام باقر (ع) نقل نموده «عرضه می دارد این نوشته اعمال او است که نزد من حاضر و آماده است یا شیطانی که در دنیا با او بوده و او را اغوا می کرده.» چنانچه از فرمایش قمی و آیات بعد استفاده می شود می گوید این شخص همان است که زیر دست من در دنیا اغوا شد برای بدجنسی خودش مهیا شده برای ورود در جهنم.
گرچه در این آیات تنها سخن از دفاع شیطان به میان آمده و سخنی از اعتراض کفار بر شیطان دیده نمی شود، ولی به قرینه سائر آیات قرآن که آنها در قیامت با هم جر و بحث می کنند، و به قرینه آیه بعد، گفتار طرفین اجمالا روشن می شود، زیرا در آیه بعد می خوانیم:«قال لا تختصموا لدی و قد قدمت إلیکم بالوعید؛ خدا می فرماید نزد من جدال و مخاصمه نکنید، من قبلا به شما اتمام حجت کرده ام و شما را از این سرنوشت شوم با خبر ساخته ام.» (ق/ 28) اشاره به اینکه از یک سو به شیطان گفته ام: «اذهب فمن تبعک منهم فإن جهنم جزاؤکم جزاء موفورا؛ برو هر کس از انسانها از تو پیروی کند جهنم جزای وافر همه شما است.» (اسراء/ 63) و از سوی دیگر به انسانها نیز اخطار کرده ام «لأملأن جهنم منک و ممن تبعک منهم أجمعین؛ به طور مسلم دوزخ را از تو و از پیروانت پر خواهم کرد.» (ص/ 85) این تهدیدها و وعیدها در سایر آیات قرآن نیز آمده است، و همگی حاکی از این است که خداوند هم به انسانها و هم به شیاطین اتمام حجت کرده، و آنها را از اغواگری و اغواپذیری بر حذر داشته است.
گوینده این پاسخ خدای تعالی است، و خطابش عمومی است، گویا روی سخنش با عموم مشرکین طاغی و قرینان ایشان است. خطابی است که قهرا منحل به خطابهایی جزئی می شود، و هر انسانی را با قرینش شامل می گردد، مثل این است که به هر یک از انسان و قرینش فرموده باشد "نزد من بگو مگو مکنید". و اینکه فرمود "و قد قدمت إلیکم بالوعید" جمله ای است حالیه که حال از فاعل در جمله "لا تختصموا" است، و کلمه "بالوعید" مفعولی است برای جمله "قدمت" و باء آن به اصطلاح باء وصلت است. و معنای آیه این است که: «نزد من بگو مگو مکنید که هیچ سودی برایتان ندارد، چون من تهدید و وعید خود را به همه مشرکین و ستمکاران ابلاغ نمودم.» و تهدیدهای مذکور از قبیل آیات زیر است که به ابلیس فرموده «اذهب فمن تبعک منهم فإن جهنم جزاؤکم جزاء موفورا؛ برو که هر کس از انسانها، تو را پیروی کند، جهنم جزای تو و همه آنان خواهد بود.» (اسراء/ 63) و نیز فرموده «فالحق و الحق* أقول لأملأن جهنم منک و ممن تبعک منهم أجمعین؛ پس حق است و حق را می گویم که جهنم را از تو و از هر کس که تو را پیروی کند از همگیتان پر خواهم کرد.» (ص/ 84- 85) و یا فرموده «لأملأن جهنم من الجنة و الناس أجمعین؛ به طور قطع جهنم را از جنیان و انسیان پر خواهیم کرد.» (سجده/ 13)
