ویژگى هاى اساسى دین را بر حسب پنج مؤلفه مى توان شرح و بیان کرد: وحى، ایمان، اعتقاد، مناسک، و اجتماع ایمانى.
وحى
به عقیده مک کوارى اساسى ترین ویژگى دینى برخورد مؤثر خدا یا وجود قدسى (holy Being) با انسان است. بین خدا و انسان ارتباط متقابلى برقرار مى شود که در آن خدا آغازگر و پیشقدم است؛ خدایى که خود را از طریق وحى و لطف و فیض خویش بر انسان متجلى مى سازد. به نظر مى رسد که این آغازگرى یا تقدم خدا که در وحى و فیض و عنایت الهى (grace) خود را نشان مى دهد به نحوى در همه دین هاى جهان وجود دارد و مطمئنا خاص مسیحیت نیست. مک کوارى با نقل قول کوتاهى از گراردوس وان در لئو مبنى بر این که در ارتباط دوسویه میان خدا و انسان عامل اصلى و اولیه خداوند است، اشاره کوتاهى مى کند به روایت هایى از دین که مى کوشند دین را فقط با خداطلبى انسان و عموما با عناصر ذهنى و انفسى و انسانى در دین یکسان و همانند بشمارند. وى معتقد است که این نوع تعابیر و روایت ها از دین جانبدارانه اند. مقصود مک کوارى آن است که دین را صرفا بر پایه خداطلبى انسان یا حرکت انسان به سوى خدا نمى توان تعریف و تبیین کرد، بلکه چنان که گفته شد، در دین نقش اصلى و اولیه از آن خداوند است.
ایمان
دین نه فقط شامل برخورد مؤثر خدا با انسان است، بلکه پاسخ انسان را هم شامل مى شود. این پاسخ «ایمان» نام دارد. ایمان، برابر با اعتقاد یا پذیرش مجموعه اى از قضایاى منطقى در باب موضوعات و مقولات دینى نیست بلکه نوعى رهیافت و نگرش وجودى (existential attitude) یا جهتگیرى کل وجود انسان است. بنابراین مقصود از «انسان دینى» یا دیندار، انسانى است که با تمام وجود با تعهد و باورى راستین به وحى خداوند پاسخ مى دهد. ایمان طلبى به کنه ساختار وجودى انسان تعلق دارد، اما این سخن بدین معنى نیست که انسان موجودى «طبیعتا دینى» است، چرا که در واقع خدا یا امر قدسى است که ایمان را در انسان بیدار مى سازد. به هر حال، مقصود این است که میان کمال طلبى انسان و جستجویش براى نیل به خویشتن خویش از یک سو و فعل و تجلى خداوند در وحى و عنایت الهى از سوى دیگر، پیوند و ارتباط عمیقى وجود دارد.
به دید مک کوارى زندگى دینى به شکل هاى مختلف ظهور و بروز عینى و بیرونى پیدا مى کند که از میان آن ها مى توان به اعتقادات مردمان دیندار اشاره کرد. اعتقاد را هم نباید با مفهوم عام تر ایمان اشتباه کرد. با وجود این، هر ایمانى متضمن پاره اى اعتقادات است که مى توان آنها را در قالب الفاظ شرح و بیان کرد. این شرح و بیان کلامى ایمان مراتب مختلف دارد. نخستین مرتبه، اسطوره است که اولین کوشش براى شناخت و فهم درونى ایمان در قالب سخن محسوب مى شود. در مرتبه پیشرفته (یا پیچیده) تر بعدى شکل گیرى آموزه ها و اصول عقاید قرار دارد و باز در مرتبه اى پیشرفته تر، به فعالیت الهیات فلسفى مى رسیم.
