تفاوت بعدی
جزا و پاداش ما در عالم دیگر به صورت نعمت های مادی یا معنوی بهشتی یا عذاب های مادی یا معنوی جهنم است. در حالی که جزا و پاداش های آنان به صورت زندگی های پر از آسایش با بدون از آسایش در همین دنیا است. اگر شخص خوبی باشد روح وی در کالبد نوزادی ثروتمند قرار می گیرد که این ناز و نعمت پاداش نیکوکاری های قبلی وی است. حال اگر این شخص آدم ظالمی بوده باشد، پس از مرگ روحش به جنین یک سگ یا میمون باشد و مجبور است در کنار خیابان ها بخوابد. بودا خودش می گوید من به خاطر دارم زمانی در جنگل خرگوشی بودم. علت این که پیروان ادیان شرق آسیا به همه حیوانات احترام می گذارند و حاضر نیستند گوش بخورند (نه فقط گوشت گاو بلکه ماهی و گوسفند و…)، با این که بیشترین تولید گوشت دارند. هند چهل میلیون راس گاو دارد. ولی هرگز گوشت مصرف نمی کنند. به همین دلیل خیلی لاغر و تکیده هستند. مومنانشان مصرف نمی کنند. بنابراین در رستوران ها از نوع غذای شما سوال می کنند. فقط سبزیجات می خورند. چون تلقی آن ها از حیوانات انسان های سابق است. اگر حیوانی را بکشید تلقی شان این است که گویا عموی فلانی را کشتید. تفاوت سوم در این است که ما پاداش و جزا را به بدن عامل می دهیم. به ویژه اعتقاد به معاد جسمانی که اعتقاد همه ادیان است، خداوند همان بدن سابق را که هویت همین شخص را پاداش یا مجازات می کند. پاداش را همان بدنی می گیرد که عبادت خدا را انجام داده است.در فلسفه شرق آسیا بدن را بعد از مرگ می سوزانند. آن ها را در اجاق هایی قرار می دهند با خوشبو کننده ها و… نزدیکترین فرد به میت می آید. از طریق دست میت که از اجاق بیرون گذاشته شده با فندک آتشی ایجاد می کند و از طریق آن شخص می سوزد. علمایشان دور میت می گردند و دعاهایی می خوانند. طوری که بعد از یک ساعت هیچ چیز از این بدن نمی ماند. حتی جمجمه می سوزد. البته هنوز آتش باقی است. فردا صبح فرزند میت می آید و خاکستر میت را از شخص می خواهد. شخص هم این خاکستر را یا به باد می دهد یا دفن می کند. یا به یادگاری نگه می دارد. گاندی سوخت. قبر ندارد. ولی محل خاکستر اوست. اعتراض منطقی ما به تناسخیان این است که مجازات و پاداشی که شما می گویید به بدن غیر عامل صورت می گیرد و این بر خلاف منطق و عدل است. تناسخ در شرق آسیا الی الابد نیست. تناسخ تا زمانی ادامه می یابد که وابستگی شخص به این عالم باقی باشد.از این زمان به کارما تعبیر می شود. کارما یعنی اثر فعل. تا زمانی که آثار فعل در روح شخص باقی است، باید به این دنیا برگردد و زایش دوباره را طی کند. زمانی که کارما صفر شد تناسخ تمام می شود و از چرخه بازپیمایی یا به قول خودشان دریای سانسارا، نجات پیدا می کند و با برهمن یکی می شود. تنها دین وحیانی که مرده را دفن نمی کنند دین مجوس است که مرده را در در دخمه (بیرون شهر و روی بلندی ها. زمینی با سطح شیبدار.) دفن می کنند. میتی که جان ندارد را سر زمین می ایستانند و سپس او را رها می کنند. برای آن ها خاک مقدس است و نباید نجس شود. نه می توانند او را بسوزانند و نه دفن کنند و… لاشخورها و کرکس ها و… حمله می کنند و انواع بیماری ها ایجاد می شود و… لذا هیچ دولتی به آن ها اجازه این کار را نمی دهد. لذا به عنوان حکم ثانوی آن ها را دفن می کنند.