خداوند می فرماید: «آری گفتم که شرک و گمراهی مستوجب عذاب و شکنجه سخت است، و برای شما مثلهایی پیاپی از زندگی اقوام پیشین آوردم. ولی شما بیم دهندگان را تکذیب کردید، و وعید و تهدید را مورد استهزا قرار دادید.» و قرآن این حقیقت را در جایی دیگر به تفصیل بیان کرده است و گفته است: «تکاد تمیز من الغیظ کلما ألقی فیها فوج سألهم خزنتها أ لم یأتکم نذیر* قالوا بلی قد جاءنا نذیر فکذبنا و قلنا ما نزل الله من شی ء إن أنتم إلا فی ضلال کبیر* و قالوا لو کنا نسمع أو نعقل ما کنا فی أصحاب السعیر* فاعترفوا بذنبهم فسحقا لأصحاب السعیر؛ نزدیک است که از خشم پاره پاره شود، و هر گاه که گروهی در آن افکنده شوند، عذاب سازان دوزخ از ایشان می پرسند که: مگر بیم دهنده ای نزد شما نیامد؟ می گویند که: چرا، بیم دهنده آمد و ما او را تکذیب کردیم و گفتیم که: هیچ چیز فرو نفرستاده است و شما سخت گمراهید و آنان گفتند که: اگر شنیده بودیم و خرد خویش را به کار می انداختیم، از اصحاب سعیر نمی بودیم پس به گناه خویش اعتراف کردند و بدا به حال اصحاب سعیر.» (ملک/ 8- 11)
به هر جهت مخاصمه و یک و دو کردن در نزد خدا سودی در نزد خدا ندارد، به این دلایل: اولا: سرنوشتی که به آن رسیده اند ناگهانی و بی خبر و غامض نسبت به ایشان نبوده است. و چگونه ممکن است چنین بوده باشد در صورتی که خدا حجت و برهان رسا علیه ایشان اقامه کرده، و از این عاقبت به وسیله کتابها و فرستادگان خویش بیمشان داده بوده است؟
ثانیا: خدا را سنتها و ارزشهایی در این زندگی است، و آنها را فرمانروا و میزان و معیار هر قضیه قرار داده است، و بر اساس آنها محاسبه صورت می گیرد و سرنوشت معین می شود، و اینها ثابت و تغییر ناپذیر است. از آن جمله است این که کیفر کافر و مشرک آتش است، و پاداش مؤمن فردوس برین، و ممکن نیست که عکس این اتفاق افتد، و اگر چنین باشد حکمت زندگی دنیا چه خواهد بود، و نقش بیم دادن، در صورتی که خدا برای ثواب و عقاب نظام محدودی مقرر نکرده باشد چیست؟ «ما یبدل القول لدی؛ گفته در نزد من تغییر و تبدیل پیدا نمی کند.» (ق/ 29)
تأییدی درباره ی «گفته ثابت و تغییرناپذیر» این آیه، گفته خدا در "سوره ص" است که شیطان سوگند یاد کرد که بندگان را گمراه خواهد کرد و خدا چنین به او پاسخ داد: «قال فالحق و الحق* أقول لأملأن جهنم منک و ممن تبعک منهم أجمعین؛ خدا گفت: حق است و من حق را می گویم که جهنم را از تو و از همه کسانی که پیروی تو کرده اند پر خواهم کرد.» (ص/ 84- 85) منظور از "قول" در اینجا همان تهدیدها و وعیدها است که خداوند در آیات مختلف به آن اشاره کرده و نمونه هایی از آن را در بالا آوردیم. تعبیر به "ظلام" به صورت "صیغه مبالغه" (بسیار ظلم کننده) با اینکه خداوند کمترین ظلمی روا نمی دارد ممکن است اشاره به این باشد که مقام علم و قدرت و عدل خداوند چنان است که اگر ستم کوچکی به کسی کند بزرگ و بسیار خواهد بود، و مصداق "ظلام" خواهد شد، بنابراین او از هر گونه ستمی بر کنار است. و یا ناظر به کثرت افراد و مصادیق است چرا که اگر ستم کوچکی به بنده ای کند افراد شبیه او بسیارند و مجموعا ظلم بسیار می شود. به هر حال این تعبیر دلیل بر اختیار و آزادی اراده بندگان است، نه شیطان مجبور است شیطنت کند، و نه کافران مجبورند راه کفر و عناد و راه شیطان را پیش گیرند و نه سرنوشت قطعی و خارج از اراده برای کسی مقرر شده است.