مک کوارى در این بحث به خطرات افراط در عقلانى ساختن دین اشاره مى کند، هنگامى که پایبندى یا توسل به اصول عقاید و احکام جزمى جاى ایمان را که گستره فراخ ترى دارد، مى گیرد، خطر وجود چنین کژراهه اى نیاز به شرح و بیان لفظى محتواى ایمان را منتفى نمى سازد. زیرا هر دینى که از مرحله اساطیر فراتر رفته است، در واقع اصول اعتقادى، آموزه ها و الهیات خود را دارد. تا وقتى این اصول و آموزه ها ریشه ارتباط و پیوند خود را با ایمان (که رهیافت وجودى انسان در مواجهه با وحى الهى است) نگسسته باشند، عناصرى ضرورى و سالم در کل ساختار دین هستند.
مناسک
در کنار بیان و جلوه لفظى ایمان، ظهور و بروز عملى آن قرار دارد. مک کوارى مى گوید احتمالا در سطح دین هاى بدوى، شعائر و مناسک عبادى پیش از اسطوره ظاهر مى شوند، یعنى عمل آیینى قبل از تعبیر و بیان لفظى پدیدار مى شود. دینداران، ایمان خود را به شیوه ها و راههاى گوناگون جامه عینیت و عمل مى پوشانند. شعائر و مناسک عبادى یا مراسم خاص عبادت و پرستش (Liturgy) هسته این عمل برآمده از ایمان دینى را تشکیل مى دهند. لیکن از همان دوره هاى اولیه، این مراسم آیینى و شعائر عبادى تمایل داشته اند که از چارچوب خود فراتر روند و کل زندگى کسانى را که پایبند به آن آیین ها هستند، تحت سیطره خود قرار دهند. در واقع وقتى مراسم و اعمال دینى، از رهیافت وجودى ایمان، یعنى همان چیزى که قصد ابراز و بیان آن را در عمل داشته اند، دور شوند، به مراسمى مکانیکى و خشک و بى روح مبدل مى شوند. مک کوارى معتقد است که این انحراف و نابهنجارى نیز دلیل موجهى بر خرده گیرى از مراسم عبادى و کنار نهادن آن ها نیست، چون هیچ دینى را نمى توان یافت که آیین عبادت و پرستش نداشته باشد. حتى تندروترین سنت شکنان هم نوعى آیین عبادى را جانشین آن آیینى مى کنند که در صدد براندازیش هستند.
به نظر مک کوارى پنجمین ویژگى اساسى دین، خصلت اجتماعى ایمان است. ایمان امرى صرفا شخصى یا فردى نیست که به چهاردیوارى وجود فرد محدود شود، بلکه واجد جنبه اجتماعى نیز هست. یعنى به اجتماعى از مؤمنان (یا اجتماع ایمانى) تعلق دارد. شاید ایمان ها و دین هاى خصوصى و غیر اجتماعى وجود داشته باشد، ولى این ها جزو موارد استثناییند. ناقص هم هستند، چون فاقد آن بعد عام و مشترکیند که به تار و پود هستى انسان تعلق دارد. مک کوارى در این مورد هم به خطر انحراف و نابهنجارى در دین اشاره مى کند و از باب نمونه مى گوید: «خطاهاى کلیسا (به مثابه یک جمع یا اجتماع ایمانى) آشکارتر از آن است که نیاز به تأکید و شرح پرزحمت داشته باشد.»
مک کوارى از مجموع این مؤلفه ها و ویژگى ها نتیجه مى گیرد که «دین» مجموعه همه ساختارهایى است که پیرامون نزول وحى، و دریافت آن رشد و نمو مى کند. از طریق این مجموع، رهیافت ایمان در جهان ظهور و بروز پیدا مى کند. مک کوارى براى آن که همه جوانب را مطمح نظر قرار داده باشد و از هیچ نکته مهمى در این باره غفلت نورزیده باشد، به نقد و بررسى دیدگاه هاى منتقدانه درباره دین مى پردازد. او در این مورد مى نویسد: «شاید گمان کنیم که منتقدان دین به طور عمده عبارتند از ملحدان و پوزیتیویست ها و شکاکان، و این که نقادى آنان مبتنى بر انکار پاره اى از اصول و مبانى اساسى دین است.» اما نوعى نقادى الهیاتى نیز از دین، به ویژه در میان برخى اندیشه ورزان پروتستان وجود دارد.