هرچه در این دنیا اتفاق می افتد بر اساس مشیت و علم و تقدیر خدا تحقق پیدا می کند. در شرق آسیا اعتقاد به خدا هست. حتی به گونه ای اعتقاد به تقدیر هم هست اما نه به معنایی که ما بدان معتقدیم. آنان به قانونی معتقدند به نام کارما Karma. کارما همان تاثیرات فعل انسان است، خواه مثبت مانند دستگیری از فقرا و خواه منفی مانند ظلم کردن به مردم. کارما در حقیقت بقایای فعل ما در عالم دنیاست. فعل کارما تولید می کند و کارما تعیین کننده آینده زندگی ماست. این که ما در حیات بعد به چه صورتی و در چه کالبد و قالبی ظاهر شویم (انسان، گاو ماده و …)، تماما مبتنی بر کارمایی است که از فعل گذشته ما تولید شده است. بنا بر این جایگزین حاکمیت خدا در نظام های الهی، قانون کارما در ادیان شرق آسیا است. تا وقتی که از فعل کسی کارما تولید شود و این کارما در حصار آن شخص موجود باشد، شخص باید تناسخ پی در پی یا همان چرخه بازپیدایی یا دریای سامسارا Samsara را به تکامل برساند. لذا نظریه کارما بر افکار شرق آسیا اهمیت بسیاری دارد. از سویی شبیه مکافات عمل است یعنی آثار اعمال ما در دنیا. از سوی دیگر جایگزین نظام تقدیر در ادیان الهی است. مکمل این مساله مکشا Moksa است. مکشا یعنی خلاصی، آزادی یا به تعبیر انگلیسی Liberation. غایت قصوای اندیشه های شرق آسیا ازادی از چرخه تناسخ پی در پی است. از نظر آنان دنیا مساوی است با رنج و زندگانی مساوی است با گرفتاری و مصیبت ولو این زندگی، زندگی افراد کاخ نشین و ثروتمند باشد. اساسا دنیا مفهومی جز رنج ندارد. لذا آزادی ای که بایستی آرمان هر کسی باشد، زمانی حاصل می شود که شخص به مکشا یا آزادی از تناسخ برسد. اما هدف ما معتقدان به ادیان الهی این نیست. در قرآن کریم آمده است: «کل نفس ذآئقة الموت وإنما توفون أجورکم یوم القیامة فمن زحزح عن النار وأدخل الجنة فقد فاز وما الحیاة الدنیا إلا متاع الغرور» (آل عمران/ 185). بنابراین اعمال ما منجر به کارما می شود. کارما به باز پیدایی و اسارت در چرخه تناسخ منتهی می شود و باز پیدایی یعنی رنج و مصیبت. بنابراین بر اساس اندیشه های ادیان شرق آسیا، آرمانی که برای آن تلاش می کنیم آن است که چرخه بازپیدایی در مورد ما متوقف شود و به مکشا برسیم. باید کاری کنیم که کارمای عمل ما صفر شود. از نظر معتقدان به ادیان الهی، آزادی زمانی است که شخص اعمال نیک انجام دهد، اما از دیدگاه ادیان شرق آسیا، فرد زمانی رستگار است که عمل او کارما نداشته باشد. هم عمل نیک کارما دارد و هم عمل بد. شخص فقط باید دنبال اعمالی باشید که نتیجه نداشته باشد. اگر به دنبال عمل خیر باشد یا شر، هر دو کارما دارد. پس اصلا نباید به دنبال انجام عمل باشد. انجام عمل یا عدم انجام آن باید برای وی یکسان باشد. باید چنان وارسته باشد که حتی به دنبال عمل خیر آن هم نباشد. کسی که این گونه باشد در زمان حیاتش کارما را به صفر می رساند و از چرخه بازپیدایی نجات می یابد. وگرنه باید صدها بار در چرخه باز پیدایی وارد شود و…اشکالاتی اساسی بر این اندیشه وارد است.
از نظر ما عامل نجات کار نیک و بر و معروف و تقوی است. اما از نظر آنان فعل اخلاقی عامل نجات نیست بلکه عدم وابستگی و Detachment عامل نجات است. حتی وابستگی به کار خیر هم تولید کارما می کند. آن ها حتی فعل خیر را هم عامل پایبندی و مصیبت انسان می دانند. لذا بزرگانی که خودشان را از قید عمل برهانند، به هیچ چیزی نباید دلبستگی نداشته باشند. یک اشکال عمده و اساسی ای که به این اندیشه وارد است این است که همین که این شخص بی هدف می شود با این هدف که از کارما آزاد شود، خودش یک هدف و وابستگی است که کارمای مثبت تولید می کند. بنابراین با یک پارادوکس بزرگ مواجه است که موجب می شود هرگز این چرخه یا دریای سامسارا خارج نگردد. اشکال دیگر این است که مقصد عالی در تفکر مثلا بوداییان رسیدن به نیروانا است. (نیروانا تعبیری است که فقط بوداییان بدان معتقدند.) بوداییان معتقدند همه مشکلات از جدایی از برهمن حاصل شده که با نیروانا وصال تحقق می یابد. بنابراین رسیدن به نیروانا یا فنای فی الله اوج هدف آنان است و از همه چیز می گذرند و به دنبال رها شدن مطلق هستند، برای وصال به نیروانا. در حالی که توجه ندارند، خود نیروانا هم نوعی وابستگی است. بنا بر این ادعای حذف همه وابستگی ها برای رسیدن به نیروانا، نابه جاست. چرا که رسیدن به نیروانا هم در واقع نکته بوداییان در مراحل پایین سیر و سلوکشان به اخلاقیات پایبندند ولی در مراحل بالا خودشان را از همان اخلاقیات هم رها می کنند.