آنچه از سیاق برمی آید این است که این آیه مطلبی نو و جدید را بیان می کند، و به منزله جوابی است از سؤالی تقدیری و فرضی. گویا کسی پرسیده است: خدایا گیرم که قبلا تهدید خود را ابلاغ کرده ای، آیا آن را تغییر نمی دهی، و تهدید شدگان را عفو نمی فرمایی؟ پاسخ داده است: "ما یبدل القول لدی"، در درگاه من هیچ سخنی تغییر نمی کند. و منظور از "قول" مطلق قضاهای حتمی است که خدا رانده، و خدای تعالی چنین حکم کرده که هر کس با حال کفر بمیرد داخل جهنم شود، و قهرا و به حسب مورد با آن وعیدی که خدا ابلیس و پیروانش را تهدید به آن کرده منطبق می شود.
پس روشن شد که جمله مورد بحث استینافی است، و منظور از مبدل نشدن قول، دگرگون نشدن قضاء حتمی است. کلمه "لدی؛ نزد من" ظرفی است متعلق به تبدیل ما از سیاق اینطور می فهمیم، ولی بعضی از مفسرین در اعراب و مفردات جمله مورد بحث چیزهایی دیگر گفته اند، و احتمالاتی بسیار دور از فهم داده اند که اگر بخواهیم آن را نقل کنیم مخاطب (و خواننده) را در فهمش دچار سردرگمی می شود، و به همین جهت از ایرادش صرفنظر کردیم. و جمله ی "و ما أنا بظلام للعبید" متمم معنای جمله قبلی است، و معنای مجموع آن دو این است که: سخن در درگاه من دو تا نمی شود، و هیچ قضاء رانده شده و حتمی شده ای مبدل نمی گردد، و شما عذاب خواهید شد، و این من نیستم که درباره بندگان خود ستم نموده طبق وعیدی که قبلا اعلام کردم، بلکه این خودشان هستند که خود را بعد از اتمام حجت و در عین انکار کردن حق، مستحق عذاب نمودند.
به وجهی دیگر: این من نیستم که بندگان خود را با عذاب مجازات می کنم، بلکه این جزای اعمالشان است، اعمالی که قبلا کرده بودند. پس در حقیقت این همان عمل ایشان است که در این عالم به این صورت درآمده و به خودشان برمی گردد، هم چنان که از ظاهر آیه «یا أیها الذین کفروا لا تعتذروا الیوم إنما تجزون ما کنتم تعملون؛ ای کسانی که کفر ورزیدید، امروز دیگر عذر نیاورید، برای اینکه ما که به شما کاری نکردیم، و این عذاب که می بینید برگشت اعمال خود شما است.» (تحریم/ 7) نیز همین معنا استفاده می شود.
اینکه از جمله ی "و ما أنا بظلام" نفی ظلم کثیر استفاده می شود، مستلزم آن نیست که بگوییم ظلم کم می کند، چون ظلمی که تصور کنیم خدای تعالی بکند، هر قدر هم ناچیز باشد به خاطر زیاد بودن افرادش باز ظلمی بسیار می شود، و خطاب در آیه هم خطاب به یک نفر نیست، بلکه خطاب به تمامی انسانهای مشرک در عصر نزول آیه و در آینده است، با قرینهایی که با خود همراه دارند. و معلوم است که اینگونه افراد بسیار زیادند و خدای سبحان اگر در جزا دادن به ایشان کمترین حد ظلم را به آنها بکند، باز هم ظلام و بسیار ستمگر خواهد بود پس ثالثا این می شود که: عدالت الهی از آن ابا دارد، زیرا چگونه امکان آن وجود پیدا می کرد که نیکوکار و بدکار برابر با یکدیگر باشند؟! یا چگونه می تواند ستمگر در بهشت در کنار ستمدیده باشد بی آن که اولی به قصاص خود رسیده باشد و شاید ستمدیده در دنیا به دست ستمگر کشته شده باشد؟! آیا این عدالت است که شخص مانع خیر و آن کس که از رسیدن خیر به او جلوگیری به عمل آمده است یکسان باشند؟! یا متجاوز و تجاوز چشیده؟! آیا امکان آن هست که ابن ملجم با امام علی (ع) که مسلمانان را با قتل او سوگوار کرد وارد بهشت شود؟! یا یزیدی که حسین را همچون گوسفندی سر برید در صورتی که او پسر خاتم الانبیاء و سید الاوصیاء و سیدة نساء العالمین بوده؟! هرگز و حاشا لله عز و جل که عادل است چنین کند، در حالی که کتابش از قول او چنین می گوید: «و ما أنا بظلام للعبید؛ و من به بندگانم ستم روا نمی دارم.»
