جستجو

تمایز کلام جدید و فلسفه دین

چکیده
مقاله حاضر ضمن ارائه رای قدما در باب تعریف کلام و بیان سه تصویر از کلام جدید به مقایسه کلام جدید با دو تصویر از فلسفه دین می پردازد، و در خصوص تمایز تصویر دوم فلسفه دین با کلام جدید، به پنج تفاوت اشاره می کند. در ادامه، نسبت های دیگر، غیر از تمایزات، فلسفه دین و کلام جدید بیان می شود.


طرح مسئله
نسبت میان کلام جدید و فلسفه دین از جهت های گوناگونی ابهام آمیز است. از سویی هویت کلام جدید در مقام تعریف، خالی از ابهام نیست و هندسه معرفتی این دانش نوپا در مقام تحقق، به روشنی ترسیم نشده است و از سوی دیگر تصویرهای گوناگون از فلسفه دین بر ابهام مسئله افزوده است. ابهام آمیز بودن نسبت میان این دو معرفت تا حدودی به نوپایی هر دو باز می گردد. آثار اندکی که در زبان فارسی تحت عنوان های، کلام جدید و فلسفه دین تالیف و یا ترجمه شده است، نشانگر همین ابهامی است که از نوپایی این دو سرچشمه می گیرد. ابهامی که نه تنها طالب علم، بلکه پژوهشگران و مولفان نیز با آن درگیر هستند. مبحثی از نظر یک محقق شایسته عنوان فلسفه دین است و همان مبحث از نظر پژوهشگران دیگر ارتباطی با این عنوان ندارد. در مجموعه مقالاتی که تحت عنوان کلام جدید منتشر شده است، تقریبا به تعداد مقالات، تصویرهای مختلف و متضادی از چیستی کلام جدید و هندسه معرفتی آن ارائه شده است.
به همین دلیل، پاسخ های متضادی برای پرسش از نسبت میان کلام جدید و فلسفه دین ارائه شده است، لذا کلام جدید گاهی فلسفه دین نامیده می شود. فلسفه دین امروز مفهوم اعمی دارد که هم کلام قدیم را در بر می گیرد و هم کلام جدید را. آنچه را که ما کلام جدید می نامیم، متکلمان غربی فلسفه دین می گویند. ممکن است ابهام مضاعف در مسئله تمایز فلسفه دین و کلام جدید موجب شود تا طرح مسئله، امری بی فایده و غیر ضروری تلقی شود. غالبا گفته می شود که شایسته است به جای بحث از چیستی این دو دانش و تمایز آن ها، به طرح و بحث از مسائل جدید کلامی و مباحث فلسفه دین بپردازیم تا شأن آن ها را در مقام عمل (at work) بشناسیم. این سخن از جهت های گوناگونی قابل تامل است، نخست آنکه وضعیت طالب علمی که بدون شناختن شأن معرفتی کلام جدید یا فلسفه دین به کلام پژوهی و دین شناسی می پردازد، مانند وضعیت طالب شناسی است که بدون شناخت عرض، طول، عمق و سایر ویژگی های ساحلی هوس آور برای شناگران خود را به دریا می زند تا در عمل چه حاصل آید. دوم، پرداختن به یک علم، بدون شناخت اجمالی هندسه معرفتی آن، موجب آفت های روش شناختی گوناگون می شود و حاصلی جز التقاط نخواهد داشت، و چون متعلق کلام جدید و فلسفه دین اندیشه ها و باورهای دینی است، التقاط یاد شده موجب بدعت، کج اندیشی، و انحراف می شود. سوم، ابهام فراوان در بحث از تمایز این دو معرفت، نباید موجب آن شود که به جای حل معضل، عافیت طلبانه حذف آن را پیشنهاد کنیم. پاسخ به سوال، تمایز کلام جدید و فلسفه دین چیست؟ منوط به توافق در خصوص تفسیری خاص از کلام جدید و فلسفه دین است. نخست باید متذکر این نکته شد که این سوال برای متالهان مسیحی به صورت نسبت میان الهیات نوین و فلسفه دین مطرح است و پاسخ های گوناگونی نیز یافته است. ما آن را که به صورت رابطه میان کلام جدید و فلسفه دین طرح می کنیم. بنابراین، باید روشن شود که بر اساس چه انگاره ای از، کلام جدید، و چه تصویری از، فلسفه دین، به طرح مسئله و جستار از پاسخ آن می پردازیم.