تفاوت در نوع تلقی و تعریف آن ها از دنیا
تفاوت بعدی در دکترین آدیان آسمانی و الهی با ادیان شرق آسیا، نوع تلقی و تعریف آن ها از دنیا است. در فکر الهی و دینی معتقدیم که دنیا هم می تواند عامل خیر باشد و هم می تواند عامل شر باشد. به تعبیر امام علی (ع) دنیا متجر و تجارت کده اولیای خداست. دنیا را صرف می کنند تا به رضوان الهی برسند. قرآن کریم در ماجرای قارون می فرماید: «وابتغ فیما آتاک الله الدار الآخرة ولا تنس نصیبک من الدنیا وأحسن کما أحسن الله إلیک ولا تبغ الفساد فی الأرض إن الله لا یحب المفسدین » (القصص/ 77). بنابراین ما دنیا را به دنیای مذموم و دنیای ممدوح تقسیم می کنیم. به ما گفته اند از دنیای مذموم حذر کن و به دنیای ممدوح بپرداز. در تفکر الهی مطلق دنیا را رها نمی کنیم. بلکه دنیای مذموم را رها می کنیم .اما مدل افکار صوفیانه عرفانی شرق آسیا، این است که باید مطلق دنیا را رها کنند نه فقط دنیای مذموم را. از نظر آنان آخرتشان هم در همین دنیاست. تناسخ در همین دنیا اتفاق می افتد. لذا مطلق دنیا را باید رها کنند. قرآن کریم می فرماید: «ورهبانیة ابتدعوها ما کتبناها علیهم إلا ابتغاء رضوان الله فما رعوها حق رعایتها …»؛ « یعنی ما نگفتیم که رهبان باشید. بلکه قرآن رهبانیت را بدعتی می داند که بزرگان مسیحیت در مسیحیت بدعت کرده اند»، (حدید/ 27). (و به نوعی آن را از ادیان شرق آسیا گرفته اند). و الا فرهنگ الهی معتقد به عدم دلبستگی به دنیاست نه ترک دنیا ولی آنان معتقد به ترک مطلق دنیایند.
ما معتقد به زهدیم نه رهبانیت
امام علی (ع) در دوران خلافتشان در بصره به دیدار زیاد رفتند. وقتی که وارد منزلشان شدند آن را بسیار بزرگ یافتند. تا وارد شدند پرسیدند: زیاد تو این منزل بزرگ را برای چه می خواهی در حالی که در آخرت به آن نیازمندتری؟ زیاد شرمنده شد. سپس بلافاصله حضرت آن سوی سکه را بیان کردند و گفتند تو البته می توانی از طریق همین منزل به خدا برسی. می توانی در این منزل سفره پهن کنی و بر و معروف انجام دهی. با عبارت دوم زیاد جرات کرد و به حضرت گفت. من به شما شکایت دارم از برادرم عاصم که اهمیتی به کار نمی دهد و از صبح تا شب مشغول عبادت است و ترک دنیا کرده است. حضرت فرمودند عاصم را احضار کردند. تا حضرت عاصم را دیدند فرمودند: یا عدی نفسه. یعنی ای کسی که دشمن نفس خود است. شیطان تو را هدف تیرهای خود قرار داده است. چرا این کار (رهبانیت) را پیش گرفته ای. عاصم گفت من به شما اقتدا کرده ام. حضرت فرمودند: تو مانند من نیستی. وظیفه تو با وظیفه من فرق دارد. من رهبر و والی مسلمینم. خداوند از ولات مسلمین پیمان گرفته که زندگی خودشان را در حد اضعف ناس نگه دارند. تو که والی مسلمین نیستی. در یک روایت حضرت از افراط و تفریط نهی می کنند. حال از نظر اندیشه دینی، ادیان شرق آسیا دنبال رهبانیت یا ترک رهبانیت یا به انگلیسی Ascetics هستند. از نظر آنان اصلا دنیا برابر است با رنج. لذا آنان نسبت به دنیا بسیار بدبینند. نسبت به دنیا Pessimist یا بدبین هستند ولی ادیان الهی نسبت به دنیا Optimist یا خوش بینند.