دعای امام علی (ع) در آن جا که با پروردگار خویش در دعایش مناجات می کند، به همین معنی اشاره دارد: «و به یقین قطعی می گویم که اگر فرمان به آن نداده بودی که منکران خود را عذاب خواهی داد، و معاندان خود را به جاودانه ماندن در آن محکوم نکرده بودی، آتش را همه خنک و مایه سلامتی قرار می دادی، و هیچ کس را در آن جایگاه و اقامتگاهی نمی بود، ولی تو با نامهای مقدسی که داری، سوگند یاد کرده ای که آن را از کافران همه جن و انس آکنده خواهی کرد، و آن را جایگاه ابدی معاندان خواهی ساخت، و تو جل ثناؤک خود گفتی و به تکریم مؤمن پرداختی که: "أ فمن کان مؤمنا کمن کان فاسقا لا یستوون؛ آیا می شود مؤمن و فاسق برابر با یکدیگر باشند؟" (سجده/ 18) البته برابر نیستند.»
رابعا: قرآن به صورتی غیر مستقیم، پرسش بزرگی را در ذهنهای ما بر انگیزد، و آن این که: خدا آتش را برای چه آفرید؟ آیا می شود که آن را بی هدف و بیهوده آفریده باشد و چگونه ممکن است او که حکیم و خبیر است چنین کند در حالی که در کتابش چنین گفته است: «و ما خلقنا السماء و الأرض و ما بینهما لاعبین* لو أردنا أن نتخذ لهوا لاتخذناه من لدنا إن کنا فاعلین* بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فإذا هو زاهق و لکم الویل مما تصفون؛ و آسمان و زمین و آنچه را که در میان آنها است، به بازی نیافریدیم و اگر می خواستیم برای خود سرگرمی فراهم آوریم، از پیش خود چنین می کردیم به شرط آن که خواستار آن باشیم بلکه حق را بر باطل فرو می افکنیم تا آن را خرد کند و باطل از میان برود، و وای بر شما از آنچه توصیف می کنید؟» (أنبیاء/ 16- 18) پس هدف از آفریدن آتش چیست؟ جواب آن آشکار است و در بسیاری از آیات قرآن آنان را می یابیم که همانا کیفر دادن به نافرمانان نسبت به خدا است، به همان گونه که بهشت برای اکرام و بزرگداشت فرمانبرداران آفریده شده است: «یوم نقول لجهنم هل امتلأت و تقول هل من مزید؛ به خاطر بیاورید روزی را که به جهنم می گوئیم آیا پر شده ای؟! و او در پاسخ می گوید: آیا افزون بر این هم وجود دارد؟!» (ق/ 30)
این آیه و آیات دیگری در قرآن، آنچه را که بعضی بر آن رفته و گفته اند که عذابی در نزد خدا وجود ندارد و به این گونه استدلال کرده اند که خدا مهربان است و بندگان را از آن سبب آفریده است که مشمول رحمت و مغفرت خود قرار دهد نه این که به عذاب کردن ایشان بپردازد، و لذا در صدد تأویل کردن آیات مربوط به تهدید و تحذیر و وعید پرداخته و آنها را تنها بیم دادن و ترساندن دانسته اند تا مردمان به اطاعت پروردگار خویش در آیند، وگرنه واقعیتی برای آنها وجود ندارد.
