لقمان در نخستین پند خود به فرزندش چنین می فرماید: «و اذ قال لقمان لابنه و هو یعظه یا بنی لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم؛ (ای رسول ما! را یاد کن) وقتی که لقمان در مقام پند و موعظه به فرزندش گفت: ای پسرم! چیزی را همتای خدا قرار مده که شرک، ظلم بزرگی است.» (لقمان/ 13)
اعتقاد به وجود سازنده و گرداننده دنیا شاید قدیمى ترین و از اصیل ترین پذیرفته هر انسان و بدیهى ترین عقیده اى باشد که هرگز احتیاج به بحث و اثبات نداشته است، زیرا تجربى و فطرى انسان است که هیچ جا و هیچ وقت مصنوعى بدون صانع و عملى بدون عمل ندیده است. هر کسى اعتراف دارد و در باطن امر عقیده مند است به این که این جهان و موجودات آن را پروردگارى است که خلقت و اداره کردن این صحنه پهناور به دست اوست و در این عقیده در عالم مخالفى نیست اگر چه به صورت منکر باشد، اما فطرت خدا پرستى مرحله اى غیر قابل انکار است. از نظر دانشمندان، نه تنها خداپرستى یک امر فطرى و نهادى است، بلکه یکتاپرستى نیز بسان اصل خداپرستى از فطریات انسان مى باشد.
در مواقع مصیبت و گرفتارى، همه مردم به خدا پناه برده و حس خداشناسى آنان بیدار مى گردد و چنین گرایشى گواه بر فطرى بودن اصل خداپرستى است، همچنین این انسان در همان لحظه به یک خدا، بلکه تمام افراد به خداى یگانه پناه برده و از او که واحد و یگانه است استمداد مى جویند. بنابراین، یکتاپرستى (توحید) روشن ترین مسأله اى است که هر انسانى به مقتضاى نداى فطرت ناچار است به آن معتقد شود و در برابر آن، پاسخ مثبت بگوید. یکتاپرستى، اساس و ریشه تمام ادیان آسمانى است و دعوت تمام پیامبران روى این اساس بوده، و غرض اصلى از بعثت پیامبران، تحکیم این عقیده در میان ملت هاست و هر طریقه اى که از آن بوى شرک بیاید، به طور قطع و مسلم یک روش ساختگى و با هدف پیامبران الهى مباین است.
شما در تاریخ پر غوغاى بشریت، دورانى را پیدا نمى کنید که بشر نسبت به اصل وجود صانع مردد بوده باشد. این عقیده، پیوسته در قلوب آنها راسخ و پاى برجا بوده است، گو این که در تشخیص خداى واقعى دچار اشتباه مى شده، و خدایان مجازى و ساخته خود را به جاى خداى واقعى مى پنداشت، ولى با این همه اختلافات، اصل اعتقاد به خدا و صانع (اعم از یک یا بیشتر) با تشخیص درست و یا باطل، پیوسته محفوظ بوده است. راهنماى بشر اولى براى چنین اصل مسلم، فطرت او بوده، فطرتى که در هیجانات و اضطرابات، بیشتر قدرت نمایى مى کند.
شرک، به معناى معبود غیر واقعى را به جاى معبود واقعى پنداشتن، جهتى جز آمیختگى فطرت با جهل و نادانى ندارد; یعنى از یک طرف انسان تحت فشار فطرت و دلایل روشن خداشناسى قرار مى گیرد، خواه ناخواه معتقد مى گردد که براى جهان صانعى هست و نظام شگفت انگیز عالم هستى بى پدید آرنده امکان ندارد، از طرف دیگر بر اثر جهل و نادانى و نبودن معلومات صحیح، و دور بودن از محیط تبلیغى پیامبران الهى، چون خداى واقعى را از خدا نمایان درست تشخیص نمى دهد، بى اختیار مجازها را حقیقت پنداشته، بت هاى بى جان و بى روح و یا اجرام شفاف و درخشان آسمانى را خدا مى پندارد. اگر مشعل هاى فروزان علم و دانش و برنامه هاى صحیح انبیا این فطرت را راهنمایى کنند، ریشه بت پرستى از صفحه گیتى برداشته مى شود.
هرگاه کسى غیر خدا را خدا پندارد، و یا موجودى را در انجام دادن کارى مستقل و غیر محتاج به خدا بداند، و یا مخلوقى را براى تحصیل قرب و نزدیکى به خدا بپرستد، به چنین فرد، مشرک و به خود این کار شرک مى گویند; بنابراین، شرک داراى مراحل سه گانه است:
1- غیر خدا را خدا بداند.
2- موجودى را در انجام دادن کارى مستقل اندیشد.
3- موجودى را براى تحصیل قرب به خدا بپرستد.
براى اینکه توجه به خداوند یکتا در بشر همیشگى باشد یعنى انسان جز ذات او چیز دیگرى را اراده نکند و نیت خود را از تمام آلودگى ها پاک گرداند، کسانى از طرف حق برانگیخته شده اند که بشر را به یاد حق آورده و همان چیزى که فطرت بشر خواهان اوست، در مقام عمل هم انسان را متوجه او گرداند و حق را مراد و مقصود زندگى خود دانسته و تمام اعمال مختلفه و گوناگونى که سبب بدبختى و بیچارگى بشر را فراهم ساخته دریک کانون و مرکزى جمع کرده و متوجه حق گرداند و همه چیز ر ابه خاطر او بخواهد. لقمان نخستین سخن خود را از نخستین سخن همه پیامبران (ع) قرار داده که در سرلوحه تبلیغات و برنامه های پیامبران (ع) و مکاتب آسمانی می درخشید و می درخشد و آن یکتایی پرستی و پرهیز از هرگونه شرک است، لقمان پس از این نصیحت بزرگ که ریشه و اساس همه نصایح است، به ذکر علت آن پرداخته و آن این که شرک و انحراف از صراط توحید و یکتاپرستی، ظلم بزرگ است. در این نصیحت دو مطلب مورد توجه قرار گرفته: نخست این که از شرک باید پرهیز کرد.
یعنی خدا را یافت، و او را به عنوان یکتا و بی همتا شناخت، مطلب دوم این که شرک ظلم بزرگ است. در مورد مطلب اول یعنی اعتقاد به این که جهان سازنده و آفریدگار دارد، انسان نباید بی تفاوت باشد، فطرت و نهاد انسان و قانون علیت و براهین دیگر بیانگر آن است که جهان را ذات پاک خدا آفریده چرا که ممکن نیست با دیدن آن همه نقش عجب بر در و دیوار وجود، فکر او را نکرد و به او اعتقاد نیافت. بعد از خدایابی، باید خدا را شناخت و در شناخت خدا نخستین چیزی که مطرح می شود یکتایی و بی همتایی خدا است، او ذات پاک و بسیط و یکتا است و غبار شرک، هرگز بر دامن کبریایی او نخواهد نشست. بر همین اساس صفات او عین ذات او است، زیرا خداوند وجودی است که از هر جهت بی نهایت است، به همین دلیل هیچ صفت کمالی در بیرون ذات او وجود ندارد، چرا که او کمال مطلق است، بنابراین نمی توان صفت کمالی را خارج از وجود او تصور کرد.