مک کوارى بر همین اساس، منتقدان دین را به دو گروه کاملا مشخص تقسیم مى کند: گروه اول کسانیند که دین را به این دلیل رد مى کنند که مفاهیم و مقولاتى مانند خدا، فیض، وحى و سایر امورى را که نقش آن ها در دین اساسى و بنیادین انگاشته مى شد، مورد انکار قرار مى دهند. گروه دوم کسانیند که دین را به عنوان مجموعه کامل ساختارهایى که پیرامون زندگى ایمان رشد یافته است، رد مى کنند، ولى در عین حال به خدا ایمان، عنایت و فیض الهى و مقولاتى نظیر این ها اعتقاد و پایبندى دارند. شاید بتوان گفت که گروه دوم، دین و ایمان یا دین و وحى را در برابر هم قرار مى دهند.مک کوارى در نقد و بررسى این نقادی ها به طرح نکاتى مى پردازد که دیدگاه هاى خود او را تا حدود زیادى نشان مى دهد. به نظر مک کوارى دین ویژگی مبهم دارد و گاه به انحراف و تباهى کشیده مى شود؛ به گونه اى که تعداد معتنابهى دین بد (هم مسیحى و هم غیر مسیحى) وجود داشته و دارد.
او مى افزاید: «مع الوصف کاملا محال و بیهوده است که نقد را از حد بگذرانیم و کل دین را به طور همه جانبه مردود بشماریم و بپنداریم که مى توانیم بدون ساختار دین ایمان داشته باشیم.» در واقع یک غرور ظریف و زیرکانه در این دیدگاه وجود دارد. فرشتگان احتمالا مى توانند بدون افزار دین ایمان داشته باشند، لیکن آدمیان فرشته نیستند، بلکه مخلوقاتى جسمانى و گوشت و خوندار هستند که در یک بستر تاریخى و در میان واقعیت هاى اجتماعى و فیزیکى این جهان زندگى مى کنند. حتى آدمى که به بلوغ و پختگى رسیده است، نمى تواند نسبت به محدودیت وجود خود بى اعتنا باشد. به عکس، او هرچه بیشتر بلوغ و پختگى بیابد، آسانتر شأن جسمانى محدود خود را مى پذیرد.
بارى، وحى و پاسخ به آن، یعنى ایمان، باید در آنچه ما «دین» مى نامیم، ظهور و بروز عینى بیابد. حتى کسانى که به اسم ایمان یا وحى به ستیز با دین برمى خیزند، گریزى از آن ندارند. آنان روایت خودشان را از دین عرضه مى کنند و این روایت مى تواند تباه تر از روایتى باشد که ردش کرده اند. مک کوارى در خصوص نقادى دین به طور کلى چنین نظر مى دهد: «نقادى دین خواه از سوى شکاکان باشد، یا از سوى معتقدان، ما را به دست کشیدن از دین وانمى دارد، بلکه ما را بر ویژگى مبهم آن واقف مى سازد و نیز وادارمان مى سازد که نسبت به این امر اطمینان حاصل کنیم که دین، بیش از آن که وحى و زندگى ایمانى را تیره و تار سازد، مبین آن هاست.» لیکن شکل هاى متعدد دین و تحریف هاى فراوان آن، ضرورت بررسى نقادانه دین را ایجاب مى کند. به عقیده مک کوارى دین هر چه که باشد، مى تواند در کل فرهنگ رسوخ کند و هنر، نهادها، اقتصاد و تمام نحوه زندگى جارى در آن را تحت تأثیر خود قرار دهد. این واقعیت، ضرورت تحقیق بیشتر درباره شکل هاى مختلف دین و رابطه آن ها با یکدیگر و با ساختارهاى اساسى کل دین را نشان مى دهد.