کلام جدید
در پیرامون، کلام جدید، مناقشات فراوانی وجود دارد. برخی آن را علمی با هویت متفاوت از کلام سنتی می دانند که هیچ گونه سنخیت ای در موضوع، هدف و هندسه معرفتی با کلام متداول در فرهنگ اسلامی ندارد. و برخی آن را چیزی جز مسائل جدید کلامی نمی بینند و بر مبنای عده ای کلام جدید می تواند حداقل در سه محور مسائل، مبانی و روش با کلام سنتی متفاوت باشد و لکن با حفظ هویت کلامی در این گفتار کلام جدید را بر مبنای دیدگاه اخیر لحاظ خواهیم کرد. دیدگاهی که بر منبای آن می توان کلام جدید را به معنای نظام نوین کلامی توصیف کرد. بر اساس این دیدگاه از کلام جدید از سویی هویت کلام بودن آن حفظ می شود و از سوی دیگر تحول در نظام کلامی در اضلاع مختلف هندسه معرفتی آن لحاظ می گردد. بنابراین، باید در جست و جوی هویت معرفتی کلام بود. بنا به گزارش لاهیجی (متوفا 1072 هـ.ق)، نزد پیشینیان، دو تصویر عمده از هویت معرفتی علم کلام وجود دارد:
1. کلام به منزله علم دفاع از باورهای دینی اسلام.
2. کلام به منزله علم معرفت زا یا تحصیل معرفت نسبت به جهان هستی بر مبنای قرآن. امروزه برخی از معاصران تعریف دیگری نیز پیشنهاد کرده اند که بر مبنای آن کلام علمی است که به تبیین و عرضه کردن ایمانی می پردازد که از بعثت پیامبر گرامی اسلام (ص) به منصه ظهور رسیده ست. قدر جامع تصویرهای مختلف علم کلام، هویت واسطه ای آن است. علم کلام واسطه ای است میان وحی منزل (قرآن و سنت) و مخاطبان آن، و این هویت واسطه ای علم کلام به منزله جنس آن است. ما تحقیق تمایز میان کلام جدید و فلسفه دین را بر این مفهوم جنسی و جامع مشترک میان تعاریف گوناگون علم کلام مبتنی خواهیم کرد. متکلم دانشمندی است لزوما دین دار که با انگیزه دینی و برای شناساندن و آموزش تبلیغ اندیشه دینی، دانش خود را نظام داده است. وی در صدد است مفاهیم، اندیشه ها و حتی زندگی دینی را معنا کند و آن ها را به صورت سامان یافته ای برای ذهن و زبان مخاطبان، قابل فهم و قبول سازد. توضیح، اثبات و عرضه اندیشه دینی وظایف اساسی متکلم هستند. در کلام جدید، به دلیل تحول اساسی ذهن و زبان مخاطبان وحی، در چند سده اخیر، نقش متکلم مفهوم و شکل تازه ای یافته است. متکلم به آموزش، شناسایی، تبلیغ و عرضه مبرهن اندیشه های دینی، روی آورده و شیوه، روش، مبانی و زبان جدیدی را اخذ کرده است. بنابراین، کلام جدید همان کلام است که به دلیل انطباق با ذهن و زبان جدید، نظام نوینی یافته است.