یکی دیگر از اندیشه های متفاوت آنان، Maya است.
مایا یعنی توهم و عدم واقعیت. آنان دنیا و مافی ها و به اصطلاح متصوفه، مطلق کثرات را مایا می دانند. تنها واقعیت هستی، برهمن است. جز برهمن که تنها واقعیت هستی است بقیه واقعیت نما هستند. در اصل واقعیتی ندارند و توهم و تخیلند. واقعیت این ها ریشه در جهالت ما دارد. این اندیشه غلط است و اشکالی که بر آن وارد است. عارفان مناطق شرق آسیا می گویند: شما نیمه شب از خواب می جهید به تصور این که دزد آمده است. وقتی به حیاط نگاه می کنید با انعکاس نور یقین پیدا می کنید که دزد آمده. ولی وقتی که مشعل را روشن می کنید می بینید که همه این دزدها محو می شوند. این دزدها سایه درختان حیاط بودند. چون تاریک بود در ظلمت تصور دزد در شما پدید آمد. با روشنایی ترس شخص از دزد مرتفع می شود. کثراتی که ما می بینیم، در ظلمت افکار و اندیشه های ما واقعیت دارند. وقتی نور برهمن برقلب ما بتابد تمام این چیزهایی که واقعیت می پنداشتیم، زائل می شود. واقعیت این ها در حقیقت واقعیت چشم احول است. احول یکی را دو تا می بیند. این افرادی که در جهالت محضند، تنها واقعیت هستی یا همان برهمن را دو تا می بینند. اشکال در بصیرت من است .لذا در تصوف می گویند غیریت تلبیسی است. غیریت خدا و خلق تلبیسی است یعنی نتیجه اشتباه است. نتیجه این است که این فرد گرفتار التباس شده است. وگرنه خداوند در نظام هستی غیر ندارد. پس این دنیا توهم است. نه تنها پست و مقام و جاه و مال و منال و …. بلکه مطلق دنیا و غیر خدا مایا و توهم است.
اشکال این اندیشه
بدین ترتیب حکمت شرق آسیا از این منظر یک حکمت ایده الیستی است و به واقعیت عالم هستی عنایتی ندارد.به همین دلیل یکی از اعتراضات اساسی ای که به فلسفه های شرق آسیا می کنند این است که این فلسفه ها فقط به درد تفلسف می خورد نه زندگی. واقعیت را نادیده می گیرند. در بین این ها بوداییست ها شدت بیشتری دارند و کاملا ایده آلیستند و هستی را جز مایا و مجاز چیز دیگری نمی بینند.
واقعیت کثرات عالم در aveydia یا همان جهالت فرد است. در ادیان الهی این سخن هرگز مورد تایید نیست. «قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء وتنزع الملک ممن تشاء وتعز من تشاء وتذل من تشاء بیدک الخیر إنک على کل شیء قدیر» (آل عمران/ 26). موجودی که خداوند به وی وجود بخشیده، واقعا موجود است. بودن آن شرکی به وجود نمی آورد. شرک مربوط به رابطه عرضی است نه رابطه طولی. در رابطه عرضی، موجود، مستقل از خدا در نظر گرفته می شود که شرک است. ما به معنای واقعی کلمه وجود داریم و خواب و خیال هم نیستیم. خواب و خیال دانستن هستی، سفسطه و سوفسطائی گری و فرار از واقعیت های عالم است. رابطه انسان با خدا رابطه اهریمن با اهورا مزدا نیست. بلکه بود و نبود و کمالات و حیات و … انسان همه به اذن خداست. این هیچ منافاتی با توحید ندارد. اسلام با این اندیشه هم در عرفان شرق آسیا و هم در تصوف و هم در عرفان محیی الدین مخالف است. این میز واقعا هست. بودن آن هم جایی را برای خدا تنگ نمی کند. چرا که به اذن خدا موجود است. امام رضا (ع) می فرماید: «کنهه تفریغ بینه و بین خلقه و غیوره تحدید لما سواه» یعنی غیر خدا خداوند را محدود نمی کند بلکه غیر خداوند را محدود می کند. کثرات همه به اذن خدا موجودند و قائم بالله هستند. نه ایجاد شرک می کنند نه جا را برای خدا تنگ می کنند چون رابطه طولی است نه عرضی.یکی از معضلات اجتماعی ای که این فکر ایجاد کرده است این است که بوداییان خودکشی را بد نمی دانند. عارفان بودایی آتش درست می کنند و در میان آتش می نشینند. می سوزند. نه او خودش از آتش فرار می کند و نه مردم سعی می کنند او را نجات دهند. از او فیلم می گیرند. او را تماشا می کنند. خاکسترش را هم به باد می دهند و به او می گویند شهید. چرا که به نیروانا پیوسته است و این یکی از نتایج این اندیشه های ایده آلیستی است که در شرق آسیا رایج است.