این آیه خطابی است از خدای تعالی به جهنم، و پاسخی است که جهنم به خدا می دهد. مفسرین در حقیقت این گفتگو اختلاف کرده، بعضی گفته اند: هم سؤال و هم جواب زبان حال است. ولی این حرف، صحیح نیست، به دلیل اینکه اگر زبان حال بود اختصاص به خدای تعالی نداشت، و هر کس جهنم را بدان حال می دید و آن سؤال را می کرد، آن جواب را می فهمید، پس به طور مسلم در اختصاص یافتن خدای تعالی به این سؤال نکته ای هست که توجیه مذکور نمی تواند آن را بیان کند. بعضی دیگر گفته اند: خطاب در حقیقت به خازنان جهنم است، جواب هم جواب ایشان است، هر چند که به ظاهر آن را به جهنم نسبت داده. ولی این خلاف ظاهر است، و حمل بر خلاف ظاهر وقتی صحیح است که قرینه و دلیلی در کلام باشد، و انسان مجبور شود مرتکب آن گردد. بعضی هم گفته اند: خطاب و پاسخش به همان معنای ظاهری است، و دلیلی هم نداریم که این خطاب و جواب را جائز نداند، چطور ممکن است جائز نباشد با اینکه خدای سبحان در کلام مجیدش از سخن گفتن دستها و پاها و پوست بدنها خبر داده. و این وجه وجه صحیحی است، و ما در تفسیر سوره فصلت هم گفتیم که علم و شعور در تمامی موجودات جاری و ساری است.
جمله "هل امتلأت" استفهامی است تقریری و اثباتی، و همچنین این جمله که از جهنم نقل کرده که می گوید "هل من مزید". و گویا با ایراد این سؤال و جواب می خواهد اشاره کند به اینکه قهر خدای تعالی و عذاب او از اینکه به همه مجرمین احاطه یابد و جزای آنچه را که استحقاق دارند ایفا کند قاصر نیست، هم چنان که در جای دیگر فرموده: «و إن جهنم لمحیطة بالکافرین؛ جهنم به کفار احاطه دارد.» (توبه/ 49)
بعضی از مفسرین به این وجه اشکال کرده اند که این با صریح آیه ی "لأملأن جهنم" منافات دارد، چون این آیه صریحا دلالت دارد بر پر شدن جهنم، و آیه مورد بحث صریحا می گوید: جهنم پر شدنی نیست. و بعضی هم در پاسخ می گویند: پر شدن یک ظرف و یا مکان، همه جا به معنای این نیست که دیگر ظرفیتی ندارد. بعضی از جاها پر شدن به این معنا است که همه طبقاتش دارای سکنه هست، و هیچ یک از آن طبقات از سکنه خالی نیست، هم چنان که وقتی می گویند شهر از سکنه پر است، معنایش همین است.
علاوه بر اینکه ممکن هم هست این پاسخ جهنم، قبل از داخل شدن تمامی دوزخیان در دوزخ باشد. و بعضی هم اصل استفهام در جمله "هل من مزید" را استفهام انکاری گرفته و گفته اند معنایش این است که: نه، دیگر جایی زیادی در من نیست که افرادی دیگر را در آن بیندازی، چون پر شده ام. آن وقت اشاره ای است به همان حکمی که در آیه «لأملأن جهنم من الجنة و الناس أجمعین» (سجده/ 13) رانده، و فرموده: از جنیان و مردمان آن قدر در دوزخ می اندازم تا پر شود. و سؤال "هل امتلأت" هم سؤال از این نیست که آیا باز جا داری یا نه؟ بلکه سؤال از محقق شدن آن قضایی است که رانده بود، می پرسد: آیا اینکه گفتم و قضا راندم که جهنم را پر می کنم محقق شده یا خیر؟ و جمله "هل من مزید" پاسخ به این سؤال است، و معنایش این است که: بله، پر شده ام و آن وعده ات محقق شد. و چه بسا این وجه را بتوان با آیه "ما یبدل القول لدی" نیز تایید کرد، البته در صورتی که منظور از قول همان وعده "لأملأن جهنم من الجنة و الناس أجمعین" باشد.
نتیجه اعمال قیامت شیطان عذاب الهی دوزخ دوزخیان باورها در قرآن جهان بینی اسلامی