فلسفه دین
تعاریف گوناگون از مفهوم فلسفه دین را می توان به دو تصویر عمده ارجاع داد:
1. فلسفه دین، بیان مفاهیم مختلف فلسفی است که ادیان و اعتقادات دینی مختلف می توانند داشته باشند، (Hubbeling 1987). بر این مبنا، فلسفه دین، به معنای دفاع فلسفی از اعتقادات دینی است و به عنوان ادامه دهنده نقش و کارکرد الهیات طبیعی شناخته می گردد، (Hick 1963)، اما بر مبنای تصور غالب و رایج نزد فیلسوفان دین، تفکر فلسفی در باب دین تلقی می شود، نظیر آنچه در فلسفه علم، فلسفه هنر و غیره ذکر می شود، (Ibid). فلسفه دین در این اصطلاح خاص به معنای تحقیق عقلانی از ادیان مختلف و پدیدارهای دینی است، (Hubbeling 1987). هوبلینگ در اصول فلسفه دین تمایز این دو تصویر از فلسفه دین را به دو نگرش مختلف نسبت به مضاف الیه این ترکیب ارجاع می دهد، ممکن است مضاف الیه «دین» به عنوان معادل اضافه ذهنی و یا معادل اضافه عینی مورد لحاظ قرار گیرد، (Ibid). تمایز یاد شده را می توان از طریق دو نگرش متفاوت نسبت به مضاف توجیه کرد، ممکن است «فلسفه» در این تعبیر به منزله جستار متافیزیک و انتولوژیکی تلقی شود، آن گونه که در سنت فلسفی رایج است، و ممکن است به منزله جستار معرفت شناسانه لحاظ گردد، آن گونه که در تفکر جدید رواج دارد. نمونه ای از این دو تلقی را به ترتیب در فلسفه دین گیسلر (1977) و فلسفه دین ویراستاری باسیل میشل (1986) می توان یافت. میشل در مقدمه خود بر این اثر گوید، از این دیدگاه، فلسفه دین نسبت به دین همان جایگاهی را دارد که فلسفه تاریخ نسبت به تاریخ یا فلسفه علم نسبت به علم دارد. در همه این موارد، فیلسوف در مقام نقد و بررسی ادله و روشن کردن مفاهیمی است که در حوزه مطالعاتی وی به کار می رود. فیلسوف، از آن جهت که فیلسوف است، در این مقام یک متاله (متکلم)، یک مورخ و یا یک دانشمند علم تجربی نیست، (B. Mitchell 1966). امروزه این معنای دوم از فلسفه دین معروف است و متبادر از اطلاق لفظ می باشد. این معنا از فلسه دین، شاخه ای از فلسفه علم است که غالبا نزد فیلسوفان تحلیلی رواج یافته است.

تمایز فلسفه دین و کلام جدید
تمایز فلسفه دین، به معنای نخست، از کلام و الهیات به طور کلی، اعم از قدیم و جدید، تا حدودی روشن است. آنچه محفوف به ابهام است، تمایز فلسه دین به معنای دوم است. از آنجا که مسائل فلسفه دین و الهیات نوین در اکثر موارد یکسان هستند، چنین تلقی شده است که این دو، تمایز ماهوی ندارند و کلام جدید همان فلسفه دین و یا بخشی از فلسفه دین است. فلسفه دین به معنای نخست، آن گونه که هیک اشاره میکند، در تداوم الهیات فلسفی است. الهیات فلسفی (Philosophical theology)، نزد حکیمان مسیحی با آنچه الهیات جزمی (dogmatic theology) نام دارد، متفاوت است. الهیات فلسفی با استعداد از ابزارهای صرف عقلی و بدون استناد به وحی به بیان مفاهیم اساسی دین مانند خدا، اوصاف خدا، و افعال خدا می پردازد. فلسفه دین به این معنا را می توان در تداوم آنچه نزد حکمای مسلمان الهیات به معنای اخص خوانده اند، دانست. بخش الهیات به معنای اخص در آثار فلسفه حکمای مسلمان و نیز آثاری که تحت عنون مبدا و معاد توسط فیلسوفان نوشته شده است، تفاوت عمده و آشکاری با علم کلام نزد متکلمان دارد. این تفاوت حتی در فلسفی ترین آثار کلامی مانند تجرید الاعتقاد و قواعد العقائد خواجه نصیر الدین طوسی (متوفای 672) نمایان است. این تمایز را می توان در کشمکش پر ماجرا و تاریخی میان فهم فلسفی متون دینی و ابتنای تعالیم دینی بر حقایق فلسفی و فهم دینی از تعالیم فلسفی و ابتنای آن ها بر حقایق وحیانی روشن تر بیان کرد. کشمکش ای که از سلفیان تا اصحاب تفکیک به زبان های مختلف و با مبانی گوناگون طرح شده است و تمایز اندیشه های کلامی را با تفسیرهای فلسفی متعلق به اندیشه دینی نشان داده است. در خصوص تمایز فلسفه دین به معنای دوم، اصطلاح رایج در دو دهه اخیر، با کلام جدید، از وجوه مختلفی قابل بحث است:


تمایز از حیث وجوه بیرونی و درونی بودن پژوهش
فلسفه دین به عنوان دین شناسی فلسفی از روی آوردهای دین پژوهی (Study of Reiligion) است و مانند سایر روی آوردهای دین شناختی (دین شناسی تطبیقی، تاریخی، جامعه شناختی، روان شناختی) به مطالعه دین از موضع ای مستقل و بیرون از دین می پردازد. در واقع، اساسا ضروری نیست که از دیدگاه دینی به آن نگاه کنیم، کسانی که به خدا اعتقاد ندارند، لا ادریون، و افراد متدین به طور یکسان می توانند پیرامون دین به تفکر فلسفی بپردازند، و در واقع همین کار را هم می کنند، (Hick,1963). درحالی که متکلم اساسا شأن دینی دارد، او از برون دین و تنها به عنوان تحصیل معرفت، به کلام پژوهی روی نمی آورد، بلکه کلام بنا به تعریف، مسبوق به حصول معرفت وحیانی است و از این رو متکلم از درون دین و به قصد عرضه اندیشه دینی به تحقیق می پردازد. مطالعه از درون، غیر از آن است که برخی تحت عنوان مباحث درون دینی و برون دینی در فلسفه دین ذکر می کنند، بلکه به این معنا است که کلام، برخلاف فلسفه دین، دانش ثانوی و مع الواسطه نیست و متکلم از موضوع تحقیق خود استقلال ندارد. متکلم از باورها و اندیشه های دینی که خود به آن ها ملتزم است، سخن می گوید. وی از نظرگاه فرد متدین که به دیدگاه دین تعلق دارد، بحث می کند.


تمایز از حیث ابزاری
فلسفه دین وسیله ای برای آموزش نیست. این سخن مجمل جان هیک نشانگر یکی از مهمترین وجوه اختلاف میان فلسفه دین و کلام جدید است. فلسفه دین از آنجا که شعبه ای از فلسفه است و شاخه ای از الهیات به معنی علم تدوین و تنسیق منظم عقاید دینی نیست، به تعبیر هیک، مانند هر دانش اصالی وسیله ای برای تحصیل معرفت است و واجد تمام خصیصه های معرفت فلسفی است. در حالی که کلام جدید وسیله ای برای عرضه و ارائه ایمان دینی و ابزاری برای دفاع از اندیشه های دینی است که متکلم به قصد تبلیغ دین در عصر حاضر آن را به کار می برد. وی نظام کلامی خود را متناسب با دنیای جدید، سامان می دهد و شان معرفتی آن را حفظ می کند. فیلسوف دین و متکلم، هر دو توجه خویش را به سوی مفاهیم و باورهای واحدی معطوف می کنند، اما روی آورد این دو اساسا متمایز است. فیلسوف دین، اگر روی آورد بی طرفانه ای داشته باشد، به قصد دفاع و اثبات به اندیشه دینی روی نمی آورد، در حالی که متکلم با چنین قصدی به تبیین اندیشه و ایمان دینی می پردازد. به دلیل آنچه در وجه تمایز دوم بیان شد، در فلسفه دین با گرایش ها (مشرب ها)یی مواجه هستیم که در دانش کلامی اساسا قابل ظهور نیستند. مانند آنچه پل زیکور، آن را قطب تحلیلی در فلسفه دین می نامد، یعنی فلسفه هایی که در آن ها گزاره های دینی معنا ندارد و با ضوابط منطقی با معرفت شناسی هایی را که برای همه ی بیان های علمی معتبر است، واجد نیستند.


تمایز از حیث ضوابط و ملاک سازگاری
در علم کلام ملاک ضوابط، وحی است. براساس این ملاک، اندیشه های بشری به سه گروه عمده تقسیم می شوند اندیشه های سازگار با تعالی وحی، آرای ناسازگار و معارض، و اندیشه هایی که نه موافق تعالیم وحی اند و نه مخالف آن ها. در علم کلام آرای ناسازگار و عارض، شبهه، نامیده می شود. دفع شبه ها از وظایف عمده متکلم است. سر این نام گذاری در وظیفه متکلم نهفته است. متکلم نباید در مواجه شدن با آرای مخالف، به وسیله ی تهی ساختن وحی و یا تعبیر ناروا از وحی، به انطباق وحی با رای مخالف بپردازد. فیلسوف دین، چنین التزامی ندارد. وی می تواند بر اساس اندیشه های رایج فلسفه، اندیشه دینی را بازسازی کند و فهم جدیدی ارائه دهد. این عمل از نظر متکلم ممکن است، اماته دین، و یا التقاط، تلقی گردد.


تمایز از حیث هویت واسطه ای و استقلالی
ماهیت کلام نقش واسطه ای میان وحی و مخاطبان آن را دارد، و این هویت واسطه ای، ساختار معرفتی آن را تعیین می کند، به هدف، مسائل، مبانی و روش ها شکل خاص می دهد و آن را جزء علوم دینی قرار می دهد. در حالی که فلسفه دین، اگر چه متعلق به دین است، ولی فاقد چنین هویت ای است. شأن متکلم از این حیث با شأن فقیه قابل مقایسه است. هویت واسطه ای بین وحی و مخاطبین وحی، موجب نزدیکی دانش های کلام و فقه است و تمایز آن ها از دین شناسی های بیرون دینی و غیر دینی حاصل می شود. شأن متلکم بر این مبنا، شأن مبلغ دین، به روش های علمی است. و شأن فیلسوف دین، شأن روان شناس دین را دارا است، و از این جهت به عنوان مثال، با روان شناسی، مدیریت و رفتار سازمانی، تفاوتی ندارد. این که روانشناسی دین، دارای باورها و رفتارهای دینی است، موجب نمی شود که روان شناسی دین را جزء علوم دینی بدانیم و روان شناسان دین را واسطه میان وحی و بشر تلقی کنیم.