اساسا چیزی که ما از آن در فرهنگ اسلامی به عقل گرایی تعبیر می کنیم چه در ادیان چه در کلام و چه در فلسفه، آنها ندارند. آنان مطالب را به صورت کشف و شهود درک می کنند. آنان واقعیت را از طریق چشم قلب درمی یابند. لذا در تفکرات ادیان آن منطقه خردگرایی که در ادیان الهی هست، مذموم است. چرا که فکر می کنند خرد راه به جایی ندارد و نمی تواند حقیقت را پیدا کند. باید چشم دل و حجاب ها را از روی چشم دل کنار بزند تا بتواند به واقعیت این عالم دسترسی پیدا کند. اما در فکر الهی و ادیان وحیانی عقل بزرگترین نعمت الهی است. خداوند به هر کس که دوست دارد عقل می دهد. عقل چراغ باطن است. امام موسی بن جعفر (ع) ان لله علی الناس حجتین. حجه ظاهره و حجه باطنه. حجت ظاهر انبیاء و پیامبران و اوصیائند اما حجت باطن عقل است. عقل پیامبر درون ماست. کما این که پیامبران عقل ظاهرند. اما در ادیان شرق آسیا عقل رتبه ای ندارد. ما معتقدیم که علت بدبختی و شقاوت کفار این است که لهم قلوب لا یفقهون بها. آنان تعقل و تفکر ندارند و اگر تعقل می کردند از شقاوت نجات پیدا می کردند. اما آنان بالعکس می گویند بین این دو ناسازگاری است. اسلام منکر داشتن دید برزخی نیست کما این که عرفای اسلامی هم این دید را دارند اما این با عقل منافاتی ندارد. «لقد کنت فی غفلة من هذا فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید» (قـ/ 22). اسلام به هر دو رویت معتقد است. هم چشم عقل و هم چشم باطن. اسلام این دو را متعارضین نمی داند در حالی که آنان فقط به کشف و شهود معتقدند.
دو نوع کشف
یکی کشف واقعی و دیگری شبه کشف. دانشمندانی که در بحث عرفان کار می کنند، تحقیقات جالبی دارند. دیده اند فردی که اهل کشف است امام علی (ع) را در صدر اولیای خدا می داند. اگر سنی باشد ابوبکر را در صدر صدیقین می داند. اگر مسیحی باشد تثلیث را و اگر بودایی باشد تناسخ را و …. یعنی افکار فرد و تلقینات فرد در کشفیات او منعکس می شود و این جلوی واقعیت کشف را می گیرد. پس معلوم می شود که کشف متاثر از وهمیات ماست. متاثر از وساوس شیطان است. قرآن می فرماید: «… وإن الشیاطین لیوحون إلى أولیآئهم لیجادلوکم وإن أطعتموهم إنکم لمشرکون» (أنعام/ 121) پس هر کشفی قابل اعتماد نیست. استاد فن کشف در فرهنگ اسلامی که محی الدین است در فتوحاتش می گوید به هر کشفی نمی توان اعتماد کرد. باید کشف را با کتاب و سنت بسنجد اگر ناسازگار بود درست نیست و گر نه درست است. چرا که امکان ورود وساوس شیطان وجود دارد. غزالی هم در کتاب احیاء علوم الدین همین نکته را اشاره می کند. پس کشفی درست است که مخالف عقل و کتاب و سنت نباشد. بنابراین مسلک آنان به هیچ وجهی با عقل و برهانیات سازگاری ندارد و هیچ چیزی از فلسفه و کلام که در ادیان الهی است در ادیان شرق آسیا نیست. تعبیر حکمت و فیلاسافی را معادل حکمت عرفانی به کار می برند نه معادل حکمت عقلی.