نسبت میان کلام جدید و فلسفه دین
بررسی تطبیقی کلام جدید و فلسفه دین تمایز دوگانگی این دو معرفت بشری متعلق به دین را هم در مقام تعریف و هم در مقام تحقیق نشان می دهد. تحویل کلام جدید به فلسفه دین یکی از آفات عمده روش شناختی در تفکر کلامی معاصر است و دلیلی جز غفلت از هویت واسطه ای کلام نسبت به وحی و مخاطبان آن و انکار جنبه تبلیغی، اثبات، عرضه و دفاع از وحی در دانش کلام ندارد. تاکید بر تمایز و دوگانگی کلام جدید و فلسفه دین به دلیل دفاع از هویت کلامی، دینی «کلام جدید» است و به معنای انکار هم بستگی این دو معرفت نیست. فلسفه دین و کلام جدید از جهات گوناگونی هم بستگی دارند:
1.فلسفه دین و کلام جدید دارای مسائل مشترک هستند. مروری بر فهرست مسائلی که در آثار فیلسوفان دین و متالهان جدید طرح می شود، نشان می دهد که این دو معرفت در غالب مسائل مشترک هستند. اشتراک در مسائل به معنای انطباق و عینیت دو علم نیست. اگر چه کلام جدید و فلسفه دین در مسائل و مطالب غالبا مشترک هستند ولی در مبانی، روش، روی آورد و نتایج متفاوت و متغایر هستند. به عنوان مثال، بازسازی اندیشه دینی، مسئله ای است که در تعلق خاطر فیلسوفان دین و متالهان جدید قرار دارد، اما فیلسوف دین آن را تنها از حیث تحول پذیری معارف بشری تبیین می کند، در حالی که متکلم مسئله بازسازی اندیشه دینی را نه با مفهوم تحول معرفت بشری بلکه با مفهوم احیا و یا اماته اندیشه دینی طرح می کند که جهت نخستین مبنای کلام جدید است و جهت دوم شبهه ای است که متکلم در مقام دفاع از آن است.
2.فلسفه دین ناظر به کلام و الهیات است همان گونه که فلسفه علم ناظر به علم است. فلسفه دین مفاهیم و نظام های اعتقادی دینی و نیز پدیدارای اصلی تجربه دینی و مراسم عبادی و اندیشه ای را که این نظام های عقیدتی بر آن مبتنی هستند مورد مطالعه قرار می دهد، (هیک). بر این مبنا کلام و الهیات، بخشی از موضوع فلسفه دین است. این سخن به معنای تحویل کلام به فلسفه دین نیست و با تمایز و دوگانگی این دو معرفت منافاتی ندارد. همان گونه که علم تاریخ علی رغم دوگانگی معرفتی با فلسفه تاریخ، موضوع آن است.
3.کلام جدید به دو معنا وام دار فلسفه دین است در کلام جدید بیشتر تحقیقات فیلسوفان دین، یا به منزله شبهات و مسائل اخذ می شوند و یا به منزله مبانی تلقی می گردند. بنابراین کلام جدید، بخشی از رشد خود را مرهون فلسفه دین است و به همین جهت بسیاری از مکاتب و مشرب های عمده در الهیات نوین مسیحی، متاثر از فیلسوفان دین هستند.

منابع

  • احد قرامنکی- قبسات- سال اول- شماره دوم- صفحه 54 تا 59- زمستان 1375

کلید واژه ها

علم کلام فلسفه فلسفه تاریخ دین جهت دهی

مطالب مرتبط

نقش عقل در فهم دین از دیدگاه علامه طباطبایی کلام جدید رساله الحشر فلسفه دین نحوه رشد تفکر عقلی یهود در زمان ابن میمون البراهین در علم کلام رابطه دین و فلسفه مسیحی از ابتدا تا دوره اصلاح دینی (عقل و ایمان)

اطلاعات بیشتر

ابزار ها